هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: Biganeh
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۳
#43

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
گیلدروی که خیلی خوش تیپه از سوراخ خونه میاد تو ( چون کسی تو خونه نیست، هیشکی غش نمیکنه ) تلویزیون رو روشنم میکنه میبینه یه یارو نشسته رو ماه داره از تو ابرا ماهی میگیره!
گیلدی: (تریپ بامشادی) یاللعجب! ببین علم چه قدر پیشرفت کرده و بشر به چه حقایقی دست یافته!
سریع میره تلفونو ور میداره زنگ میزنه به جاسم!
منشی جاسم: الو... شما با جاسم پلنگ تماس گرفته اید! اگر گیلدی هستید یک بار فوت کنید و اگر گیلدی نیستید دو بار فوت کنید!
گیلدی یه بار فوت میکنه!
منشی جاسم: فوت شما دریافت نشد! لطفا دوباره تلاش کنید!
گیلدی دوباره فوت میکنه
منشی جاسم: دوبار فوت کردید یا دوباره فوت کردید؟ لطفا دوباره تلاش کنید!
گیلدی دوباره فوت میکنه
منشی جاسم: فوت شما دریافت شد! لطفا منتظر عکس العمل بمانید!
یه دقیقه بعد...
منشی جاسم: تمامی راه ها به مغز جاسم پلنگ مسدود میباشد! لطفا دوباره تلاش کنید!
گیلدی دوباره فوت میکنه
منشی جاسم: مغز جاسم پلنگ رفته وکیشن! لطفا پیغام خود را بعد از شنیدن صدای بالا کشیده شدن دماغ بگذارید!
گیلدی: جاسم جون بدو بزن کانال سه که داره برنامه مستند عجایب خلقت نشون میده! یه یارو نشسته رو ماه داره ماهی میگیره!
خود جاسم: نه بابا؟ خوب بالام جان زودتر میجفتی! من الان میام با هم باخ کنیم! جدا که در دهه اخیر علم پیشرفت چشم جیری داشته!
گیلدی: بدو بیا که منتظرتم!
منشی جاسم: مغز جاسم پلنگ دیگر در شبکه موجود نمیباشد! لطفا ارتباط را قطع کنید و مجددا شماره گیری نفرمایید!
گیلدی میره تلفنو بزاره سرجاش که جاسم از راه میرسه!
جاسم: گیلدی جان هارداسان؟ بدو بیا درو باز کن که از علم عگبیم الان! این بربری هارم بجیر که موقع تماشا برنامه بزنیم تو رج!
گیلدی: الان دستم بنده! خودت از سوراخ خونه بیا تو!
جاسم که اصلا خوش تیپ نیست از سوراخ خونه میاد تو! ولی نمیدونم چرا گیلدی غش میکنه!
جاسم: ای بابا... حالا چه جوری اینو به هوش بیارم؟ اکشال نداره خودم تنهایی برنامه رو نیگاه میکنم!
گیلدی: جاسم خیلی نامردی! من خودمو زده بودم به غش کردن که تو فکر کنی خوش تیپی!
جاسم: نه بابا؟ خوب زودتر میجفتی بالام جان! خیلی خوش تیپم؟
گیلدی:
جاسم:
گیلدی: حالا اکشال نداره... اکشال نداره... صلح، صفا محبت! اینجور چیزا رو بیخیل...بزن بریم برنامه رو نیگاه کنیم!
جاسم یه دونه میزنه پشت گردن گیلدی، گیلدی ولو میشه کف زمین!
گیلدی: چرا میزنی؟
جاسم: خودت جفتی بزن!
گیلدی: ای خدا... بیا بزن منو بکش از دست این...
شیکم: کو کو ای خدا بیا بزن منو بکش از دست این؟
گیلدی: إ... شیکم تو هم از سوراخ اومدی؟ حالا اکشال نداره بیا بریم برنامه علمیه رو نیگا کنیم!
شیکم: جای سوراخ خونت خیلی تابلوئه... میزنه تو چشم! کوکو برنامه علمی؟
جاسم: چانال سه داره برنامه عجایب خلگت نشون میده! بربری هم جرفتم که داریم برنامه رو نیگا میکنیم بزنیم تو رج!
سوروس: کو کو بربری؟
همه: ای خداااااااا....
گیلدی: تو دیگه از کجا اومدی؟ نکنه تو هم از تو سوراخ اومدی؟
سوروس: آره از تو سوراخ اومدم... اون که مهم نیست الان مسئله مهم اینه که کو کو بربری؟
جاسم: الان که وگت بربری نیست... بزار برای وسط برنامه!
گیلدی و شیکم و جاشم و سوروس میرن تو اتاق که برنامه رو نیگاه کنن! که جاسم دوباره یکی میزنه پشت گردن گیلدی!
گیلدی: چرا میزنی؟
جاسم: نامرد... یادته اون دفه بت گفتم دو جالیون بده برم بربری بخرم جفتی پول ندارم؟
گیلدی: آره
جاسم: خوب الان پول از کجات آوردی سینما خانجی خریدی؟
گیلدی: :grin: بیخیالش بیا بریم برنامه رو نیگاه کنیم!
سائورون: موافقم!
گیلدی: تو هم از سوراخ اومدی؟
سائورون: موافقم!
جاسم: بالام جان اون گدر طولش دادید که ماهی جیری تموم شد! آخرش نوشت کرام ورکز!
همه:
گیلدی: ولی اکشال نداره یه چیز دیگه شروع شد... نیگا کنید نوشته کرام ورکز با همکاری ستاد اقامه نماز تقدیم میکند:
Full Metal Shikam
با شرکت کینگزلی شکلبولت در نقش شیکم
گیلدروی لاکهارت در نقش گیلدی
گیلدی: برای چی خالی میبنده؟ من که فیلم بازی نکرده بودم!
جاسم: اکشال نداره، به خاطر همون پیشرفت چشم جیر علمه!
بلاتریکس لسترنج در نقش خواهر بلا
رودلفوس لسترنج در نقش رودی
ویکتور کرام در نقش ویکی
دارک لرد در نقش حاجی دارکی
ونوس در نقش ونوس
سالازار اسلیترین در پدروانده ونوس
کالین کریوی در نقش کالین
مازامولا در نقش خانوم جادار
هری پاتر در نقش خاطرخواه نمید
پروفسور مک گونگال در نقش مینروا
سیریوس بلک در نقش اسی
جینی ویزلی در نقش آنشرلی با موهای قرمز
آرتور ویزلی در نقش مشنگ شیفته
چو چانگ در نقش چو
مرلین در نقش شیخ مرلین
ریموس لوپین در نقش گرگینه مهربان
دین تمواس در نقش یکی از نیروهای نوشابه ای
بیگانه در نقش بیگونه
بارتی کراوچ در نقش بارتیموس
مدوزا در نقش دوست دختر شیکم
گراپی در نقش دوست پسر اندرومیدا
اندرومیدا در نقش اندرومیدا
خانوم ماکسیم در نقش کسی که در بین دو راهی گیر کرده بود
مادام رزمرتا در نقش صاحب کافه
سوروس اسنیپ در نقش یک گشنه
هیپوگریف در نقش هیپو
دالاهوف در نقش رهگذر
و ...

کارگردان و صدا بردارو تصویر بردار و تهیه کننده و خواننده و آهنگساز و غیره: ویکتور کرام
نویسنده: یک انسان معلوم الحال...
______________
نکته بهداشتی: از اون جایی که حاشیه یه خورده طولانی شد، دیگه حال ندارم خود فیلمو بنویسم! در نتیجه خود فیلم در قسمت بعد!
______________



بیگانیک
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۳
#42

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
تا تهش را بخونید شاید اسمتون بود:
بیگانه‌ی قرن بیستم تقدیم می‌کند:
Biganeh picture present
بیگانیک
باشركت:
مدوزا(not because she is nice) در نقش رز
کینگزلی در نقش جک
آهنگساز: مرلين
خواننده: خانوم دیون-(سلن دیون)
صدابردار: آبرفورث
نويسنده و انتخاب یازیگر: بيگانه
تهیه کننده:
فيلمي از:
ويكتور كرام
COPYRIGHT 1999-2005 (C) DOLBY (DIGITAL)
--------------------------------------------------------------------
کشتی بیگانیک از ساحل سودربورگ به سوی نیو یورک حرکت می‌کند! خدمت کاری در کابین محقری زندگی می‌کند!
جک از اولین روزی که‌این کشتی‌مسافر گرفته به رز علاقه‌مند
شده و هر روز به بهانه‌ای پیش او می‌رود!
که یک بار ا را تنها در کابین می‌یابد!
ترس وجودش را می‌گیرد چه کند؟ جواب حاجی را چه دهد؟در این فکر بود که:
رز: کسی نمی‌خواد من را بغل کند؟
(آی‌کیو‌ها: تکه کلام مدوزا : کسی با من به جشن نمی‌آید؟)
جک: دیگر نمی تواند جلوی خود را بگیرد یک وارد اتاق می شود خانمی روی کانا‌په لم داده و مستطیل سیاهی بدن او را سانسور کرده! (شما صحنه‌های :bigkiss: را ببینید و آهنگ را بشنوید):
Every night in my dreams: Isee you I feel you
That is how I know, go on
Far across the distance & spaces between us
you have come to shoe you, go on
همه با هم: Near, Far werever you are...
بعله دیگه شب ها کار جک همین بود و کار رز: کی حاضره .... کسی دلش می‌خواد.... آیا دوست داری....
یک شب که .....آره! ... یک دفعه مرلین(نلمزد رز) سر میرسه
دعوا سر می‌گیره:
بیگانه: بزن بزن ...بزن بزن...
آبرفورث: پایش بگیر را بزن تو چشش
لوپین: گازش بگیر!
بیگانه: بوسش کن!
کرام: دستش را بشکون!
مازامولا: جدا شون کنید!
--------------لوپین و هری اون ها رو جدا می‌کنند-------------
مرلین رو به رز:خیلی نا‌مردی دیگه دوستت ندارم!
بیگانه:برو دیگه دوستت ندارم اسمتو نمی‌خوام بیارم!
رز پشیمون میشه:منو ببخش!مرلین!
بیگانه: دیر اومدی ای رفته طعمت از دهن افتاد ...
همه: :no:
و از در بیرون میرن!
بیگانه از در بیرون نمی‌ره!
پایان!
the end
cast
medosu
kings lee
cho chung
mazamola
harry
merlin
Aberforth
.
.
.
-----------------------------------------------------
با عرض معذرت از همه شرمنده خصوصا از کینگزلی! ولی خوب چون با جنبه است! از همه چون وقت نکردم بیگانه‌ای از قفس پرید3 را دیشب تموم کنم ولی خوب برای شنبه با پشت صحنه و تکمیل آماده است و شاید آخرین قیلم بلند من باشه! و عمدا یادم میره از خانم مدوزا عذر بخوام! ولی همه‌ی دختر‌ها باید ببخشید چون ئر شاءن شما نبود نقش اول فیلم را بازی کنید! توی فیلم بیگانه‌ای از قفس پرید3 تقزیبا همه هستند...



فیلم یک
پیام زده شده در: ۹:۲۴ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۳
#41

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
krum pictures present

فيلمي از ويکتور کرام
(به علت طولانی بودن فیلم میتوانید کپی پیست کنید و سر فرصت بخوانید)
هنرپيشگان:
کينگزلي
لسترنج
گيلدروي(برای فروش)
فلیت ویک
بيگانه
مرلين
ونوس
مازامولا
و
....حاجي دارک لرد

جنگ جادوگران: آغاز سياهي

صبح ساعت 6 صبح خانه مرلين در قلعه هزار هيپوگريف

صداي ساعت مرلين به گوش ميرسه بوووم بوووم بوووم
مرلين خميازه اي ميکشه و از تخت مياد بيرون و چشماشو ميماله و همونطور که چشماشو ميمالونده به سمت دستشويي ميره و آب داخل اونو ميپاشونه به صورتش و با حوله خودشو خشک ميکنه
وقتي صورتشو خشک کرد و حوله رو از جلوي چشمش برداشت با صحنه عجيبي روبرو ميشه............
امکان نداشت اون تموم موهاش سياه شده بود قيلفش به مانند روزايي بود که فقط 23 سال سن داشت حتما عجونايي که ساخته بود بلاخره اثر کرده بود
فوري به سمت کمدش حرکت ميکنه و اون لباسيو ميپوشه که سالها نپوشيده بود چون رنگ آن با بالا رفتن سنش توي چشم ميخورد
از خونه ميره بيرو اونقدر خوشحال بود که نميدونست چه اتفاقاتي در دورو برش در حال روي دادن بود حتي به بالاي سرش هم نگاه نکرد
مقصدش مشخص بود خونه مازامولا از اونجايي که مزامولا سن کمي داشت جرات نداشت به او مقصودشو بگه ولي اکنون که جوان شده بود چي؟
زنگ خونه مازامولا رو به صدا درمياره ولي کسي جواب نميده
مرلين:اينوقت صبح کجا رفته؟نکنه اتفاقي افتاده؟
از شدت ناراحتي سرشو بالا ميگيره و تازه چشمش به آسمون ميفته.......
آفتاب به مانند هميشه پر نور ميدرخشيد ولي نکه هاي کوچک ابر داخل اون به رنگ سياه بودند مگه ميشه؟
تازه متوجه ميشه مازامولا شيشه هاي شيري رو که شير فروش کنار خونشون گذاشته برنداشته و شیشه ها حاوي موادي به رنگ سياه هستند
اثري از پرندگان سفيد که ميشه در آسمان جولان ميدادند نيست و فقط کلاغها در آن پرواز ميکنند
تازه مغز مرلين شروع به کارکردن ميفته امکان نداره
رنگ سفيد از بين رفته و جاشو به رنگ سياه داده
در داخل شهر اثري از رنگ سفيد نيست
مرلين:هرچي هست همش تقصير کينگزليه
کينگزلي فرمانرواي آن سرزمين بود و هميشه سعي ميکرد يک جوري رنگ سياه رو که نشونه تمام جادوگران سياه بوده رنگ غالب نشون بده و مخالف اصلي اونم واضحه مرلين مردي که سفيد را رنگ پاکي و رنگ غالب رنگها ميدانست..............
فوری حرکت میکنه به سمت قصر کینگزلی اونقدر عصبانی بود که براش مهم نبود چه چیزی در اونجا انتظارشو میکشه .دیگر حتی نگران مازامولا هم نبود.به ورودی قصر میرسه ولی نگهبانان جلوی ورودشو میگیرند
مرلین:من باید برم توی قصر
نگهبان:نمیشه فرمانروا دستور داده اند هیچکی وارد قصر نشه
مرلین:من احتیاجی به اجازه ورود ندارم
و به آرامی پلک میزنه نگهبانان به مانند اینکه نارنجکی انداخته باشند شیرجه میزنند به اطراف خود
مرلین با خنده:ترسیدید؟این برای این بود که شما از جلوی من برید کنار و با سرعت وارد قصر میشه
کینگزلی به راحتی و آسایش خیال به تخت خود تکیه زده بود و داشت با وزیر خود ونوس صحبت میکرد که ناگهان مرلین فریاد زد:ای کینگزلی خودت اعتراف کن چه کاری کردی؟
کینگزلی:کی این مرد را به بارگاه ما راه داده است؟آیا نگهبانان ما مترسک هستند که اجازه میدهند هر کسی وارد قصر شود مخصوصا این مرد که سالیان است مزاحم اهداف بالای ما میباشد؟
مرلین:من سالهاست که سعی میکنم تورو ارشاد کنم که کارهای کثیفتو کنار بذاری ولی انگار گوشش تو بدهکار نیست
کینگزلی:و من سالهاست به این اراجیف گوش میدهم ولی الان میخواهم تمامش کنم :افراد دستگیرش کنید
همه افراد کینگزلی مرلینو دوره میکنند و با چوبدستیهایشان اونو نشونه رفتند ولی انگار میدانستندبه جز کینگزلی کسی دیگر حریف او نمیشود ولی اکنون آنها چندین نفر بودند و مرلین هم موقعیت رو درک
کرده بود که اگر کمی درنگ کند به بدترین طلسمها دچار خواهد شد ولی هرچه بود اورا نمیکشتند چون کینگزلی دستور دستگیری را داده بود تنها یه راه باقی مونده بود....
به سرعت غیب شد و از پشت کینگزلی از غیب درامد و فوری چوبدستیش رو روی شقیقه کینگزلی گذاشت و گفت:به افرادات بگو بذارن از قصر خارج شم
ولی در کمال تعجب کینگزلی لبخندی زد و گفت:افراد من کوچکترین تردیدی درباره دستوری که داده ام نخواهند کرد
مرلین:چطور؟
ونوس نشونش بده
ونوس پرده پشت سر مرلینو میکشه و مرلین ونوسو میبینه که چند نفر چوبدستی خودشونو روی قلب مازامولا گرفتند
کینگزلی:از بین جون من و جون مازامولا یکی رو انتخاب کن
مرلین که دید در بد مخمصه ای افتاده مجبور شد خودشو تسلیم کنه ولی میگه:مطمئن باش دوستان ما مارو نجات میدند
کینگزلی لبخندی میزنه و میگه :فکر کردی میتونستی انقدر راحت وارد قصر بشی و منو گروگان بگیری؟همه اینها نقشه بود برای دستگیریت
مرلین:دستگیری؟چرا منو نکشتی؟
کینگزلی:تو را خواهم کشت ولی جلوی چشم مردم که درس عبرتی شه برای بقیه
مرلین :ولی تو چطور تونستی که رنگ سفیدو از بین ببری؟
کینگزلی:انتظار نداشته باش که پروژه های محرمانمو برات بگم
و بعد از گفتن این حرف به نگهبانان اشاره کرد که اونها رو به زندان ببرند
بعد از ظهر یکسری اعلامیه به دیوارهای شهر نصب شد بدیم مضموم:
به اطلاع کلیه همشهریهای عزیز میرسانیم که فردا در ساعت 12 ظهر دو نفر از مخالفان فرمانروا به دار آویخته خواهند شد
مرلین و مازامولا به اتهام تشنج زایی و انجام شورش علیه فرمانروا محاکمه شده و قصاص خواهند شد
---------------
روز بعد ساعت 11:30
حاجی دارک لرد وارد سلول مرلین و مازامولا میشه
مرلین و مزامولا به احترام دارکی از جا بلند مییشند
حاجی:زودوصیتهای خودتونو بکنین چون من کار دارم باید به کافه بالای شهر برم و گیلدرویو ارشاد کنم چون شورشو در اورده از بس بی جامعه پارتی میگیره اونجا
مرلین:مازامولا هم میکشند؟
حاجی:اره هر دوتونو
بعد از حدود نیم ساعت مرلین و مازامولا رو به میدان اصلی شهر میارند
و طناب دارو میذارند دور گردن مرلین یه صدا از توی جمعیت میاد:طنابش محکمه؟
مرلین:ای وای تو جلسه اعدام هم این بیگانه مارو ول نمیکنه.اره محکمه
بیگانه:پس میتونه وزنتو تحمل کنه
مرلین که برای خودش گریش گرفته بود:اره میتونه
بیگانه:ولی انگار پوسیدستا؟رودی(مامور اعدام)بیا این طنابه پوسیدست
رودی طناب اعدامو عوض میکنه یکی از تو جمعیت میگه :اه نقشه اولمون به باد رفت!!!
یه صدای دیگه:ارتور گفتم روشهای مشنگی خوب نیست
ارتور:بابا تفصیر این بیگانست اصلا این موجود مزاحمه
رودی طناب دوم هم روی گردن مازامولا میندازه
بیگانه:جای طناب رو گردنت راحته؟
مازامولا :اره بابا توام که
بیگانه:خدا بیامرزتتون
مرلین:بابا زودتر مارو اعدام کنید از شر این راحت بشیم!!!
رودی دسته رو میکشه و بدن هر دوتاشون بی حرکت میشه
همه:بلاخره کار خودشونو کردند
ولی فلیت ویک که اون پایین قایم شده بود(با توجه به قدش اصلا لازم نبود قایم بشه)لبخند روی لبش قرار داشت چون با وینگاردیم لویوسا اونا رو رو هوا نگه
داشته بود تا فشار رو گردنشون نیاد

---------------------------------------------------------
با تشکر از
حاجی دارک لرد
وزارت سحر و جادو
هاگوارتز
و.............




کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: مستند بيل ويزلي
پیام زده شده در: ۸:۰۲ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۳
#40

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
جناب بیل من این فیلم را دیدم خیلی قشنگه!!!
شا.... شا.... شاید...نکنه..
قاچاقچی !نامرد تو منو زدی؟!!!!
آهی هوار کمک بیاین گرفتمش اون منو زده
کمک! ای بیل نامرد(آی‌کیو‌ها: ای اردل نامرد!)
هنوز سرم درد می‌کنه! سرم درد می‌کنه؟!؟؟
چرا سرم درد میکنه؟! آه یادم رفت از وقتی اون نامرد از پشت به من حمله کرد دو ثانیه پیش هم یادم میره!

------------------------------------
برای بازی در قسمت سوم بیگانه‌ای از قفس پریدبه آدم بگین! شنبه اکران میشه!
-------------------------------------
امروز عصر بیان سینما فیلم بیگانیک را میسازم!
(آی‌کیو‌ها: بیگانیک=تایتانیک) که با قسمت سوم اون فرق داره!



مستند بيل ويزلي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۳
#39

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۸ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۹ چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۵
از كلفم لبرنم گاردنز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 44
آفلاین
بيل پروداكشنز تقديم مي كند

(* مرگ خوار عقب مانده *)

نكته: اين داستان بر اساس يك رويداد واقعي نوشته شده

شب جام جهاني كوييديچ بود بيل در چادر خوابيده ....اه كرام گرفتش....لعنتي....( Help me pleassssse) ....
بيل:(با حالت خواب آلوده) ....بابا چي شده؟؟؟
آرتور:نميدونم ....عجله كن...
بيل:باشه ...وايسا منم بيام...
آرتور:بدو...
بيل:اه...بابا چوب دستي من رو بردي ....اي بابا حالا چي كار كنم؟؟؟
{صداي شيون و فرياد از هر جا شنيده ميشد)
بيل:حالا فعلا اين وردنه رو ور ميدارم....
به سمت صدا مي دوه....به محوطه خالي از درخت جنگل ميرسه...يهو يه صدايي به گوشش مي خوره....از پشت يكي از درخت ها....فكر ميكرد خيالاتي شده ...بالاخره تصميمش رو ميگيره.... به سمتش ميره....ناگهان با صحنه شگفت آوري رو به رو ميشه ...يكي از مرگخوارها اونجا بود ولي اون مثله بقيه مشغول مشنگ آزاري نبود ...اون داشت موز ميخورد


ناگهان بيل وردنه رو به سمتش پرتاب كرد....ولي مرگ خوار متوجه ميشه و چوب دستيش رو سريع در مياره و ميگه : وينگارديوم لوي اوسا ...ولي وردنه بدتر بالا رفت و خورد توي سرش و مرگ خوار بيهوش روي زمين افتاد...
بيل سريع ميره تا باباش رو خبر كنه....


بيل: بابا بدو بيا ببين كي رو دستگير كردم....
آرتور: اومدم.... كجا هست حالا ؟؟؟
بيل: دنبالم بيا بدو....
آرتور: كجاست پس؟؟؟
بيل: الان اينجا بود ها...به جون مامان راست مگم....يه مرگ خوار رو بيهوش كرده بودم....
آرتور: آخه همه مرگ خوارها كه اون ور بودن...
بيل: بابا ببين پوست موزش هم همين جا افتاده...

سكانس آخر.....بيل جلوي دوربين آمده و مي گه:
هر كس از اين مرگ خوار احمق خبري داره لطفا
من رو بي خبر نذاره...تا حداقل بدونم به كي حمله كردم


رزم ممل و هري 1 و 2 حتما حتما بخونيد...


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۳
#38

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
لرد اریک عزیز ایمجا هر کی که درخواست بده بلافاصله میشه هنر پیشه!!!!!!!!!!
چون با کمبود هنرمند مواجه هستیم!!!!!!
باید حقوق بیگانه هم ببریم بالا چون خوب فیلم میسازه و سواری میگیره!!!!!!!!!!!الان چند روزه کمر درد منو ول نمیکنه و همچینین سردرد چون اصلا حریفش نمیشیم
-------------------------------------------
مکان: ساختمان کرام پیکچرز
زمان : 5 شنبه 9 صبح
موضوع: حاجی هم هنرپیشه میشود!!!!!!!!
-----------------------------------------------
کرام همچنان از افراد تست هنر پیشگی میگرفت مخصوصا بعد از فیلم دوم نوشته بیگانه همه مشتاق سواری(ببخشید هنرپیشگی) شده بودند
کرام:شما هنرپیشه بزرگی میشوید
یاس منگولا!!:ممنون و از در میره بیرون
کرام:نفر بعدی
ناگهان میبینه حاجی بلافاصله از جاش بلند میشه میره طرف در و اونو میبنده
صدای بیگانه از بیرون میاد:حاجی دره بزرگه؟
حاجی:برای من نه هیکل تنومند ما به زور ازش رد میشه
اینو میگه و میاد طرف کرام
کرام عین افراد طلسم شده به حاجی نگاه میکنه
حاجی:هان به ما نمیاد؟
کرام:چی نمیاد؟
حاجی :هنرپیشگی
کرام:

حاجی:چمه؟هم خوش تیپم هم تنومندم هم شرعو میدونم چیه
کرام:خوب الان چیکار کنم؟
حاجی:بپرس دیگه
کرام :باشه حاجی شما سابقه ساخت فیلم دارید؟
حاجی:بله تو کافه سه دسته جارو با خودت فیلم درست کردیما
کرام :اره یادم نبود.سابقه بازیگری چی؟
حاجی:چند جا به عنوان بدل پرویز پرستویی مشنگا تو فیلم بچه تمساح بازی کردم
کرام:مثلا کجای فیلم؟
حاجی:همون جا که تو قطار نشسته بودیم و عزیز دل برادرو ارشاد میکردیم!!!!
کرام : اوکی حالا فرض کنید اینجا بیگانه(اه هی اسم این یارو میاد تو زبونم)بی جامه پارتیه و گیلدی میخواد از شما تنفس مصنوعی بگیره چه کار میکنید؟
حاجی:ببین ویکی از این نقشهای غیر شرعی بدی عماممون میره توی هم آبروی آسلام میرود
کرام : بابا حاجی ناز نکن
حاجی:مثل اینکه حرف حساب نمیشنوی و با عصا میفته دنبال کرام


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۸:۱۵ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۳
#37

بیگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
از بعد از پل, دست راست دومين كوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
بیگانه‌ی قرن بیستم تقدیم می‌کند:
Biganeh picture present
اين فيلم بر اساس واقعيت ساخته شده و حوادث آن در بين سال‌هاي 1945-1935
اتفاق افتاده در اين فيلم نام شخصيت ها حقيقي است!
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بیگانه‌ای از قفس پرید2 :حمله به قلعه‌ي اشمتزد
باشركت:
چو چانگ (براي فروش گيشه) ==ونوس (براي فروش گيشه)==هري پاتر و حضور افتخاري جناب وزير: كينگزلي
آهنگساز: مرلين
خواننده: كريس‌دي‌برگ
صدابردار: آبرفورث
نويسنده و تهيه كننده: بيگانه
فيلمي از:
ويكتور كرام
COPYRIGHT 1999-2005 (C) DOLBY(DIGITAL)
---------
كي چي كو چي كوچي كي چو(صداي هلي جارو(شبيه هلي‌كوپتر مشنگي))
مرلين:سربازان من همه حاضريد؟
همه : آماده ايم فرمانده!
مرلين:ما به اين سفر ميريم تا سه تا از دوستانمون رو از چنگ كينگزلي مكار و قلعه‌ي مخوفش نجات دهيم!
هري:چهار نفر!
نه! من اميدوارم اون ديوونه را كشته باشند!
ونوس: رسيديم قبان آماده‌' پريدن باشيد!
(صداي سوت تماشاچيان)
ابرفورث: من به يك خلبان زن اعتماد ندارم!
مرلين :آماده! يك دو سه هري؟ برو آبرفورث؟ برو!
همه پريدند و آخرين نفر (مرلين) رو به ونوس :
ما سه ساعت ديگه برمي گرديم!
ونوس:باشه!
-----دفتر كينگزلي------
جاسوس ما خبر آورده كه امشب براي آزادي اسير ها مي‌خوان بيان!
------زندان قلعه -- سلول يك------
نگهبا نان دو نفر را داخل اين سلول مي اندازند و در را ميبندن.
كرام: نه! تو رو خدا من و با اين تنها نگذاريد! بياد منو شكنجه بديد نه! در رو نبنديد! نه!
بيگانه رو به دوربين::ylash: و سپس درحالي كه با دست در را تست مي كند به كرام مي‌گويد:
(تماشا چيان با ديدن بيگانه دست و سوت ميزنند)
عجب در محكمي داره ها در به اين بزرگي ديده بودي؟
-----زندان قلعه---سلول دو-----
چو چانگ رو به مك گونگال:
(با ديدن چو مردم داخل سينما سوت مي زنند)
عجب شانسي آورديم ها!
مك گونگال:چرا؟
چو:بيچاره كرام چه زجري ميكشه!
----- راهروي منتهي به سلول ها-----
مرلين و سربازانش از سقف وارد ميشوند و به در سلول ها ميرسند!
مرلين رو به هري و آبرفورث:شما برين اون يكي سلول من اين ها را مي آورم
تق تق تق
بيگانه: كيه كيه در ميزنه من دلم مي لرزه....در رو با لنگر ميزنه من .....
مرلين در سلول را باز ميكندو ميگويد: يالا بريم وقت نداريم!
بيگانه رو به مرلين: تو با كرام برو در مورد من دير رسيدين!
مرلين با خوشحالي:چرا طوري شده؟
بيگانه:من نمي‌تونم راه بيام بريد سرعتتون را كند ميكنم!
مرلين:آخه چرا؟
كرام:ولش كن بابا كفشش را گم كرده!
------قسمت آزاد سازي چو چانگ بدست هري سانسور شده-----
كرام در حالي كه بيگانه را روي دوش دارد به بقيه كه جلو تر حركت مي‌كنند ميگويد:
آخه چرا نمي كشيمش راحت شيم كسي كه نتونه پا برهنه راه بياد چرا بايد تو ارتش باشه؟
بيگانه: من رو ول كنين برين:-? من رو همين جا رها كنين تا بميرم!
صداي كينگزلي از پشت سر :
دوستان من بازي تمام شد! چوبدستي هاتون را بندازيد!
مرلين: نامردا! يكي مارو لو داده!
كرام در حالي كه بيگانه را از روي دوش پايين مي‌آورد:
يقصير اينه!
چو رو به كيگزلي:بگذار بريم بي‌رحم!
مك‌گونگال: بهت اخطار ميكنم به من دست بزني تمام پست هات رو پاك ميكنم!
آبرفورث: خونسردي تان را از دست نديد!
يك دفعه يك نفر در حالي كه چوبدستي‌اش را در دستش تاب مي‌دهد از پست كينگزلي بيرون ميآيد
همه: ونوس؟ (به جز بيگانه كه : سلام تو هم اينجايي! )
مرلين: نامرد! اون تويي كه ما رو لو دادي!
بيگانه: اون تويي كه دست تو تو دست ديگرون ديدم....اون تويي كه آدما با دست به هم نشون ميدن!
ابرفورث:آدم فروش!
بيگانه: آدم فروش! دست تو رو شده برام قصه هاتو بلد شدم!....سوختي و ما رو فروختي...
چو: من رو بگو كه ...
بيگانه: اوني كه عشق و گذاشته زير پاش فقط تويي اوني كه .....
كرام:حيف اون ..... خيلي خائني ونوس ديگه دوستت ندارم!
بيگانه: ديگه دوستم نداري؟!... ديگه دوستم نداري؟!...
هري: من باور نمي‌كنم:
بيگانه در حالي كه :
نه نه باورم نميشه اون تو بودي كه شبا سر روي پا هات مي‌گذاشتم !...
كه يك دفعه: وبه طرف در پشت كينگزلي حركت مي‌ كند!
كينگزلي:برو عقب!
بيگانه در حالي كه جلو مي‌رود:
عجب در بزرگي!.. كجاي دنيا ديدي دري به اين بزرگي!
كينگزلي:نه احمق نه! نيا جلو!آآآآآآآآآآ
همه:
و كينگزلي داخل چاه مي افتد!
مرلين: فرار كنيد!
-------- بازگشت قهرمانان------
بيگانه: ورزشكاران پيروز باشيد.. خرم چون گل پيروز باشيد....
كالين: قهرمانان بفر مايد يك عكس يادگاري!
دوربين پشت به آسمان عقب عقب ميرود وصدا ها ضعيف مي‌شوند
صداي كرام به گوش ميرسد:هرگز فكر نمي‌كردم از دست اون خلاص شم...
THE END
شعر آخر فيلم را همراه با اسامي بازيگران بخوانيد:
آسمون بغض شو خالي مي‌كنه/ آدمو حالي به حالي ميكنه
كوچه ها رنگ زمستون مي‌گيرن/ شيشه‌ها بخار و بارون ميگيرن
آدما چترا شونو وا مي‌كنن/ گريه‌ي ابر و تماشا مي‌كنن
اما تو چترا تو بستي كبوتر/ زير بارونا نشستي كبوتر
بعضيا مي‌گن كه بارون كدومه/ بوي نم. شرشر بارون كدومه
چقدر اينجا مي‌خوري خون جگر/كبوتر عصا تو بنداز و بپر

CAST
Venus
Cho chung
Harry potter
Merlin
Aberforth
Biganeh
Kerum
Kings lee

با تشكر از:
عبدالجبار كاكايي بخاطر شعر زيباشون (كبوتر)
ونوس(برگر) بخاطر قبول نقش منفي و جنبه‌ي بالا
نيرو انتظامي ناحيه‌ي سه
مديريت پارك آبي آزادگان
وزير محترم بخاطر قبول نقش منفي
خانواده‌ي آقاي عظيمي
كالين بخاطر پوستر‌ها‌ي فيلم
و كليه‌ي كساني كه ما را در ساخت اين پروژه‌ي سنگين ياري كردند!
-----------------------------------------
پشت صحنه‌ي فيلم :
حمله به قلعه‌ي اشمتزد
--------صحنه‌ي شروع فيلم ---- برداشت سوم-----
مرلين: سربازان من حضريد:
بيگانه: بععععععله
كرام: كات آقا كات بابا تو توي اين قسمت نيستي! اين را ببرين بيرون!
---------صحنه‌ي سلول يك ---برداشت يكم--
بيگانه رو به دوربين::ylash: و سپس درحالي كه با دست در را تست مي كند به...
كرام: كات بابا كات تو دوربين نگاه نكن!
---------صحنه‌ي سلول يك ---برداشت دوم--
بيگانه رو به دوربين::ylash: و سپس درحالي كه با دست در را تست مي كند به...
كرام: خداااااااا ياااااااااا نگاه نكن!
---------صحنه‌ي سلول يك ---برداشت نود و دوم--
بيگانه رو به دوربين::ylash: و سپس درحالي كه با دست در را تست مي كند به...
كرام: آقا ول كن بگذار نگاه كنه! همين جوري فيلم بگير!
-------صحنه‌ي به دوش كشيدن بيگانه --- برداشت سوم-----
كرام در حالي كه بيگانه را روي دوش دارد به بقيه كه جلو...
كرام: نكن بابا كات دستتو از توي گوشم در بياور!
-------صحنه‌ي به دوش كشيدن بيگانه --- برداشت چهارم-----
كرام در حالي كه بيگانه را روي دوش دارد به بقيه كه جلو...
بيگانه: برو اسب خوبم!
كرام: كات اين ها چيه ميگي زشته؟
كرام: نميشه اين رو كول نكنم!
ابرفورث: تو فيلم نامه اينجوري آمده!
كرام: كدوم احمقي اين فيلم نامه را نوشته؟
همه: بيگگگگگگگا نه!
كرام: خداااااااا ياااااااااااا
----------------------------------------------------------------------
اگر مایل به بازی در قسمت سوم سه‌گانه‌ی بیگانهای ازقفس پرید هستید با من تماس بگیرید!



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۲۰ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۳
#36

اسنيپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۶ دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۳:۵۲ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۵
از dungeon
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
كرام و حاجى توى استديو مركزى كرام پيکچرز نشستن كه يه دفعه يه يارويى از در وارد مىشه.

كرام : به سوروس كوكوى خودمون , تو كجا اينجا كجا!!!

يارو در حاليكه با يه قيافه خشك و رسمى به كرام نگاه مىكنه : سوروس ديگه كيه آقاى محترم ؟ بنده اسنيپ , مامور ارشد اداره ماليات بر درامد جادو هستم.

كرام كه رنگش مثل گچ ديوار شده : فرموديد مامور اداره ماليات جادويى.

_ بله كاملا درست شنيديد .

_حالا امرتون رو بفرماييد.

_خب به ما اطلاع دادند شما در اين محل اقدام به تاسيس يه شركت فيلمسازى كرديد .
از قرار معلوم شما مدت72 ساعته كه مشغوله فعاليت بدون برداخت هيچ گونه ماليات هستيد.
و بنابه اطلاعات واصله اقدام به استخدام 673 بازيگر كاملا حرفه اى با دستمزدهاى نجومى كرديد.

_ 673 بازيگر حرفه اى اون هم با دستمزد بالا !!!!!؟؟؟
باور به فرماييد اشتباه به عرضتون رسوندن...

_ساكت باشيد آقا هنوز حرفم تموم نشده , شما فكر مىكنيد مىتونيد سر اداره ماليات رو كلاه بزاريد اگر اون بازيگرها حرفه اى نبودن نمىتونستند 8 جايزه بين المللى در زمينه بازيگرى ببرن ,
و باز هم مثل اينكه اقدام به اكران چند فيلم بلند كرديد كه با استقبال بىنظيرى در گيشه مواجه شدن.

_باور به فرماييد از اون فيلمها دوتا نات سياه هم به دست من نرسيده.

_در هر صورت طبق محاسبات همكاران من شما مىبايست چيزى در حدود 100000000 گاليون به حساب اداره ماليات جادويى واريز كنيد.

_يا ريش مرلين 1000000000 ,
من از كجا بيارم اين همه يول بريزم به حساب شما

_به هر حال اگر ظرف ده دقيقه مالياتتونو برداخت نكنيد مجبور مىشم شما رو ورشكست اعلام كنم و همه مايملكتون رو ظبت كنم.

_ حاجى شما يه چيزى بفرماييد .

_ خب برادر اسنيپ حالا راهى نداره كه شما اين بار رو نديد بگيريد
و البته برادر كرام هم از خجالتتون در مىآن , به قول شيخ مرلين :"هر رجل اخذ زير سيبيليو معنا".

_حاج آقا شما كه از عمق ارادت من نسبت به مقدسات به خصوص ريش مرلين با خبر هستيد.
ولى خب نمىشه وظيفه شناسي رو هم نديده گرفت.

_بله كاملا قابل دركه برادر اسنيپ , برادر كرام شما نمىخواهيد حرفى بزنيد .

_كرام كه تازه فهميده بود چه خبره : اووووه خداى من عجب اندام فوتوزنيكى , چه تناسبى چه استعداد فوق العاده اى براى super star شدن ,
از همون لحظه اول كه شما رو ديدم حس كردم كه دارم با يه هنربيشه بزرگ حرف مىزنم.

_شما لطف داريد آقاى كرام
حالا كه بيشتر فكر مىكنم , مىبينم كه يه تبصره اى وجود داشت براى افراد خوش حساب و كسانى كه به خوبى با مميزى مالياتى برخورد مىكنند كه به مميزى اين اجازه رو مىداد %98 از ماليات اون فرد رو عفو كنند و %2 بقيه رو هم در اقساط 100 ساله دريافت كنند , البته اين هيچ ربطى به بازيگر شدن من نداره .

_بله بله كاملا درك مىكنم , اما حالا كه مشكل مالياتى برطرف شد , حتما لازمه توى يكى از فيلمهاى ما به عنوان بازيگر نقش اول بازى كنيد.

اسنيپ در حاليكه ايستاده و داره با كرام دست مىده : از ملاقات با شما واقعا خشحال شدم آقاى كرام , و هر وقت خواستيد فيلم رو كليد بزنيد با من تماس بگيريد .

_بسيار عالى , خداحافظ شما.


در صورتي كه تمايل داريد تئورى جذابى درباره حوادث كتابهاى 6 , 7 بخوانيد لطفا بهhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... php?topic_id=668&forum=29 مراجعه كنيد.


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷ دوشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۳
#35

ایلیدان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
هماسه دومبول
بخش تولد دومبول
صدای باران رعد برق داد
داد
بله صدای داد
اووووووووو
جیغ عرق غرش (صدای رعد برق ) اشک گریه
در ان شب سرد بارانی دومبول به دنیا امد و ادرش رخت هاش را جمع کرد و چشم هایش را بست
مادر پودر که بچه رو به دنیا اورده بود این شعر را زمزمه میکرد
دومبلکی خوشگلی فدات بشم ناز میکشم طلسم داری ادبیات داری
و دومبول زبان وا کرد
تو کض مهنط دیگران بی قمی نامت رو نزارن ادمکی
ملت :
دومبول : فلش باشه خوبه
اوووووووو
دومبول : مادرم خیلی دوست دارم دیسیک توپ تو عکس ممد برقی میذارم
ملت همیشه حاضر در صحنه :
دومبول بزرگ شد
و دید دختر کی سوشی فروش که سوشی میفروخت
سوشی دارم سوشی تازه بدو بخر کره خر
دومبول عصبانی میشود و میزند فری وال دختر بیجاره رو میشکند و در این حالت میگفت عکس بگیرید این دفعه زیاد نمیتونم تحمل کنم
کرام : کات چی شده نمیتونی تحمل کنی کاری بر رویت انجام میدهند؟
دومبول : ببخشید اشتباه شد مشکل از زوپیسه

دومبول جلو تر میرود و در راه پایش میرود در گل
یه نفر میاد جلو
-دومبول تو که پات رفته تو گل تا زانو منم پودر بانو
دومبول عاشق میشود
-
حکایت ازدواج اول بود
پرده دوم دومبول و هلیا دختر دومبول نشان
پدر دومبول قب از مردن به دومبول گفت :
پسرم تو باید با دختری ازدواج کنی که مثل افتاب درخشان لب های سرخ مثل پر ققنوس و نشانی از تو دارد
دومبول گریه کنان : باشه پدر هطما پیداش میکنم
چند سال از عروسی دومبول با پودر گذشت و صاحاب بچه نمیشدن
پودر بهش پیشنهاد میکنه زن دومب اختیار کنه و از اون صاحاب بچه شه
و دومبول یاد وصیت پدرش میفته و با کمال میل قبول میکنه
- مردتیکه کره خر تو که گفتی بودی تا صد سال بعد از مرگ من رعوسی نمیکنی خیلی بدی برو بیرون شپلخ
دومبول رفت و رفت در راه به دختر ی بر خورد کنار خیابون نشسته بود و همی غمگین بود دومبول کنار ش نشست و
میشه بپرسم چی شده
-نه
- و دختر ه سر شو بالا میاره دومبول اونو با خورشید اشتباه میگیره و یاد وصیت پدرش میفته میگیره حسابی دختر رو میزنه میگه این هم نشونه و دختر زیر بار کتک قبول میکنه ازدواج کنه و اسمش میشود هلیا دومبول نشان :bigkiss:
فیلم تموم شد و پرده های سینما رو کشیدن
مردی بلند قد ریش طلا بدون افتابه میاید جلوی پرده
این بود گوشه ای از تراژدی زندگی دومبول انید وارم لذت برده باشید
ملت : دومبول قهرمان سرزمین مادریه من

دومبول میاد رو صحنه ملت تشویق
ایز مالی لاو مای سکول


مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ دوشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۳
#34

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
من میام تو
-کراااااااااام پیامت به دستم رسید که بیام به عنوان عکاس هالی ویزارد اینجا فعالیت کنم
کرام:بابا یواش چرا داد میکشی دارم تست میگیرم
من:إ مگه کنکوره؟
کرام:بابا تست بازیگری
من:حالا چه بازی هست؟منم بازی... منم بازی

یهو چشمم به هری میافته که داره تست میده من با هری وای میستم تو با کی وای میستی ویکتور؟
کرام:مگه کوییدیچه
مازامولا:من با هری اینا وای میستم
بیگانه:منم با کرام وای میستم یادمه البته درست یادم نیستا فکر کنم کرام مدافع نه ...مهاجم نه آها یادم اومد دروازه بان خوبی بود
جمعیت:
کرام:بابا من جوینده ام اینجا هالی ویزارده نه زمین کوییدیچ بابا ول کنید
من:باشه بعدا کوییدیچ بازی میکنیم ...من شرایطتو قبول میکنم قول میدم عکاس خوبی باشم
کرام :نخواستم بابا دو دقیقه پیش داشتی اینجارو میکردی زمین کوییدیچ
من:إ مگه نمی خواستین کوییدیچ بازی کنید من میرم

کرام:خیلی خوب حالا وایستا ببینم چی میشه ولی قول بده دیگه اینجا رو بهم نریزی
من:چشم،راستی هری بیا یه 4 تا عکس با کرام ازت بگیرم
هری وکرام:
هری وکرام تو دوسوت در میرن
من:اینا کجا رفتن؟
بیگانه:فکر کنم رفتن تمرین دروازه بانی


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.