هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





مسابقه ي هافلپاف و گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
#81

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
چهارده بازيكن داشتن بر فراز زمين كوييديچ پرواز مي كردن. صداي گزارشگر مسابقه هم توي فضا پخش شده بود.
نتيجه ي مسابقه 50-60 به نفع گريفيندور بود و كسي نمي دونست در اين رقابت تنگاتنگ بالاخره كي پيروز مي شه.هرپو آرزو مي كرد بازي زودتر تموم بشه...چيزي بهش مي گفت امروز روز شانسش نيست!
پيتر سرخگون به دست به طرف دروازه ي تدي اسنيپ حركت كرد.در مقابلش آلبوس و آنيتا پرواز مي كردن و منتظر گرفتن پاس از طرف پيتر بودن ولي اون بي توجه به بقيه به سمت دروازه رفت. دستش رو بلند كرد تا سرخگون رو بندازه كه ناگهان يكي از بازدارنده ها محكم به دستش خورد. استرجس با خوشحالي چماقش رو بالا نگه داشته بود و با غرور به اندروميدا نگاه مي كرد.
هرپو به سمت پيتر رفت..چرا روز داوري اون!؟
- حالت خوبه پتي گرو؟
- آره فكر كنم.
و لبخند بي رمقي زد . دور شد.
سرخگون كه افتاد كوييرل با يك جهش گرفتش و به سمت مخالف جايي كه سوزان شجاعانه در مقابل دروازه ها پرواز مي كرد رفت. يك پاس به سارا بعد آليشيا...اما ناگهان چيزي محكم به كمر آليشيا خورد. اين شي! چماق اندروميدا بود كه اشتباهي به پشت آليشيا بر خورد كرده بود.رون جلو آمد و با عصبانيت داشت با اندوروميدا دعوا مي كرد.
هرپو دوباره جلو رفت. نه مثل اينكه قرار نبود امروز روز راحتي باشه.
پيتر درخواست وقت اضافه داد.

-------------------------------------------------------------------

توي رختكن*
- آي دستم...آي...
- خب بزار ببينم!
رز بالاي سر پيتر خم شده بود و سعي داشت دستش رو خوب كنه!!!!
اوتو:تو چيزي بلدي؟
رز: نه ولي خب ديگه!!

--------------------------------------------------------------------

توي زمين*
دوباره همه اوج گرفتن.كاملا از چهره ي هرپو مشخص بود كه داره به خاطر قبول داوري خودشو سرزنش مي كنه.
- و حالا هلن بازدارندرو به طرف رون مي اندازه كه باعث تغيير مسيرش مي شه. هي اونجا رو!! مثل اينكه آنيتا گل زده! پس 60-60 مساوي!...
صداي لي جردن گزارشگر مسابقه بود كه داشت از كنار پروفسور مك گونگال گزارش مي كرد.
بعد يكدفعه همه به طرف دروازه ي گريفيندور نگاه كرد. رون و اوتو داشتن به سمت حلقه ها مي رفتن...ظاهرا گوي زرين رو ديده بودن داشتن نزديك مي شدن...يكمي جلوتر...پيتر دستشو باز و بسته كرد تا ببينه بهتره يا نه و يكدفعه گوي زرين توي دستش قرار گرفت!! اوتو و رون ايستادند و همه به هرپو داور مسابقه!! نگاه كردن!!


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۵ ۲:۴۹:۵۲

[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
#80

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
با سرعت به سمت اتاق تیم می دوید و مرتب به ساعتش نگاه می کرد.در را باز کرد و وقتی با چهره های عصبانی بچه ها رو به رو شد گفت:
اوه،ببخشید که دیر شد.قرار بود کوییرل من رو بیدار کنه اما مثله اینکه یادش رفته و نگاهی با خشم به صورت کوییرل افکند.بچه ها که از قیافه ی تدی خنده شان گرفته بود،گفتند:
بی خیال......تدی نگاهی به خود انداخت.یک طرف لباسش بیرون افتاده بود،جوراب ها بالا و پایین و کفشهای نپوشیده ایی که در دستش بود.خودش نیز با تعجب خندید.استرجس گفت:
کافیه،خیلی دیر شد،مطالبی که گفتم فراموش نشه.بریم.
بعد از یک سال دوباره گریفیندور با لباس خوش رنگ قرمزشان در زمین سبز رنگ کوییدیچ در مقابل صد ها نفر که پیروزی تیم خود را می خواستند، ظاهر شده بودند.دانش آموزانی با شالگردن ها ی قرمز و زرد مشغول تشویق تیم خود بودند.هر کدام از افراد تیم در جای خود در محیط باز زمین بازی در جای خود قرار گرفتند و سود داور بازی را به جریان انداخت.گل ها پی در پی زده می شد و داور مشغول خطاگیری افراد دو تیم.هم چنین سرخ گون ها نیز به تک تک افراد پرتاب می شد و در این بین آلیشیا و کاپیتان تیم ،استرجس،به سوی درمانگاه برده می شدند.روحیه ی بچه های گریفیندور تضعیف شده بود و صدایی نیز از تماشاچیان بر نمی خواست.تدی کنترل دروازه را از دست داده بود و توپ به راحتی وارد دروازه می شد.حالا امتیازات به 20 بر 70 رسیده بود.همه خسته بودند.مثل آن بود که مقابل چشمان رون را نیز مه گرفته بود و اسنیچ را نمی دید.در عوض تیم هافلپاف قهرمانانه بازی را انجام می دادند و به پیروزی خود مطئن بودند.تحمل این وضع بسیار مشکل شده بود.سارا صبرش تمام شد و فریاد زد:
بچه ها چرا خودتونو باختید.دنیا که به آخر نرسیده.ما باید به خاطر زحمت های استرجس هم که شده این بازی رو ببریم.هر سال گریفیندور فهرمان بوده،امسال هم باید همین طور باشه.به خودتون ایمان داشته باشید.
اندرومیدا هم در ادامه گفت:
بچه ها سارا درست می گه.ما میتونیم.
در همان هنگام هلن فریاد زد:
چی شده جا زدید،گریفیندوری های قهرمان....
آنیتا گفت:
نه بابا ترسیدند،ولشون کن.....
پیتر گفت:
بسه دیگه،کافیه!!!.....
رون در جواب گفت :
معلوم می شه...هافلپافی های خوش خیال
و با نیرویی تازه شروع به جست و جو کرد.اطراف را به سرعت از نظر می گذرانید.متوجه شیء زرین شد و خود را به آن رساند.اشتباه نکرده بود.آن شئ اسنیچ بود که بالا و پایین می رفت.به دنبال آن حرکت کرد.متوجه اوتو شد که خوشحال به طرف او می آمد.رون هرگز نمی گذاشت اسنیچ به دست او بیافتد.رقابت آغاز شد.دست ها دراز شده و هر کدام آماده ی گرفتن توپ زرین.
در طرف دیگر سوزان منتظر بود تا با گرفتن توپی دیگر از دست گریفیندوری ها خنده سر بدهد اما این خیالی بیش نبود و توپ وارد دروازه شد.رز فریاد زد:
سوزان حواست کجاست؟!!!!!!
و به سرعت و با عصبانیت از او دور شد.آلبوس هم کاملا گیج شده بود.حملات پی در پی تیم مقابل توان را از او ربوده بود.اما این خستگی ها و سر در گمی ها دیری نپایید و رون همان طور که اسنیچ را در دست بالا می برد فریاد زد:
بچه ها ما بردیم..........



Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
#79

آلیشا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۴ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱:۳۳ پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 186
آفلاین
هوا هنوز کاملا روشن نشده بود که اعضای تیم کوییدیچ گریفیندور به نزدیکی زمین کوییدیچ رسیده بودند.آنها به پیشنهاد استرجس زودتر به رختکن میرفتند تا به دور از همهمه ی تماشاچیان به آخرین تذکرهای کاپیتان گوش کنند.اما وقتی به زمین رسیدند اعضای تیم هافلپاف رو دیدند که دور درختی جمع شده و با قیافه های منگ به بالای درخت نگاه میکردند.
-آخه احمق این همه بازیکن دورته بعد تو سرخگون رو به درخت پاس میدی؟
دامبلدور در حالیکه دستهاش میلرزید برای بگمن قلاب گرفته بود.
جسیکا رو به کاپیتان کرد و گفت:جدا ما باید با اینا مسابقه بدیم؟
آلی در حالیکه با ترحم به اونا نگاه میکرد گفت:کاپی بذار برم کمکشون کنم.
-فقط زود برگرد که کار داریم.
آلی با سرعت به طرف اونها دوید و جویده جویده به اونها گفت:بچه ها چطوره از جاروتون استفاده کنین.
یکی از بچه های هافلپاف که از بقیه باهوش تر! به نظر میرسید گفت:ببین چند دفعه بهتون گفتم با این ته جارو بزنین به درخت توپه میاد پایین.
آلی نگاه متعجبی به اونها کرد و سوار جاروش شد و با سرعت به طرف بالای درخت پرواز کرد و در عرض مدت کوتاهی توپ رو پایین آورد.وقتی فرود اومد همه مثل یک قهرمان به او نگاه میکردند!
******
حالا اعضای دو تیم آماده بر روی جاروهاشون نشسته بودند و با صدای سوت داور به پرواز در آمدند.گزارشگر بازی که از بچه های هافلپافی بود با صدای ریز و گوشخراشی بازیکنان دو تیم رو معرفی میکرد.
هنوز بازی شروع نشده بود که دو مرد هیکلی وارد زمین شدند و به سمت پیتر کاپیتان تیم هافلپاف رفتند و با خشونت او را از زمین خارج کردند.آلی با سرعت به سمت پیتر رفت و گفت:چی شده پیتر؟
پیتر با درماندگی گفت:نمیدونستم قبل از مسابقه آزمایش ادرار میگیرند!
بازی با حذف کاپیتان تیم هافل جریان داشت.وجود تنها دو مهاجم برای تیم آنها مشکل ساز شده بود.حتی آنیتا هم که مهارت خاصی از خود نشان داده بود.با وجود بلاجرهای به موقع استرجس و اندرو در نیمه های زمین توپ رو از دست میداد.
حالا توپ در دست کوییرل بود که با سرعت به سمت دروازه میرفت.دامبلدور پت پت کنان با جارویش به سمت اون اومد تا مثلا جلوی کوییرل رو بگیره.
-دامبل!چقدر ریشاتو قشنگ بافتی خیلی بهت میاد!
-با منی؟ و دامبل غرق در افکاری شیرینی میشه و کوییرل با سرعت اونرو پشت سر میذاره با چرخشی در برابر بلاجر هلن جاخالی میده و توپ رو به جسیکا پاس میده.
-گل!!بله گریفیندور گل زد!البته خیلی شانسی بود.حالا توپ در دستای توانمند آنیتاست.(آنیتا با ناباوری به دستاش نگاه میکنه)این دختره پررو چیه اسمش؟آهان آلیشیا !میخواد توپو ازش بگیره ولی موفق نمیشه.بله الانه که آنیتا گل بزنه.لعنتی!گرفتش!این تدی با این هیکل گندش کل دروازه رو میگره.حالا توپ در دسته آلیه.چه بلاجری میزنه این زلر.باریکلا.اه دامبل تکون بده به خودت.کوییرل داره به سمت دروازه میره.اینم که گل شد!این سوزان داره با کی بای بای میکنه....
***
-حالا نتیجه بازی 60-0 به نفع گریفه.توپ دست دامبله.چی دارم میبینم.با چه سرعتی داره حرکت میکنه.بلاجر اندرو رو مثل پشمی پشت سر میذاره.باریکلا پسر!وووووووووو گل!بالاخره گل شششششششد!
در همون لحظه فریاد دامبلدور به گوش میرسه:آآآآی قلبم!آآآآه...
گروهی میان و دامبلدور که گویی نفس های آخر رو میکشید را از زمین خارج میکنن!با این وجود بازی ادامه پیدا میکنه!!!
***
رون که حوصله اش سر رفته بود سعی داشت هرچه زودتر به بازی خاتم بده.اون در این فکر بود بگمن با این عینک ته استکانیی که داره چه جوری میخواد اسنیچ رو ببینه.در همین لحظه صدای بگمن رو میشنوه که میگه:اه یه جونور رفته تو ردام!چقدر وول میخوره.
بگمن با ناباوری گوی زرین رو از رداش بیرون میاره.و بدین ترتیب تیم هافلپاف با وجود تنها 5 بازیکنان برنده میشه!!



Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
#78

هلن هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۳ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
از اون جا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
باد سردي مي وزيد. باران بي صبرانه بر چادر ورزشكاران تازيانه مي زد. اعضاي تيم كوييديچ هافلپاف با ناراحتي در رختكن نشسته بودند. آلبوس سعي داشت با حرفهاي دلگرم كننده اي كمي سايرين رو اميدوار كنه. در همين زمان پيتر از اتاق كاپيتاني بيرون آمد.
- خب پاشين بريم ديگه.
بقيه با چهره اي ماتم گرفته بهش خيره شدن.
- چيه؟ چرا اينجوري اين؟ ما اين همه تمرين كرديم!! بهتره به جاي قيافه گرفتن سعي كنين امروز به بهترين شكل بازي كنين. اگر همه ي توانايهاتون رو به كار ببرين ما برديم!!
بچه ها كمي دلگرم شده بودن. همگي به طرف زمين حركت كردند. از بيرون صداي فرياد تماشاگران به وضوح شنيده مي شد. اعضاي تيم گريفيندور هم از مقابل داشتند به طرف مركز زمين مي آمدند. در جلوي سايرين استرجس پادمور كاپيتان تيم حركت مي كرد.هرپو داور مسابقه هم به بازيكنين با جديت نگاه زل زد.
- سوار شين! كاپيتان ها دست بدن!
بازيكنان دو تيم سوار جاروهاشون شدن. پيتر و استرجس با قيافه اي گرفته دست همديگر رو فشردن.
" اولين مسابقه ي كوييديچ اين فصل شروع شده. بازي بين هافلپاف در سمت راست و گريفيندور در سمت چپ برگزار مي شه...."
صداي لي جردن گزارشگر مسابقه مابين هياهوي زمين بازي مي پيچيد.
"...و حالا در اولين حركت آلبوس دامبلدور ملقب به زاخي مهاجم زرد پوش هافلپاف به طرف مقابل دروازه ي خودش جايي كه تدي اسنيپ در انتظار اوست پرواز مي كنه، يك پاس خوب به آنيتا دامبلدور بعد كاپيتان تيم پتي گرو و....نهايتا آلبوس گل مي زنه...ده- صفر به نفع هافلپاف"
از طرف هافلپافي ها صداي سوت و دست زدن بلند شد.
"...سرخگون در دست...كوييرله پاس مي ده به آليشيا....اوه يكي از بازدارنده ها كه توسط هلن فرستاده شده باعث از بين رفتن تعادل آليشيا مي شه و سرخگون از دستش رها مي شه و ..چه جالب!..آنيتا جلو مياد و سرخگون رو مي گيره حالا دست پيتره و..توپ وارد حلقه مي شه!! 20- صفر به نفع هافلپاف..."
در ميان اين هياهو در گوشه ديگر زمين رون داشت با تدي اسنيپ دعوا مي كرد. لحظه اي تصور كرده بود كه گوي زرين آنجاست اما بعد ديد كه اين تنها درخشش گوي شانس تديه.
اوتو بگمن هم داشت با سرعت به طرف پايين حركت مي كرد. همه تصور مي كردند كه اون گوي زرين رو ديده.از طرف استرجس و اندروميدا دو تا بازندره به سمتش فرستاده شدن كه با يك چرخش اون ها رو گذروند نهايتا به زمين رسيد و با خوشحالي ساعت مچيش رو برداشت...
"...و بعد از اين تعقيب دروغين مي ريم كه ببينيم سارا ايوانز با سرخگون چه مي كنه..داره به طرف سوزان بونز مي ره بازدارنده ي رز زلر از كنارش رد مي شه..و اين هم گل اول گريفيندور!! "
ولي يكدفعه همه به طرف رون و اوتو بر مي گردن كه دارن شونه به شونه هم حركت مي كنن.نفس همه در سينه حبس شده..صدايي شنيده نمي شه....هر دو جستجوگر ايستادن اوتو بالاتر رفت..گوي زرين با شادي در دستانش بود!!


[size=large][color=0033FF


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
#77

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ پسره ی احمق......آی......هه هه ....دیدی من بردم!!!....آی....
_ حالا هی بخند!!....حال کردی؟؟!!
_ بابا!!!
_ آه....بچه ننه!!!
_ خودتی.....بگیر!!
_ آخ!!!
هلن اینا رو از پشت در رختکن می شنوید، پس یواشکی در رو باز کرد و گفت:
_ هی....اینجا چه خبره؟؟......یا ریش مرلین!!!......
و به آنیتا و پیتر که چوباشونو جولوی هم گرفته بودند، نگاهی کرد و گفت:
_ شما دو تا حالتون خوبه؟؟!!.....پروفسور دامبلدور، بیاین یه لحظه!!!
و دامبلدور خرامان خرامان وارد شد و با دیدن اون دو تا گفت:
_ ای خدا.....باز چطونه؟؟؟....چرا مثل دوتا خروس جنگی به جون هم افتادین؟؟....ها؟؟!!
آنیتا لبخندی زد و رفت دست پیتر رو گرفت و با دوتایی با هم شروع کردند به خندیدن!!!
_ هه هه....هیچی نیست....یه کم با هم اختلاط می کردیم!!!....مگه نه، پیتر؟؟!!
پیتر لبخندی به پهنای صورتش زد و گفت:
_ معلومه.....موضوع خاصی نیست!!!
سوزان سریعا وارد رختکن شد و گفت:
_ بدویین بچه ها، رز و اوتو توی زمینن، دیر شد!!!
اون چهارتای دیگه به هم نگاهی با معنا انداختند و سریعا به طرف زمین رفتند.
در راه:
_ پیتر.....ولی یادت باشه، یادم بندازی که بعد از بازی، ادامه ی دوئل رو انجام بدیم!!!
_ حتما!!! اصلا یادم نمیره!!!
دقیقا هوا، هوای یک روز زمستانی بود. برف به شدت می بارید و زمین را سپید پوش کرده بود و دیدن رنگ لباسهای تماشاچیان را مشکل ساخته بود. با ورود تیم هافلپاف غریو شادی از طرفداران هافلپاف بلند شد. و اعضای تیم هافلپاف رو جو گیر کرد!!
با دستور داور پیتر و استرجس با هم دست دادند ولی با چشمهاشون، برای هم دیگه خط و نشون کشیدند!!
صدای سوت بلند شد و در همون اولین کاری، توپ به دست اعضای گریفیندور رسید. دومبل در حالی که عصبانی بود داد زد:
_ ای خدا.....رز....بزن این آلیشا رو......از اون مخصوصا......
آلیشا که انگار گلوله ی آتشین قورت داده بود، به سمت دروازه ی هافلپاف در حرکت بود. رز در یک حرکت فوق العاده بلوجر رو با یک ضربه به صورت چرخشی به حرکت درآورد و بلوجر هم مستقیم خورد توی شکم آلیشا:
_ آی مامان.....بچت شهید شد!!!!
و توپ به دست آنیتا رسید و داد زد:
_ come on boys!!!
و به سرعت، به طرف دروازه ی تدی، شیرجه زد. استرجس که اوضاع رو اینجوری دید رو به اندرومیدا گفت:
_ آه......زودباش......ضربه ی دوتایی.......حالا!!!
و اندرومیدا و استرجس با هم بر بلوجر بیچاره ی بخت برگشته، ضربه زدند و بلوجر، به سرعت رفت طرف آنیتا ولی اون جاخالی داد و بلوجر خورد به اوتو و اونو نقش زمین کرد!!!
آنیتا جیغ زد:
_ وای......اوتو....بابا بگیر توپو!!!
و توپ رو به سرعت به طرف پدرش پاس داد و رفت طرف اوتو و روی زمین نشست، دستشو گذاشت زیر گردنش و دید نبض داره ولی نفس نداره!!!
جیغ زد:
_ یا ریش مرلین.....به تنفس مصنوعی نیاز داره!!!!
همه ی تماشاچیا و بازیکنان یکصدا گفتن:
_ wow!!!! .......از دختر دامبل بعیده!!!!
آنیتا جیغ زد:
_ خنگا، از نوع واقعیش، نه اون طوری!!
و شروع کرد به تمیز کزدن دهنش و توی دهنش یه آب نبات، آدامس و یک گوی زرین پیدا کرد!!!!
آنیتا فریاد زد:
_ بسه!!!....ما بردیم بازیو!!! ایناهاش گوی!!!
و اون موقع قیافه ی رون و سارا که دلداریش می داد، دیدنی بود، قیافه ی سوزان، خنده دار و له کردن دستار کوییریل زیر پاهاش، بامزه!!!
آنیتا سر اوتو را داد بالا تا راه تنفسیش رو باز کنه، بعد یک نفس عمیق کشید و لباشو گذاشت روی دهان اوتو و توش دمید. ولی کاری نشد. دوباره این کار رو کرد، دوباره و سه باره؛ ولی انگار اوتو مرده بود!!! دیگه اشک در چشمان آنیتا حلقه زده بود. حدود پنج دقیقه گذشت و اوتو هنوز برنگشته بود. آنیتا اشکهاشو پاک کرد و بلند شد، به انسانهای اطرافش نگاهی کرد و به سمت استرجس و اندرومیدا هجوم برد و داد زد:
_ کثافتا.....کشتینش......کشتینش......قاتلا.....
و چوب دستشو به سمت اونا گرفت. هیچکس تکون نمی خورد. آنیتا داد زد:
_ آودا....
که ناگهان اوتو سرفه ای کرد، آنیتا سرشو به اون طرف برگردوند و دید که اوتو به هوش اومده. به سرعت رفت پیشش و گفت:
_ اوتو....خدای من......خوبی؟؟......چی شده بود؟؟!!
اوتو پوزخندی زد و گفت:
_ خوبم.....بلوجر که خورد به کلم، بیهوش شده، ولی در راه، اسنیچ رفت توی دهنم.....راستی خیلی حال داد!!!
آنیتا در حالی که مشکوک شده بود، گفت:
_ چی حال داد؟؟!!!
اوتو خنده ای کرد و گفت:
_ هیچی.......به صدای لی گوش کن.....!!!
لی بسیار هیجان زده گفت:
_ جالبه......یه رکورد محسوب میشه.....اولین مسابقه ای هست که بدون گل، برنده معلوم میشه.....150-0، به نفع هافلپاف!!!........موضوع جالبش هم این بود که اوتو با تنفس های آنیتا به هوش اومد....نگاه کنین، داره فرار میکنه!!!
و این اوتو بود که داشت از دست آنیتا فرار میکرد و داد میزد:
_ غلط کردم....آی.....دیگه نمیکنم!!.....وای....
_ حالا......بگیر!!!......پر رو!!!.....با دستای خودم میکشمت!!!.....
صدای قهقه ی تماشاچیان و اعضای دو تیم، به گوش می رسید!!!
بارش برف تمام شده بود و کمک کم، آفتاب از پشت ابرها، نمایان می شد.
-----------------------
می دونم که یک پست کاملا ارزشی شد، ولی دلیل داشت. آخه من دیدم ممکنه همه مثل من دوم دبیرستانی نباشند و کوچکتر از من باشند، در نتیجه اومدم در یک پست کاملا ارزشی، این کار تنفس مصنوعی دادن رو یه جورایی یاد دادم، تا اگه خدایی نکرده، با موردی مواجه شدند، بتونند حداقل سعی خودشونو بکنن. واقعا از بچه های هافلپاف عذر میخوام، ولی زندگی یک فرد، مهم تر از امتیاز برای گروهه!!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
#76

تدی اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۳ شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ پنجشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
از یه جای خوب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 67
آفلاین
رختكن نيمه تاريك بود و اضطراب در گوشه و کنار آن موج می زد هر کسی در جایی نشسته بود وصحبتی نمی کرد جسی با ریتم منظمی پایش را به کف رختکن می کوبید تدی با دستکش های سرخش بازی می کرد رون به نقطه ی نامعلومی خیره شده بود و اندرو قدم می زد .
استرجش که چند لحظه پیش آنها را تنها گذاشته بود وارد شد نگاهی به بچه ها انداخت اخمهایش در هم رفت و گفت :نگاشون کن مثل لشکر شکست خورده می مونن مثل اینکه یادتون رفته گرفیندور همیشه قهرمانه یالا پاشین
هیچ کس حرکتی نکرد
استرجس اینبار با لحن جدی تری گفت: بلند شین دیگه کاپیتان داره این دستورو بهتون میده اگه قرار باشه که اینجوری برین تو زمین بهتره من همین الان برم و انصراف بدم بگم ما اصلا بازی نمی کنیم.
رون گفت: راست میگه بچه ها نباید نا امید باشیم .
این حرف رو طوری زد که انگار خودشم زیاد از اون مطمئن نبود .
استرجس گفت : پس زنده باد گریفیندور .همه با هم حرف اون رو تکرار کردند.
همینطور که بچه ها کم کم ازچادر خارج میشدن آلیشیا گفت :خب کی حوصله ی یه جک باحال رو داره ؟ هیچ کس جوابی نداد . او همچنان با شور و هیجان ادامه داد:حالا که همه موافقن میگم.یه روز ولدمورت میره بازار خرشو بفروشه یه لحظه غافل میشه می بینه خرش داره پول میشماره.
لبخند محوی به لبان همه اومد .هرپو در سوتش دمید همه به سرعت از زمین جدا شدن و در آسمان آبی به پرواز در اومدن جسی تونست سریعتر از بقیه سرخگونو بگیره و به سمت دروازه ی هافلپاف روانه شدتدی جلوی حلقه ی دوم قرار گرفت جلوی حلقه های هافلپاف خیلی شلوغ بود بنابراین تدی تونست نگاهی به اطراف بندازه.
دو پرچم بزرگ از گریفیندور و هافلپاف در دو طرف ورزشگاه نصب شده بود .نگاه تدی به تماشاگران افتاد یکی از آنها چیزی را اززیر ردا یش بیرون آورد چوب جادویش بود آن را به سمت پرچم هافلپاف نشانه رفت ووردی را زیر لب زمزمه کرد حروف عبارت درشت تیم هافلپاف لایق قهرمانیجابجا و به جمله ی فلافیه تپل ام آیق *قهرمانی تبدیل شد.صدای خنده ی بلندچند نفر به گوش رسید با فریاد اندرو تدی به خودش آمد تیم هافلچاف حمله آغاز کرده بود آلبوس توپ را به پیتر پاس داد پیتر رو به آنیتا کرد حمله ی چندان موفقیت آمیزی نبود تدی در جایی ایستاد که مطمئن بود می تواند هر ضربه ی آنیتا را دفع کند اما در کمال نا باوری پیتر توپ را به آلبوس سپرد و او نیز سرخگون را به طرف حلقه ی سوم پرتاب کردتدی سعی کررد خود را به آن حلقه برساند اما دیر شده بود
سرخگون از حلقه رد شد صدای گوینده ی ورزشگاه با فریاد شادی هافلپافی ها مخلوط شد
*********************************
تدی کاملا روحیه ی خود را باخته بود اگر یک گل دیگر می خوردند حتی در صورت گرفتن گوی زرین هافلپاف برنده میشد جسیکا و کوییرل جلوی دروازه ی هافلپاف در جدال بودند سرخگون و حتی بلاجرها از میان آن همه رنگ زرد و قرمز قابل تشخیص نبود.
دخترکی با موهای قهوه ای کاغذ هایی را میان گریفیندوری ها پخش می کرد تدی با خودش گفت هرمیون داره چیکار می کنه .
در همان لحظه سوزان توپی را که آلیشیا به طرف حلقه ها پرتاب کرده بود گرفت صدای فریاد گریفیندوریها به ابیات شعری تبدیل شد : همه میگن ...سوزان توپ را به آلبوس پاس داد...حتی دامبلدور آلبوس کمی دستپاچه شدپیشگویی می کنه ...اوبه طرف حلقه های سرخپوشان حمله کرد...حتی سانتور سرخگون را به آنیتا پاس داد رز و هلن با بلاجرهایشان از نزدیک شدن کوییرل به او جلوگیری کردند خوشحال و شاده... او به پیتر پاس داد...حتی دیمنتوردستان تدی سرد بودند و دلهره ی عجیبی او را فرا گرفته بودچون قهرمانه... پیتر توپ را با تمام قدرت به طرف حلقه ی دوم پرتاب کرد...گریفیندورتدی به طرف توپ شیرجه رفت باید آن را می گرفت به خاطر خودش به خاطرگریفیندور وچند لحظه بعد توپ در دستان او بود سر از پا نمی شناختزنده باد زنده باد... تدی توپ را بالا گرفت و خندید ناگهان ورزشگاه در سکوت فرو رفت انگار که دستی منحوس روی همه گرد مرگ پاشیده بود همه به جستجوگران خیره شده بودنداوتوو رون در حالیکه دستهایشان را برای گرفتن گوی زرین دراز کرده بودند باسرعت به طرف حلقه ها پیش می آمدند ان دو آنقدر به هم نزدیک حرکت میکردند که شانه هایشان به هم ساییده میشد به نظر ميرسید که هر دو به میله ی حلقه برخورد میکنند ولی در آخرین لحظه اوتو به رون تنه زد و باعث شد گوی زرین با رون از حلقه رد شود اما اوتو محکم با صورت به میله خورد و با حرکتی نامنظم به طرف زمین رفت رون هم به خاطر برخوردش با اوتو نتوانست تعادل خودرا به دست آورد و به پرچم گریفیندور خورد وبا آن سقوط کرد چند لحظه همه به پرچم مچاله شدهی روی زمین خیره شدند پرچم آرام تکان خورد ورون با موهای به هم ریخته از زیر آن بیرون آمدگوشهی پرچم را که دور او پیچیده بودبوسید و مشتش را بالا گرفت با دیدن شیئ طلایی که در دستان او برق میزد همه با فریاد شادی مصرع آخر شعر را تکرار کردند:زنده باد زنده باد گریفیندور
**********************************
*البته املاش غلطه درستش عایق اما چون قافیه به تنگ آید شاعر به جفنگ آید.


فردا خواهد آمد خواهید دید هر کس آنچه نیست که می بینید
و اما پشت دریا ها یقین شهری ست رویایی

[img]http://www.jadoogaran.org/modules/xcgal/watermark.php?[/img]


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
#75

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
به نام خداوند بخشنده و مهربان
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مكان:تالار عمومي گريفيندور
زمان:1 ساعت به شروع بازي(ساعتشو نميدونم )

رون از پله هاي خوابگاه پايين اومد و به بچه هايي كه داخل سالن حضور داشتند نگاهي انداخت...استرجس در حالي كه لباس كوييديچ رو به تن داشت از يك طرف سالن به رون علامت داد كه به نزدش بره...
رون به سمت استرجس رفت و كنارش نشست و گفت:
چي شده؟؟ اتفاقي افتاده؟؟
استرجس بدون اينكه حرفي بزنه با دست به لباس رون اشاره كرد...
رون سرشو پايين كرد و به خودش نگاه كرد و سرخ شد... بدون اينكه حرفي بزنه از جاش بلند شد و دوباره به سمت خوابگاه حركت كرد.....
استرجس روشو به سمت جسي كرد و گفت:
من نميدونم اين چرا قاطي كرده !! لباسشو بر عكس پوشيده!!!
جسي و اطرافين زدند زير خنده....
پس از چند دقيقه رون دوباره اومد كنار استرجس نشست و گفت:
مشكلي كه ديگه نيست!!!!
استرجس سرشو به نشانه مخالفت تكون داد و از جاش بلند شد و به طور ناگهاني داد زد:
پيش به سوي پيروزي
بدين ترتيب اعضاي تيم شجاع گريفيندور به سوي زمين حركت كردند.....
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مكان:رختكن تيم كوييديچ گريفيندور
زمان:5 دقيقه به شروع بازي

استرجس نگاهي به همه بچه ها ميكنه....اضطراب بچه ها كاملا مشخص بود.....چون...
پلك جسي به شدت زيادي ميپريد.....آليشيا حدود 15 دققه بود كه مشغول بستن بند كفشش بود ولي هر بار يا موفق نميشد يا گره رو كو ميزد....تدي چشماشو بسته بود و داشت فكر ميكرد....كوييرل به طور نا منظمي از جاش بلند ميشد و دوباره سر جايش مي نشست. انگار كه روي صندلي رختكن سوزن گذاشته بودن.اندرو كه اضطرابش خيلي معلوم بود و ميخواست از چشمان استرجس مخفيش كنه داشت به دستش نگاه ميكرد ولي دستش به شدت ميلرزيد...رون از وقتي اومده بوديم داخل رختكن مشغول نوشيدن نوشابه بودش ولي حتي يك نوشابه كامل هم نخورده بود چون همشو ريخته بود روي زمين...
استرجس سرشو پايين گرفت و با خودش گفت:
مطمئنم كه برنده از زمين بيرون ميايم...
بالافاصله سرشو بالا برد و گفت:
بچه ها وقته رفتنه تا جايي كه ميتونيد خوب بازي كنيد...
همه ي بچه ها از جايشان بلند شدن و يك صدا گفتند:
يا حالا يا هيچ وقت.......
بچه ها از رختكن بيرون رفتند و به دنبال استرجس وارد زمين شدند
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مكان:ورزشگاه كوييديچ هاگوارتز
زمان:وقت موعود

به محض ورود آنها صداي مهيبي كل ورزشگاه رو پر كرد...تقريبا نصف بيشتر ورزشگاه رو رنگ قرمز پوشانده بود...استرجس دستشو به نشانه تشكر بالا برد و صداي تماشاگران قطع شد...هرپوی کثیف هر دو كاپيتان رو فراخوند و گفت:
با همديگر دست بدين!!!
استرجس دستشو دراز كرد و با پيتر پتي گرو دست داد...پيتر زياد به استرجس نگاه نكرد و بالافاصله پس از دست دادن به سمت اعضاي تيمش در سوي ديگر زمين حركت كرد....
هرپوی کثیف سوار جاروش شد و با دست از دو تا كاپيتانهاي تيم اعلام آمادگي خواست...
استرجس و پيتر با حركت سرشون اعلام آمادگي كردن....
هرپوی کثیف در سوتش دميد و اعلام كرد كه بازي آغاز شده......
15 جارو با سرعت تمام به سمت هوا حركت كردن......
صداي گزارشگر در ورزشگاه پيچيد......
...سلام....من لي جردن از گروه گريفيندور هستم و بازي رو براي شما گزارش ميكنم....بريم سراغ بازي.......آليشيا از گريفيندور صاحب توپه.....با سرعت به سمت حلقه هاي هافلپاف حركت ميكنه......آنيتا از هافلپاف به استقبالش ميره ولي آليشيا با يك حركت زيبا اونو جا ميزاره...... و پاس ميده به جسي......جسيكا پاتر عضو جديد و تازه ي تيم گريفيندور هستش و ما براي او آرزوي موفقيت ميكنيم....اون با سرعت جلو ميره و به اطراف خودش نگاه ميكنه......آلبوس دامبلدور به سمتش ميره و ميخواد كه توپ رو از ش بگيره ......حالا.....نه انگار براي آلبوس اتفاقي افتاده...بله.......ريش بلندش براش مشكل به وجود آورده چون ريشش دور پاش پيچيده و نميزاره كه جارو رو كنترل كنه.....جسي به راحتي اونو جا ميزاره و پاس ميده به كوييرل.......اوه نه در بين راه ارتباط قطع ميشه و توپ به دست پيتر ميفته ....حالا هافلپاف داره حمله ميكنه.......پيتر با سرعت به سمت تدي دروازبان گريفيندور ميره ......تدي هم عضو جديد تيم هستش اميدواريم كه بتونه توپ رو بگيره.....جسي پيتر رو از پشت سر دنبال ميكنه ولي......استرجس يك بلوجر به سمتش ميفرسته ......نه.......
10 - 0 به نفع هافلپاف......
استرجس در هوا متوقف ميشه و سرشو تكون ميده و ميگه:
بچه ها ببخشيد جبران ميكنم!!!!
تدي به آليشيا پاس ميده.......آليشيا باز هم تك و تنها جلو ميره.......پيتر مياد و مزاحمش ميشه.......
بوم م م م م م م م .....م.م.م.م
پيتر به سمت زمين سقوط ميكنه.......چون بلوجري كه اندرو به سمتش فرستاده بود مستقيم بهش ميخوره....آليشيا پاس ميده به جسي...جسي به كوييرل........هلن و رز هم زمان به يك بلوجر ضربه ميزنن و اونو ميفرستن به سمت كوييرل......كوييرل جا خالي ميده.....و با سرعت به سمت دروازه ميره.....سوزان آماده ميشه كه توپ رو بگيره........حالا بشوت كوييرل.......گل....بله....گل.....
10 - 10 مساوي.......
كوييرل از دروازه دور ميشه و روي جاروش شروع به انجام حركت آكروباتيك ميكنه.......
صداي تماشاگران واقعا زيبا بود........
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مكان:ورزشگاه كوييديچ هاگوارتز
زمان:15 دقيقه بعد

نتيجه 60 - 50 به نفع هافلپاف بود و تمامي بازيكناي داخل زمين با تمام تلاش داشتند بازي ميكردند....استرجس خواست داد بزنه و به آليشيا بگه كه سمت راستشو پوشش بده ولي چيزي با سرعت از جلوش رد شد......
اوتو بگمن به همراه رون شونه به شونه همديگر داشتند پرواز ميكردند.........و شي طلايي رو در هوا تعقيب ميكردن.....گوي زرين به سمت جايگاه گزارش گر و معلمان ميرفت.........اوتو نگاهي به رون كرد و باز هم به راه خود ادامه داد..........
بوم م م م م م م م م م.....دنگ گ . گ . گ..........م ........... م .... م... م
تمامي معلمان از جاي خود بلند شده بودند.....جاروي رون روي چوب جايگاه معلمان مونده بود ولي رون رويش سوار نبود......رون از بين معلمان بيرون اومد .....در دستش شي طلايي رنگي پر و بال ميزد..........
صداي تماشاگران به طور وحشتناكي در ورزشگاه پيچيد.........آنها برنده شده بودن...........چند لحظه بعد تمامي بازيكناي گريفيندور روي دستان تماشاگران به سوي تالار عمومي گريفيندور حركت كردن...............


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۴ ۱۹:۵۶:۵۵

عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
#74

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
مكان : استاديوم كوئيديچ هاگوارتز ....

بارش شديد برف از سه روز قبل در هاگوارتز آغاز شده بود ... با اين همه هيچ تماشاگر متعصبي تماشاي ديدار جذاب بين دو تيم هميشه قهرمان گريفيندور و هافل پاف رو از دست نداده بود ...
صداي تماشاگران متعصب : گريف قهرمان ميشه .... خدا ميدونه كه حقشه ... به لطف ويزلي و بچه ها ! ... گريف قهرمان ميشه !!!

مادام هوچ : خب كاپيتان هاي محترم دو تيم ... بازي تا چند لحظه ديگه آغاز ميشه .... لطف كنين تشريف بيارين !
داخل رختكن گريفيندور اضطراب موج مي زد !
استرجس : واي صدام كرد چي كار كنم ... آخه ميدوني من اولين تجربه كاپيتانيمه !
رون : دركت مي كنم جييگر يادمه اونروزي كه من بره اولين بار ناظر شده بودم خيلي .....
ملت ميذارن از رختكن ميرن بيرون !!!!

" خب امروز با گزارش بازي دو تيم گريفيندور و اسليترين در خدمتتون هستيم " .....
رون : وااااااي اين لي جردنه ...باورم نميشه ... من هميشه دوست داشتم اونو از نزديك ببينم !!!
ملت : !
" اسامي بازيكناي دو تيم .... سوزان بونز ... هلن هافلپاف .... رز هافلپاف .... آنيتا دامبلدور .... آلبوس دامبلد
با گفتن اسم آلبوس سر و صداي زيادي داخل استاديوم مي پيچه !
گروهي از تماشاگران متعصب : دومبول برو بيرون ....
گروهي ديگر از تماشاگران متعصب : پيرمرد حيا كن .... هافلپافو رها كن ( منظور از هافلپاف ، تيم كوئيديچ هافلپافه " مجاز: بيان كل اراده ي جزء ... نكته ي كنكوري " )
گروهي ديگر از تماشاگران بسيار متعصب : مهاجم نداشتن ، جاش يه ... بوق ... گذاشتن!


" پيام بازيگاني ... پخش از اسكوربرد ورزشگاه !
سوال : نظر شما راجع به حضور آلبوس دامبلدور در تيم كوئيديچ هافلپاف چيه ؟
- نظري ندارم !
پايان پيام بازرگاني "

" خب بازي شروع ميشه .... بازيكناي گريفيندور توپ رو در اختيار دارن ... كوئيرل پاس ميده به آليشيا ... آليشيا دو نفر رو به راحتي جا ميذاره ... ضربه به سمت حلقه ي سمت راست ... واي چه حركتي سوزان به سمت حلقه ي چپ حركت مي كنه ...بنظر مي رسه سوزان بونز مبتلا به نوعي اختلالات چشمي حركتي كه در اصطلاح پزشكي به اون سندروم تحتاني زير چشم گفته ميشه هستش .... گل گل براي گريفيندور .... گريفيندور 10 هافلپاف 0 ... ! بنظر مي رسه بازيكناي هافلپاف درخواست تايم اوت كردن !
سوووووووووووووووووت .....


روي زمين ..
استرجس : آفرين بچه ها اگه همينطور ادامه بديم ، موفق ميشيم !
ملت :



بازيكناي هافلپاف به سمت داور ميرن ...
مادام هوچ : كاپيتانتون كيه ؟
پيتر و آلبوس بطور همزمان : من !
پيتر : هوووي آلبوس تو همه جا بايد خودتو قاطي كني !
آلبوس : آره عزيز ... مثل اينكه من هزار و خورده اي پست با شناسه ي زاقارتياس اسميت و نهصد و خورده اي پست با شناسه ي آلبوس زدم !
پيتر :
آلبوس : هوووي ما نسبت به تماشاگراي گريفيندور اعتراض داريم ... در ضمن زمين هم لغزنده اس !!!!!! ..... ما تو اين شرايط نمي تونيم بازي كنيم !
مادام هوچ : توهين به داور در ملا عام !!! دو ساعت بلاك !!



چند دقيقه بعد ....
" بازي دوباره آغاز ميشه .... رون ويزلي و اتو بگمن به دنبال گوي زرين هستن ... گريفيندور در چند دقيقه اخير 13 گل ديگه هم به ثمر ريونده و حالا نتيجه ي بازي 140 به صفر هستش !
صداي تماشاگران متعصب :‌ توپ تانك اسنيچ طلايي ...... رون ويزلي تو اميد تيم مايي!!
رون رو به تماشاگرا : :bigkiss:
تدي كه از همه به رون نزديكتره ..
" رون چته ... چرا وايستادي !
رون : عزيزم اين بخاطر اعتماد بنفس بالاي منه ... من مطمئنم اسنيچ رو ميگيرم !
تدي: باب اعتماد بنفس !
رون چشمهاشو مي بنده و دستشو به سمت آسمون دراز مي كنه ... چند لحظه بعد اسنيچ در دستان رون آروم مي گيره !
ملت ميريزن رو سر و كله ي رون !
رون : چي شده ... چه خبره !
صداي لي جردن : ‌با تلاش رون تيم گريفيندور اين بازي رو 290 به 0 مي بره !
رون : ا ... راس ميگي من زياد با قوانين كوئيديچ آشنا نيستم !!!!!!!


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۴
#73

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۵۱ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۴۴ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶
از همون شهري كه پشت درياهاست فقط يك قايق بايد بسازين!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 115
آفلاین
بچه هاي هافلپاف تو رختكن نشسته بودن.هيشكي هيچي نمي گفت .همه نگاشونو به در انداخته بودن تا شايد يكي بياد و دليل اين استراحت رو براشون توضيح بده.
پيتر دوان دوان وارد رختكن شد و با بيقراري به بقيه گفت:بچه ها بلند شين ...بايد بريم...بچه هاي گريفيندور درخواست استراحت رو داده بودن ....اتفاقا بدم نشد چون بعضياتون بد جوري خودتونو باخته بودين .بچه ها به برد وباختش فكر نكنين كه...
دامبلدور با عصبانيت گفت:پس چي مهمه؟
درهمون موقع استرجس از بيرون فرياد زد :پس چرا نمياين...خوبه ما درخواست داديما!
همه با عجله از رختكن خارج شدن.صداهي مبهمي از طرف تماشا چيا ميومد.هر كي اسم گروهي رو فرياد مي زد ولي دقيقا معلوم نبود كي چي ميگن. بچه هاي دو تيم به سرعت سوار جاروهاشون شدن واز زمين ارتفاع گرفتن.
بازي شروع شده بود .همه ي افراد سر جاهاشون وايستاده بودن.
سرخگون دست انيتا بود و با سرعت سرسام آوري به سمت دروازه گريفيندور پرواز مي كرد از قيافش معلوم بود كه مطمئنه ضربش گل ميشه.....سرخگون رو با تمام قدرتش تودروازه پرتاب كردو..............
لي جردن از ته گلوش فرياد زد:اه...لعنتي ..يعني ..گل به نفع هافلپاف...تدي نزديك بود بگيريش.
اعضاي گريفيندور با خشونت به تدي نگاه ميكردن.
جسيكا بلند فرياد زد:از تو بعيد بود راحت ميوتنستي بگيريش..
بچه هاي هافل با خوشحالي مشغول تشويق آنيتا بودن كه يهو يه بلاجر با سرعت از بغل گوش اوتو گذشت.اندروميدا با رضايت از ضزبه ي خودش روشو از بچه هاي هافلپاف برگردوند .
سرخگون دست كوييرل افتاده بود و به سمت دروازه هافل حركت مي كرد .
اما بازدارنده اي كه هلن پرتاب كرده بود كار خودشو كرد ولي آليشيا خيلي سريع برگشت و سرخگون رو كه از دست كوييرل رها شده بود تو هوا قاپيد .
با سرعت به سمت دروازه در حكت بود.
رز فرياد زد:سوزان تو ميتوني...بگيرش دختر
سوزان مات ومبهوت به آليشيا نگاه مي كرد مردد بود كه به كدوم سمت بره..
آليشيا سرخگونو پرتاب كرد.
سوزان با يك حركت چرخشي از جاروش آويزون شد و سرخگون رو با مهارت تمام گرفت....
از جايگاه تماشاچيان صداي هافلپاف....هافلپاف بلند شده بود.
بازيكنان دو تيم بي حركت ايستاده بودن ومنتظر بودن كه سوزان خودشو رو جاروش سوار كنه...
بعد از چند ثانيه سوزان با مهارت تمام روي جارو سوار شد و با ناباوري به پايين خيره شد انگار خودشم باورش نمي شد.
اوتو هنوز مشغول تشويق سوزان بود كه متوجه شد رون ويزلي به سمت پايين شيرجه زده و چيز طلايي رنگي رو دنبال مي كنه وقت رو تلف نكرد و به راه افتاد.
بازي به روال عادي بازگشته بود...................


آخرين برگ سفر نامه ي باران اين است -------كه زمين چركين است
((شفيعي كدكني))


زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۴
#72

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
- برد و باخت تیممون برام مهم اصلا نیست.فقط امیدوارم بازی قشنگی باشه.
- ژوهاهاهاها!...نتیجه مسابقه که از الان معلومه...نیازی به گفتن نداره که هافلپاف میبره!

در جایگاه تماشاگران جینی ویزلی در حالی که یک چشمش به زمین مسابقه بود با سرژ تانکیان در حال گفتگو بود...

- سرژ....سرژ...چی شد پس؟!...کجا داری میری؟

سرژ در خلاف جهت تماشاگرانی که هنوز در حال ورود به ورزشگاه بودند شروع به دویدن کرد...

سرژ با خودش کلنجار میرفت....
-سرژ بدو!...زودتر!...تیم به این کارت نیاز داره!....تو میتونی با این کارت باعث برد تیم بشی.یاالله!!
-هی آقا چه خبرته...جلو پاتو نگاه کن!

بعد از حدود دو دقیقه دویدن به رختکن تیم هافلپاف که در سمت غرب ورزشگاه قرار داشت رسید و در را با شتاب فراوان باز کرد و اعضای تیم رو دید که همه لباساشونو عوض کرده بودن و به نظر میرسید آماده ی مسابقه بودند. اضطراب و نگرانی در چهره ی تک تک بچه ها و حتی آلبوس نمایان بود.
سرژ در حالی که اعضای تیم منتظر بودند که حرفی بزنه با قدم های بلند اما آرام به سمت اوتو رفت...
سرژ:اوتو میشه چند لحظه بیای بیرون کارت دارم.

اوتو در حالی که نگاه کوتاهی به پیتر کرد پشت سر سرژ به راه افتاد.از رختکن بیرون رفتند.چند قدمی از رختکن دور نشده بودند که سرژ به طور ناگهانی برگشت و دستانش را بر روی شانه ی اوتو گذاشت.به نظر میرسید که اوتو این کار سرژ را پیش بینی کرده بود , چون به هیچ وجه غافلگیر به نظر نمیرسید.

سرژ:اوتو من میخوام چیزی رو بهت بدم که سالها در خانواده ی ما چرخیده تا به دست من رسیده.
و در همین حال دست راستش را درون جیب پیراهنش فرو برد.

سرژ:فکر کنم که بتونی درک کنی این برای من چقدر باارزشه.میدونی....این مجسمه در زندگی شانس رو برای من به ارمغان آورده.هر جا که فکرشو بکنی وقتی به یادش افتادم کارم درست شده.حتی جاهایی که هیچ امیدی وجود نداشت.

و نگاه معنی داری به اوتو انداخت که انگار میخواست به او بگوید:"مطمئنا برای تو هم همین طور خواهد بود.پس ازش استفاده کن!"

سرژ دستان مشت شده اش را باز کرد و مجسمه ای کف دستش پدیدار شد:مجسمه ی گیتاری بود که با صدای تقریبا بلندی آهنگ آرومی رو مینواخت...
سرژ زنجیری را از همان جیبش بیرون کشید و دقیقه ای بعد مجسمه و زنجیر به گردن اوتو آویخته شده بود.
------------------------------------------------------------------------------
اوتو بدون هیچ حرفی وارد رختکن شد.
چند ثانیه بعد با فرمان آماده باش پیتر همگی به صف شدند.آخرین تجسمات در ذهن اوتو در حال شکل گرفتن بود.خودش را دید که گوی زرین را در دست دارد و دور ورزشگاه میچرخد و تماشاگران در حالی که تشویقش میکنند به سمتش می آیند و اعضای تیم یکی یکی اورا در آغوش میکشند.....

-بچه ها موقشه!
پیتر در را باز کرد و یکی یکی از رختکن خارج شدند.در آخر همه اوتو در حالی که دستی به گردنبند میکشید وارد زمین شد.
------------------------------------------------------------------------------
پیتر به سمت وسط زمین رفت و دید که برخلاف اون چیزی که فکر میکرد, هرپوی کثیف به عنوان داور مسابقه جعبه ی حاوی توپهای مسابقه را در بقل داشت.
خوشبختانه هوا هم کاملا صاف و لذت بخش بود و اگر خودش جزو بازیکنان نبود ترجیح میداد کنار دریاچه باشد تا اینکه به تماشای مسابقه بپزدازد.

-با هم دست بدین....!
کمی جلو رفت و استرجس پادمور را دید که به عنوان کاپیتان تیم گریفندور جلوتر آمد و دستان یکدیگر را مردانه فشردند. این اولین مسابقه ی رسمی ای بود که پیتر و استرجس برای تیمهای خود کاپیتانی میکردند.
-همه سوار جاروهاشون بشن....!

پیتر سوار جارویش شد و احساس کرد لحظه ای از زمین جدا شد اما بعد پایش چمن ورزشگاه رو که با شبنم صبحگاهی, تر شده بود حس کرد.
-------------------------------------------------------------------------------
- لی جردن از گریفندور مسابقه رو گزارش میکنه!....میبینم که بیشتر ورزشگاه به رنگ قرمز دراومده و هافلپافی ها هم غرب ورزشگاه نشستن..... و البته اسلایترینی هارو هممیبینم که مثل همیشه با رنگ سبزشون جلوه ورزشگاه رو به گند کشیدن!!....شوخی کردم پروفسور!....اوه بله! پروفسور کثیف(!) توپها رو آزاد میکنه و حالا هر چهارده نفر رو رویه جاروهاشون میبینم که تو هوا پرواز میکنن...دامبلدور دختر توپ رو میگیره و با حرکت سریعی اونو به باباش پاس میده!....حضور پدر و فرزندی در یک تیم کویدیچ تا حالا بی سابقه بوده!فکر کنم به دلیل سیریش بودن دامبلدور پدره!!

مک گونگال در حالی که غرغر میکرد به جای لی داد میزنه:"ببست ده به نفع هافلپاف"

-خب بله پروفسور منم دیدم!...خیلی سریعتر از اونچه فکر میکردیم پیتر پتی گرو دو گل زیبا رو روی دو حرکت تیمی خوب وارد دروازه ی تدی اسنیپ کرد و بعد از اون آلیشیا که مدتهاست تویه تیم بازی میکنه اختلاف رو به حداقل میرسونه.....اوه نـــــه!....توپی که رز زلر با چماقش دفع کرده بود به پهلوی کوییرل میخوره و اونو روی هوا معلق میکنه....حالا در طرف دیگه گریفندور با دو مهاجم گل مساوی رو میزنه....بیست بیست مساوی....جسیکا پاتر که شایعه شده یکی از فامیلهای نزدیک هری پاتر معروفه! گل مساوی رو زده....اوه کوییرل هنوز هم رویه هوا معلقه و هر کاری میکنه نمیتونه روی جارو بشینه....حالا میبینم که اندرومیدا به سمتش اومده و داره کمکش میکنه....مواظب باش اندرو!!!!....اما باور کردنی نیست!!!...توپ دیگه ای از طرف رز زلر به اندرو میخوره و اونم دقیقا مثل کوییرل رویه جاروش کله پا میکنه....این مدافعا دارن چی کار میکنن پس؟؟...شما هم بزنین دیگه بی عرضه ها!....ولی نــــــــه!اونجارو نگاه کنید اوتو بگمن و رون ویزلی شونه به شونه ی هم به سرعت دارن پرواز میکنن....میتونم شرط ببندم که گوی زرین رو دیدن....اما این طرف بازم یه اتفاق عجیب میفته!...این دفعه از طرف هلن یه توپ به سمت آلیشیا میاد که به پشت محوطه دروازه هافلپاف رسیده ....آلیشیا جا خالی میده...ولی به خاطر همین جا خالی با دروازه بان تیم هافلپاف یعنی سوزان بونز برخورد شدیدی میکنه و البته به طور اتفاقی توپ به درون دروازه هافلپاف میره....سی بیست به نفر گریفندور!.....اوه.... به نظر میرسه آلیشیا با سوزان دست به یقه شده...بزنش آلیشیا!!!

مک گونگال بار دیگر شروع به غر غر کردن میکنه و میگه:"جردن جستجوگرا...!"

-اوه اصلا حواسمون نبود...ممنون پروفسور از یادآوریتون!....دو جستجوگر طوری به دنبال گوی زرین میرن که انگار به هیچ وجه اونو از دست نخواهد داد....
-------------------------------------------------------------------------------
"یعنی همش حرف بود؟"
رون چند سانتی متر از او به گوی زرین نزدیک تر بود و همین الان بود که اونو بگیره.
"پس این گردنبند لعنتی به چه درد میخوره؟"

اوتو در حالی که فکرها از ذهنش میگذشت عقب تر از رون به دنبال گوی زرین بود.
ناگهان فکری به نظرش رسید!
یکی از دستانش را از دور جارو برداشت و در کمال ناباوری تماشاگران که جیغ میکشیدند یک دستش را درون ردایش کرد و به هر زحمتی بود گردنبند را از ردایش خارج کرد.گرنبند شروع به نواختن آهنگ کرد.با اینکه با سرعت زیادی پرواز میکردند اما صدای گردنبند کاملا واضح شنیده میشد.
--------------------------------------------------------------------------------
صدا از پشت سرش می آمد.خیلی بلندتر از آن بود که از جایگاه تماشاگران باشد.
پس از کجا بود؟
برگشت تا منبع صدا را جستجو کند.در یک نگاه اوتو را دید که چیزی در دستانش میدرخشید و صدا میداد.اما لحظه ای بعد انگار که به چیزی خورده باشد از جارویش به سمت زمین پرتاب شد.
بگمن را دید که دستش را بالای سر او یعنی دقیقا کنار تیر دروازه ای که با آن برخورد کرده بود, دور گوی بلورین حلقه زد.
در همان حال به زمین برخورد کرد و همه چیز در اطرفاش سیاه گشت.

___________________________________________________________
یک توضیح:
برای اولین بار از این شیوه استفاده کردم که نمایشنامه از دید چندین شخص نوشته میشه.اول سرژ دوم اوتو سوم پیتر چهارم لی جردن پنجم دوباره اوتو بگمن و در آخر هم رون ویزلی....بینشون خط قرار دادم تا زیباتر به نظر بیاد.امیدوارم لذت برده باشید!


شناسه ی جدید: اسکاور







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.