نام ونام خانوادگی:اما رابینسون
نام پدر:مایک
آیا پدرتان در قید حیات است یا در قید ممات:در قید حیات
سابقه ی بازیگری:متاسفانه ندارم.
داوطلب کدام نقش هستید:اشی کو چانگ
--------------------------------------
اما داشت در یکی از کوچه های هاگزمید راه میرفت که چشمش به یک تابلو طلائی برخورد کرد که روی آن با حروف زیبا و بزرگی نوشته شده بود:
سالن نئاتر هاگزمید ویزاردیشن
"اما" با عجله وارد میشه اَما آنچه که جلوی چشم خود میدید باور نمیکنه!
آنجا سالن بزرگی بود که بسیار زیبا تزئین شده بود.
در سالن چندین ستون بلند وجود داشت که روی آن ها صحنه هایی از معروف ترین تئاتر های جادویی حکاکی شده بود و سقف بلند سالن نیز بسیار زیبا و جذاب کنده کاری شده بود.
سالن بسیار زیبایی بود
اما داشت اطراف سالن گشت میزد که یهو برتی میپره وسط و با صدای بلند میگه:سلام بانوی محترم.کاری داشتید؟
اما که از صدای برتی به وحشت افتاده بود برگشت و گفت:اه...

سلام آقا...چی؟برتی تویی؟

از ترس مردم
برتی:سلام اما.خوبی؟خوب چی کار میکردم؟
اما:خوب میبینم که...
برتی:
-خوب نمایش هم اجرا میکنید؟
-آره.اما هنوز کسی و انتخاب نکرد.
-من میتونم شرکت کنم؟
-:خوب آره ولی اول باید تست بدی.چه نقشی رو دوست داری؟
-:اشی کو چانگ
-:باشه.خوب.فکر کن که تو مثلا با چو دعوات شده و چو بهت میگه که بیا دوئل کنیم.
-اه...خوب
-
-:باشه.پس تو بشو چو
-باشه
اما چوب دستیشو بلند میکنه و با فریادی حاکی از خشم سر برتی داد میزنه:چوووووووووو

چرا مقالمو پاره کردی؟
برتی که جا خورده بود: :banana: خوب کردم.خوب کردم.
اشی:وایسا ببینم.اگه پدرتو در نیاوردم...
چو:

اگه راست میگی بیا دوئل کنیم.
اشی:چی؟...باشه.
اما چوب دستیش رو بالا میبره تا وردی رو به زبون بیاره اما همون موقع برتی فریاد میزنه :خوب دیگه بسه...
اما:خوب چی شد؟
برتی: ;-) خوب...چیزه...
فضولي يك ناظر: شخصيت برتي زن هست يا مرد.اخه خود برتي كه تو مسنجر هست مونث هست.شخصيت برتي كلا فكر كنم زن باشه..نه؟
شرمنده...سرژ!!