هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۸

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
ریگولوس یاکسلی رو می بینه که دچار یاس فلسفی شده و داره از کافه دور میشه!
ریگولوس بر میگرده و آرگوس رو مبینه که بالای سر کارگرا واستاده و اینقدر جلوه دار و خوفه که همه از ترس فقط تند و تند روی هم اجر می زارن و میرن بالا
ریگولوس به ارگوس: خوب این چی هست حالا؟!
آرگوس: نمی دونم! به هر حال یه چیزی میشه!
بعد 15 دقیقه هم بنا تموم میشه و ملت خودشون کف میکنن.
ریگولوس به فکر فرو میره که حالا این ساختمون چی بشه...
یهو به طور کاملا اتفاقی طوفان شدیدی میشه و گردباد میشه و یه دونه کتاب گاج از آسمون میاد و می خوره تو سر ریگولوس، بعد هم به همون تندی باد فروکش میکنه!
ریگولوس کتاب رو باز میکنه و یه ندایی از توش در میاد که:
" این رو با قدرت بادیم برات فرستادم، شاید که گره از کارت باز کنه ، امضا، پیر روشن دل داستان "

ریگولوس همون جا نادم میشه و یهو میگه: آه، متنبه شدم و اینجا باید محل تحصیل علم باشه! تا همه بتونن از نعمت آموزش جادوگری صحیح! برخوردار بشن!
بعد هم یه پیت حلبی میزاره و میره روش و واسه خودش سخنرانی سر میده که هیچ کی گوش نمیده.
بعد هم واندشو تاب میده و زلف شهلاش تکون تکون میده و
یه سر در خوشگل واسه بنای ایجاد شده می زنه

دانشگاه صنعتی خواجه لرد الدین ولدمورتی

ریگولوس: پدربزرگ که مدیر هاگوارتز بودن، مجوز ساخت یه دانشگاه رو داشتن، اساتید رو هم معرفی میکنیم و دانشجو می پذیریم و تحولی نوین در دانش جادوگری به وجود میاریم!


Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸

یاکسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۱۸ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۰ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
میرفت. به سمت چپش نگاه کرد. سمت راستش هم چیزی نبود. برگشت و به عقب نگاه کرد. جز موشی در وسط خیابان که سایه اش بر روی نور ماه که بر روی آسفالت خیابان منعکس شده بود، چیز دیگری نبود.

به سمت مغازه ی دوست داشتنی سه دسته جارو میرفت. دوباره به گوشه و کنار نگاهی انداخت. عادتش بود که مانند قدیم به همه جا نگاه کند. انگار که هنوز کسانی به دنبالش بودند تا او را به زندان بیندازند.

وارد کافه شد. به گوشه و کنار کافه نگاهی انداخت. مادام مثل همیشه در حال ریختن نوشیدنی کره ای و خوش و بش با دیگران بود.

-مادام!

نگاه مادام لحظه ای به سوی اون برگشت و دوباره به ریختن نوشیدنی ادامه داد. از افرادی که بر سر میز نشسته بودند عذرخواهی کرد و به سویش آمد!

مادام رزمرتا: یاکس!!! یاکــــس! کجا بودی این همه مدت؟!

همدیگر را در آغوش کشیدند. سال ها بود همدیگر را اینگونه در آغوش نگرفته بودند جز سه ماه قبل...

یاکس: جای دیگه ای جز بلغارستان هست که برم مادام؟!
مادام رزمرتا: یاکس لطف کن انقدر منو مادام صدا نکن. یاد مشتری هام میفتم!
یاکس: رز! منو بابت دفعه ی قبل ببخش. راهی جز فرار نداشتم.
مادام رزمرتا: همین که به دیدنم اومدی برام ارزش...
یاکس: رز بس کن. فرصت زیادی ندارم. این دفعه دیگه کسی دنبالم نیست. از نگاه وزارت من الان یه فرد سالم هستم. ولی کارهای زیادی برای انجام دادن دارم. میخوام دوباره شروع کنم.
مادام رزمرتا: بیا پیش من یاکس. بیا یه مدت اینجا باش. با افراد جدید آشنا شو.
یاکس: نمیتونم رز نمیتونم. به کس دیگه ای قول دادم.
مادام رزمرتا: به کی یاکس؟ به کی؟
یاکس: بعداً میفهمی

یاکس بیرون مغازه بود. تازه فهمید که داخل مغازه چقدر خنک بود. به سمت یکی از مغازه های هاگزمید به راه افتاد.
به فکر شروعی دوباره بود. یاکسلی پرسنسی. مرگخوار سابق که به دنبال جبران و شروع دوباره ای بود. شاید هم این فقط برای گول زدن دیگران بود. شاید!



Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸

فینیاس نایگلوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۰ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷
از بروبچز چه خبر؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 32
آفلاین
مونتگومری و آبرفورث مشغول گندن گودال‌های بی‌پایان هستن که یهو صدای آهنگ و کف و سوت و دست می‌ره هوا.

مونتگومری: آبر چه خبره؟!
آبرفورث: هیچی به کارت برس! شاید ماله اون وانه بالاست...

لوسیوس: اوهوهوهوهو! جد بزرگ گیلگیلی نکنین ببینم چه خبره؟!
آبرکسس: هاااا؟ کجا؟! اون مارپیچای دود چین از دور دارن می‌ین؟
لوسیوس:‌احیاناً طوفان قارت اون بلک بی‌خانواده نیست؟!
آبرکسس: نه اون سبز لجنیه! این خاکستریه!
لوسیوس: شاید آپگرید کرده؟!

آبرکسس دس می‌کنه توی کفای داخل وان...

آبرکسس: این تلسکوبه رو کجا گذاشتم!
لوسیوس:‌آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ!
آبرکسس: اوه ببخشید نواده عزیزم! فک کنم اشتباه کردم!
آبرکسس دوباره می‌گرده و بعد از پیدا کردن یه بادمجبون و لوله و پای مومنتگموری و کلی چیز اشتباه دیگه بالاخره از توی کفا دوربین رو پیدا مي‌کنه...
آبرکسس: اوه!
لوسیوس: چیه جد بزرگ؟!
آبرکسس: اون ون سفید اون پیرمرده فینیاسه یه عالمه وانت و ماشین‌های صنعتی هم پشتش دارن می‌یان رالی صحرایی و دارن حرکت می‌زنن! ملت هم روی سقف ماشینا دارن می‌زنن می‌رقصن!
لوسیوس: همین دیگه! این خانواده بی‌کلاس و بی‌شخصیت بلک! ازشون هیچ انتظاری نمی‌ره... اِ جد بزرگ کجا؟!
آبرکسس: آآآآخ جون! منم رفتم!

آبرکسس به شکل یه گلوله کف از داخل وان می‌پره و دقیقاً می‌یوفته روی سر آبرفورث و آبرفورث می‌یوفته داخل گودالی که داره می‌کنه.

لوسیوس: نه! کوسه بازیمون نصفه موند!

فینیاس در حالی که نصفش کلش از ماشین بیرونه و زبونش رو درآورده و شکلک درمیاره و ملت کارگرا هم پشتش با بولدزور و کامیون و ماشین چمن‌زنی و چند دستگاه خودروی زرهی دیگه دارن میان. ریگولوس روی سقف ماشین دراز کشیده و داره حموم آفتاب می‌گیره و آرگوس هم اره برقی رو به شکل گیتار گرفته دستش و هماهنگ با آهنگ داره حرکت می‌زنه.

در همین موقع مونتگومری داره به آبرفورث کمک مي‌کنه از توی چاله دربیاد.

آبرفورث: اَه پیرمرد بی‌حیا همه جا رو کف و گل کرد!

بیبیب! بوووووق! فینیاس:‌هو یارو برو کنااااااااااااااااار

آبرفورث: نهههههههههههههه!

فینیاس با تمام قدرت ترمز می‌گیره و ریگولوس که روی ماشین بوده به صورت مستقیم در حالی که داره خودش رو با آینه برنز می‌کنه شوت میشه داخل وان لوسیوس.
ریگولوس: اوه لوسیوس بلا! توئم این‌جایی؟ حالا که بیکاری یه کم کیسه بکش!
لوسیوس: بلک‌های بی‌خانواده بی‌کلاس ضداصالت! وندم کو به حسابت برسم؟!
فلیچ: اِه اربابان عزیز ببخشید! من دیگه نمي‌تونم جلوی خودم رو بگیرم!
ریگولوس: اِه فلیچ توی وان چی کار می‌کنی؟! چرا قیافت این‌قدر شیطانی شده!؟
فلیچ: موهاهاهاها!
فلیچ اره برقی رو روشن می‌کنه و وان رو از وسط دو نصف می‌کنه و همه از اون بالا پرت می‌شن روی آبرفورث و مونتگومری!

فینیاس از توی ماشین پیاده می‌شه.

فینیاس: ریگولوس! تو با اون مالفوی‌های مال مردم‌خور توی وان حموم چی کار می‌کردی پسره‌ی بی‌ناموس؟!
ریگولوس: اَه ایش پدربزرگ شمام چقدر به همچی بد نگا می‌کنین! می‌خواستیم به نظافت همدیگه کمک کنیم!
فلیچ: ارباب من معذرت می‌خوام نزدیک سه ساعت بود که من هیچی رو اَره نکرده بودم یا کسی رو شکنجه نکرده بودم... شما که متوجهین...
فینیاس: آره جانم مشکلی نیس

آبرفورث: آخ کمرم... آخ پشتم... مادر جان! مونتگومری دست منو بگیر... ها این صدای چیه؟

سرکارگر: آقا همین‌جا خالی کنیم؟
ریگولوس: آره اوستا خالی کن همین‌جا...

کامیون کارگرا سر و ته مي‌کنه و کل خاک و مصالح رو روی مونتگومری و آبرفورث خالی می‌کنن

فینیاس: خیله خب دس بجونبونین این‌جا رو بسازین...

یکی از کارگرا: پدر بزرگ رئیس دو تا جنازه بتن‌ریزی شده از زیر مصالح پیدا شد...

لوسیوس: اِ اینا مردن؟ چه حیف...

ریگولوس: چه پوستم خوش رنگ شد... چی؟... نه توی ایفای نقش نمیشه کسی رو کشت! ولی خب قشنگ شدنا! آرگوس به سلیقه خودت یه جایی به عنوان مجسمه بکارشون!

فینیاس: می‌خوام این‌جا تا پس فردا حاضر باشه و پاتق شماره 1جادوگران بشه! مالفوی‌ها مال‌مردم‌خور بپرین بالا بریم دفتر حزب کارتون دارم!


usquequaque putus

ارزشی پیر و قرقرو

تصویر کوچک شده

[b][size=medium][color=0000FF]حزب ارزشی‌ها؛ ق


Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸

آرگوس فیلچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۱:۰۱ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
فینیاس و ریگولوس سوار ون سفید می شند و ماشین قارت قارت کنان دور میشه!

فیلچ : مگه نشنیدید ارباب خوش تیپم چی گفت ؟ تو مونتگومری ... می ری چاله حفر می کنی پشت کافه ... تو هم ابرفورت...

ابرفورث : ابرفروث...

فیلچ : حالا هر چی ... این خاکای باقی مونده از کافه رو می ریزی تو توبره کول می کنی می بری خالی می کنی تو چاله ها تا پر شند!

مونتگومری و ابرفورث بدو بدو می رند سر کارهاشون!

ابرکسس یه پاشو از وان بالا میاره تا لوسیوس براش کفشو سنگ پا بکشه :

- آرگوس خیلی باحالیا! احیانا فکر اینم کردی که مونتگومری موقع کندن چاله به همون میزان خاک میریزه بیرون؟ اونا رو می خوای چی کار کنی؟

آرگوس خبیثانه می خنده : آره فکرشو کردم ... آبرفورث اون خاکا رو هم جمع می کنه می ریزه تو یه چاله ی دیگه! چیزی اضافه اومد می تونن شب ببرن خونه هاشون!
مهم اینه که خدمتکارای ارباب بی کار نمونند!

و بعد به سمت سوپر سر دهکده هاگزیمید لخ لخ می کنه تا برای همگی شیر سرد و بیسکوییت ساقه طلایی بخره!


ارزشی قوزدار

[img]http://


Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸

فینیاس نایگلوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۰ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷
از بروبچز چه خبر؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 32
آفلاین
همه به سختی از زیر خرابه‌های کافه درمیان. یدونه وان حموم وسط زمین و آسمون مونده و لوسیوس بیخیال داره خودش رو اون تو می‌شوره.

آبرکسس: آخ جون! نوادم هم لباس نداره! بگیر که اومدم!

لوسیوس: او ما گاد! نه جد بزرگ! نه نه!

آبرکسس می‌پره توی وان و در نقش کوسه شروع به شوخی دستی کردن با لوسیوس می‌کنه.

ریگولوس: ایش این مالفویا چه کارا که نمی‌کنن!

آرگوس به سختی از زیر باقی مانده در و دیوار میاد بیرون: پهه... اِهوو... یه کم سطح خرابی خیلی گسترده‌تر از انتظار بود. اون ساختمون‌های اطراف هم ریخت...

فینیاس: اَه نه من توی ترک بودم! چطور حاضر شدین همچی کاری رو با یه هم حزبی بکنین؟!

یه قسمت از آوار شروع به حرکت می‌کنه و از زیرش مونت‌گومری و آبرفورث میان بیرون

آبرفورث: چقدر کار کردن این‌جا سخته!
مونت‌گومری: آره شغل خطرناکیه...


ریگولوس: خب حالا چی کار کنیم؟

آبرکسس: آره این‌طوری بهتره!... آب گرم بریز... کف بریز!

فینیاس: هووووم؟

لوسیوس: چیزی نبود بلک ِ‌پیر! شماها به کار خودتون مشغول باشین اون پایین!

آرگوس: چطوره که بریم کارگرای سرساختمون لرد رو با رشوه و قول و فریب بیاریم این‌جا؟

ریگولوس: یعنی همون بدزدیمشون دیگه؟

فینیاس: فکر خوبیه

فینیاس غیب میشه و بعد از چند لحظه تنها دیوار سالم ساختمون هم می‌ریزه و فینیاس با یه وَن ِ سفید وارد میشه!

فینیاس:‌ بپرین بالا!

آبرکسس: کیسه بکش! مالفوی مرده! محکم باش!

ریگولوس: ما بریم یه سر کارگاه ساختمانی لرد برمی‌گردیم. تو و تو (اشاره به مونت‌گومری و آبرفورث) اگه کسی اومد ازش پذیرایی کنین!


usquequaque putus

ارزشی پیر و قرقرو

تصویر کوچک شده

[b][size=medium][color=0000FF]حزب ارزشی‌ها؛ ق


Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸

ابرکسس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۲ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۵۲ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
از The House Jack Built
گروه:
کاربران عضو
پیام: 84
آفلاین
ابرکسس: اه اه... کف کفشم بوی بز گرفت! یکی بیاد این کفشای منو بشوره!

ابرکسس کفشاشو درمیاره میندازه یه گوشه، بعد میبینه حالا که این همه زحمت کشیده ییهو بقیه لباساشم دربیاره خیلی راحت تره! بقیه لباساشم از جالباسی کنار در آویزون میکنه و وارد کافه میشه!

ابرکسس: به به... چه فضای خانوادگی ای! کف اینجا رو هم که مدل دادین! آرگوس جان یه لیوان شیر داغ با یه بسته ساقه طلایی بیار خستگیمون در بره!

آرگوس: برو بابا! هر چی میخوای خودت برو وردار!

ابرکسس خیلی ناراحت میشه و برای اینکه نارحتیشو نریزه توی خودش میره توی حیاط پشتی یه چند تا فن کاراته روی مونتگومری اجرا میکنه و دوباره میاد تو!

ریگولوس: خب حالا کف اینجا رو چی کار کنیم؟

آرگوس: دیگه کار از کار گذشته! باید کل کافه رو خراب کنیم دوباره از اول بسازیم!

ریگولوس: فکر خوبیه! اینجا دیگه خیلی کلنگی شده! تو برو چند کیلو تخمه بخر، منم میرم زنگ بزنم به فینیاس!

یک ربع بعد:

فینیاس سریع خودشو میرسونه و زرتی همه تخمه هایی که آرگوس خریده بودو میخوره. همه با هم از کافه میان بیرون و فینیاس پشتشو میکنه به کافه! بعدش تمرکز میکنه و شروع میکنه با تمام وجود زور زدن!

یک ربع دیگه بعد:

فینیاس قرمز شده و کاملا برای اجرای قااااااااااارت قدرتی آماده شده!

ریگولوس: یک... دو... سه... حالا!

فینیاس: قااااااااااااااااااااااااارت!

گردباد مهیبی ایجاد میشه و کافه با خاک یکسان میشه!


تصویر کوچک شده


[b][s


Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
ابرکسس کمربند مشکی کاراتشو رو کمر بی لباسش صاف می کنه و غر غر کنان از در کافه خارج میشه!

آرگوس رو میکنه به مونتگومری: خوب واسه چی وایستادید منو نیگا می کنید؟ تو، اینجا رو تی میکشی..می کنیش آینه.
(بعد به اون یکی اشاره میکنه که خیلی هم بوی بز میده.)
اه اه اه، چقدر بو میدی تو. تو وایسا گارسون...
(طرف میاد رد شه بره)
اوه اوه، عجب بویی؛ نمیخاد وایسی گارسون، اصلا تو برو دربون شو، همون بیرون وایسی واسه سلامت جامعه جادوگری امن تره...اسمت چی هست حالا؟
طرف:کوچیک شما،آبرفورثم.
آرگوس:جلوی در وایمستی،اگر اصیل زاده خواست وارد شه، دراز میشی جلوش از روت رد بشه.
آبرفورث هم میره بیرون دم در.

آرگوس برمیگرده و مونتگومری رو می بینه که کف کافه رو با بیل شخم زده
آرگوس: اون از فعل گذشته صرف کردنت توی ایفای نقش، اینم از تی کشیدنت...
مونتگومری: ببخشید ارباب، من قبلا گورکن لرد سیاه بودم، فقط بلدم زمین رو گود کنم برم پایین! میخاین من رو از خدمت معاف کنید!
آرگوس: خیال کردی! توی کافه ارزشی همیشه واسه همه کار هست...تو هم برو حیاط پشتی، شروع کن یه ردیف قبر بکن، هر کی پول نداد یا خوشمون نیومد، می ندازیمش اون تو.
مونتگومری با بیلش میره حیاط پشتی.
آرگوس یه نگاهی به کافه می ندازه و زیر لب غر غر می کنه و فکر میکنه که چطوری کف کافه رو دوباره صاف و صوف کنه، که از بیرون در صدای ابرکسس رو میشنوه که با ابرفورث حرف میزنه

- اقا اجازه بدید من ولو شم جلوتون از رو من رد شید.
ابرکسس: خوب،آفرین.داری اصول رفتار با یه اصیل زاده رو یاد میگیری.
آبرفورث رو زمین ولو می شه و ابرکسس از روش رد میشه و میاد تو...


Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

آرگوس فیلچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۱:۰۱ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
پسرا خبیثانه می خندند و به هم اشاره می کنند تا به آرگوس نزدیک شند و دستگیرش کنند.

آرگوس از این فرصت استفاده می کنه و آروم توی ماهی مرکب پلاستیکی سنجاق شده به پیرهنش زمزمه می کنه : کد ارزشی دو . ماهی مرکب نیروی کمکی!

در همین لحظه شیشه خورد میشه و ابرکسس در حالی که از طنابی آویزونه وارد کافه میشه ! و با هر کدوم از پاهاش یکی یه لگد به پسرا میزنه و دوتاشونو هوشت می کنه زمین!

معلوم نیست اون یکی سر طناب به کجا وصله!

در این فاصله فیلچ هم جاروی نظافتشو از پشتش در میاره و با یه ضربه اون دو نفر دیگه رو به دیوار کافه میخ می کنه!

ریگولوس که خیلی خوشتیپه سلانه سلانه وارد کافه میشه : خب خب خب ! بذار ببینم اینجا چی داریم؟

ابرکسس به ریگولوس چشم غره میره : شما بلک ها همیشه دیر میرسید! تازه تو که از من به کافه خیلی نزدیک تر بودی!

ریگولوس در حالی که داره موهاشو تف مالی و مرتب می کنه : این نشون میده که ما بلک ها از مالفوی ها خیلی اصیل زاده تریم! عجله کردن اصلا کار اصیل زاده ایی نیست

فیلچ : اهم اهم ... ارباب ها!

ریگولوس به خودش میاد به سمت پسر مو مشکی سر دسته میره و جیباشو می گرده و کارت شناساییشو در میاره : عله مالفوی ؟!

ناظر : هوی ! سوژه ها رو قاطی نکنید ! اینجا قصر مالفوی ها نیست!

ریگولوس : بله ؟! اوکی! پس مجبورم از یه راه دیگه استفاده کنم!

و یه ماهی مرکب از پشت فیلچ بر می داره و جلوی صورت پسر می گیره : زود باش اعتراف کن! تو کی هستی و چرا این قدر مشکوکی؟ چرا از کارت جعلی عله مالفوی استفاده می کنی؟ چرا تو رول نویسی به جای فعل های زمان حال از زمان گذشته استفاده می کنی؟ زود تند سریع جواب بده قبل از این که این ماهی رو فرو کنم تو حلقت!

پسره : باشه باشه اعتراف می کنم! من مونتگومریم از معجون مرکب پیچیده استفاده کردم شبیه عله شم که فیلچو به عنوان گروگان بگیرم !

ریگولوس : کی بهتون گفت این کارو بکنید؟

مونتگومری ساکت میشه ولی از ترس شروع به لرزیدن می کنه.

ریگولوس به فکر فرو می ره و ماهی مرکبو یه دور دور انگشتش می پیچونه : خب حالا که اومدین ... فکر کنم فیلچ تو اداره کردن کافش به چند تا زیردست احتیاج داشته باشه ... اشکالی نداره که طلسم فرمانو روتون اجرا کنم ؟

فیلچ : وای ممنونم ارباب

ریگولوس : قابلی نداره فیلچ ... ما اصیل زادگان همیشه هوای اطرافیان خودمون رو داریم ....

ابرکسس کمربند مشکی کاراتشو رو کمر بی لباسش صاف می کنه و غر غر کنان از در کافه خارج میشه!


ارزشی قوزدار

[img]http://


Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
لبخند گشادی بر لبان آرگوس نقش بست. آرگوس دستان خود را به یک دیگر مالید و شروع به تمیز کردن میزها شد. فضای کافه مثل همیشه گرم و تاریک بود. ناگهان، در باز شد و چند جوان 17-18 ساله وارد کافه شدند.آرگوس لبخند ساختگی به آنها تحویل داد و گفت: خوب آقایان...به کافه ارزشی ماهی مرکب خوش اومدین. چه چیزی میل دارید؟
پسر نسبتا قدبلندی، که موهای سیاهش جلوی چشمانش را گرفته بود، رو به آرگوس گفت: هووم...چهارتا نوشیدنی کرده ای لطفا.
آرگوس سر خود رابه نشانه احترام پایین آورد و به آشپزخانه باز گشت. ناگهان، صدای مهیبی شنیده شد. آرگوس سریعا به مکان اول باز گشت. بوی دود و سوختگی تمام ساختمان را فرا گرفته بود. جوانانی که تازه وارد کافه شده بودند، با دیدن آراگوس چوبشان را بسوی وی نشانه کرفتند. آراگوس که گویا ترسیده بود، با ترس گفت: چییی مخواین شما؟ چی میخواین از من؟
- اینجا درامد خیلی خوبی باید داشته باشه.ما پولاتو میخوایم پیرمرد!
اراگوس چند قدم به عقب رفت و من من کنان گفت: اینحا تازه تغییر نام داده و شروع به کار کرده! من پولی ندارم که بدم.
جوان که از این جواب خوشش نیامده بود، رو به آراگوس گفت: پس خودتو میبریم!صاحب اینجا باید پول زیادی داشته باشه که این جارو رو خریده!جون تو هم اگر براش مهم باشه، پول خوبی گیر ما میاد.


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳ ۱۶:۵۷:۴۸

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
سوژه جدید

ریگولوس و صاحب کافه سه دسته جارو با هم سر یکی از میزهای کافه نشستن
ریگولوس:خوب پس تمومه دیگه؟
صاحب کافه: بعله خوب، میخای حالا یه ذره مبلغ قرار داد رو ببریم بالا؟
ریگولوس: خوب میخای من بهت اجازه ساخت یک باب مغاره توی برج جدید مالفوی ها رو بدم! اونجا همه شونم پولدارن، می تونی همه رو بتیغی!
صاحب کافه موافقت می کنه و به نشانه ی این قرار داد،ریگولوس یه ماهی مرکب اشانتیون میده به صاحب کافه
و صاحب کافه از در خارج میشه

ریگولوس به آرگوس که یه گوشه واستاده بوده رو می کنه:
خوب آرگوس، من این کافه رو خریدم ولی اداره شو می سپارم دست تو. ببین چقدر سخاوت به خرج دادم ها! ببینم چی کار میکنی!

بعد هم میره بیرون و با یه حرکت چوب دستی سر در مغازه رو عوض می کنه

کافه ارزشی ماهی مرکب خونه


Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.