هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
اسلیترین & هافلپاف

جنگ جهانی اول جادوگران

روز مسابقه بین دو تیم اسلیترین و هافلپاف فرا رسیده بود . اسلیترینی ها بعد از گوش دادن به توضیحات دراکو مالفوی ، کاپیتان تیم از رختکن خارج شدند تا وارد زمین مسابقه شوند . بخشی از مسیر بین رختکن و زمین مسابقه زیرجایگاه تماشاچیان قرار داشت . هنگام عبور از این منطقه سرعت حرکت تیم بیشتر شد زیرا طرفداران دو تیم برای تشویق تیمشان پا به زمین می کوبیدند . شور و هیجان بین تماشاچیان به حدی زیاد بود که هر لحظه امکان خراب شدن سکو وجود داشت .
بچه های اسلیترین پشت دروازه های ورودی رسیدند و منتظر باز شدن دروازه شدند . اعضای تیم همگی مضطرب بودند . حتی بلرویچ که هیچ وقت نگرانیش را بروز نمی داد ، کمی مضطرب به نظر می رسید .
- بچه ها گوش کنین چی میگم... این بازی خیلی مهمه ، البته خیلی هم سخته، به نظر من هافلپاف امسال از همه تیمها قویتره ، اونا توی تمام پستا بازیکنای خوبی دارن، پس حواستونو جمع کنین. در ضمن سعی کنین از قدرت بدنی بالاتون بیشتر استفاده کنین . هافلپافیها مهاجمای سریعی دارن. در عوض شما هیکلای گنده ای دارین . برای همین میخوام کمی خشن باشین .
سپس با هیجان خاصی فریاد زد :
- آماده این ؟
اعضای تیم که از قسمت خشونت توصیه دراکو خوششون اومده بود با صدای بلندی جواب دادند :
- بله کاپیتان .
دروازه ورودی باز شد و نور آفتاب به صورت بازیکنان اسلیترین تابید. اونا با دیدن ورزشگاه کوئیدیج هیجان زده شدند. اضطراب آنها چندین برابر شده بود. دیگر به چیزی بجز بازی فکر نمی کردند و تنها آرزویشان در آن لحظه پیروزی در مسابقه بود .
با ورود آنها به زمین هیاهو و هوکشیدنهای تماشاچی ها بیشتر شد . نیمی از ورزشگاه به رنگ سبز درآمده بود و نیمی دیگر که به طرفداران هافلپاف اختصاص داشت به طور کامل آبی بود . طرفداران اسلیترین علاوه بر لباسها و پرچمهای سبز و نقره ای این بار دست به ابتکار جدیدی زده بودند . از چوبدستی اکثر آنها دودی به رنگ سبز بیرون می آمد . میزان این دود ظاهرا کمی بیشتر از حد عادی بود . دور تا دور ورزشگاه را دود سبز رنگ گرفته بود و فضای جدیدی را برای بازی بوجود آورده بود .
اسلیترینی ها سوار بر جاروهایشان شدند و بعد از چند دور پرواز به دور جایگاه تماشاچیان ، دروسط زمین جمع شدند .
- بازیکنان دو تیم وارد زمین می شن ، اسلیترینی ها با رداهای سبز رنگ و هافلپافی ها با رداهای زرد مقابل هم بازی می کنند . بلیز دروازه بان اسلیترینه ، ماروولو و ایدی مدافعن ، مارکوس ، بارتی و بلرویچ هم مهاجمن ، جستجوگر و کاپیتانشون هم دراکومالفوی خودمونه .
گزارشگر این بازی نیز مثل بازی قبل ، پانسی پارکینسون بود . پانسی همیشه ازدراکو حمایت می کرد و از طرفدارای پرو پا قرص دراکو بود .
- حالا نوبت بازیکنای هافلپافه... سوزان بونز دروازه بانه ، هلن و رز هم مدافعن ، آنیتا آلبوس و پیتر مهاجمند ، جوینده شون هم اتوبگمنه ، در ضمن پیتر کاپیتان هم هست.

با گفتن اسم بازیکنان هافلپاف ، فریاد شیشکی تماشاچیان اسلیترین بلند شد .
- خوب ، حالا سرژتانکین داور مسابقه هم وارد زمین می شه . بازیکنان دور سرژ جمع می شن .
سرژ تانکیان ، مثل همیشه با ردای داوری و موهای پف کرده وسط زمین ایستاد و با صدای هشدار مانند به بازیکنان گفت :
- ازتون می خوام بازی خوب و جوانمردانه ای انجام بدین . دراکو ، پیتر با هم دست بدین.
دراکو و پیتر طوری با هم دست دادن که انگار طرف مقابلشون به بیماری واگیردار خطرناکی مبتلاست . بعد از دست دادن خصمانه دو کاپیتان سرژتانکیان به سمت جعبه توپهای کوئیدیچ رفت . پانسی پارکینسون در ادامه گزارش گفت:
- بله حالا سرژ تانکیان اول بلوگرهارو رها می کنه ، حالا هم اسنیچ طلایی رو رها می کنه...
دراکو و اتوبگمن جوینده های دو تیم طوری به دور شدن اسنیچ نگاه می کردن که انگار آرزویی دیرینه با آنها وداع می کرد. آن دو تا لحظه ناپدید شدن اسنیچ سعی داشتن اون رو ببینند تا شاید مسیر حرکتش رو پیدا کنند .
- حالا سرخگون هم رها می شه ، بازی شروع شده . هافلپافی ها سرخگونو تو هوا می قاپن . سریع حرکت می کنن . چه حمله سریعی ، سرخگون دست آلبوسه، از جلوی مارکوس رد می شه ، خودش سریع جلو می ره ، بلرویچ جلوشو می گیره ، خدای من آلبوس عجب مهاجمیه ، بلرویچ رو با مهارت جا گذاشت . شوت می کنه ، بلیز با پاش سرخگونو بر می گردونه، آفرین بلیز ... اوه نه ... پیتر دوباره اونو می گیره، گل ... هافلپاف یه گل سریع می زنه ، عجب مهاجمای سریعی هستند.
نتیجه 10 به 0 به نفع هافلپاف .
هیاهوی تماشاچی های هافلپاف بعد از اولین گل تیمشون بیشتر شده بود و برعکس اسلیترینی ها که باورشون نمی شد تیمشون به این زودی گل خورده باشه ساکت بودند
- بازی دوباره شروع می شه ، سرخگون دست بلرویچه ، مارکوس و بارتی کنارشن . ولی اون خیال پاس دادن نداره . مستقیم حرکت می کنه . اون خیلی عصبانیه . هلن و آنیتا جلوشو می گیرن . آخ ... برخورد بدی بود . البته برای هافلپافی ها . مثل اینکه بلرویچ هنوز سالمه ، ولی هلن و رز کمی گیج می زنن.
سرژ تانکیان بعد از این حرکت، سریع سوت میزنه و به نفع هافلپاف اعلام پنالتی می کنه .
- نه ... نه ... این اصلا عادلانه نیست ، اونا جلوی بلرویچ رو گرفتن . به هرحال... آلبوس پنالتی رو می زنه . گل ... یه گل دیگه برای هافلپاف .
دراکو که از نتیجه ناراضی بود ، رو به بلرویچ کرد و با خشم گفت :
- این چه کاری بود کردی ؟ چرا خطا کردی ؟
بلرویچ جواب داد :
- مگه خودت نگفتی خشن باشیم؟
- گفتم خشن باشین ، نگفتم که اینطوری تابلو خطا کنین .
دراکو بعد از گفتن این جمله به سرعت ارتفاعشو زیاد کرد و به سمت دیگر زمین برای جستجوی اسنیچ رفت.
بلرویچ هم طوری که انگار اتفاقی نیفتاده به پست خود برگشت و در کنار مارکوس قرار گرفت .
- بازی دست اسلیترینی هاست . مارکوس می ده به بلرویچ . بلرویچ اینبار پاس میده . اوه نه ... اون بازم اشتباه می کنه . آنیتا سرخگونو بین راه ، تو هوا قاپید . این بار آنیتا حمله می کنه . ماروولو یه بلوجر می فرسته طرفش . جاخالی میده . خیلی سرعتش زیاده . ایدی رو هم با مهارت دور می زنه . رسیده به دروازه . سرخگونو پرت می کنه... گل... اینم هم گل سوم هافلپاف . بچه های اسلیترین خیلی بد بازی میکنن . شایدم بخاطر سرعت زیاد هافلپافی هاست . اسلیترین 0 – هافیپاف 30 . یک نتیجه بد برای اسلیترین . اوه ...!!
بازیکنای هافلپاف رو نگاه کنید... واقعن زیباست .
اعضای تیم هافلپاف بعد از گلهای تیمشان ، بطور هماهنگ و با نظم خاصی حرکات جالبی به نمایش می گذاشتند .
دیگر از هیاهوی طرفداران اسلیترین و آن دودهای سبز رنگ خبری نبود ، در عوض هافلپافی ها از خوشحالی سر جایشان بند نبودند . تیم هافلپاف خیلی خوب کار می کرد و توانسته بود بازی را بطور کامل در دست بگیرد .
دراکو کم کم داشت نگران میشد . اوضاع تیم خیلی بد بود . برای اولین بار او در مسابقه ای احساس ضعف می کرد . او حاظر بود هرچه دارد بدهد در عوض فقط یک بار اسنیچ طلا یی را ببیند .
هرچه می گذشت اوضاع تیم بدتر میشد . هافلپافی ها گل پنجم را هم زده بودند . دراکو چاره ای نداشت ، باید بک فکر اساسی می کرد .
- هافلپاف پنج گل زده ولی اسلیترین هنوز حتی یک حمله درست و حسابی هم نکرده .سرخگون دست بارتیه ، پیتر جلو شو می گیره ، بارتی پاس میده به بلرویچ ... مواظب باش... آخ... نه یه بلوگر به پشت بلرویچ می خوره . این حرکت اصلا جوانمردانه نبود هلن .
هلن از پشت سر یک بلوگر به سمت بلرویچ فرستاده بود که دقیقا به هدف خورد . ظاهرا اینبار دیگر بلرویچ مصدوم شده بود .
- مادام پامفری و سرژ تانکیان سریع خودشون رو به بلرویچ که روی زمین افتاده می رسونن .
مادام پامفری بعد معاینه بلرویچ با نگرانی گفت :
- بلرویچ ، مثل اینکه یکی از دنده هات شکسته . بهتره فعلا بازی نکنی .
بلرویچ که از لحظه افتادن تا آن زمان با چهره عصبانی به هلن نگاه می کرد ، با شنیدن جمله مادام هوچ شوکه شد و با جدیت جواب داد :
- نمی تونم مسابقه رو ول کنم . باید بازی کنم .
- خب پس لااقل این معجونو تا آخر بخور . از دردت کم می کنه .
بلرویچ بعد از خوردن آن معجون تهووع آور دوباره سوار بر جارو شد واز آنجا دور شد .
دراکو از این فرصت استفاده کرده بود وتمام اعضای تیم را جمع کرده بود . با پیوستن بلرویچ به آنها دراکو گفت :
- خب بلرویچ ، توهم اومدی... همتون خوب گوش کنین چی میگم ، من یه نقشه دارم...
چشمهای دراکو برق عجیبی می زد . مثل اینکه نقشه خوبی داشت . اعضای تیم تعجب کرده بودند . هیچکدام از نقشه مالفوی اطلاعی نداشتند . بلیز که ظاهرا از از بقیه علاقه بیشتری داشت از نقشه دراکو با خبر شود با تعجب پرسید :
- نقشه ! چه نقشه ای ؟! منظورت چیه ؟!
- شماها با این چیزا ، کارنداشته باشین . فقط حواستون به من باشه ، هر وقت بهتون اشاره کردم خشونت اسلیترینی رو به هافلپافی ها نشون بدین .
- منظورت چیه ؟! یعنی میگی بزنیمشون !
- نه... داغونشون کنین .
- آخه چطوری ! همه مون رو اخراج می کنن .
- گفتم که... بعدا خودتون می فهمین . حالا سریع برین سر پستاتون ، حواستونم به من باشه .
از نیشخندهای شیطانی اعضاع تیم میشد فهمید که با خشونت بطور کامل موافقند .
بعد از پخش شدن بازیکنان ، دراکو خودش را به رودلف ، یکی دانش آموزان نا اهل اسلیترین رساند و در گوشش چیزی گفت ، سپس با خوشحالی به دنبال اسنیچ رفت .
- بازیکنا دوباره به زمین بر می گردن . بلرویچ هم همراهشونه... مثل اینکه آسیب دیدگی بلرویچ جدی نیست . با سوت سرژ تانکیان بازی دوباره شروع میشه . اینبار اسلیترینی ها حمله میکنن . مارکوس سرخگونو داره... پاس میده به بارتی ، بارتی به بلرویچ... پیتر و آلبوس جلوشو می گیر...

بوم !!!!!!!!!

ناگهان صدای انفجاری از سکوی تماشاچی های هافلپاف بگوش رسید .
- وای !!!!... این صدای چی بود ؟!..نگاه کنید یه بمب کود حیوانی وسط تماشاگرای هافلپاف ترکیده . خیلی خنده داره ، همه دارن از بوش فرار می کنن...
بعد از منفجر شدن بمد بد بو اوضاع بازی بهم ریخت . سرژ تانکیان و معلمین به سرعت به سمت جایگاه هافلپاف حرکت کردند .
در این بین در گوشه جایگاه دو نفر با هم در گیر بودند ، پروفسور مک کونگال که اوضاع را خطرناک می دید تغییر مسیر داد به آن دونفر نزدیک شد .
- پروفسور مک گونگال ! خوب شد اومدین ، بمب کود حیوانی کار رودلف بود ، من خودم دیدم .
رودلف با چهره حق به جانبی جواب داد :
- دروغ میگه پروفسور کاره من نبود ، کار خوده نامردش بود .

بوم !!!!!!!!....... بوم !!!!!!!!!!

بعد از انفجار دو بمب دیگر . فضای ورزشگاه کوییدیچ بطور کامل تغیر کرد . بیشتر شبیه یک جنگ جادوگری تمام عیار بود تا بازی کوییدیچ . به راحتی میشد از نور وردها و طاسمها فهمید که در جایگاه تماشاگران جنگ برپاست . تماشاگران اسلیترین علیه طرفداران هافلپاف . دیگر از معلمان هم کاری بر نمی آمد ، اونها ترجیح میدادند در گوشه ای قایم بشن و از درگیری دور باشن .
با اشاره دراکو به بازیکنان تیم ، بچه های اسلیترین تازه متوجه نقشه مالفوی شدند و هر کدام به سمت یکی از هافلپافی ها رفتند . بلرویچ بدون شک هلن را انتخاب می کرد ، بلیز هم به سمت پیتر رفت . اسلیترینی ها در اینگونه مسائل حریف نداشتند .
دراکو با دیدن صحنه باشکوه جنگ به خود افتخار می کرد و از انجام نقشه اش راضی بود . او دور و برش را نگاه کرد و بدنبال اوتو بگمن گشت . باورش نمیشد ، اوتو بگمن در تعقیب اسنیچ طلایی بود . دراکو بدون معطلی چوب دستی اش را بیرون کشید و چند طلسم به سمت اوتو بگمن فرستاد .

بعد از ده دقیقه دیگر اثری از نور وردها و طلسمها نبود . جنگ به پایان رسیده بود و از گوشه وکنار ورزشگاه صدای ناله بگوش می رسید .
سرژ تانکیان که ظاهرا پف موهایش دو برابر شده بود تازه یاد مسابقه افتاد و نگاهی به زمین کوییدیچ انداخت و با صحنه عجیبی روبرو شد . او هیچگاه به یاد نداشت داور مسابقه کوییدیچی با این همه تلفات شده باشد .
از چهارده بازیکن مسابقه تنها دراکو و بلرویچ به او نگاه می کردند . بقیه یا بیهوش بودند یا از درد به خود می پیچیدند ، یکی هم که قابل شناسایی نبود ، به قورباقه بزرگی تبدیل شده بود و قورقور می کرد .
در این شرایط سرژ تانکیان به تنها چیزی که توجهی نداشت ، اسنیچ اسیر شده در دستان مالفوی بود .


دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴

مارکوس فلینتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۹ جمعه ۱۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۱۵ دوشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 328
آفلاین
صبح بود همه تازه از خواب بیدار شده بودند... دیشب همه خسته بودند ولی شوق بازی امروز که بین اسلایترین و هافلپاف بود نمی گذاشت تا یک لحظه از یادش غافل بمانند....
کم کم همه به سوی زمین کوییدیچ رهسپار می شدند...

................ رختکن ...............


ما می دونیم فقط باید مواظبه آنیتا و آلبوس دامبلدور و پیتر پتیگرو باشیم چون فقط این مهاجما هستن که میتونن برای تیم ما خطر ساز باشند....
این صدای بارتیموس کراوچ بود که به دراکو می گفت فقط به این کار مشغول باشند و تاکتیک را کنار بگذارند...
مارکوس: ما هر چی تاکتیک داشتیم تو بازیه قبل ریختیم دیدیم که زیاد تاثیری در بازی نداره پس سعی کنیم روی نقاط ضعف کار کنیم...بلرویچ که مشغول به پشت انداختن موهایش بود گفت: من و مارکوس و بارتیموس حمله می کنیم اون با ما شما به فکر دفاع باشین...
مارولوو و ایدی سریع واکنش نشان دادند و گفتند: اگر نگرانیتون از ما هست خیالتون راحت امروز اگر تونستن به ما 4 گل بیشتر بزنن ما رو از تیم اخراج کنید....
دراکو که فقط به گفتگو ها گوش می داد گفت:
خوب تمام کنید, مثل این که همه حاضر هستند... امیدوارم بازی خوبی رو مثل بازی قبلی داشته باشید

سپس صدای مادام هوچ امد که می گفت دو تیم در زمین حاضر باشند...
همه با سرعت حاضر شدند و در اخرین لحظات دراکو اشاره ای به تخته رختکن کرد :
هر کدومتون دقیقا سر جای خودش باید بازی کنه ! فهمیدید ؟

تصویر کوچک شده

همه به تابلو نگاهی کردند و یکصدا فرياد زدند :
- بــــــــــــله !!

پشت سر دراکو به سمت زمین راه افتادند.....زمین مثل روز های قبل بود با این تفاوت که جمعیت در این روز به حد اکثر رسیده بود... شاید بعضی ها ایستاده بودند....
دراکو سریعا تیم را جمع کرد و شروع به معرفی اعضای تیم مقابل کرد: اون دو نفر که کنار هم هستن آنیتا دامبلدور و آلبوس دامبلدور هستن که با پیتر پتیگرو مهاجمان هستن و اون دو تا هم که رز زلر و هلن باشند مدافعانند اون کسی که تنها می آید سوزان بونز دروازبان و اونم حریف من اوتوبگمن... .
همه ی بازیکنان سر خود را به علامت شناخت صحیح انان تکان دادن و رفتند تا به بازی خود برسند... همه به پرواز در آمدند.. بلیز به طرف حلقه های درواز رفت و مارولوو و ایدی هم جلوی او ایستادند و پشت دراکو که برای دست دادن رفته بود مارکوس , بلرویچ و بارتیموس قرار داشتند....
سوت آغاز بازی زده شده همه ی مهاجمان به سمت سرخگون و مدافعان نیز با بازدارنده ها به سوی مهاجمان یورش می بردند...دراکو در همان اول بازی اسنیچ را پیدا کرده بود و با تمام قدرت به سمت ان می رفت....
بارتیموس با مارکوس بازی خوبی را ارائه می دادند... مارکوس به بلرویچ پاس می ده ,بلرویچ می ره و همه را پشت سر می زاره ولی یک بازدارنده با سرعت به سویش پرتاب می شود.. به ناچار به بارتیموس پاس میدهد و بعد یک 180 درجه به دور جارو می چرخد تا بازدارنده به او اصابت نکند....
دراکو در پی اسنیچ بود... تقریبا چهار دور , دور زمین را چرخیده بود ولی هنوز نتوانسته بود اسنیچ را به دست آورد... ولی حال خیلی به ان نردیک شده بود یعنی طوری شده بود که می توانست دستش را دراز کند... دستش را دراز کرد ولی اسنیچ به سمت پایین رفت.... به طوری که دراکو در بالای اسنیچ پرواز می کرد ولی در همین هنگام یک مشکل به وجود آمده بود ان هم این بود که اوتو بگمن جستجوگر هافلپاف زیر دراکو بود و اسنیچ جلوی اون بود ولی اون خودش خبر نداشت زیرا دیگه هم اسنیچ و هم اوتو و دراکو ایستاده بودند....
هلن و رز زلر دو مدافع هافلپاف تمام مدت حملات اسلایترین را بی نتیجه می گذاشتند.... بارتیموس به مارکوس پاس داد و مارکوس به سمت بالا و پایین رفت تا همه را جا گذاشت تا این که به دروازه رسید... سریع به بلرویچ پاس داد اما رز سریع یک بازدارنده پرت کرد اما بلرویچ جاخالی داد ولی از طرف دیگه هلن با چوبی که در دست داشت به سمت بلرویچ می آمد... بلرویچ ایستاده بود وبا تعجب به هلن نگاه می کرد...هلن چوب را بالا گرفت و به سمت پایین آورد ولی بلرویچ با دست مانع از خوردن ضربه به بدنش شد....
سسووووووووووووت...

بله خانم هوچ پنالتی گرفته بود....هوچ: هلن اگر یک بار دیگه این کارو بکنی اخراجی....
مارکوس برای زدن ضربه آماده شد... ضربه را به سمت حلقه ی سمت چپ زد و گل... بله گل شد ...
10 بر 0 به نفع اسلایترین !!!
شوق تمام چهره ی اسلایترینی ها را در بر گرفت و با صدای خوشحالی تماشاچیان اسلایترینی بازیکنان صدایشان به یک دیگر نمی رسید....
اما در طرف دیگر که دراکو و بگمن رقابت جداگانه ای داشتند.
کار به ان جا رسیده بود که بگمن دستش را برای گرفتن اسنیچ دراز کرده بود اما دراکو برای جلوگیری از این کار به سمت پایین فرود امد... بگمن به ناچار برای این که دراکو به او برخورد نکند مسیرش را عوض کرد و دراکو از این کار او بدش آمد و به صورت او نگاه کرد و اخم کرد ولی این کار باعث شده بود هردو اسنیچ را گم کنند....

بلیز در این بازی خیلی خوب شده بود زیرا هر توپی را با تلاش تمام می گرفت....

یک حمله از سوی هافلپاف آنیتا سرخگون رو در دستش می چرخاند و با حرکات تاکتیکی به جلو می آید... تغریبا دیگه به دروازه نزدیک می شد ولی رو به روی او دو مدافع غیور اسلایترین یعنی مارولوو و ایدی قرار داشت... مارولوو یک بازدارنده به سمت اون پرت می کنه و آنیتا سرخگون را به آلبوس می ده و بعد جاخالی می ده و می ره تا سر مدافعان را گرم کند.... آلبوس خیلی به دروازه نزدیک شده بود... پاس می ده به پیتر که یکی دیگه از مهاجمان بود ولی در همان حال ایدی یک بازدارنده به طرف پیتر پرت می کنه... پیتر ناچار توپ را ول می کنه و به فکر جاخالی دادن می افته... پس از ان طرف بارتیموس که منتظر سرخگون بود توپ رو می گیره و با سرعت هرچه تمام تر به سوی دروازه حریف هجوم می بره ... مارکوس و بلرویچ نیز به همراه اون حرکت می کنند تا این که به دروازه می رسند... ه
لن و رز همزمان دو تا بازدارنده ای که تازه به دست آورده بودند را به سمت بارتیموس می فرستند ولی بارتیموس سریعا توپ را پاس می ده و به جاخالی دادن روی می آورد... توپ به مارکوس می رسه پس سریعا به سمت دروازه حمله می کنه .. حالا با دروازبان تک به تک می شه ولی از ان طرف بلرویچ خودش رو به مارکوس می رساند و می گوید: روش سرخگون طلایی رو اجرا کن...
معلوم بود که از قبل این روش را تمرین کرده اند زیرا مارکوس سریعا تایید کرد و شروع به ضربه زدن کرد... بلرویچ به سمت چپ دور خیز کرده بود و بعد از مدتی شروع به حرکت کرد... مارکوس به سمت راست حلقه ضربه ی نسبتا ملایمی زد ... سوزان نیش خندی زد و به سمت توپ رفت تا ان را بگیرد ولی از سمت چپ بلرویچ سر رسید وتوپ را به سمت پشت هدایت کرد... مارکوس نیز به سمت جلو حرکت کرده بود و حالا یک حلقه ی خالی که دروازبانش از ان دو متر فاصله داشت مقابلش بود و او می شوته .... و ... گل ..
بله گگگگل..... گل برای اسلایترین....

حالا روحیه اسلایترینی ها شاد تر شده بود ولی این حوادث برای هافلپاف مانند کابوس بود...به خاطر همین هافلپافی ها سریعا شروع به حمله کردند... این دفعه خیلی پاس کاری می کردند به همین دلیل خیلی زود به دروازه نزدیک شدند و به مقابله با مدافعان پرداختند... مدافعان با چوب به بازدارنده ها ضربه زدند ولی هیچ کدام به هدف نخوردند و همین باعث شد تا آنیتا و آلیوس و پیتر راحتتر نزدیک شوند... توپ دست آلبوس بود او سریعا به توپ ضربه می زنه ... و گل ..... نه بلیز در آخرین لحظات به توپ ضربه می زنه ولی در ان طرف که بلیز به توپ ضربه زد آنیتا توپ را مهار می کنه و به سمت مخالف پرش بلیز می زنه و گگگل.
بله گل برای هافلپاف نتیجه 10 بر20 به نفع اسلایرین بود....

دراکو هنوز به دنبال اسنیچ می گشت... جنجال او و اوتو باعث شده بود که هردو اسنیچ را گم کنند... و این هیچ مصیبتی جز به تاخییر اتداختن بازی به بار نمی اورد... اما دراکو یک لحظه حرکت شئ طلایی را در طرف چپ خود احساس کرد... بله اسنیچ در سمت چپه او در حال پرواز بود.. دراکو دستش را دراز می کند تا ان را بگیرد ولی اسنیچ سریعا تغییر مکان می ده و شروع به حرکت می نه ... دراکو نیز به دنبال ان میره.. از ان طرف بگمن نیز متوجه این موضوع شده بود و به همین دلیل به دنبال دراکو راه افتاد....

در ان طرف اسلایترین به حملات خود افزوده بود و بعد از اولین گل هافلپاف , اسلایترین سه گل دیگه هم زده بود که نتیجه را به 50 بر 10 رسانده بودند....

اما اسلایترین هنوز به حملات خود ادامه می داد... مارکوس یک تنه جلو می رفت و در چند متری دروازه به بارتیموس پاس می داد و بارتیموس بعد از شوتیدن به سمت راست به بلرویچ اشاره کرده و بعد بلرویچ ان را به سمت چپ می راند و گل می شود این عملیاتی بود که همین الان هم موجب گل شد.... اسلایترین تمام گل ها را از این روش می زد....


دراکو هنوز دنبال اسنیچ بود... اما اسنیچ با تمام سرعت از او دور می شد ولی دراکو سعی می کرد که فاصله ای را با اسنیچ حفظ مند تا بتواند راحت تر ان را بگیرد... بگمن هم با تمام سرعت در پشت دراکو در حال پرواز بود....
اما دیگر اوتو خیلی به دراکو نزدیک شده بود به طوری که به هم تنه می زدند.... دراکو سمت راست بود و بگمن را به سمت چپ هول می داد....

بازی دیگر کمی مساوی شده بود زیرا از یک طرف اسلایترین گل میزد و هافلپاف برای جبران با تمام قوا یک گل به اسلایرتین می زد.... حال نتیججه به 100 بر 50 به نفع اسلایترین رسیده بود....
بیشتر بازیکنان اسلایترین به فکر همراهی تماشاچیان بودند تا این که بازی کنند.... اما هافلپافی هایی با تمام قوا و با تمرکز کامل بازی می کردند.....همین کار های اسلایترین باعث شد که دیگر حملات اسلایترین متوقف شود و به جای آن تمام مدت هافلپاف گل می زد....

دراکو و بگمن آنقدر در تلاش برای گرفتن اسنیچ بودند که هیچ بک از این دو به نتیجه ی بازی نگاه نمی کردند و فقط با هم رقابت می کردند....

از پشت بلند گو صدای لی جردن می آمد که با هیجان کامل می گفت: بازی دو تیم اسلایترین و هافلپاف یک طرف ولی بازی دراکو و بگمن طرف دیگر.... این دو با تمام وجود با هم رقابت می کنند و هر کدام می خواهند برای تیم خود افتخاری باشند....

هافلپاف چند گل دیگر هم به ثمر رساند و نتیجه را به 100 بر 110 به نفع اسلایترین رساندند....
آنیتا پاس می ده به آلبوس وآلبوس هم پاس می ده به پیتر و همین جور به طرف دروازه نزدیک می شوند.... بلیز از کار خودش خیلی ناراضی بود و به جای این که به بهتر بازی کردن بیاندیشه به توسری خوردن بعد از بازی از بازیکنان فکر می کرد.... مارولوو و ایدی با تمام قوا به بازدارنده ها ضربه می زدند به طوری که دیگه کار به جایی رسیده بود که بدون نشانه ضربه می زدند... این باعث شد که آنیتا و آلبوس و پیتر خیلی راحت به دروازه نزدیک شوند و بعد پیتر با یک ضربه به سمت حلقه ی وسط یک گله دیگه هم به ثمر برساند...
هافلپافی ها دیگر دروازه را خالی فرض می کردند... و فقط این را کافی می دانستند که از دفاع رد بشوند...

بلیز دیگر امیدش دراکو بود تا او اسنیچ را بگیرد تا او را نجات بدهد....

دراکو و بگمن دیگر بر روی سطح زمین پرواز می کردند به طوری که اگر کمی پاها را صاف می کردند به زمین برخورد می کرد....
دراکو همین جور به اسنیچ نگاه می کرد... همین طور به جلو می رفتند.... تا این که جلوی اسنیچ مدافعی از هافلپاف یعنی هلن ظاهر شد ... او منتظر رسیدن بازدارنده ای بود تا به ان ضربه ای بزند.... ولی چشمش به دو جارو سوار که همان دراکو و اوتو باشد افتاد که در پی دنبال کردن اسنیچ داشتند به او برخورد می کردند...
هلن اضطراب زیادی داشت او هول کرده بود.... واز روی ناچاری با چوبی که در دست داشت به بازدارنده ای که تازه رسیده بود به طرف ان دو ضربه زد.....

سکوت تمام ورزشگاه را فراگرفته بود ... همه منتظر نتیجه ی این حرکت هلن بودند....

بله... دراکو بر روی زمین دراز کشیده بود و دلش را نوازش می کرد و اوتو سوار بر جارو توپی را در دست خود در هوا نگه داشته بود و علامت پیروزی می داد....
لی جردن با تمام اشتیاق برنده ی بازی را اعلام میکرد.... اما بعد حرف خود را پس گرفت زیرا....
بله اوتو توپه بازدارنده را در دست خود گرفته بود و در ان طرف دراکو به شکم خود نگاهی انداخت و متوجه شد که او صاحب اسنیچ شده است....
سروصدا و شوق هافلپافی ها به سکوتی ترسناک تبدیل شده بود ولی طولی نکشید که صدای جیغ و فریاد و خوشحالی تماشاچیان اسلایترینی ها همه ی ورزشگاه را فرا گرفت و از تمام جهات ورزشگاه صدای جیغ وار لی جردن می آمد که نتیجه را اعلام می کرد:

260 بر 110 به نفع اسلایترین!!!!!!!!!!!


عضو اتحاد اسلایترین


Re: Reهافلپاف و اسلايترين
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴
#99

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
هوا کمی بهتر شده بود دیگر نیاز به پو شیدن 2000 دست لباس نبود .
بارتیموس همراه با ماروولو و بلیز با بیخیالی وارد رختکن شدند .
دراکو که در حال پوشیدن لباس بود با تعجب به آنها نگاه کرد :
_ آقایون راحتن؟؟؟چقدر زود تشیف اوردید؟؟؟ میخواستم قبل از رفتن کمی باهاتون صحبت کنم تا استرستون برطرف بشه.
بلیز که با بیخیالی داشت لباس هایش را میپوشید گفت:
_ چی ؟؟؟؟؟ استرس!!!!! استرسمون کجا بود بابا... هافلپافم استرس داره؟؟؟
دراکو فرياد زد :
_ ما نباید هافل پافو دست کم بگیریم اونا آلبوس و پیتر را دارن .
لرد و ایدی با جارو هاشون وارد رختکن شدن.
در صورت لرد هم مثل بقیه هیچ نشانه ای از استرس وجود نداشت:
_سلام به برو بچه کوییدیچ.چه خبرا؟؟؟
دراکو دیگه داشت دیوونه میشد:
_ به به بلرويچ و ایدی !!! میزاشتید بعد مسابقه میامدید.
ایدی به شوخی گفت:
_ نه گفتیم تو مسابقه باشیم بهتره ، بعدش زیاد جالب نیست.
ماروولو که در حال تمیز کردن چوبش بود گفت:
_ دراکو انقدر سخت نگیر ما برنده میشیم.
مثل مسابقات قبلی.
بلیز در تایید حرف ماروولو:
_ دراکو اونا دو سه تا بازیکن عالی دارن ولی همه ی ما عالییم.

صدای قدم های شتابانی از بیرون شنیده شد.

با شنیده شدن این صدا دراکو حرفش را قطع کرد :
_ زود باشید باید بریم.
سدریک دیگوری در را باز کرد و وارد رختکن شد :
مسابقه کم کم داره شروع می شه بیایید به زمین مسابقه .
در را به آرامی بست و رفت.
دراکو به سرعت بلند شد و گفت :
_زود باشید بلند شید بریم.
بارتیموس به جای دراکو گفت:
_""بچه ها نگران هیچی نباشید ما حتما برنده میشیم""
با شنیدن این جمله همه زدن زیر خنده. حتی دراکو هم شروع به خنده کرد.
مثل همیشه ورزشگاه تا کله پر از بچه های گروه اسلیترین و هافلپاف بود.
با ورود بازیکنان دو تیم دو موشک به هوا رفت و منفجر شد .
یک مار سبز رنگ و یک گورکن سفید و سیاه رنگ در هوا ظاهر شد.
دراکو نگاهی به مار کرد ... انگار مار داشت به او چشمک میزد .
سدریک داور این مسابقه بود .
دراکو از دیدن سدریک خوشحال شد چون فکر میکرد سرژ داور این مسابقه می شه.
بلرويچ گفت:
_ به به عجب هوایی ، جون میده برای یه برده جانانه.
بازیکنان دو تیم وارد میدان شدند.
سدریک به کاپیتان ها اشاره کرد تا با هم دست بدهند.
پیتر و دراکو باهم دست دادند .

لی شروع به گذارش کرد:
در این لحظه کاپیتان های دو تیم با هم دست دادند و با سوت داور بازیکنان به هوا رفتند، بلرويچ به طرف سرخگونه شیرجه میزنه ولی آلبوس زودتر از اون به سرخگونه میرسه و به طرف دروازه ی اسلیترین حمله ور میشه ... سرخگونه به انیتا پاس میده ایدی بلوجری به طرف پیتر میفرسته پیتر جا خالی میده بارتی سعی میکنه سرخگونه را ازش بگیره پیتر سرخگونه را به آلبوس پاس میده آلبوس رسیده به دروازه ،سرخگونه را به طرف حلقه ی چپی پرت میکنه بلیز تازه متوجه سرخگونه شده ، به طرف حلقه ی سمت چپ شیرجه میره اما نمیتونه بهش برسه و گــــــــــــــــل
هافلپاف ده اسلیترین 0.
دراکو داد میزنه : بلیــــــــــز دقت کن !!
لی جردن دوباره شروع میکنه:
اوتو و دراکو مالفوی در حال دور زدن دور زمین هستن تا شاید گوی زرین را پیدا کنن، بارتیموس با سرعت به طرف دروازهی هافلپاف میره مثل اینکه میخواد تلافی کنه رزه به چماقش به بلوجر ظربه ای میزنه بلوجر به طرف بارتیموس میره بارتیموس سرخگونه را به مارکوس پاس میده و جاخالی میده یکی دیگر از مدافعان هافلپاف به نام هلن بلوجری را به طرف مارکوس میفرسته بلوجر به مارکوس برخورد میکنه سرخگونه از دستش رها میشه آنیتا از زیر سرخگونه را میگره و به طرف دروازه ی حریف حمله ور میشه او سرخگونه را به طرف حلقه ی وسطی پرت میکنه بلیز شیرجه میزنه که توپو بگیره ولی نمیتونه بله بله این یکی هم گل میشه .

ورزشگاه منفجر شده بود و لی همچنان گزارشش رو ادامه میداد :
سرخگونه دست بلرويچه پیتر به طرف او میره تا سرخگونه را بگیره بلرويچ سرخگونه را به بارتی پاس میده هلن سرخگونه ای به طرف او پرت میکنه بارتی سرخگونه را به بلرویچ پاس میده بلرویچ سرخگونه را با سرعت به طرف دروازهی تیم هافلپاف پرت میکنه سوزان جهت مخالف شیرجه میزنه او اشتباه میکنه ، نمیتونه سرخگونه را بگیره و گلل . اسلیترنم تونست یه گل بزنه ولی عمراببرید.
مک گونگال معاون مدرسه با عصبانیت گفت:
_ جردن به گذارشگریت برس .
دراکو به دقت درحال دور زدنه میدانه تا بتونه گوی زرین راپیدا کنه ،، ولی هیچ اثری از گوی زرین نیست بعضی اوقات هم نگاهی به اوتو میندازه تا اگه اون گوه زرین را پیدا کرد زود متوجه بشه.
اوتو گوشه ای از میدان ایستاده و تمام میدان را به دقت زیر نظر گرفته اما او هم هنوز موفق به پیدا کردن گوی زرین نشده.
لی جردن با شور و حال گزارش میکرد :
متاسفانه تا اینجا اسلیترین 10 گل زده و هافلپاف 7 گل حالا سرخگونه دسته آلبوسه ،تمام مهاجم ها به طرف دروازهی اسلیترین حمله ی گروهی کرده اند فکر کنم به این نوع حمله حمله ی عقابی می گن ،بلرويچ به طرف آلبوس میره تا سرخگونه را بگیره آلبوس سرخگونه را به عقب جایی که پیتر در حال پروازه پرت میکنه ماروولو سرخگونه ای به طرف پیتر پرت میکنه پیتر جاخالی میده بارتی به طرف پیتر حمله میکنه پیتر سرخگونه را به آنیتا پاس میده آنیتا سرخگونه را به طرف دروازه پرت میکنه بلیز با هوشیاری به طرف سرخگونه شیرجه میزنه وسرخگونه میگیره.
دراکو در یه لحظه گوی زرین را میبینه، گوی زرین زیر پایه بلرويچه به طرف گوی زرین شیرجه میره ، اوتو بعد از چند ثانیه متوجهه دراکو میشه او هم پشت دراکو شیرجه میزنه رز با قدرت تمام بلوجری به طرف دراکو پرت میکنه دراکو فقط 1 متر با گوی زرین فاصله داری خیلی کمتر ...کمتر ....کمتر و بلوجر با شدت به دراکو برخورد میکنه و از روی جارو به پایین پرت می شه وای ی ی ی نه فاصله ی او از زمین ده متره .... دراکو با صدای بلندی به زمین میخوره دارو با سرعت به طرفش میره بازیکنان تیم اسلیترین هم با سرعت به طرف دراکو شیرجه میرن .
دراکو بیهوش روی چمنه سرده زمین افتاده.
سدریک به طرف دراکو رفت و وردی را روی او اجرا کرد.
اما دراکو بیدار نشد ! هنوز بیهوش روی زمین افتاده بود.
بچه های اسیلترین وحشتکرده بود دور دراکو جمع شده بودند.
سدریک با کمک چوبدستی یک برانکارد ظاهر کرد، بچه ها دراکو را روی برانکاد گذاشتند و به طرف درمانگاه رفتند .
بلیز با نگرانی به بلرویچ گفت:
_یعنی خوب میشه .
بلرویچ که هیچ اثری از نگرانی در صورتش دیده نمی شد گفت:
معلومه که خوب میشه ؟ مادام پامفری خوبش میکنه .مطمئن باش.
به درمانگاه رسیدند مادام دارکو را روی تختی مجوار افتاب قرار داد و:
_ بچه حالا برید بیرون پاش شکسته .
ایدی نگاهی به دراکو کرد و گفت:
اما ما باید پیشش باشیم .
مادام با عصبانیت گفت:
_ برید بیرون ... برید بیرون زود زود.
او بچه ها را از درمانگاه بیرون کرد و در هنگام بستن در به انها گفت فردا میتونین ببینینش.
بچه ها با نگرانی به طرف تالار رفتند انقدر برای دراکو نگران بودند که به بچه ها هیچ توجه ای نکردند .
روی تختهاشون دراز کشیدند و تا صبح به دراکو فکر کردند.

**صبح روز بعد کنار در درمانگاه**
تمام بازیکنان کوییدیچ کنار درمانگاه ایستاده بودند.
مارکوس در زد. خانوم پامفری در را باز کرد.
بارتیموس به خانوم پامفری گفت:
بیدار شده؟؟؟؟
خانوم پامفری: بله حالهش خوب شده . استخون پاشم ترمیم شده .
و خودشو از جلوی در کنار کشید تا بچه ها وارد درمانگاه بشن.
بچه ها به طرف تخت دراکو دویدند .
دراکو تا انها را دید با ناراحتی گفت:
_ باختیم؟؟
بچه ها یک صدا جواب دادن :

بردیم


[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴
#98

هلن هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۳ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
از اون جا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
روز مسابقه اعضاي تيم هافلپاف راحت خوابيده بودن كه يهو با صداي جيغ گوش خراش آلبوس بيدار مي شن
آلبوس:‌پاشين ببينم امروز مسابقه داريم چه خبره پاشين
با صداي آلبوس همه بچه ها از جاشون مي پرن آخرين چيزي كه يادشون بود مسابقه با بچه ها اسلايترين بود
سوزان:‌چه خبره شده ؟
سوزان حالت چهرش عوض مي شه ناگهان به خاطر مياره كه ديشب داشتن تا صبح تاكتيك هاي جديد رو مرو مي كردن
همه اعضا خيلي سريع لباسهاشون رو مي پوشن و به سمت زمين حركت مي كنن تو طول راه يه صبحونه نصفه نيمه هم مي خورن اما هنوز حواسشون نيومده بود سر جاشون با نزديك شدن اعضا به زمين صداي هياهو از جا مي پروندشون
سوزان :‌همه برين تو رختكن وقت نداريم بايد سريع بريم تو زمين
گزارش گر مسابقه داشت اسامي تيم اسلايترين رو معرفي ميكرد :‌
لي جردن :‌ بلیز زابینی مارلوو گانت ، ماركوس فلينت لرد بلرويچ و ایدی مالفوی و بارتیموس کراوچ دراکو مالفوی تمام تماشاچيان اسلايتريني با صداي بلندي اعضاي تيمشون رو تشويق مي كنن .... و حالا اعضاي تيم هافلپاف كه انگار يكم گيجن :‌آنيتا دامبلدور آلوبس دامبلدور سوزان بونز رز زلر پيتر پتي گرو و اوتو بگمن طرفدار هاي هافلپاف با صداي بلندي فرياد شيره شيره سر مي دادن.
مالفوي رو به بچه ها ي تيمش مي كنه :‌ نيم ساعته برديمشون هيچي سرشون نمي شه
همه سوار جاروهاشون مي شن
سرخگون دست ماركوس فلينته مي ره جلو خيلي راحت آنيتا رو دور مي زنه و پاس مي ده به ايدي مالفوي، مالفوي به طرف دروازه حركت مي كنه سوزان سعي ميكنه ذهنش رو متوجه توپ كنه اما تا به خودش مياد توپ توي دروازه بوده
جردن:‌گل به نفع اسلايترين يه گل زود هنگام
آلبوس:‌هي پاشيد از خواب بازيه ها ________
توي پنج دقيقه بعدي هافلپاف سه تا گل ديگه هم مي خوره با خوردن گل سوم سوزان يه داد سر مدافع ها مي زنه :‌يعني چي خوابين مگه مسخره بازيه نشونشونشون بدين چي بلديم همه اعضا ميان كنار سوزان
جردن:‌همه اعضاي هافل يه جا جمع شدن حتي اسلايتريني ها هم دارن نگاشون مي كنن نه حالا از هم جدا مي شن اما خيلي سريع تر از قبل مثل اينكه جدي تر شدن
توپ دست كراوچ است پيتر با يه حركت سريع توپ رو از دستش مي گيره و جلو مي ره آنيتا و آلبوس در دو طرفش حركت ميكنن گانت بازدارنده رو مي اندازه طرف پيتر اما رز با دومين بازدارنده توپش رو منحرف مي كنه پيتر توپ رو پاس مي ده آلبوس آلبوس و پيتر جاشون رو عوض مي كنن توپ دست آنيتاست و بچه ها به حركتشون ادامه ميدن
جردن:‌اوه نه هافلپاف داره از يه تاكتيك جديد استفاده مي كنه
دامبلدور ازميان وراي تشويق بچه ها داد مي زنه :‌اسمش ايته
در آخرين لحظه آنيتا پاس مي ده به آلبوس و توي دروازه اعضاي تيم خوشحال مي شن و دستهاشون رو مي كوبن به هم . در ميان همهمه شاد ي بچه ها سوزان داد مي زنه :‌نشونشون بدين چي بلديم .
بازي رونق تازه اي مي گيره حالا نه تنها اعضاي هافل كم نمي ياوردن بلكه خيلي بهتر از اسلايترين باز ي مي كردن در عرض ده دقيقه بازي 40 – 40 مساوي مي شه .
مالفوي:‌ بلرويچ نمي توني توپ رو بگيري ؟
آلبوس داشت با توپ حركت مي كرد آنيتا پشت سرش بود سعي مي كرد خودش رو به آلبوس برسونه اما ابلرويچ بد جوري جلوش سبز مي شه آنيتا مسيرش رو عوض مي كنه و مجبور مي شه به پيتر پاس بده پيتر يه دور مي زنه از دست فلينت فرار مي كنه اما اون دنبالشه رز بازدارنده رو سريع پرت مي كنه سمت بلرويچ كه محكم بهش برخورد مي كنه پيتر توپ رو مي اندازه سمت آلبوس اما ايدي مي گيرتش ايدي مياد سمت دروازه هافلپاف از بازدارنده هلن جا خالي مي ده و جلو مي ره ايدي مياد كنارش همه نگاه ها به سوزانه مدافعين هافلپاف بازدارنده ها رو مي اندازن سمت بلرويچ يكيش به جاروش مي خوره و بر مي گرده اما اون به حركتش ادامه مي ده يكدفعه اوتو خيلي سريع از كنار بلويچ رد مي شه اون حواسش پرت مي شه و توپ از دستش مي افته ايدي توپ رو مي گيره و جلو مي ره سوزان جلوي دروازه وسطي ايستاده بود و متمركز شده بود روي توپ ايدي توپ رو مي اندازه دروازه سمت چپي اما سوزان مي ره سمت دروازه سمت راست آه و ناله از دل هافلپافي ها بلند مي شه كه
جردن :‌اوه خداي من نه يه بازدارنده مسير توپ رو منحرف مي كنه آره كار زلر بود توپ رو منحرف كرد
اينم يه تكنيك جديده
بازي دوباره شروع مي شه سوزان پاس مي ده به پيتر دامبلدور كنارش حركت مي كنه (خبري از آنيتا نيست )رز سعي مي كنه محافظشون باشه گويل يه بازدارنده مي اندازه سمت البوس اما اون سرش رو مي دزده و حركت مي كنه حالا انيتا هم كنار بچه ها ست دارن مثل يه پيكان حركت مي كنن تو آخرين لحظه ها آنيتا ازهمه جدا مي شه و مي ره كنار آلبوس توپ رو مي اندازه سمت پيتر حالا درست جلوي دروازه اند زابيني جلوي دروازه سمت چپ مي ايسته و كمي هم متوجه دامبلدوره پيتر پاس مي ده با دامبلدور زابيني مي ره سمت دورازه وسطي اما دامبلدور جاخالي مي ده و توپ مي رسه دست آنيتا جلو دروازه سمت راستي و توي دروازه
جردن :گل به نفع هافلپاف
مالفوي و اوتو هر دو شيرجه مي رن سمت پايين و نهايتا اوتو به همراه سرخگون بر مي گرده!!


[size=large][color=0033FF


Reهافلپاف و اسلايترين
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴
#97

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
- هي دستت خورد!!
- به چي خورد!؟ نخير سنگه تكون نخورد!!
- خودم ديدم!!
- بچه ها بازي داره شروع مي شه!!
- بهت مي گم خورد!

- بازي داره شروع مي شه!
با آخرين فرياد آنيتا بود كه بالاخره پيتر و بليز و ماروولو سرشون رو بلند كردند. جايي ما بين رختكن ها نشسته بودن و داشتن يه قل دو قل بازي مي كردن!!
- من برم بچه ها رو ببرم! بعد از بازي ادامه مي ديم.
و پيتر از كنار اون دو فاصله گرفت و به طرف بچه ها رفت تا با هم به زمين برن. بيل ويزلي اينبار داور مسابقه بود. جايي در مركز زمين ايستاده بود و منتظر بود تا بازيكنان كنارش قرار بگيرن.
پيتر و دراكو طبق رسومات با هم دست دادن. همه سوار جارو ها شدن و با صداي سوت بيل بازي شروع شد.

--------------------------------------------------
صداي فرياد تماشاگران كر كننده بود. بازي كمي به خشونت كشيده شده بود و هر چند وقت يك پنالتي گرفته مي شد.
" و حالا نتيجه 120 به 140 به نفع هافلپافه كه پتي گرو داره براي ضربه ي پنالتي خودش رو آماده مي كنه"
در حالي كه پيتر دستش رو براي يك پرتاب نيمه واروي بالا برد يك بازدارنده محكم به شكمش بر خورد كرد. فرصت نداشت تا تعادلش رو حفظ كنه و از روي جارو پايين افتاد. همه ي بازيكنان هافلپاف به طرف پايين جايي كه پيتر افتاده بود رفتند. بيل ويزلي داشت بر سر ايدي مالفوي مدافع اسلايترين فرياد مي كشيد. پيتر به زحمت چند دقيقه اي رو براي استراحت در خواست داد.
-------------------------------------------
" اين بازي خيلي طولاني شده...بعله عزيزان الان حدودا 3 ساعته كه بازي در جريانه و نتيجه 280 به 270 براي سبزپوشان اسلايترينه...
پيتر دوباره بر گشته سرخگون توي دستهاش و داره به طرف بليز پرواز مي كنه. در نزديكي دروازه دستش رو براي انداختن سرخگون بالا مي بره اما اون رو به دامبلدور پاس مي ده كه با استفاده از حواس پرتي بليز به گل تبديل كنه.... گل براي هافلپاف!! و حالا نوبت بازيكنان اسلايترينه...لرد بلرويچ كه خيلي ها از اون به عنوان اعجوبه ي اين دوره ياد مي كنن به طرف دروازه ي مخالف و سوزان بونز مي ره. توپ به دست ماركوس فلينت ميفته..بارتي كراوچ..دوباره بلرويچ اما بازدارنده ي هلن توپ رو از دستش مي اندازه. آنيتا به سرعت سرخگون رو مي گيره يك بازدارنده از طرف ماروولو به طرفش مياد...با فاصله ي خيلي كمي جاخالي مي ده. از كنار فلينت رد مي شه توپ رو به دامبلدور مي ده...سه مهاجم با آرايش مثلثي به طرف دروازه مي رن...و حالا سرخگون در دست پيتره....چي شد...؟!...بله گل به نفع هافلپاف!!"
بازي خيلي سريع و خشن پيش مي رفت. نگاه همه بر روي اوتو و دراكو بود. همه براي تموم شدن بازي لحظه شماري مي كردن. ناگهان دراكو با سرعت حركت كرد.بازدارنده اي از طرف رز دنبالش كرد. مجبور شد تغيير مسير بده..

----------------------------------------------
دوباره از طرف دراكو وقت استراحت در خواست شد.
همه خسته بر روي زمين نشسته بودن. تماشاچيان هم ديگه ناي فرياد كشيدن نداشتند. يكدفعه بيل ويزلي با ناراحتي از آن سوي زمين به طرف بازيكنان دو تيم رفت. دراكو و پيتر پاشدند تا بدونن چه اتفاقي افتاده. در دست بيل چيزي بود. دستش رو باز كرد. گوي زرين بود!! داور فراموش كرده بود گوي زرين رو رها كنه.....


[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


مسابقه ی جذاب دو تیم اسلایترین و هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴
#96

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
هوا هم چنان مانند روزهای گذشته سرد بود . سرد همچون یک تکه یخ در میان بارش برف .
بعد از مسابقه ی دو تیم اسلیترین و راونکلاو ، بلافاصله یک مسابقه ی دیگر بر گذار میشد . مسابقه ای که برای هر دو تیم از اهمیت ویژه ای برخوردار بود . دو تیم اسلیترین و هافلپاف .
نباید تیم هافلپاف رو دست کم گرفت . اونا مهره های خیلی مهمی را در اختیار داشتند ، پیتر پتیگرو که کاپیتان آن ها هم بود و رز زلر .
نباید این دو را دست کم گرفت . پیتر مهارت خیلی زیادی در کارهای تاکتیکی داشت و اکثر حملاتش روی دروازه ی حریف به گل تبدیل میشد . رز هم معروف بود که هر توپی که به سمتش می آمد ، با قدرت هر چه تمام نر به سمت حریف پرتاب می کرد .

صبح روز مسابقه بود و هیجان زیادی در مدرسه حاکم بود . همه مشتاق بردن تیم هافلپاف بودن چون به نظر آن ها تیم اسلیترین نباید تا این جا هم بالا می آمد .

حتی از افراد گروه های گریفیندور و راونکلاو هم به ورزشگاه آمده بودند تا شاهد برد تیم هافلپاف باشند .

صدای ابراز احساسات تماشاچیان ، گوش ها را از کیلومتر ها آن طرف تر هم آزار می داد. به طوری که اگر کسی نمی دانست که چه خبر است ، فکر می کرد حتما اتفاقی در ورزشگاه افتاده است .

بازیکنان تیم اسلیترین با وقار و متانت هر چه تمام تر به سمت ورزشگاه می رفتند . آن ها بعد از دیدن بازی بازیکنان تیم هافلپاف ، کمی خود را باخته بودند . چون واقعا آن ها خیلی بر زمین مسلط بودند . ولی دراکو به آن ها امیدواری داده بود که با خونسردی و اعتماد به نفس حتما می توانستد در این مسابقه پیروز شوند .

*** در رختکن تیم اسلیترین ***

دراکو به سمت کمد لباس ها میره و ردای مسابقه رو از اون بیرون میاره . چند لحظه به اسم پشت آن نگاه کرد و بعد آن را پوشید . خیلی رنگ پریده تر از همیشه به نظر می رسید و پلک چپش هم می پرید . در این هفته ها که فشار مسابقات بر رویش زیاد بود ، خیلی عصبی شده بود و خیلی بی خوابی کشیده بود . معلوم بود که به چیزی به غیر از پیروزی نمی اندیشد . فقط پیروزی .

بچه ها یکی پس از دیگری به داخل رختکن می آمدند و بی سر و صدا به پوشیدن لباسشان می پرداختند . دراکو به همه نگاه کرد . گویی می خواست ببیند آن ها به چه می اندیشند .
بلیز خیلی خونسرد تر از همیشه به نظر می رسید . در حقیقت میشد گفت که حتی خیلی هم سرحال بود و سعی می کرد که به همه دلگرمی بدهد . همین چهره ها می تواند باعث پیروزی تیم شود .
ماروولو و ایدی هم با هم خیلی آروم و بی صدا صحبت می کردند . گویی ایدی سعی داشت چیزی را در آخرین لحظات به ماروولو بفهماند . روی نقشه خیلی با اعتماد به نفس به ماروولو توضیح می داد . بهتر بود دراکو در کارشان دخالت نمی کرد . آن ها بهتر حرف یکدیگر را متوجه می شدند .
مارکوس و بارتی با هم زیر لبی صحبت می کردند . انگار صحبتی بود که کسی نباید متوجه میشد . بارتی در گوش مارکوس چیزی گفت و مارکوس خنده ی عصبی کرد . ولی خنده در این لحظات خیلی بی معنی بود .

لرد بلرویچ هم مثل همیشه سعی می کرد تا کمی آروم باشد ولی انگار بی فایده بود . خیلی عصبی بود و در این مواقع کسی جز دراکو حق نزدیک شدن به او را نداشت . در حقیقت کسی نمی خواست مزاحم او بشود .

تا مدتی دراکو جذب چهره ی بچه ها شده بود . چه قدر این افراد راحت بودند ! قطعا همه می دانستند که چه مسابقه ای را در پیش دراند ولی سعی داشتند آرامش را حفظ کنند .

با صدای لی جردن که از ورزشگاه رو کاملا پر کرده بود ، متوجه شدند که خیلی وقت است که در رختکن مانده اند .

دراکو به راه افتاد و پشت سرش لرد بلویچ و بعد هم بلیز . بقیه هم به دنبال آن ها به زمین مسابقه پای گذاشتند . در این مسابقه همون طور که میشد پیش بینی کرد ، بیل ویزلی داور بود . بیل وسط زمین ایستاده بود و بازیکنان هافلپاف در سمت چپش . میشد نفرت و کینه را در چشمهایشان دید .

همان طور که جلو می رفتند تا برای مراسم اول بازی در کنار داور قرار بگیرند ، لحظه ای نگاه ماروولو در نگاه پیتر افتاد . نمی دانست چرا ولی نمی توانست توی چشمهای او نگاه کند . انگار نیرویی او را از این کار باز می داشت .

اعضای اسلیترین با تک تک بازیکنان هافلپاف دست دادند . در این دو نفر از بازیکنان اسلی وقتی با پیتر دست دادند ، خیلی سریع دستش را رها کردند ، اول راکو چون او را رقیب خود می دانست و بعد ماروولو . وقتی با پیتر دست می داد ، احساس کرد درجه ی حرارت بدنش بیشتر از حد عادی شده است . شاید طبیعی بود !

بیل به کاپیتان ها تذکر داد که باید یک بازی جوان مردانه انجام دهند . ولی مثل این بود که کسی گوش نمی داد .

وقتی بیل در میان جیغ و فریاد تماشاچیان سوت شروع مسابقه رو به صدا در آورد ، ورزشگاه از جا کنده شد . همه یک صدا تیم هافلپاف رو تشویق می کردند . صدای طرفداران اسلیترین ، همچون صدای یک نفر بود در میان صدها نفر .

بازی با صدای لی شروع شد . .
- خب ، بچه ها . این دومین بازی تیم اسلی در این هفته هستش و باید دید با توجه به بازی دیروز این تیم مقابل تیم راون ، که واقعا بازی سختی بود ، اعضای این تیم می تونن باز هم مسابقه ی دلنشینی رو به نمایش بذارن ؟ باید تا آخر مسابقه با ما همراه باشین .
حالا من طبق عادت همیشگی میرم سراغ معرفی بازیکنان دو تیم .

ترکیب تیم اسلایترین به این صورت هستش :
دروازبان: بلیز زابینی
مدافعان:مارلوو گانت ، ایدی مالفوی
مهاجمان:مارکوس فلینت ، لرد بلرويچ و بارتیموس کراوچ
جستجوگر:دراکو مالفوی

ترکیب تیم هافلپاف نیز به این صورت ! :
دروازه بان: سوزان بونز
مهاجمان: آنيتا دامبلدور، آلبوس دامبلدور، پيتر پتي گرو
مدافعان: هلن،رز زلز
جستجوگر: اوتو بگمن

خب . به گزارش مسابقه می پردازیم . حالا سرخگون در دست مهاجمان تیم هافل هستش . خیلی خوب پیش میرن . بله .. یه پاس کاری خوب ... این دو بازیکن عالی هستن ... آنیتا و آلبوس خیلی خوب با هم هماهنگ شدن و هر توپی که به هم میدن حساب شده هستش . آلبوس پیتر رو اون طرف خالی میبینه ... به اون پای میده و پیتر هم می خواد با یه حرکت چرخشی که در این چند روزه از اون زیاد دیدیم توپ رو به سمت دروازه ببره .... الان وقتشه که مدافعان اسلی وارد عمل بشن و بله ...ایدی مالفوی اولین توپ بازدارنده رو به سمت پیتر میفرسته ، اون جا خالی میده و حالا باید منتظر حمله ی ماروولو باشیم .. اگر الان جلوی پیتر رو نگیره ، ممکنه براشون گرون تموم بشه ... اون چی کار میکنه ؟ چرا به پیتر حمله نمی کنه ؟ خب ، باید دید که این اولین حمله به گل تبدیل میشه یا نه .. که .... بله ! .. گل برای هافل ... گل برای هافل توسط پیتر ...
نتیجه 10 - 0 به نفع هافلپاف .
حالا حرکت سریع بجه های اسلی رو شاهد هستیم . اونا خیلی خوب همدیگه رو پیدا میکنن ... آره .. پاس قشنگی بود ... حرکتشون خیلی سریع شده ... من فقط می تونم اونارو براتون نام ببرم .. مارکوس ... بارتی .. بارتی به بلرویچ .. بلرویچ تنهایی به سمت دروازه ها میره ... خیلی باید مواظب باشه ... یه پاس به بارتی ... بارتی شوت میکنه به سمت دروازه ولی خیلی شوتش کم قدرت بود ... ولی اون چه فکری داره .. گل !!! گل برای تیم اسلی ... مارکوس توپ رو در بین راه میگیره و گل میکنه .. یعنی وقتی که کسی انتظار این حرکت رو نداشت .. واقعا زیبا بود ..
نتیجه 10 - 10 مساوی .
حالا باید کمی بازی با سرعت بیشتری جریان پیدا کنه ... یه حمله از بازیکنان تیم هافل بر روی دروازه ی تیم اسلی شکل میگیره ... اوووه .... یه توپ بازدارنده ی خیلی قشنگ رو ماروولو به سمت آلبوس که توپ رو در دست داشت میندازه و توپ خیلی قشنگ ، سرخگون رو از دست آلبوس بیرون میاره ... حالا می تونه یه حمله برای اسلی شکل بگیره ... فقط باید منتظر بود و دید . . . بارتی تنها به سمت دروازه ی هافل میره ... فقط بارتی و دروازه بان هافل هستن .. بارتی و سوزان .... باید دید که این حمله به نتیجه میرسه یا نه ؟ که ... نه ... در آخرین لحظات سوزان توپ رو میگیره و به سمت پیتر میندازه .. اونم خیلی سریع یه ضد حمله رو آغاز میکنه ... آلبوس رو در کنارش داره .... پسکاری خوبی رو با هم انجام میدن ... توپ رو پیتر در دست داره ... مستقیم به سمت دروازه ها میره ... باید جلوشو بگیرن وگرنه می تونه بازم به تیم اسلی گل بزنه ...
بووووم !
اوووه .... ! ماروولو در آخرین لحظات خودشو جلوی راه اون قرار میده ولی جالبه ... به پیتر صدمه ای نرسید ... خود ماروولو صدمه دید .. همون طور که میبینین یک سری از تماشاچی نمایان ، در حال هو کردن ماروولو هستن ... نباید این جوری بازی رو به سمت خشونت هدایت کنن .... خوب مشکل خاصی هم برای ماروولو پیش نیومده و می تونه به بازی ادامه بده ... فقط یه پنالتی به نفع هافل گرفته شده ... پیتر خودش این ضربه رو میزنه ... و بله .... گل دوم برای هافل ... نتیجه 20 - 10 به نفع هافل .
پیتر با لبخندی دلنشین به سمت دوستاش بر میگرده ...

***** 35 دقیقه ی بعد *****
خب ... همون طور که خودتون هم در جریان هستین ... در این مدت گل های زیادی بین دو تیم رد و بدل شده ... فکر میکنم ... بله ، نتیجه الان 110 - 100 به نفع هافل هستش . بله ... همون طور که میبینید فاصله ی خیلی کمی بین این دو تیم هستش ... در این مدت هم هیچ کدوم از جستجو گران دو تیم ، کار خاصی رو انجام ندادن ... باید منتظر گل های بیشتری بود .
نه ... جستجوگر ها رو ببینید .... وای خدای من یعنی اونا گوی زرین رو دیدن ؟ دراکو مالفوی جلوتر از اوتو بگمن هستش ... حالا همه ی بازیکنان دارن اون دو تا رو نگاه می کنن ... باید منتظر یه برد شیرین برای یکی از دو تیم باشیم ... حتی هلن و رز هم که مدافعان تیم هافل هستن و در بازی خیلی نقش کمرنگی داشتن هم از بازی کردن دست کشیدن ... بهتره من هم حرف نزنم و به حرکت دو جستجوگر نگاه کنیم ... اونا خیلی به زمین نزدیک شدن ووو باید مواظب باشن ... اووووه ! نه مالفوی رو ببینین ... اون پاش به زمین گیر کرد و به زمین خورد ... امیدواریم که اتفاق خاصی براش پیش نیومده باشه .... حالا تیم پزشکی هم وارد زمین میشه .. بیل هم به سمت دراکو میاد . ولی چرا سوت زد ؟ چه جالب .... دراکو مالفوی وقتی گوی زرین رو میگیره به زمین میفته ... این یکی از جالب ترین روش های گرفتن گوی زرین بود ... پس با نتیجه ی نهایی 250 - 110 به نفع اسلی به پایان میرسه . خب بازی زیبایی بود . خسته نباشی .

**** بعد از مسابقه - درمانگاه قلعه ****
دراکو روی تختی با ملحفه ی سفید دراز کشیده و به بچه ها نگاه میکنه ... شادی و هیجان از چشمان آن ها معلوم بود . پشت همه ی بچه ها ماروولو با حالتی مظلوم و ساکت ایستاده .
دراکو با حالتی خشن و با عصبانیت بهش میگه : تو چرا اون جوری کردی ؟ چرا وقتی پیتر میومد به اون صربه نمی زدی ؟ نکنه با اون دستت تو یه کاسه بوده ؟ نکنه ..... ؟
ولی دراکو حرفش را نیمه تمام گذاشت و به چهره ی ماروولو نگاه کرد . الان معنی تمام کارهای او را فهمید ...

ماروولو با دیدن چهره ی دراکو شک کرد که شاید او هم چیزی فهمیده باشد . در آن لحظه نمی دانست دراکو به چه فکر می کند ولی امیدوار بود متوجه موضوع نشده باشد ... !


آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴
#95

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
مسابقه کوییدیچ بین دو تیم هافلپاف و اسلایترین تصویر کوچک شده

در یک روز گرم و آفتابی که از زمستان هاگوارتز بعید بود، مسابقه ی کوییدیچ بین دو تیم قدرتمند در آستانه ی شروع شدن بود. حدود دو سوم ورزشگاه سبز پوش بودند و بقیه با لباسهای زرد و طلایی خود نمایی می کردند. در قسمت تماشاچیان زرد پوش، سرژتانکیان، با فریادی بلند تر از فریاد خود، می گفت:
_ کی قهرمانه؟؟!!
هواداران زردپوش:
_ هافلپاف!
_ کی برتریینه؟؟
_ هافلپاف!
_ کی جام رو میبره؟؟
_ هافلپاف!
فریاد هافلپافی های امیدوار، کم کم در میان هو کردن اسلیترینیهای سبز پوش مغرور گم شد.
بعد از لحظاتی، دو تیم با روحیه هایی شاد، وارد زمین شدند؛ تیم هافلپاف با لباسهای خورشید رنگش، و تیم اسلیترین با لباسهای به رنگ چمن خود، ترکیبی زیبا با حال و هوای استدیوم بزرگ هاگوارتز ایجاد کرده بودند. سدریک دیگوری، داور مسابقه بود و با اشاره به کاپیتان ها، آنها را به مصافحه کردن، دعوت کرد. پیتر جلو رفت و دستش را دراز کرد، و دراکو دست او را با قدرتی زیاد که یحتمل قدرت وزارت بود، فشرد! آنیتا زیر لب زمزمه کرد:
_ پسره ی لا اسموت!!
دراکو ابروهایش را بالا داد و گفت:
_ چی گفتی، عزیز؟؟!
آنیتا نیششو تا بناگوش باز کرد و گفت:
_ هیچی....!.....جون من یه صحنه عشوه بیا تا بر و بچز اسلیترینی حال کنن!
و دراکو با نگاه باحالی، سرتاسر ورزشگاه رو از نظر گذراند و به این ترتیب، دخترهای اسلیترینی غش کردند و از صداهای دراکو دراکو کم شد!! لبخند خفنی بر لبان آنیتا نقش بست. دیگوری، در سوت خود دمید و بازی آغاز شد. توپ در دستان مارکوس فلینت بود و به سرعت، دامبلدور را دور زد و توپ را به لرد بلرویچ پاس داد. هلن بلوجررا به طرف بلرویچ، پرتاب کرد ولی او به راحتی، بلوجر را رد کرد و سرخگون را به بارتیموس کراوچ پاس داد و لحظاتی بعد، غریو شادی، از تماشاگران سبز پوش، بلند شد.
لحظاتی بعد، صدای لی، همه را به سکوت دعوت کرد:
_ عالیه......مسلمه که این جام، از آن اسلیترینه......هنوز ده دقیقه از بازی نگذشته که اوناها دروازه ی سوزان بونز رو چهار بار باز کردند.....هیچکس جلودار مهاجم های اسلیترین نیست، حتی بلوجرهای قدرتمند رز و هلن......بلیز زابینی که داره استراخت میکنه......هی.......اونجا چه خبره؟؟!
پیتر داشت با انگشتانش علامت هایی رو نشون می داد، و بعد از چند ثانیه اعضای هافلپاف دور پیتر جمع شدند و او گفت:
_ خوبه.....الان خیالشون راحته......حالا وقتشه....
رز پرسید: کودوم یکی؟؟!!
پیتر پوزخندی زد و گفت: ........
سپس لبخند مرموزانه ای بر لبان اعضای هالپاف نقش بست. حالا با ضربه ی سوزان و فریاد او، بازی دوباره آغاز شد:
_ حالا وقتشه........مثلث آتش......حالیشون کنین که ما کی هستیم!!!
توپ به دستان دامبلدور افتاد. او در راس مثلثی بود که دوزایه ی دیگرش، آنیتا و پیتر بودند. هلن و رز با پاسکاری بلوجر در جلوی مثلث راه رو برای مثلث باز می کردند و باعث می شدند تا هیچکس به خود جرئت ندهد تا به آنها نزدیک شود. سرخگون بین آن سه نفر رد و بدل می شد. آیدی مافوی فریاد زد:
_ ماروولو.....بزنشون!
و بلوجر با ضربه ی پر قدرت مارولو گانت، به سمت پیتر که سرخگون در دستانش بود، پرتاب شد. پیتر سریعا سرخگون او به انیتا پاس داد و خودش راهش را کمی کج کرد، و بلوجررا دفع کرد. آنیتا به سرعت در حرکت بود. بارتیموس که سعی میکرد، توپ را از او بگیرد، با ضربه ی دوتایی هلن و رز که به دستش برخورد کرد، به شدت منحرف شد و آنیتا توپ را به دامبلدور پاس داد. انها نزدیک دروازه بودند. توپ به سرعت و بی هیچ الگوی مشخصی، بین آن سه، رد و بدل میشد و در نهایت با ضربه ی پیتر، دروازه ی سمت راستی بلیز، باز شد! همه ی اعضا، به طرف هم رفتند و به صورت کاملا آسلامیک، همدیگر را در آغوش کشیدند!
هواداران هافلپاف که با صدای خوشحالی خود،دختران غش کرده ی اسلیترینی را بیدار کرده بود، با یک موج مکزیکی تمیز و تمرین شده، به اعضای تیم هافلپاف حسابی روحیه دادند.
بعد از لحظاتی، لی جردن دوباره گفت:
_ واقعا که عجیبه......هافلپاف حسابی کولاک کرده......الان دقیقا نیم ساعت از بازی گذشته و تیم هافلپف با شگرد جدیدش موسوم به.....اسمش چی بود، رون؟؟......آهان.....مثلث آتش، حال اسلیترینی ها رو گرفته.......گل....یک گل دیگه به نفع هافلپاف، حالا نتیجه ی بازی، 50 – 40 به نفع هافلپافه.....اون طرف داره یه اتفاقاتی می یفته.....بله....اوتو بگمن، با سرعت به سمت زمین در حال حرکته.....و حالا دراکو مالفوی هم که عشق و جیگر منه!! داره به همون سمت پرواز میکنه....
باد سفیر کشان، از کنار اوتو می گذشت. او با اخرین قدرت گلوله ی آتش خود، به سمت زمین می رفت، لحظاتی بعد، دراکو نیز در سمت چپش بود و داشت از او سبقت می گرفت:
_ کجاست اسنیچ؟؟
_ ا؟؟!!......بگم؟!.....مگه نمیبینیش؟
_ نه!
_ خب کوری دیگه!!
_ توهین به وزیر مملکت؟؟!!.....بدم از ریاست ورزشهای جادویی خلعت کنن؟؟!!
_ آ....فکر نمیکنم دیگه فرصت کنی!!....بای بای!
و در حالی که تنها چند اینچ با زمین فاصله داشت، جارو اش را به حالت عمودی در آورد و بالا رفت و لحظاتی بعد، چوب دراکو 40 سانتی متر در زمین فرو رفته بود و خودش هم در حالی که چشماش لوچ شده بود و زبانش از دهانش بیرون افتاده بود، و سه چهارتا جوجه جیک جیک کنان، بالای سرش پرواز میکردند، و دست و پاهایش به طرز خنده داری کج و کوله شده بودند، بر روی زمین افتاده بود!!!
فریاد خطا بود، از اسلیترینی ها بلند شد! اما دیگوری فریاد زد:
_ خطا نیست......خطا نیست!!....تقصیر خودش بوده.....بازی ادامه داره!....
و چند لحظه ی بعد، اوتو به سمت تماشاچیان هجوم برد و گوی زرین را که سعی میکرد، فرار کند و در دستانش گرفت و سوت پایان بازی بلند شد!
صدای لی می آمد که میگفت:
_عالی بود.......هافلپاف با نتیجه ی 210 – 30 تیم قدرتمند اسلیترین رو شکست داد. واقعا عالی بود.... بازی هیجان انگیزی بود....بله....آهان....فهمیدم......توجه کنید....الان رون به من گفت که دراکو مالفوی، در درمانگاه مادام پامفری هست و حالش هم خوبه و خیلی عذر خواهی کرده که آسیب دیده.....wow ....اونجا رو....اعضای هافلپاف بر روی دستان هوادارانشون دارن به تالارشون می رن!!!....
و تنها یک ساعت بعد، زمین سوت و کور شده بود؛ انگار تا به حال، هیچکس در آن نبوده. آفتاب در حال غروب بود اما در تالار هافلپاف، خورشید امید، تازه طلوع کرده بود.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۸ ۱۶:۴۴:۲۶

منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴
#94

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
سرمای ماه مارچ مثل همیشه فرا رسیده بود .
در ماه اخر زمستان تمام کمبودها جبران شده بود و سرما و یخبندان شدیدی هاگوارتز رو فرا گرفته بود !
رختکنهای زمین کوييدیچ هم پناهگاه خوبی برای فرار از سرما نبود اما بهتر از هوای بیرون اونجا بود .
بچه های تیم کوييدیچ اسلیترين کنار هم روی زمین نشسته بودند و هر کدوم پالتوهای پشمی بلندی رو از لباسهای کوييدیچ خودشون پوشیده بودند تا از سرما نجات پیدا کنند .
دراکو در رختکن ایستاده مشغول صحبت با بازيکنان تیم بود .
- بچه ها این اولین بازی ما هست که باید با راونکلاو بازی کنیم !
پارسال بهترين بازی سال انتخاب شد و حالام باید همون بازی قشنگ سال قبل رو انجام بدیم ... البته با این تفاوت که ما برنده بازی هستیم نه اونها !
حادثه تلخی بود ... هیچ کس دوست نداشت سال قبل رو یاد بیاره ... بازی اخر سال بود و برنده بازی به عنوان قهرمانی میرسید اما این راونکلاو بود که در یک بازی زيبا و نزدیک برنده شده بود .
بلیز و بارتی به شدت به همدیگه نزدیک شده بودند تا همدیگه رو گرم کنند .
دراکو ادامه داد :
- بلرويچ تو باید تمام حواست به تانکس باشه ! مسلما تمام توپها به اون ختم میشه .... موقع پاس کاری تمام حواست متوجه تانکس باشه !
بلرويچ تو اون ته زمین همیشه وای میستی تا از ضدحمله ها استفاده کنی !
بلرويچ از شدت سرما به تکون دادن سر اکتفا کرد .
- بارتی تو و مارکوس هم باید تا قبل از نزدیک شدن به دروازه به هیچ وجه با بلرويچ بازی نکنید ... تنها برای شوتهای روی اون حساب کنید .

مارکوس شصت خودش رو بالا اورد و حرف دراکو رو پذیرفت .
- مارولو تو و ایدی هم باید تمام حواستون به ققنوس و تانکس باشه !
همون طور که گفتم توپها به تانکس میرسه ... ققنوس رو هم بی نصیب نذاريد .
بلیز سکوت رو شکست .
- فکر نمیکنی بهتر باشه وسط بازی تاکتیکمون رو عوض کنیم ؟! این جوری شاید لو بريم دراک ؟
دراکو دستی به سر و روی خودش کشید .
- وسط بازی اگر شد تاکتیک رو عوض کنید ... من حواسم باید به اسنیچ باشه .
در رختکن باز شد و کوييرل وارد رختکن شد .
- همه چیز خوبه ؟! کم کم به زمان بازی نزدیک میشیم ... بهتر که زودتر وارد زمین بشید .
هیچ کس دوست نداشت از جای خودش بلند بشه ... تازه هوای رختکن گرم شده بود .
بارتی اولین نفر از رختکن خارج شد !
صحنه وحشتناکی بود ... سوز و برف شدیدی ورزشگاه رو فرا گرفته بود.
اون رو ز زمین بازی رو ندیده بودند اما برف شدیدی روی زمین رو پوشونده بود !!
در این برف هیچ کس نمیتونست بازی خوبی رو انجام بده ....
مارکوس : وااای خدای من ... بازی باید لغو بشه !!!
بلیز : کوييرل که چیزی در مورد برگذار نشدن بازی نگفت .
سرمای وحشتناکی بود ... اهسته وارد زمین شدند .
بازيکنان راونکلاو مشغول گرم کردن خودشون بودند .
ورزشگاه پر شده بود ... پرچمهای دو تیم در گوشه و کنار ورزشگاه زير مه شدید گم شده بودند .
باد شدیدی در حال وزیدن بود .
سدريک و ادی در وسط زمین منتظر دراکو بودند .... دراکو شروع به دویدن کرد .
سدريک : خوب ... اماده اید ؟ امیدوارم همه چیز به همین خوبی تموم بشه .!
دراکو و ادی باهمدیگه دست دادند !!
لی جردن تازه وارد ورزشگاه شده بود .
" دوستان خیلی ببخشید که دیر شد ... راستش میخواستم تو تالار بمونم و کس دیگه ای این بازی رو گزارش کنه اما مثل اینکه نشد .
دومین بازی لیگ ما داره شروع میشه ... راونکلاو و اسليترين !
دراکو و ادی مثل اینکه مراسم ابتدای بازی رو انجام دادند ... یه کم دیر رسیدم انگار !
توپهای مسابقه آزاد شدند و رها شدن اسنیچ اغاز رسمی بازی رو اعلام میکرد .

لی جردن در سرمای شدید بازی رو گرم گزارش میکرد :

" سرخگون رو مارکوس گرفته ، یه پاس برای بارتی که سمت چپش قرار داره .... خود بارتی ... عالی حرکت میکنه ... خودش به سمت دروازه راونکلاو ! بلرويچ در موقعیتی عالی قرار داره !!! میتونه بهش پاس بده ... بارتی خود خواهانه خودش جلو میره ... بالاخره پاس میده اما بازم به مارکووووووووس ... اگر توپ رو برای بلرويچ بندازن گل اول بازی رو خواهیم دید اما نه .... ادی عالی کار کرد ... بازدارنده رو بهش میکوبه و توپ رو میگره ... چو چانگ صاحب توپه ، پاس برای پنه لوپه ... استثنایی کار میکنن ... یه پاس کاری عالی ! بازدارنده ماروولو رو هم جا میذاره !
پاس برای تانکس ... شووت به سمت حلقه بالایی ... دروازبان اسليترين شیرجه میره اما ... نه .. موفق نمیشه !!
گل ... گل ... برای راونکلاو !!

صدای هلهله راونکلاوی ها و غرولند اسلیترينها فضای ورزشگاه رو پر کرد .

- " حالا سرخگون دست بازيکنان اسلیترينه ... پاس برای مارکوس ، اونم برای بارتی ، جلو میره .... مثل یک عقاب جلو میره !!
پاس برای بلرويچ که پارسال بازيکن ذخیره تیم بود ... اونم برای مارکوس ! الانه که گل ... نه نه دروازبان راون عالی کار کرد !
آفرين اوريل !
پاس برای تانکس اونم برای چو بلند پرتاب میکنه ... چو برای خود تانکس ، یک و دوی عالی اما این بارتی هست که توپ رو وسط راه میدزده ! خودش یه پاس بلند برای بلرويچ که اون جلو ایستاده !! تک به تک با دروازبان .... میزنه و گـــــــــــــــــــــــل !!
اولین گل اسلی رو این پدیده اسليترين به ثمر میرسونه !!!

دراکو نیم نگاهی به بازی انداخت و تابلو ورزشگاه رو دید که بازی رو مساوی ثبت کرده ... سرمای شدید تنها مانع رسیدن اون به اسنیچ بود.
" حالا توپ دست گريفندوره ... ایدی یه بلوگر به سمت چو میفرسته اما اثری نداره ... بارتی جلوووش مثل کوه ایستاده !
پاس برای پنه لوپه ... عالی کار میکنن ، خودش جلو میره ... ماروولو یه باز دارنده نثارش میکنه اما نه ... خیلی به موقع اوج گرفت !!
پاس برای تانکس ... تانکس تک ضرب برای چو چانگ ! میتونه بزنـــــــــــــــــــــــــه ...
بلیز خودش رو حاضر کرده اما نه ... نمیزنه ... پاس برای تانکس ... چه اشتباهی کرد !! ایدی دقیقا تانکس رو از ابتدا نشونه گرفته بود و توپ رو بهش میکوبه ... چو میتونست خودش بزنه ... باز هم پاس برای بلرويچ که خیال نداره عقب بیاد ! پاس برای بلرويچ ... توپ سی مایل رو طی میکنه و بهش میرسه ... خودش هست و اوريل !!!! ببینیم چه میکنه این پســـــــــــــر !!

گــــــــــــــــــــــــــــــــووووووووووووووووووووووووول !

این گل رو باید به حساب اشتباه چو گذاشت که توپ رو اشتباه پاس داد.
تماشاگران اسليترين از خود بی خود شده بودند .
تمام نقشه ها درست پیش میرفت و هنوز دستشون خونده نشده بود .

- توپ دست پنه لوپه میوفته ... جلو میره تا به مارکوس میرسه ... احسنت ! عالی جا میذاره مارکوس رو !
به سمت چپش نگاه میکنه اما خدای من ... بازدارنده دقیقا از طرف مقابل بهش میخوره ... احتمالا مصدوم شده !
توپ سرگردون هست ... بارتی و چو چانگ به سمت سرخگون پرواز میکنند ... چو نتونست ... موفق نشد تا بگیره ! بارتی یه چرخ میزنه !! بلرويچ اونجا ایستاده ... یه پاس طولانی دیگه به محوطه دروازه راونکلاو !! ادی بازدارنده رو به سمت بلرويچ فرستاده اما فاصله زيادی باهاش داره ... تک به تک با اوريل ! کدومشون موفق هستند ؟؟؟؟ نـــــــــــــــه این بار گل نمیشه ...

تماشاگران راونکلاو شعار پیروزی رو سر میدادند .

" پاس برای تانکس ، اونم با چو چانگ بازی میکنه که جاشو عوض کرده .
بارتی در بالای زمین تانکس رو کاملا پوشش داده ... پاس برای اون ... یه بازدارنده مستقیم به سمت تانکس میره ... کی اونو فرستاده ؟؟؟ حرکت منطقی از تانکس که جا خالی داد تا بهش نخوره اما این کارش باعث میشه که سرخگون قبل از رسیدن بهش از دست بره ...
بارتی برای مارکوس که در گوشه زمین ایستاده ... بلرويچ خیال نداره عقب بیاد انگار ... باز هم کريچر اون رو نشونه گرفته اما موفق نیست !!
پاس برای بلرويچ و باز هم جدال اون و اوریل رو میبینیم !!
کريچر یه بازدارنده دیگه میفرسته ... ادی هم همین کارو میکنه ولی دیر شده !!
باز هم این پدیده نوشکفته اسليترين روی پاس عالی مارکوس گل برتری رو زده !
اسليترين 30 بر 10 جلو افتاده !!!!!!!

پس از گل دراکو با خوشحالی در هوا به پرواز در اومد و به سرعت به شکل مارپیچهای تو در تو حرکت کرد تا ابراز احساسات کند .

دراکو در سرمای شدید به دنبال گوی زرين میگشت !
تجربه نشون داده بود که در این هوا بهتره که اول گوی رو پیدا کنه و بعد به دنبالش بره ... دور موندن از معرکه بهترين کار ممکن بود .
نیم ساعت از بازی گذشته بود اما اسنیچ طلایی خبری ازش نبود .
دراکو و ققنوس هر یک در یک طرف زمین به دنبال اون میگشتند اما در این مه شدید تقريبا غیر ممکن بود که بشه اون رو پیدا کرد .

لی جردن گزارشش رو ادامه میداد :
" اسلیترين گلی بدی رو دریافت کرد ! بلیز هم مقصر نبود !
بازی بالاخره 130 بر 40 شده ...
بارتیموس مهاجم اسلی توپ رو در اختیار داره ... به سمت دروازه حرکت میکنه ! مارکوس ازش توپ میخواد ! وااای چه حرکتی !!
بارتیموس عالی سرش رو میدزده تا دو بازدارنده که ادی و کريچر به سمتش فرستادن رو جا بذاره ... حالا چو چانک رو هم دريبل میزنه ! چه میکنه این بازيکن !!! لالیگا رو گذروند با این حرکتش ! در سطح بوندس لیگا کار میکنه ، خود بارتیموس با سرعت به سمت ... صبر کنید ببینم ، این گوی زرين بود ؟

همهمه ورزشگاه رو پر کرد . بارتیموس سرخگون رو رها کرد تا برق طلایی اسنیچ رو نگاه کنه که به سرعت از کنار گووش چپش گذشت .
دراکو هم اسنیچ رو دید و با قلبی سرشار از شور و هیجان به سمت اون شیرجه زد ! با گزارش لی جردن ققنوس هم متوجه این امر شده بود .
ققنوس و دراکو شونه به شونه همدیگه حرکت میکردند .
دراکو با غرور همیشگی خودش چند بار بهش تنه زد و در مقابل بی جواب هم نمود .
همه بازيکنان دست از بازی کشیده بودند و محو جدال تماشایی این دو بازيکن شده بودند .
ققنوس به نظر فرزتر بود ... دراکو هم هر لحظه بر سرعتش اضافه میکرد ! هیچ کدوم چشم از گوی زرين بر نمیداشتند ...
یک لحظه غفلت مساوی بود با شکست سنگین برابر تیم حريف .

بووووووووووووم !

هیاهو ورزشگاه رو فرا گرفته بود ...صدای اعتراضها به گوش میرسید !
ماروولو به عمد راه ققنوس رو سد کرده بود و ققنوس سوار بر جارو به دور خودش میچرخید و دو دستی به دسته جارو چسبیده بود تا سقوط نکند .

راونکلاوی ها فرياد زدند :
« خطا ... خطا !!!! »
سدريک به صحنه نزدیک شد و با عصبانیت به ماروولو تذکر داد !
- یک ضربه پنالتی به نفع راونکلاو ... دیگه از این کارا نکن وگرنه از بازی اخراجت میکنم !!
بار دیگه اسنیچ از نظرها پنهان شده بود .
لی جردن نمیتونست بی طرف بازی رو گزارش کنه :
- این نامردی بود .. باید اخراجش میکرد !! تقلب اشکار و حق کشی نا جوانمردانه از ...
مک گونگال : جردن !
لی جردن نگاهی از خشم بهش انداخت و بازی رو ادامه داد :
بعد از بیرون ریختن دل و روده ققنوس داور فقط یک پنالتی اعلام کرده و حااااالا !
تانکس این چی بود ؟! ضربه رو از بالای حلقه دوم به بیرون زد ...

دراکو به دنبال اسنیچ بارها زمین بازی رو طی کرد ...خبری از اسنیچ نبود ... اما بلاخره در میان مه شدید گوی زرين مشاهده شد !
ققنوس زودتر از دراکو تونسته بود اون رو ببینه !
هر دو با سرعت به سمت اسنیچ حمله ور شدند ...
ورزشگاه دوباره نیم خیز شده بود تا این نتیجه رقابت این دو بازيکن رو ببینند ولی مه شدید اجازه این کار رو نمیداد .
هر دو اوج گرفتند و به سمت بالا پرواز کردند تا اسنیچ رو بگیرند .
به زحمت فاصلع اونها با همدیگه به یک اینچ میرسید اما ققنوس در شرایط بهتری قرار داشت ... دراکو با لبه جاروی خودش تنه ای به ققنوس زد .
ادی با خشم داور باز رو صدا میکرد .
کريچر بازدارنده ای رو مستقیما به سمت دراکو فرستاد .
ادی : دیوونه داری چی کار میکنی ؟! احتمال خطا رفتنش بیشتره ! شانس ما بیشتره ...
سرخگون در دست مارکوس بود و گل دیگه ای رو به ثمر رسوند اما هیچ کس متوجه این گل نبود .
دراکو خشم و نفرت تمام وجودش رو فرا گرفته بود ... اینکه در مقابل اون کم میاورد یک ننگ بزرگ به حسای میومد .
چندین ضربه رد و بدل شد ... ادی کماکان اعتراض داشت !
بلرويچ گل دیگه ای رو زده بود !
کريچر بلوگری رو به سمت دراکو پرتاب کرد اما به هیچ کدوم برخورد نکرد .
ققنوس : عمرا بذارم این بازی رو ببريد !
دراکو : خواهیم دید پسر ...
ضربه محکمی به صورت اون کوبید ؛ خشم و نفرت از چشمان هر دو نمایان بود اما مه این اجازه رو نمیداد که بقیه هم این نفرت رو از چشمانشون بخونند .
اسنیچ به سمت زمین حرکت کرد و این بار دراکو فرزتر بود و با یک حرکت به موقع خودش رو در تغییر جهت جلو انداخت .
فریاد شادی و غصه جو زيبایی رو در ورزشگاه ایجاد کرده بود .
دراکو دستانش رو دراز کرد تا اسنیچ رو بگیره ... تنها ده سانت با اسنیچ فاصله داشت ...
- وااای خدای من ... این حرکت ققنوس هم خطا بود !!
نگاهها به سمت سدريک رفت اما خطایی اعلام نشده بود .
ققنوس ضربه ای رو چشمان دراکو زده بود ولی به دلیل مه شدید داور بازی اون رو ندیده بود ...
خون از زير آبروهای دراکو به روی صورتش میريخت .
دراکو نگاه نفرت باری به ققنوس انداخت و مصمم تر از قبل سرعتش رو اضافه کرد . این بار شانس راونکلاو برای گرفتن اسنیج بیشتر بود .
ایدی بلوگری رو به سمت ققنوس پرتاب کرد اما دقیق به دراکو برخورد کرد !!!!!!!
تمام ورزشگاه در سکوت سنگینی فرو رفت ... یک اشتباه بزرگ که حیرت همه رو برانگیخته بود .
بلیز : ایدی ؟!!!! تو اون فاصله این چه کاری بود ؟!
دراکو از روی جاروی خودش به سمت پایین پرتاب میشد .
کوههای برف گرفته از دوردستها اخرين چیزی بود که اون دیده بود .
ققنوس از کنار تابلو نتیجه بازی گذشت اما نگاهی بهش نکرد و ترجیح داد اسنیچ رو دنبال کنه ... حالا بدون هیچ رقیبی میتونست گوی زرين رو از آن خودش کنه ...

لی جردن نگاهش رو از دراکو به ققنوس انداخت که در یک اینچی اسنیچ بود اما نگاهش به تابلو نتایج افتاد !!
ققنوس شیرجه ای زد !!!!!!
لی جردن :
- پسر نــــــــــــــــــــــــــــه ... نگیرش !!!
پرهای اسنیچ طلایی در دستان ققنوس آروم گرفته بود و فريادهای جردن هم فایده ای نداشت .
ادی : احمق این چه کاری بود ؟
ققنوس لبخند از لبانش پريد ! احساس پوچی میکرد ... این همه زحمت اما ....
هیچ تیمی خوشحال نبود ...
لی جردن :
نتیجه یک ساعت و نیم تلاش دو تیم بی فایده تموم شد .
اسليترين 210 - راونکلاو 210

تماشاگران اسليترين ناراحت از حرکت اشتباه ایدی و تبدیل پیروزی به شکست و طرفداران راونکلاو هم ناراحت از عجله ققنوس در گرفتن اسنیچ .
تانکس : اگر یک لحظه عجله نمیکردی راحت بازی رو میبردیم .. اسنیچ مال تو بود ... دراکو نمیتونست بازی رو ادامه بده !!!
چو : اگر میذاشتی یک گل دیگه بزنیم ...
ادی کاپیتان تیم بدون هیچ حرفی سری تکون داد و با عصبانیت به سمت رختکن راهی شد .
هیچ تیمی از این بازی خوشحال نبود !
اشتباهات فردی هر دو تیم پیروزی رو از دستانشون بیرون کشیده بود .



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴
#93

مارکوس فلینتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۹ جمعه ۱۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۱۵ دوشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 328
آفلاین
آقایان داورا این ایدی پست من رو زده و من هم واسه اونو زدم حالا می خواین امتیاز رو جابهجا بدین!!!
__________________________________________________________________________
دلهره در چهره همه بچه ها موج میزد ... بازی اول هر دو تیم بود و استرس شدیدی همه بازيکنان رو فرا گرفته بود .
هر کس سعی میکرد تا خونسرد باشه اما این غیر ممکن بود .
هیچ کدوم اختیاری نداشتند ... صدای هیاهو از داخل زمین به گوش میرسید !

هیچ کدوم حتی برای امتحانات سمج هم چنین احساسی نداشتند.
ماروولو چوب بازدارنده را توی هوا با خشونت میچرخاند ... بارتیموس با حرص و ولع خاصی بسته شکلات را به دهان گرفته بود .
بلیز که تازه وارد هم بود از نگرانی رنگ به چهره نداشت واز همه بدتر دراکو بود ... دراکو میدونست که این بازی چقدر برای اونها مهم هست.
کاپیتان بودن همیشه این مشکلات رو داشت ... برد و باختها همه به پای اون ثبت میشد !

بالاخره دراکو با من من در حالیکه رنگش به وضح پريده بود شروع به تشريح سیستم بازی کرد .
حرفهایش جدید نبود اما ان لحظه هر راهنمایی برای بچه ها حکم طلا را داشت.
این صحبتها از سکوت بهتر بود !! سکوتی که باعث افزایش دلهره همگی اونها میشد .

تعجب برانگیز بود که رختکن سراسر سبز رنگ اسلیها انطور غرق در سکوت باشد.
همه در حال جمع بندی اطلاعات خود بودند که ناگهان دراکو از جا پريد :

"وای...دیر شد...بجنبید...به امید موفقیت"
همه در حالیکه دستهایشان را مشت کرده بودند تکرار کردند:
"به امید موفقیت"
زمین کوئیدیچ پر از جمعیت و هیاهو بود ...
عده ای سبز پوش داد میزدند:

"زنده باد اسلایترین"
عده ای با رداهای قرمز ترانه سرایی کرده و تیم گریفندور را برنده میدانستند.
بچه های اسليترين بالاخره با صدای سرژ شجاعت و غرورمخصوص خودشون رو بدست اوردند .
دراکو جلوتر از همه وارد زمین شد و پشت سرش بقیه اعضا با معرفی جردن اعلام حضور کردند.
_"این بلیزه...بله ، این هم ماروولو ، بارتی و مارکوس هم پشت سرش وارد زمین شدند ....صبر کنید ببینم این کیه؟
آهان .. بلرويچ معروف که همه از ایشون به عنوان پدیده مسابقات یاد میکنند !
حالا بچه های شجاع و شخیص راونکلاو :
اوريل دروازبان هست ، تانکس و پنه لوپه در کنار چو خط اتش راون رو تشکیل میدند .. کريچر و ادی هم مدافعین تیم هستند .
ققنوس جستجوگر محبوب ما هم هست !

همه بچه ها در زمین پخش شدند .
به دستور سرژ که داور بازی بود دست دراکو برای لحظه ای کوتاه دست ادی را لمس کرد .
اینک در سر همه یک چیز بود : پیروزی !
صدای سوت با هلهله تماشاچیان در هم امیخته شد و توپها یکی پس از دیگری رها شد . صدای لی دوباره در استادیوم طنین انداخت و موجب سکوت تماشاچیان شد .
-" حالا سرخگون توی دستای تانکس ست . نه ... چه حرکت ناجوانمردانه ای ! ماروولو بازدارندهای را به سمت اون میفرسته ... حالا توپ میرسه به بارتی ... افرین پنه ... خوب گرفتیش ... اه !
نه ... این بار ایدی توپ رو میقاپه ، چی شد ؟ وای نه گل شد ...
0-10 به نفع اسلایترین ... "
دیگه حواس هیچ کدام از بچه ها به لی جردن نبود و هرکس با انتظار پیروزی دست به گریبان بود .
دو گل دیگر توسط مارکوس زده شد .
دوباره جسارت به اسلی ها بازگشته بود .
مارولو چشم بسته بازدارنده ها را به طرف مهاجم های حریف پرتاب میکرد مارکوس به سرعت به طرف دروازه مقابل میرفت و در راه سرخ گون را از چنگ همه در میاورد .
بلرويچ و بارتیموس هم مشغول همین کار بودند .
دوباره صدای جردن اوج گرفت .
-" وای ... این اسلی ها دارن چی کار میکنن ؟ تارو مار ... آه .. نه مثل اینکه ورق برگشت .
آفرین نیمفادورا ... 50-10 البته به نفع اسلایترین . حالا توپ تو دستای بلرويچ اروم گرفته ... نه پاس میده به بارتی ... خوشم اومد چو چانگ عالی اون رو گرفت .
خوب بارتی با یک چرخش نوپ رو میگیره و به مارکوس پاس میده ... اه ! چرا این دختر تو دروازه راون کاری نمیکنه ؟!
60 – 10 به نفع اسلی ها ... ولی انگار یه جنبشی بین راونکلاوی ها در جريانه . تانکس توپ رو گرفته و جلو میره ... باید دید از پس این کوه گوشتی ، ببخشید ماروولوو برمیاد یا نه ؟
درسته برو جلو ... همینه ....گگگگگگگگل "
صدای لی از هیجان می لرزید و شالش را با شدت به سمت زمین پرت کرد .

نیم ساعت از بازی گذشته بود .
صدای خس دار لی جردن بار دیگر در فضا طنین انداز شد:
-"خب حالا بازی شروع میشه...دوباره سرخگون تو دستای اسلایترینی هاست.حالا ادی یه بازدارنده رو بسمت بارتی پرتاب میکنه ،اما اون جاخالی میده... انگار عزم جزم کرده که حتما گل بزنه .. پاس برای مارکووس اوه! درسته...بالاخره کار خودش را کرد . گل...
مارکوس در برابر تشویقهای تماشاچیان سبز پوش اسلایترین دست تکان میدهد .
اسلیها شعار میدهند:
"قدرت مال اسلایترینه...اسلی همیشه پیروزه..."
لی که میکروفون را از دهانش دور کرده بود تا صدای غرغرهایش به گوش تماشاچیان نرسد دوباره شروع به حرف زدن کرد:
-"این بار توپ تو دستای پنه لوپه ست.چه سرعتی!
با بلیز تک به تک میشه ... اما نه ، این چه کاری بود ؟ خطا به نظر میرسید ! ایدی به پنه لوپه تنه میزنه و توپ از دستای او رها میشه و کراوچ توپ را میقاپه.
باز دارنده های کریچر و ادی هم دردی رو دوا نمیکنه... کراوچ به مارکوس و دوباره گل ...

اسلایترینیها روی صندلیهای مخصوص تماشاچیان نیم خیز شده و با قدرت پرچم اسلایترین را تکان میدادند .
-"این بار چو چانگ با سرعت به سمت دروازه اسلایترین حرکت میکنه و بلرویچ با خنده موذیانه ای دنبالش میره .
چو با جاروش به سمت زمین حرکت میکنه ، مثل اینکه اسلایترین میخواد نذاره یه گل دیگه هم ...اما نه ، بلیز تسلیم میشه ...

خدای من !!!!!! اون چیه ؟ دراکو با سرعت داشت به سمت چیزی پرواز میکرد .
انچنان سریع حرکت میکرد که هر ان ممکن بود از جارویش بیفتد!
وپشت سرش ققنوس ...درسته ،اون اسنیچ را دیده بود!
ناگهان نفسها در سینه حبس شد... ققنوس پهلو به پهلوی دراکو حرکت میکرد رسید .
لحظه حساس و مهمی بود !
ورزشگاه منتظر نتیجه این دوئل بزرگ بود تا همه چیز مشخص بشه .
جردن در حالیکه صدایش گرفته بود جیغ زد:
" ققنوس گرفتش...اسنیچ رو گرفت... ولی نه ..."
لی جردن غش کرد! !!
اسليترين 320 بر 90 بازی رو برده بود .
دراکو دستانش را بالا اورد...اسنیچ درون دستان او بدنبال راه فرار بود ... تماشاگران طرفدار اسلایترین بسمت زمین هوراکشان هجوم اوردند...هورا... زنده باد اسلایترین...

:


ویرایش شده توسط مارکوس فلینت در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۷ ۶:۵۶:۴۱

عضو اتحاد اسلایترین


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴
#92

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
آخرین تمرین قبل از بازی****

ایزوتوپ اول*
اسلی ها گاوی رو تو زمین آوردن و گاو در حال شخم زدن زمینه...
ایزوتوپ دوم***
تیم ریونکلاو وارد زمین میشه...

ادی در حالی که چشماش به اندازه دهنه آفتابه مرلین گشاد شده بود به زمین نگاهی انداخت و با نگاهی اندوه بار نگاهی به بقیه ی بازکنا انداخت:
-امکان نداره!!...الان نوبت تمرین ماست چرا زمین اینجوریه

کریچر:من از شم مدیریتیم استفاده می کنم و الان همه چی رو درست می کنم!!

و کریچ با گام های کوتاهش قدم به سوی بازیکنان اسلی برداشت!!
کریچ:هی کاپیت(کاپیتان)...کاپیت با توام بیا اینجا ببینم!!
دراکو:با منی!!
کریچ:به نظر می رسه که الان وقت تمرین ماست...اگه میشه زمین رو ترک کنید!!

مالفوی(با صدای بهروز وثوقی):اَ ک هی ننه می بینی ما به خاطر بازی فردا اومدیم زمین رو درست کنیم بعد شما به ما توهین می کنی...دستِ تو باو...

کریچ:زمین؟!!...مگه زمین مشکلی داشت!
مالفوی:ای بگی نگی یه کم نا هموار بود داریم صافش می کنیم!!...شما هم برید 1 ساعت دیگه بیاین!!
-------------------
ساعت 9 شب قبل روز فردای بازی همه دور شومینه تالار ریون جمع شدن***
ققی پرواز کنان از پنجره تالار وارد میشه...
ققی:آخ مردم...عجب راه خشته کننده ای بود!!

ادی:ققی تا الان کجا بودی؟!!

ققی:م..من من هیژا نبودم!!

ادی:از حرف زدن معلومه ...
ققی:حالا ولش یه چیز جالب تر داشت از روی زمین کوییدیچ پرواز یه دفه مثل یه گلوله چسبیدم به زمین ...
ادی:برو بابا تو الا تو توهمی بیا برو بخواب...بدو...

**رختکن**
ادی داشت حرف مفت می زد که ققی ناگهان احساس کرد یه چیز اونو به طرف زمین می کشه...ناگهان جاذبه قطع شد...
ققی نگاهی به دور ور خود انداخت و دید از جای قبلی خودش 30 سانتیمر تکون خورده
ادی:...ببین پنی تو باید از سمت...
ققی:ببین ادی من الان داشتم به طرف زمین کشیده می شدم ...مثل دیشب!!

ادی: تو هنوز تو توهی...خوب داشتم می گفتم...

بازیکنان پشت سر هم روی جارو هاشون وارد زمین می شن جز ققی که جارو نداشت...
سرژ سوت زد و بازی شروع شد!!

همه در هم قاتی شدن جز ققی که اوج گرفته بود و داشت عروج می کرد و دنبال گوی می گشت!!

صدای گوینده به گوش می رسید...

بلیز توپ می گیره!!...آفرین...صدای گزارشگر تو صدای باد گم می شد...
توپ دست تانکس بود...
گزارشگر:تانکس...چو..دوباره خود تانکس

تانکس می زنه و باز هم بلیز...توپو می گیره
بلرویچ و بارتیموس با هم پاسکاری می کردن و جلو می رفتن...

آوریل جلوی حلقه ها ها رو گرفته بود و نا گهان بارتیموس یه ول داد و توپ وارد حلقه سمت چپی شد...
صدای هیاهو از طرف اسلی هم می اومد...

ققی از بالا چشمش به جسم زردی افتاد که بی حرکت بود....ققی به سمت جسم زد هجوم رد...و در یک حرکت ناگهانی جسم زد رو تو دستاش گرفت و دستش بالا برد و به خودش افتاخار می کرد که ناگهان صدای خنده جمعیت اونو به خودش اورد
ققی به دستش نگاه کرد و دید که یه شرت زرد رنگ تو دستشه!!

اون طرف زمین مارلو گانت در حال فریاد زدن سر ققی بود...

بلیز سرخگون رو واسه بارتیموس انداخت در حرکتی نا گهانی ایدی مالفوی رو جو می گیره و سرخگون رو به طرف ادی پرتاب می کنه و سرخگون با سرعتی وحشتناک به دماغ ادی برخورد می کنه...

سرژ به سمت ادی می ره
گزارشگر:نه مثل اینکه چیزیش نشده...می تونه به بازی ادامه بده

نیم ساعت گذشته بود....

ققی این دفه مطمئن بوئ گوی زرین رو دیده به طرف گوی رفت ...ناگهان ققی با سرعتی سرسام آور به سمت زمین رفت و از دم به زمین چسبید...ققی خیلی محکم به زمین چسبیده بود....و از اون پایین داشت نظاره می کرد مالفوی چه جوری داره گوی ذرین رو می گیره...مالفوی هنوز گوی رو نگرفته بود که سرژ سوت زد و بازی زو قطع کرد و به سمت ققی اومد و سعی کرد ققی رو از زمین جدا کنه!!

**ساعت 10 شب**

ققی در حالی که دمشو از زمین جداکرده بودن به کمک بقیه اعضای تیم بهمست تالار می رفتن...ققی از خستگی رفت و خیلی زود خوابش برد...

صبح بعدی تابلوی اعلانات
به علت استفاده بازیکنان اسلایترین از دستگاه پر روبا برای جلوگیری از دسترسی بازیکن جستجوگر تیم ریون کلاو و کار گذاشتن آن در زمین نتیجه بازی 150 به 0 به نفع تیم ریون کلاو اعلام میشه با تشکر داور بازی سرژ تانکیان


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.