هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
سلام ارباب.
اینو نقد می کنید؟
ممنون.


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
جهت پیشگیری اعلام می فرماییم که جواب سوال "آیا می تونم در یک درخواست، نقد چندین پست رو درخواست کنم؟" همچنان منفی می باشد!
استثناهایی که می بینین از قبل هماهنگ شدن. شما هم می تونین هماهنگ کنین.قوانین ما همچنان سر جاشونن.


بررسی پست شماره 91 زمان برگردان مرگخواران، رودولف لسترنج:


نقل قول:
رز به همراه هکتور به سمت پروشگاه رفتند تا پدر و مادر هکتور رو پیدا و به جلسه اولیا و مربیان بیاورند...دیگر مرگخواران اما با نگاه هایی پرسشگرانه به یکدیگر در سالن اجتماعات خانه ریدل ایستاده بودند!
ترجیحا سعی کنین 1-شخصیت هاتون یک جا بمونن. 2- از محدوده تاپیک خارج نشن.
جایی که فکر می کنین لازمه خارج بشن این کار رو به صورت محدود و سریع انجام بدین. یعنی مثلا نصف شخصیت هاتون نرن دنبال عینک هری پاتر بگردن و بقیه این جا بمونن. هر نوع پراکندگی باید در اولین فرصت جمع و جور بشه. وگرنه کم کم گسترده و گسترده تر می شه و نمی شه جمعش کرد. تبدیل به گره می شه.


نقل قول:
_خب حالا چیکار کنیم؟واقعا بریم بیاریم پدر مادرمون رو؟
_وقتی ارباب میگن بیارین باید بیاریم دیگه!
این دیالوگ ها اضافی بودن. فایده خاصی نداشتن. برعکس...این حس رو به خواننده القا می کردن که شما قصد دارین سوژه رو توجیه کنین. منطقی کنین. که در سوژه های طنز این کار لزومی نداره. سوژه می تونه مسخره باشه. شما و شخصیت ها باید همون "مسخره" رو قبول و ایفا کنن.طوری که خواننده هم قبولش کنه.
سوژه ای که لرد اولیای مرگخوارا رو احضار می کنه منطقی نیست...ولی خیلی جالبه. جالب بودنش بر بی منطق بودنش غلبه می کنه.


نقل قول:
اما در جهت دیگر سالن رودولف در حال شال و کلاه کردن بود تا از خانه ریدل خارج شود...همین تعب مرگخواران را بر انگیخت...
این سه نقطه ها این جا چیکار می کنن؟!


نقل قول:
با باز شدن درب پاتیل درزدار و ورود رودولف،سوز سرمای پاییز پاتیل درزدار که روز خلوتی را هم پشت سر میگذاشت،در بر گرفت!
اوضاع و احوال کافه، هوا، و صحنه ورود رودولف رو در یک و نیم خط توضیح دادین. به همین سادگی. خواننده رو هم با توضیحات بی دلیل و طولانی خسته نکردین!
اهمیت فضا سازی در هر نقطه پست با نقاط دیگه فرق می کنه.
جایی هست که شخصیت مثل داره برای اولین بار وارد جایی می شه که دنبال چیزی بگرده.
این جا باید درباره اتاق به طور کامل و دقیق توضیح داده بشه. درباره احساس و رفتار شخصیت هم همینطور. جزئیات باید نوشته بشه. درو باز کرد؟ چطوری باز کرد؟ چه احساسی داشت؟ در با چه سرعتی و با چه صدایی باز شد؟ اولین چیزی که بعد از ورود دید چی بود؟ هوای اتاق چطوری بود؟
ولی جایی هست که موضوع ما یه چیز دیگه اس. مثل این جا! که اهمیت خاصی نداره که تو پاتیل درزدار چه خبر بود و پیش بند گارسون چه رنگی بود.


نقل قول:
رودولف به سمت میزی که ساحره ای پشت آن روی صندلی ها لم داده بود،رفت...به نظر میرسید که رودولف راست میگفت...او با ساحره با کمالتی قرار داشت!
البته فقط از دور ساحره با کمالات! زیرا که با نزدیک شدن به این ساحره خوش هیکل، چهره نچندان زیبا که بی شباهت به چهره رودولف نیز نبود،نمایان میشد!

رودولف به سمت میزی که ساحره ای پشت آن روی صندلی ها لم داده بود،رفت.
به نظر میرسید که رودولف راست میگفت...او با ساحره با کمالتی قرار داشت!

البته فقط از دور!

زیرا که با نزدیک شدن به این ساحره خوش هیکل، چهره نچندان زیبا که بی شباهت به چهره رودولف نیز نبود،نمایان میشد!


هم شکل نوشتن این قسمت می تونه عوض بشه...و هم جای لینک به نظر من درست نیست. وقتی خواننده بره لینک رو ببینه همه چی تموم می شه. توضیحات شما دیگه به درد نمی خورن. برای همین، اول باید توضیحاتتونو می دادین و لینک رو آخر جمله می ذاشتین.


نقل قول:
_سلام و قمه!این چه ریخت و قیافه ایه؟نمیگی سرما میخوری؟
اولین دیالوگ مادر رودولف عالی بود. هر سه جمله. سلام و قمه؟


شما مادر رودولف رو معرفی کردین...خیلی کم و کوتاه. در حد دو دیالوگ. این اتفاقی بود که باید میفتاد! چون این سوژه ای نیست که هر عضو بیاد در یک پست درباره اولیای خودش بنویسه و تمومش کنه. فوقش می تونه معرفی کنه. و بعد این سوژه های معرفی شده جمع بشن تو خانه ریدل.
معرفی شما از مادر رودولف خوب و کافی بود. ظاهرش رو هم که دیدیم!


نقل قول:
رودولف واقعا نمیخواست با حضور مادرش در جلسه،آبرو و اُبُهَتی که در طی این مدت کسب کرده بود،به فنا برود!
به نظر میرسید دیگر مرگخواران هم همین ترس را در مورد خودشان داشتند...پدرمادرها تمام اسرار فرزندانشان را میدانستند!
این خط آخر تاکید و یادآوری خیلی خوبی بود...که بقیه نویسنده ها از مسیر خارج نشن.


قسمت خانه ریدل پست شما می تونست خیلی کوتاه تر بشه. در حد یکی دو خط کافی بود. مگه این که اون قسمت هم کمی خاص تر می شد. مثلا رودولف با دستپاچگی حاضر می شد. حتی لباس می پوشید و وقتی بقیه مسخرش می کردن درشون میاورد. یعنی با آرامش و مثل همیشه از خونه خارج نمی شد که خواننده حس می کرد خبراییه!
قسمت پاتیل درزدارش خوب و واضح بود.

..........................

بررسی پست شماره 97 زمان برگردان مرگخواران:


نقل قول:
خلاصه: لرد تصمیم گرفته تا جلسه ای با اولیایی مرگخواران ترتیب بده. به همین خاطر به مرگخوارا دستور میده که برن پدرمادرهاشون رو بیارن.
رودولف میره تا مادرش رو بیاره.میوکی سوجی هم با گله ای از روباه ها که برادر و خواهراش هستن تو خونه ریدل هستن تا در جلسه،خواهر و برادراش به عنوان اولیا حضور پیدا کنن. هکتور که توی پرورشگاه بزرگ شده به پرورشگاه برمیگرده تا ردی از پدر مادرش پیدا کنه و وقتی میفهمه که مسئولین پرورشگاه از رودخونه درش اوردن،به سمت رودخونه میره،ولی رودخونه خشک شده...هکتور رو رز همراهی میکنه اما پدر مادر رز که رون ویزلی و هرماینی گرنجر هستند، به خونه ریدل رفتند!
خلاصه باید تا جایی که ممکنه کوتاه باشه. ولی هیچوقت نباید قسمت های اصلی و مورد استفاده داستان سانسور بشه. خلاصه شما عالی بود.
این جا ممکن بود یکی این جوری خلاصه کنه که: لرد اولیای مرگخوارا رو دعوت کرده. اولیای چند نفر اومدن. بقیه هم در راهن!
خلاصه های این شکلی رو می شه تو سایت دید... ولی به هیچ دردی نمی خورن. کسی که اینو می خونه مجبوره برگرده کل پست ها رو بخونه که بفهمه کی اومده و چیکار کرده!
خلاصه شما، خلاصه، واضح و کافی بود. و آخرش هم به اولش پست شما ربط داشت. که همین باعث می شه خواننده راحت تر وارد داستان بشه.


نقل قول:
به نظر میرسید حق با هرماینی باشد...هرچند نه مرگخواران و نه هرماینی و رون و نه حتی خواهر و برادران میوکی سوجی احساس خوبی به یکدیگر داشته نداشتند.
اینم مهم بود...که نویسنده ها تشخیص بدن که این جا جنگ مستقیم فایده ای نداره. فضا باید پر از استرس ولی آروم باقی بمونه. حداقل فعلا!


نقل قول:
_سلام...عه؟چه هرماینی باکمالاتی!
_رودولف!
_ببخشید ننه!
_نمیبخشم رودولف!
فکر می کنم حتی دل ساحره ها هم برای رودولف سوخته باشه.
چهار تا دیالوگ کوتاه...ولی با کلی معنی!


نقل قول:
_عروسم کو؟
_من اینجام!
_واه واه واه..این چه ریخت و قیافه ایه؟چرا موهات اینجوریه؟چرا شونه نمیکنیش؟چرا خونه کثیفه؟چرا لباس رودولف مرتب نیست؟!
_ننه...من اصلا لباس ندارم!
_ساکت رودولف...اصلا ببینم بلا...بچه ام چرا لباس نداره؟زن هم زن های قدیم!
مادر رودولف رو نمی شناسیم! حتی اسمش رو هم نمی دونیم هنوز...ولی اصلا ناآشنا نیست. شخصیتی که براش ترسیم کردین شخصیتیه که همه می شناسن. همه می تونن دربارش بنویسن و برای همه جالبه. مخصوصا با توجه به شخصیت خاصی که بلاتریکس داره.


شکلک ها خیلی خوب و گویا هستن. همشون به جا..همشون به درد بخور! صرفا برای این که "باشن" زده نشدن. وظیفه ای دارن و وظیفه شونو به خوبی انجام دادن.


سوژه رو خیلی خوب پیش بردین. شخصیت خوبی رو که قبلا وارد داستان کرده بودین به اندازه کافی گسترش دادین. رودولف رو در موقعیتی قرار دادین که قبلا مشابهش رو ندیدیم. و همه اینا خیلی خوب بودن.

...................

بررسی پست شماره 99 زمان برگردان مرگخواران:


نقل قول:
در حالی که مرگخواران با تعجب به ویزلی های همواره گشنه خیره شده بودند،کیلومتر ها آنطرفتر،رز و هکتور روبروی رودخانه ی بدون آب ایستاده و به بستر خشک آن چشم دوخته بودند.
این سوژه هکتور سوژه خیلی خوبیه. ولی با توجه به اصل سوژه یه مدت بعد گره می خوره.
گاهی باید راهی رو انتخاب کنیم که دلمون نمیاد ولی به نفع سوژه اس.
این قسمت اگه به عنوان سوژه جداگانه داده می شد خیلی خوب پیش می رفت. این جا کمی حیف شده...یعنی باید حیف بشه. وگرنه از سوژه اصلی جلو می زنه. برای همین در اولین فرصت باید تموم بشه.


نقل قول:
بلاخره رز که از چشم دوختن خسته شده بود،رو به هکتور کرد و گفت:
_خب هکتور...چیکار کنیم؟
_چشم بدوزیم به رودخانه خشک!
دیالوگ مسخره هکتور عالی بود. وقتی شخصیت ها رو خوب بشناسیم، می تونیم تشخیص بدیم که کجا می تونه چه حرفی رو بزنه و چه رفتاری داشته باشه. مثل دیالوگ بعدی رز که اینم عالی بود:نقل قول:
_ببین هکتور...تو یحتمل از زیر بُته به عمل اومدی!



نقل قول:
_دقیقا همینه هک...اون پاتیل خانواده توئه!
این ایده فوق العاده بود. خیلی خوب بود. هم جالب بود. هم خنده دار و هم خیلی مفید. از این سوژه خیلی می شه استفاده کرد. که هکتور با اصرار پاتیلش رو به عنوان والدینش ببره تو جلسه!


نقل قول:
رز امیدوار بود که موفق شده باشد! او میخواست که سریعا به خانه ریدل برگردد و از شر همراهی هکتور خلاص شود...هرچند اگر میدانست پدر و مادرش هم اکنون در خانه ریدل حضور داشتند،همان همراهی هکتور را ترجیح میداد!
همونطور که گفتم این سوژه باید سریع جمع می شد. که شما هم جمعش کردین. و قبل از جمع کردن اونقدر خوب ازش استفاده کردین که کسی افسوس نمی خوره که چرا تموم شد.
انتظار داشتم این قسمت مربوط به هکتور یه جورایی سر هم بندی شده باشه...ولی نشده بود. خیلی خوب بود.


نقل قول:
_از این مالی یاد بگیر...نیگا کن چقد بچه اورده...نمیتونی نصف مالی باشی برای بچه ام چندتا پسر دختر بیاری؟

بلاتریکس به بالاترین حد عصبانیت خود رسیده بود! فقط همین مانده بود که مادر شوهرش او را با مالی ویزلی مقایسه و تازه مالی ویزلی را برتر از او بداند!
مقایسه با مالی که احتمالا برای بلاتریکس منفورترین شخصیته، بهترین انتخاب بود. و این موقعیت پر استرس که می تونست جو رو کمی آشفته کنه خیلی خوب و درست جمع و جور شده:نقل قول:
اگر در آن لحظه لرد شروع به صحبت نمیکرد و بلاتریکس طبق معمول دوباره تمام هوش و حواسش معطوف اربابش نمیشد و عصبانیتش را فراموش نمیکرد،بدون شک او یک طلسم مرگ روانه مادر رودولف و یا اصلا خود رودولف میکرد...اما حالا اربابش در حال صحبت بود...



نقل قول:
در همین حین بود که زنگ خانه ریدل به صدا در آمد...شاید یکی دیگر از اولیای مرگخواران رسیده بود!
پایان خیلی ترغیب کننده ای بود.


این پست از اول تا آخرش خوب بود. دیالوگ های عالی که در تخصص شماست...طنز خوب...شخصیت های جا افتاده ای که تو موقعیت بدی قرار دارن، و سوژه ای که به بهترین شکل ممکن پیش رفته.
و در پایان سوژه به شکل بسیار مفیدی جمع و جور شده. مثلا اگه در قسمت تیکه انداختن مادر رودولف به بلاتریکس تموم می شد، احتمالا مسیر داستان رو به شکل بدی منحرف می کرد. شما از همه احتمالات بد پیشگیری کردین. خیلی خوب بود.


نقد می کنیم...نمی بخشیم!

.................

بلوینا

ما هم با شما موافقیم. خیلی لسترنجه!


بررسی پست شماره 304 اتاق تسترال ها، بلوینا بلک:


در نقد قبلی گفته بودم خیلی پشت سر هم می نویسین....هنوزم هم خیلی پشت سر هم و بدون فاصله می نویسین. برای این که متوجه منظورم بشین یه نگاهی به چهار پستی که تو همون تاپیک قبل از پست شما زده شده بندازین. ببینین چقدر فاصله گذاشتن و کجا فاصله گذاشتن. خیلی هم مهم نیست که دقیق و درست بذارین...ولی بدون فاصله خوندن پست سخت می شه.
قانون کلی رو تکرار می کنم. بین توضیح شخصیت و دیالوگش فاصله نذارین. مثلا:
بلاتریکس چوب دستی اش را به گوشه ای پرت کرد.
-اینم که درست کار نمی کنه!


بین دیالوگ های پشت سرهم فاصله نذارین. مثلا:

-چرا دیر کردی رودولف؟
-من؟
-بله تو!
-دیر کردم؟
-بله...دیر کردی!
-چرا خب؟


بقیه جاها می تونین فاصله بذارین...بعضی جاهاهم که لازمه فاصله بذارین. برای نشون دادن مکث...تردید...
برای محکم کاری، من فاصله های همین پست رو می ذارم و با پیام شخصی براتون می فرستم. چون اگه این جا بذارم خیلی طولانی می شه.


نقل قول:
سرانجام دستگیره ی در را گرفت و به ارامی آن را به سمت پایین کشید.
پرتو های نور به سمت خانه ی همیشه تاریک ریدل هجوم آوردند.
جمله های شما خوبن. درست، واضح و گویا. این خیلی مهمه. چون جمله های درست، مهمترین عاملی هستن که باعث می شن بتونین منظورتونو درست برسونین.


شما قسمت مهمی از سوژه رو به عهده گرفتین. مادربزرگ وارد می شه و ما مجبوریم شخصیتی براش معرفی کنیم. شخصیتی که به درد بخوره و سوژه ساز باشه.


نقل قول:
_خیر ...اینجا خانه ی ما نیست،ما هم نوه ی شما نیستیم ،شما دچار توهم شدید و همین حالا از همان راهی که آمدید بازمیگردید.
این دیالوگ خیلی خوب بود. هم خنده دار بود و هم به شخصیت لرد میومد. طنز نوشتن برای شخصیت لرد، در شروع کار سختیه. اعضای کم تجربه نمی دونن با این شخصیت چیکار کنن. تا کجا پیش برن که خراب نشه ولی خنده دار باشه.
شما این کار رو خوب انجام دادین. دیالوگ های بعدی لرد و شکلک هاش هم خیلی خوب بودن. این نشون می ده شما به شخصیت ها دقت می کنین. سعی می کنین بشناسینشون. دیالوگ های ساده، ولی درست و خنده دار:
نقل قول:
_باورم نمیشه ...تام خودتی؟
_به ما نگو تام!
_تام عزیزم...قربون چشمای سبزت بشم چقدر بزرگ شدی!
_فرمودیم به ما نگو تام!
پیرزن در حالی که اشک شوق در چشمانش جمع شده بود و دستانش از شدت هیجان به لرزه افتاده بود با لحنی ملایم ادامه داد:
_نمیخوای مادربزرگ عزیزتو دعوت کنی داخل؟
_خیر نمیخواهیم...



نقل قول:
به امید آنکه بتواند شیشه معجونی بفروشد در حالی که پاتیلش را زیر بغل زده بود ویبره زنان به پیرزن نزدیک و نزدیک تر میشد!

یک جمله...و هر سه ویژگی هکتور توش جمع شده. این کارو نکنین. خواننده رو پس می زنه! یا کمی عوضش کنین یا از یکیشون استفاده کنین. مثلا "پاتیل رو زیر بغلش زده بود" کمی اجباریه. انگار خواستین هر طور شده پاتیل رو وارد این قسمت کنین. ولی مثلا اگه می نوشتین "سوار پاتیلش شده بود و با قدرت ویبره جلو می رفت" کمی متفاوت می شد. توی ذوق نمی زد. معجون های هکتور یکی از سوژه هایی هستن که برای این که تکراری نشن باید خلاقانه نوشته بشن. معجون شما خوب بود:نقل قول:
_معجونِ : دعوت کن داخل دم در بده: بدم خدمتتون؟



نقل قول:
اندی بعد سالن جلسه مرگخواران:
وقتی زمان یا مکان یا هر تیتری رو می نویسین، اولا قبل و بعدش(هر دو) فاصله بذارین...و هم این قسمت رو bold یا ضخیم کنین که از بقیه متن جدا بشه. این جوری:
هکتور با ویبره ی خفیفی چمدان را دست گرفت و همراه با پیرزن دور شد !

اندی بعد سالن جلسه مرگخواران:

_سوجی...سوجی صبر کن من اون دمو میخوام!



نقل قول:
_سوجی...سوجی صبر کن من اون دمو میخوام! به لباسم میاد!
خب این سوژه رو می شناسیم و خیلی هم خوبه که آوردینش تو داستان. بلوینای توی سوژه ها دور از چشم لرد می تونه چشم بدوزه به دم و چشم و مو و هر چیزی که می خواد!


شکلک هم خوب بود! اگه این جا شکلک دوستانه یا مغرورانه ای گذاشته می شد تاثیرش رو خراب می کرد. انتخاب شما خوب بود.
وسط دیالوگ یه شخص نرین سر خط.


نقل قول:
_ببخشید ارباب!میبخشید؟
این دیالوگ چسبیده به رودولف...حک شده رو پیشونیش اصلا! اگه ازش به همین شکل استفاده کنین شخصیتتون با رودولف قاطی می شه. چون گاهی اشاره نمی کنیم که کی داره حرف می زنه. دیالوگ رو می نویسیم و با استفاده از سر نخ ها خواننده می فهمه که طرف کیه. اگه تو دیالوگی گفته بشه :" ببخشید...می بخشید؟" همه رو این حساب می ذارن که این رودولفه. برای همین بهتره بلوینا تکرارش نکنه.


نقل قول:
به تک تک شما دستور میدهیم در طول این مدت هر کاری از دستتان بر می اید انجام دهید تا هر چه زودتر از خانه ی ما برود .
سوژه خوبی به نفرات بعدی دادین. ما هنوز نمی دونیم مادربزرگ دقیقا چه جور آدمیه و چه شخصیتی داره. با توجه به شخصیتش، تلاش مرگخوارا برای بیرون کردنش باید جالب باشه.


سوژه رو خوب پیش بردین. مادربزرگ وارد خونه شده و نفرات بعدی فرصت دارن که هر ویژگی ای که می خوان بهش اضافه کنن.
دیالوگ ناهماهنگ با شخصیت وجود نداره.
هنوز کمی زیادی و مستقیم از سوژه های شخصیت ها استفاده می کنین. که به مرور زمان کم تر می شه.
دیالوگ های اضافه و به درد نخور(که در پست قبلی که نقد کرده بودم وجود داشت)حذف شدن.


این پستتون خیلی بهتر از قبلی بود. همینطور ادامه بدین.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۳۴ چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵

بلوینا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۷
از دُم سوجی پالتویی خواهم دوخت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین
ارباب.

میشه اینپست ما هم نقد کنید بیزحمت؟
مرسی.

پ.ن:پایینی خیلی لسترنجی.


ویرایش شده توسط بلوینا بلک در تاریخ ۱۳۹۵/۹/۱۷ ۲:۳۸:۱۹

اصالت و قدرت برای لحظه اوج!
به یک باره خاموشی ما برای
دگرگونی شما...
بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد...


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۴۴ چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب؟

میشه این و این و این رو نقد و در پایان من رو ببخشید؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 242 آموزشگاه مرگخواری، گویندالین مورگن:


نقل قول:
- ارباب فكر مي كنم با علاقه خاص هم ميشه كروشيو زد. - بله رودولف! ميشه كرشيو زد.
همیشه تاکید می کنم که جمله آخر پست قبل رو تکرار نکنین. خواننده اینا رو پشت سر هم می خونه و تکرار دوباره یه دیالوگ اتفاق جالبی نیست.
شما یک قدم جلوتر رفتین و جواب این دیالوگ رو عوض کردین. بهتر بود این کار رو انجام نمی دادین...دیالوگ پایانی پست قبل، می تونست همونطور که شما می خوایین ادامه پیدا کنه، ولی نباید عوض بشه.


نقل قول:
- عه؟چوبم كه الان اينجا بود! چوب عزيزم؟ چوبم؟ چوب با كمالاتم؟
- رودولف تو مخ چوب خودتم ميزني؟
- بله ارباب. آخه چوبم يه ساحره با كمالاته!
یکی از مهم ترین نکته های طنزنویسی اینه که بدونین کجا متوقف بشین...هر توضیح یا شکلک اضافی مزه شو از بین می بره. جوک رو بگیم...بعد شروع کنیم به توضیح دادن. چی می شه؟ دیگه خنده دار نمی شه!
این جا خط اول خوب بود. خواننده هم به سادگی می فهمید که رودولف داره چی می گه و منظورش چیه. دو دیالوگ بعدی تاکید و توضیح اون قسمت بود و مزه شو از بین برده!


روی "مخ زنی" رودولف اونقدر تاکید و تکرار کردین که خواننده ناخودآگاه حساس می شه. مواظب تکرار باشین. جالب ترین مطالب هم در اثر تکرار بی مزه می شن.


نقل قول:
روي تك تكشان برند "كمپاني مخ زني رودولف و با كمالات ها" هك شده بود، از جيب هاي رودولف بيرون مي ريختند.
ببخشيد، از جيب هاي وجود نداشته رودولف بيرون مي ريختند.
مجدداً ببخشيد. از رودولف بيرون مي ريختند.
این "ببخشید" ها از طرف نویسنده نوشته شدن. نویسنده نباید وارد ماجرا بشه...تا جایی که واقعا ورودش مفید یا لازم باشه. که این جا نبود.
این جا هم همون حالت وجود داره:
نقل قول:
نه چيزه... عــــه بلاخره از يك جايي بيرون مي ريختند خب!

شما باید صحنه ها رو توضیح بدین. از طرف خودتون نباید حرف بزنین و اظهار نظر کنین. نویسنده تا جایی که ممکنه باید یه شخص خنثی بمونه. نباید باشه! نویسنده شما، زیادی هست!


نقل قول:
- خودت طلسم مي كني خودتم آه و ناله مي كني؟ مگه تو هري پاتري كه خودتو طلسم مي كني؟
- خودشو طلسم نكرد.
- خب پس چكار كرد ليني؟
- ما قراره سياه باشيم پس هرچيزي كه توش علاقه و محبت و عشق و اين چيزا داشته باشه برعكس عمل مي كنه!
- آخ! ارباب چرا منو ميزنيد؟ من كه چتر دار شمام؟
- ساكت هكتور. اون خودشو طلسم نكرده بلا. شماها قراره سياه باشيد مثلاً بنابراين هر چيزي كه توش كلمات ممنوعه رو داشته باشه برعكس عمل ميكنه!
دیالوگ ها بی هدف نیستن...هدفشون نشون دادن آشفتگی اون صحنه و اون لحظه اس. ولی اولا خیلی خاص و متفاوت نیستن...دوما خیلی سعی کردن خنده دار بشن و همین باعث شده به دل خواننده نشینن.

شخصیت هاتون بد نیستن...لردتون کمی غیر عادیه!
ایده اصلی پستتون خیلی خوبه. این که داستان رو جلو نبریم و از یه سوژه در همون صحنه، برای نوشتن کل پست استفاده کنیم. همینو باید گسترش بدین. طنز شما احتیاج به تقویت شدن داره.
شخصیت ها تون احتیاج به به روز شدن دارن. شخصیت ها نمی تونن وارد داستان بشن و دیالوگ اصلی و تکراری خودشونو بگن و برن. یا مثلا "چتر دار بودن هکتور" مدتهاست که فراموش شده.
قضیه رودولف و چوب دستیش خوب بود. ولی می تونست خلاصه تر و تاثیر گذار تر نوشته بشه.


بد نیست...شما می دونین چی باید بنویسین. اصل ایده رو دارین. فقط جزئیات باید اصلاح بشه. بعضی قسمت ها باید قوی تر بشه.
خیلی وقته ننوشتین. طبیعیه که کمی پسرفت کرده باشین. هر چی بیشتر بنویسین راحت تر سوژه پیدا می کنین. خلاقیتتون هم به همون نسبت پرورش پیدا می کنه.


......................

بررسی پست شماره 98 زمان برگردان مرگخواران، آریانا دامبلدور:


نقل قول:
ديگه نزديک بود مادرشوهر برود جلو و موهاى فرفرى بلاتريکس رو بکند.
جمله رو که می خونی، به نظرت غیر عادی نمیاد؟
بعضی از کلماتش محاوره ای هستن(دیگه، رو) و بعضی کتابی( برود، بکند). کل نوشته باید یکدست باشه:
دیگه نزدیک بود مادرشوهر بره جلو و موهای فرفری بلاتریکس رو بکنه.
یا
ديگر نزديک بود مادرشوهر برود جلو و موهاى فرفرى بلاتريکس را بکند.


نقل قول:
ديگه نزديک بود مادرشوهر برود جلو و موهاى فرفرى بلاتريکس رو بکند. بلاتريکس بيافتد به جان مادرشوهر و حسابى دعوا شود. رودولف هم با آن همه ابهت نداند وسط دعواى دوتا خانم چه کار کند!
این از اون پاراگراف هاییه که بدترین موقعیت ممکن رو پیشگویی می کنیم. ویژگی اصلی این جور قسمت ها هم اینه که ناقص نذاریمش! وسط راه ولش نکنیم. احتیاج به اغراق داره. این صحنه رو باید خیلی جلوتر می بردی. تا حد مسخره و غیر قابل باوری.
خوب شروع شده، ولی ناقص مونده.


نقل قول:
رودولف مطمئن نبود چيزى که مى ديد واقعيت بود يا رويا. به همين علت در را بست.
دوباره باز کرد.
نه!
واقعيت بود!
این جاش قشنگ بود. یه موقعیت ساده. یه توضیح ساده. فاصله ها و علامت های درست. و در نتیجه یه صحنه خوب و جالب!


نقل قول:
- آريانا واس ما يه جغد فرستاد گفت تام والدينش رو مى خواد. منم دلم نيومد بچه ويزلى ها رو تو خونه تنها بذارم با خودم آوردم.
آریانا هم یکی از مرگخواراییه که برای این سوژه خیلی مناسبه. و مناسب ترین شخص برای نوشتن این قسمت شما بودی.


نقل قول:
- رون و هرمايني مون هم كه از قبل اومده بودن. اهم... منظوم اينه كه يعني اومده بودن.
استفاده جالب و قشنگی از شکلک ها کردی.


نقل قول:
. با وارد شدن محفلى ها، ولدمورت قطعا به لحظه اى که چنين دستورى داده بود لعنت فرستاد اما از آنجا که ارباب ها هيچگاه اشتباه نمى کنند اصلا از پشيمانى اش دم نزد. و حتى مجبور شد دستور بدهد سلاح ها را پايين بياورند.
طعنه غیر مستقیمی که به ولدمورت زده شده خیلی خوب و سنجیده بود. سیاه بود!


نقل قول:
- اوه تام! همين که آريانا جغد فرستاد راه افتادم.
- ارباب خان داداشم جزء والدين ها حساب مي شه؟
- آريانا خان داداشت براي ما جز هيچى ها حساب مى شه. از جلو چشممون دور شو با اين والدينت!
دیالوگ ها خیلی خوب و درست هستن. به اندازه هستن! مفید هستن. جایی که باید متوقف بشن متوقف می شن. وظیفه شونو انجام می دن و بدون شلوغ کردن پست، کنار می کشن. همین باعث می شه دقیقا همون تاثیری رو که مورد نظر شماست روی خواننده بذارن.
شخصیت ها خیلی خوبن. خیلی واقعی! خواننده احساس احساس نمی کنه نویسنده ای نشسته و داره بهشون شکل می ده. شخصیت های شما زنده و قابل لمس هستن. حتی با وجود یک دیالوگ کوتاه.


نقل قول:
ولدمورت دامبلدور را رسما دعوت کرده بود خانه ى ريدل. اما مشکل فقط اين نبود. هزاران ويزلى بچه، پخش شده بودند در خانه و در حال جويدن هر چيزى که قابل خوردن باشد، شده بودند.
در مورد مفید بودن حضور ویزلی ها زیاد مطمئن نیستم! کمی داره تکراری می شه و راستش فعلا ندیدم کار مفیدی در سوژه ها انجام بدن.
می شه کار مفیدی انجام داد! ولی نویسنده های بعدی(یا در سوژه های دیگه) باید کمی به خودشون زحمت بدن. فکر کنن. استفاده جدیدی از اینا بکنن.
ولی به هر حال توصیف شما از صحنه "جویدن هر چیزی" خیلی خوب بود. امیدوارم نفرات بعدی بتونن از این ویزلیا درست استفاده کنن.


سوژه دامبلدور خیلی خوبه. سوژه های قبلی این داستان هم خیلی خوبن. مثلا سوژه بلاتریکس و مادرشوهرش. برای همین این سوژه ها نباید فراموش بشن. کسایی که ادامه می دن در حین نوشتن داستان خودشون به این سوژه ها هم نیم نگاهی داشته باشن. اگه داستان خاصی ندارن کلا می تونن درباره همین سوژه ها بنویسن.


تموم شد!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
ارباب نقد مى کنيد؟ مرسى.


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۹ دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵

گویندالین مورگن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۸ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۴ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
از روی جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 134
آفلاین
سلاااااام اربااااب

بعد از کلی دردسر و داستان من اینجام ^__^

ارباب میشه لطفا بهمبگید که اوضاع چه جوریه؟
با دست پر اومدم یا پسرفت کردم عایا آیا؟


تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 96 زمان برگردان مرگخواران، رز جادویی:


یکی از نکته های اساسی برای خوب نوشتن اینه که به موقع وارد سوژه بشیم!
این "به موقع" گاهی وقتیه که سوژه رو می خونیم و احساس می کنیم ایده ای برای ادامه دادن یا نوشتن دربارش(بدون ادامه دادن) داریم...و گاهی هم موقعیه که سوژه درباره ماست یا می تونه درباره ما باشه. طبیعتا کسی دقیق تر از خودمون نمی تونه درباره شخصیتمون بنویسه. برای همینه که سوژه ها رو باید خوند...و جای درست رو برای ورود پیدا کرد...که شما پیدا کردی!


نقل قول:
- مامان بابای رز اومدن!
- وای من تا حالا دو تا گیاه جادویی از نزدیک ندیدم.
- درو باز کنین درو باز کنین!

مرگخوارا همه انتظار دیدن دو تا گلِ جادویی بزرگ رو داشتن. هیچ کدوم چیزی به ذهنشون نرسید. انتظاری هم نمی رفت بلخره.
شما خیلی خوب بلدی خواننده رو کنجکاو کنی. زیاد هم طولش نمی دی که خسته و زده بشه. اصطلاح "دو تا گل جادویی بزرگ" خیلی خوب بود.


نقل قول:
تقریبا هیچ کس یادش نمی اومد رز ویزلی اولین بار از کجا اومده.
درسته...اینم سوژه خیلی خوبیه. فکر می کنم کسی که یه روزی، یه جایی، باید دربارش بنویسه خودت هستی!


نقل قول:
آرسینوس در رو باز کرد. پشت در دو تا توده ی بزرگ رز قرمز دیده میشد که بالای یکیشون یه توده ی موی قهوه ای و بالای اون یکی یک کله ی قرمز دیده میشد.
انتقال هیجان، علاوه بر جمله ها، با شکل نوشته ها هم ارتباط داره. این جا به نظر من نباید پشت سر هم نوشته می شد. احتیاج به مکث داشت:

آرسینوس در رو باز کرد...

پشت در دو تا توده ی بزرگ رز قرمز دیده میشد که بالای یکیشون یه توده ی موی قهوه ای و بالای اون یکی یک کله ی قرمز دیده میشد.


هم اون سه نقطه و هم فاصله ای که گذاشته شده، اون لحظه های مکثی رو نشون می دن که مرگخوارا در انتظار بار شدن در هستن. مثل حرکت آهسته که در داره باز می شه.


نقل قول:
- رون! اینجا خونه ی ریدله!
به مدت یکی دو دقیقه داشتم فکر می کردم که رون این جا چیکار می کنه!
و واقعا انتظار داشتم پدر و مادر رز دو تا دسه گل باشن!
فکر می کنم نفر قبلی هم همین فکرو کرده بود.
رز طوری تو ذهن ما به عنوان یه گیاه جا افتاده که پدر و مادرش رو که جزو شخصیت های اصلی کتاب بودن پس زدیم!
خوشبختانه خودت یادت نرفته بود پدر و مادرت چه کسانی هستن...و قضیه دو تا دسته گل رو خیلی خوب توضیح داده بودی و حل کرده بودی:
نقل قول:
محفلی ها دروغ نمی گفتن. حجم گل ها انقدر زیاد بود که واقعا انگار دو تا دسته گل اومده بودن و دو تا آدمو با خودشون آورده بودن!

همون طور که گفتم من فراموش کرده بودم پدر و مادر رز کیا هستن. این جا مقصر من(به عنوان خواننده) هستم. ولی احتمالا تعداد دیگه ای از خواننده ها هم همین فکر رو می کنن. و وقتی اینو ندونیم،مقداری از پست، برامون مبهم می شه. جاهایی که درباره محفل و دامبلدور و دفاع دربرابر جادوی سیاه نوشتی. و نکته جالب داستان این بود که مرگخوارا هم انتظار دو تا گیاه جادویی رو داشتن.
برای این که از اون اشتباه خواننده جلوگیری بشه و این قسمت جالب هم حفظ بشه، نوشته ها می تونستن کمی جابجا بشن.
اول درباره کنجکاوی مرگخوارا می نوشتی...در باز می شد. پدر و مادر رز وارد می شدن...و بعد درباره محفل و دامبلدور و این که رز پدر و مادرش رو از هشت سالگی ندیده بود می نوشتی.


هر چند دو دسته گل به عنوان پدر و مادر نصیبمون نشد، ولی خوشبختانه حضور دو تا محفلی هم سوژه بسیار خوبیه!


نقل قول:
رون اکسپلیارموس زنون شروع به لرزیدن کرد و چون توان جادوییش خیلی بالا بود طلسم از ته چوبدستیش در رفت و خورد به خودش و چوبدستی خودشو خلع سلاح کرد و خلاصه یک وضعی بود اصلا!
صرف نظر از جمله آخر(که به نظر من بهتر بود حذف می شد)، توضیح خیلی خوبی بود. نویسنده با جدیت داره شخصیت رو مسخره می کنه...همین جدیت باعث می شه این "مسخره کردن"، مسخره به نظر نرسه! خواننده قبولش کنه.


نقل قول:
رز از مسئول پرورشگاه نگهداری از حیوانات تشکر کرد و همین که برگشت تا به سمت در بره، با هکتوری مواجه شد که تعداد زیادی گربه و روباه و عنکبوت و مانتیکور و مار و میوکی سوجی(!) داشتن از سر و کولش بالا می رفتن.

- هکتور چرا به من نگفته بودی که یه جانور جادویی هستی؟ من اگه میدونستم، به عنوان یه گیاه جادویی باهات رفتار بهتری میکردم!
- من یه جانور جادویی نیستم رز. من یه معجون ساز جادویی ام.
- معجونات روی حیوانات اثر نداره؟

من متوجه نشدم که چرا این اتفاق افتاده! دنبال دلیل گشتم...یا دنبال نتیجه...ولی پیدا نکردم.
چرا موجودات از سرو کول هکتور بالا رفتن؟!
اشاره به "میوکی سوجی" به عنوان یه "نوع" خیلی خوب بود.


نقل قول:
در رو باز کرد و با بستر خشک رودخونه یه کم اون طرف تر مواجه شد.
سوژه هکتور و رودخونه سوژه خوبیه. تا این جا هم خوب پیش رفته. خشک بودنش یه مانع کوچیکه که سرعتشو کم می کنه. کم شدن سرعت سوژه اتفاق خوبیه. اینا راه های زیادی در مقابل دارن که ادامه دهنده باید پیداشون کنه. می تونن از همون رودخونه خشک به راهشون ادامه بدن...می تونن سعی کنن به روش های کاملا مسخره و غیر منطقی رودخونه رو پر آب کنن.
چیزی که باید بهش توجه بشه اینه که فراموش نکنیم که این یه سوژه فرعیه...هر کاری که انجام می دیم، بیش از حد نباید کش داده بشه...یا پررنگ بشه. باید فرعی بمونه. سوژه های فرعی برخلاف سوژه اصلی کمی باید سریع پیش برن. این سرعتی که می گم، نسبت به سوژه اصلیه. یعنی این سوژه هکتور، تا آخر نباید همراه و پا به پای سوژه جلو بره.


اشتباهی رو که احتمالا تا پایان سوژه ادامه پیدا می کرد اصلاح کردی...و سوژه رو کمی پیش بردی. اگه قسمت مربوط به هکتور کمی واضح تر نوشته می شد بهتر می شد ولی به هر حال خوب بود!






پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ سه شنبه ۹ آذر ۱۳۹۵

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
ارباب ارباب ارباب ارباب!

سلام!
ارباب من دچار دشواری در پست زدن و درگیری با خویشتن بودم. پس لطفا اینو نقد کنین.

مرسی مرسی.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ سه شنبه ۹ آذر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوجی!!!

ما سر انجام حین یاد گرفتن این که کدوم اسم شماست و کدوم فامیلیتون، جان به جان آفرین تسلیم خواهیم کرد.

نقل قول:
اربااااااب!
ارباب من بعد کلی این در و اون در زدن فهمیدم که اسم و فامیلیمم مثل قیافم عجیب و غریبه! از آخر به اوله.
این چه حرفیه! ما هیچ عجابت و غرابتی در قیافه شما مشاهده نمی کنیم!


نقل قول:
ارباب امروز سرتون میدرخشه. شامپوتونو عوض کردین؟
خیر! امروز تصمیم گرفتیم نوربیشتری ساطع کنیم، یارانمون استفاده کنن.


بررسی پست شماره 93 زمان برگردان مرگخواران، میوکی سوجی سوجی میوکی:


اول درباره سوژه ها یه چیزی بگم که تازگیا چند بار دیدم که در موردش اشتباه کردن(شما اشتباه نکردین!).

موقع نوشتن، قبل از هر چیز باید نوع تاپیک و سوژه رو شناسایی کنیم.

تاپیک ها یه چارچوب و شکل خاصی دارن...سوژه ها هم همین طور. باید دقت کنیم این چه جور سوژه ایه؟ مسخره؟ جدی؟ منطقی؟ طنز؟ چه جور طنزی؟!

مثلا سوژه هایی وجود دارن که طنزشون بی منطقه. ماجرا به شکل مسخره ای پیش می ره. این مسخره که می گم بد نیست. اتفاقا بیشتر سوژه ها و پست های خیلی خوب مال همین تاپیک ها هستن.
بعضی از سوژه ها هم منطقی هستن. سوژه ای که داده می شه پایه و اساس درست و حسابی داره و باید مسیر درستی رو براش طی کنیم.
این که بریم وسط یه سوژه منطقی، پست مسخره بزنیم(یا برعکس) ممنوع نیست...ولی کار جالبی هم محسوب نمی شه.
بهتره یا بریم سراغ تاپیک ها و سوژه هایی که با سبک ما سازگار هستن...و یا سعی کنیم خودمونو با اون سبک تطبیق بدیم. امتحان کردن سبک های جدید بهمون کمک می کنه استعداد های خودمونو بشناسیم.

این یکی، سوژه ایه که کمی ساده باید پیش بره. ماجراش نباید پیچیده بشه.تمرکزش باید روی شخصیت ها باشه. روی مرگخوارها و پدر و مادرشون.
این که این سوژه رو بخواییم تبدیل کنیم به ماجرای هاچ زنبور عسلی که دنبال مادرش می گرده، هدر دادن پتانسیل سوژه اس. هدر دادن فرصتیه که برای معرفی پدر و مادر شخصیت هایی که خیلی خوب می شناسیمشون پیدا کردیم.
پس سوژه ها رو بشناسیم!


نقل قول:
در بالای ساختمون، تابلوی رنگ و رو رفته ای که برخی از حروف و کلمات نوشته شده روی اون بر اثر گذشت زمان ناخوانا شده بودن، خود نمایی می کرد.

نقل قول:
"مرکز نگ_دار_ از ______ بی خانم_ن"

یه سری نکات به ظاهر بسیار بی اهمیتی در مورد ظاهر پست وجود داره که یه جور استرس اضافه به نوشته وارد می کنه. روی خواننده اثر منفی خفیفی می ذاره.

بی فاصله نوشتن...فاصله گذاشتن بی جا...لینک دادن...عکس گذاشتن!
در دو مورد آخر گاهی ارزششو داره که این استرس رو وارد کنیم.
نقل قول هم یکی از همین موارده. چون اون قسمت رو کلا از بقیه نوشته جدا می کنه.
این جا هم احتیاجی به نقل قول نبود. می تونستین فقط فونت یا اندازه شو عوض کنین. کافی بود.


نقل قول:
موج ویبره ای از بالا تا پایین بدن هکتور رو در بر گرفت.
_ چه اهمیتی داره! بوی کودکیامو حس میکنم!
_ صبر کن...منم دارم یه بویی حس میکنم!


همون لحظه صدایی از سمت چپشون شنیده شد.
_ دستتو از جلوی دماغت بردار بیلو بگیر دستت تا من کودو بریزم پای درخت!

رز با ابرویی بالا رفته روشو از دوتا باغبونی که مشغول کود ریختن پای درختا بودن گرفت و به هکتور نگاه کرد.
_ بریم تو بهتره.
صحنه خیلی خوب بود...هکتور هیجان زده...رز...کود!
ولی ناقص مونده. خواننده با ترکیب رز و کود انتظار نتیجه داره. ولی اینا همین جوری می رن تو! یعنی اشاره به بوی کود کلا بی دلیل و بی نتیجه مونده. این نتیجه می تونست یه دیالوگ کوتاه از رز باشه که با حس کردن بوی کود ابراز گرسنگی می کنه...یا بی اختیار به اون طرف کشیده می شه و هکتور سعی می کنه جلوشو بگیره.


نقل قول:
پاشونو که از در تو گذاشتن، باشنیدن صداهای عجیب و غریبی که به طرز عجیب و غریب تری، آشنا می زدن سرجاشون میخکوب شدن.
_هاپ، هاپ!
_مـــــیـــو!
_بــــَــع!
ایده خیلی خوب بود. از اون ایده هایی که نباید رد بشه! باید ادامه داده بشه.


نقل قول:
_ من شاخکامو دارم شونه میکنم!
دیالوگ خیلی ساده، ولی قشنگی بود. همین ضربه های کوچیک هستن که پست رو بالا می کشن.


نقل قول:
وقتی درو باز کرد، گله ای از موجودات نارنجی به داخل سرازیر شدند.
_ خواهر و برادرام اومدن!
این قسمت خوب بود. می تونست طولانی تر بشه. می تونستین بیشتر درباره خواهر برادرتون توضیح بدین. که در اون صورت باید قسمت مربوط به رز و هکتور کوتاه تر نوشته می شد. ولی به هر حال خواهر برادرای سوجی نکته گنگ و مبهمی ندارن. نفر بعدی هم خیلی راحت می تونه بهشون بپردازه.
البته به نظر من تشریح دو شخصیت(پدر و مادر) خیلی مفصل تر و کامل تر از یه گله جونور نارنجی رنگ می شه. ولی اینم انتخاب بدی نیست. فقط احتمالا درباره اینا بصورت گروهی نوشته می شه. اینم باعث می شه زیاد به جزئیات پرداخته نشه.


یکی از نکات خوب نوشته های شما اینه که یقه طنز رو نمی گیرین که بچپونینش وسط نوشته ها! صبر می کنین که خودش بیاد و بشینه. مثل دیالوگ لینی...مثل دیالوگ هکتور...مثل هیجان زده شده سوجی. این کار آرامش خاصی به نوشته و به تبع اون به خواننده می ده.


به صورت هلی کوپتری دور شو سوجی!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.