هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: همبستگی مردودین سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها ( آنتی ساحریال ها)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۱
#13

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
دیروز ۰:۵۶:۳۳
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 504
آفلاین
اسنیپ کمی جلوی مغازه قدم زد و چوب دستیش رو به آرومی در آورد . چوب دستیش رو به طرف مغازه گرفت و تکونی بهش داد . مغازه داغون و بی در و پیکر ، تبدیل به یک مغازه شیک به رنگ سیاه به همراه چندین عکس پیکان جوات نقره ای رنگ در اومد . کلنل لبخندی زد و به درون مغازه رفت تا بقیه کارها رو انجام بده . اسنیپ بیرون مغازه ایستاد و کمی بهش خیره شد . نگاهی به عکس های پیکان جوانان های قرمز رنگ انداخت و به خاطراتش فکر کرد .

چند سال قبل
!

اسنیپ در ماشین پیکان جوانان قرمز رنگش به تازگی خریده بود ، نشسته بود و همزمان موهاش رو سعی میکرد با کمک آینه ماشین به صورت تاج خروسی در بیاره . با لذت به آهنگ جدیدی که خریده بود گوش میکرد و همزمان بعضی تیکه هاش رو تکرار میکرد .

لحظه خدافظی به سینه ام فشردمت
اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت
دل من راضی نبود به این جدایی نازنین
عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت

بالاخره بعد از مدتی صبر ، لیلی از در خونش بیرون اومد و به طرف میدون جواتیه حرکت کرد . اسنیپ که امروز میخواست راز دلش رو با اون باز کنه ، با کمی دلهره در ماشین رو باز کرد و پیاده شد . همین که پیاده شد ، ناگهان جیمز پاتر رو دید که با ماشین آخرین مدلی جلوی لیلی وایستاد و شروع به حرف زدن کرد . بعد از مدتی لیلی لبخندی زد و با عشوه سر ماشین شد . اسنیپ با ناراحتی سوار ماشینش شد و سرش رو محکم به فرمون کوبید .

حال حاضر !

اسنیپ درجه خشونتش رو پایین آورد و اعلامیه ای رو بر روی در مغازه چسبوند و زمزمه کرد :

-انتقامم رو از همتون میگیرم .


نقل قول:
****** توجه توجه ******

ستاد همبستگی مردودین سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها از امروز شروع به عضوگیری میکند . برای عضویت حتما باید چند مورد زیر رو داشته باشید :

1-یک فروند پیکان جوانان 70 به رنگ های قرمز گوجه ای یا سیفیت .
2-یک عدد نوار از یکی از خواننده های جوات قدیمی
3-چند زخم چاقو بر روی صورت یا جاهای دیگر بدن
4-کمی ته ریش

مراحل عضویت به این صورت هست که در این مغازه به رول نویسی خواهید پرداخت و خود به خود عضو ستاد خواهید شد بدون تایید .

ساحره های عزیز هم میتونن عضو ستاد بشن !

با تشکر ،
کلنل کبیر و سوروس مو قشنگ !








آنتی ساحریال
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۱
#12

vendeta


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۳ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۴۸ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
چند سال قبل در مکانی که چند سال بعد نبود

-هعی مرد، خیلی داغونم ...
-خودتو خالی کن، برام بگو ...
-مرد، من ورشکست شدم ، خونه ام اتیش گرفته، خانواده ام همه مردن، دکترا گفتن سرطان دارم و به زودی میمیرم ...
-اسم اینا رو میذاری مشکل پسر؟!
-مرد شوخیت گرفته، از زمین و اسمون بلا به سرم نازل شده ...
-پس اگر جای من بودی چی کار میکردی پسر؟؟
-چی به سرت اومد؟!
-تحمل شنیدشو داری؟!
-اره مرد بگو ..
-شرمم میشه ...
-با من راحت باش ...
- زنم یه دختر به دنیا اورده ../
-ننننننننننننننننننننننننههههههههههههههههههههه!!!!!!!!!

زمان حال - کوچه دیاگون

-سورس اینجا خیلی بی در و پیکره ...
-کلنل دقیقا چون بی در و پیکره به درد کار ما میخوره ...
-باید کارمونو سریع تر شروع کنیم ...
- بله، امشب رو اسوده بخوابید کلنل، از فردا مرگ برادر ما خواهد بود ...

دو مرد: هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها


ویرایش شده توسط کلنل فابستر در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۳۱ ۲۱:۱۴:۱۶
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۱ ۰:۴۶:۵۰


Re: انجمن آنتي ساحريال (گروگان گیری!!!)
پیام زده شده در: ۹:۲۰ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۴
#11

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
بارتیموس از میان جمع که دارن انتی تزریق میکنن بلند میشه :من یه نقشه دارم ... یه بمب آواداکداوا درست کنیم بندازیم تو آداس
ققی یه نگاهی به بارتی میندازه و از اعماق دلش چنان آهی میکشه که پرهاش آتیش میگیرن، بعد از تلاش بی سابقه برای خاموش نمودن پرها برمیگرده به طرف بارتی.
ققی : آخه این ایده است تو دادی؟ اصلا تو فکر میکنی وقتی یه چی میگی؟ اصلا تو فکر میکنی؟ اصلا تو مغز داری؟ خدایا منو گیر چه جماعت بی مغزی انداختی؟؟
بارتی : ااا.....خوب مگه چیه؟
ققی : مگه چیه؟ ده آخه اگه بمب بندازیم که هم الستور میمیره، هم سدریک میمیره، هم پیتر میمیره، هم اون سالی معلوم الحال میمیره!!!
بارتی : راست میگیا....
ققی : تازه، مگه شهر هرته، تا ببینن زدیم کشتیمشون نیستمون میکنن، دیگه نمیذارن برین اونجا، تبعیدمون میکنن. (نکات زبان شناسی : مگه این انجمنا صاحاب نداره؟ تا ناظر ببینه توی رول اینا رو کشتیم میره گزارش میده، مدیرا از سایت بیرونمون میکنن، بلاک میشیم، دیگه نمیشه بیایم)
بارتی : بازم راس میگی. پس چیکار کنیم؟
همه افراد دست از تزریق برمیدارن و با قیافه های درهم به دیوار روبروشون خیره میشن تا بلکه چیزی بهشون نفوذ کنه، یعنی فکری به ذهنشون نفوذ کنه.

بعد از 5 دقیقه فکر کردن غیر مفید ناگهان صدایی سکوت رو میشکونه.
حمید : یافتم، یافتم، راه مبارزه رو یافتم.
ققی : چی؟
حمید : بیاین جلوتر، نه دیگه نشد، با فاصله های آسلامی بیاین جلو، آفرین آفرین، معلومه هنوز آموزشام رو فراموش نکردین. خوب نت میگم پسشسشسسپسسسپپپپسشپسپسشپسپپشسشسش

حمید مدت 5 دقیقه از این پشسپسشپس ها میکنه تا همه جادوگرا در جریان نقشه اش قرار بگیرن. جادوگرا وقتی از نقشه اطلاع لازمه رو پیدا میکنن خیلی خیلی ذوق میکنن و از شدت خوشحالی رو به قبله میشن!!
ملت : آها دست..دست.....هیچ فکری مثه فکر تو نداریم...نه داریم نه میتونیم بیاریم، ذهنا همه بی قرار فکرن، اما ذهنی که همیشه کم میاره!!!!

*** یک ساعت بعد از حمله در این مکان ناشناخته***

همه جادوگرا اومدن، پشت سر اونا یه هیکله عظیم هم داره میاد، وقتی اون هیکل معلوم الحال میاد توی نور معلوم میشه که کیه؟ آفرین دست حدس زدی، شما برنده یگ دستگاه ژیان مدل 42 میشی که چون آلودگی هوا داره نباید ازش استفاده کنی و فقط میتونی توی حیاط خونه ات بهش آب بدی!!! بله، اون گراپ بود که پشتش یه گونی کثیف بود و بعد از تحقیقات و بازجوییهای زیاد از پشه ای که از اون حوالی میگذشت فهمیدیم که توی اون گونش مادام ماکسیمه......
ققی : گراپ، گراپ، بیارش، بذارش همینجا، آفرین پسر خوب، قول میدم هرمیون رو برات ردیفش کنم ....
گراپ : من دوست داشت هرمیون، اگر ردیفش کرد من هرکاری گفت کرد!!!
ققی : همه جادوپرا جمع شن، میخوام بازجویی رو شروع کنم!!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: گر بمیرد ساحری از قبر او روید گلی...گر بمیرن ساحران دنیا گلستان می شود!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ شنبه ۲۴ دی ۱۳۸۴
#10

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
من این آخرش فرستنده را درست متوجه نشدم ولی فکرکنم منظور این بود که ققی یا هرکس دیگه یه
فرستنده در اونجای الستور کار گذاشته.
====================================================
الستور داشت زیر دستو پای آداسی ها له میشد .
الستور(زیره) :نامردا کمک من دارم میمیرم انتی هم ندارم.
ققی صدا رو از پیغام گیر میشنوه و همه را صدا میکنه.
ققی:بچه ها الستور نیاز به کمک داره و میدوه جلوی درو به هرکی که میخواد از در بره بیرون انتی ساحریال میده.
همه می ریزن تو وانت ققی(ققی یه وانت کرایه کرده بوده برای مواقع اضطراری) ققی با سرعت میره به طرف پارک جادوگران.
ققی از ماشین پیاده میشه و میدوه طرف پارک همه پشتش از ماشین می ریزن بیرون و به دنبال ققی میرن .
او(ققی) در حال دویدن پیغامگیر دستش:مودی مودی کجای پارکی کجاش. ققی با بچه ها تمام پارک را میگرده ولی الستور و آداسی ها را پیدا نمیکنه در عوض یه نامه پیدا میکنه که روش نوشته آداس. تا میاد بازش کنه.
بارتیموس : نه نه بازش نکن شاید توش بمب باشه.
ققی :اخمخ تو نامه به این کوچیکی که بمم نمیشه جاسازی کرد.. و نامه را باز میکنه.
نامه را آوریل نوشته بود
***درون نامه***
شما فکر کردید ما چی هستیم ؟یه دسته خنگ نه ما آداسی هستیم الستور رو فرساده بودید منوبزنه کور خوندی انقدر چرخوندمش تا اثر انتی ساحریال از کلش پرید بعد هم بردمش پارک جادوگران دوستامو(آداسی ها) خبر کردم و تو همین پارک انقدر زدیمش که جای سالم براش نموند حالا هم بردیمش آداس.
************

ققی با عصبانیت نامه را تیکه تیکه میکنه ... نازنا الستور و بردن و با بغیه بر میگرده به سمت مکان ...
ققی با ناراحتی میگه : باید به آداس حمله کنیم وگر نه الستور دو روزه میکشن .
بارتیموس از میان جمع که دارن انتی تزریق میکنن بلند میشه :من یه نقشه دارم ... یه بمب آواداکداوا درست کنیم بندازیم تو آداس


[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت


Re: گر بمیرد ساحری از قبر او روید گلی...گر بمیرن ساحران دنیا گلستان می شود!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۴
#9

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
الستور میبینه که آوریل روی صندلی کنارش نشسته، تاثیر آنتی از بین رفته بوده، الستور زل میزنه به آوریل.
آوریل : سلام عزیزم!!
الستور : ها؟ ....سلام...سلام....تو اینجا چیکار میکنی؟
آوریل : میخوام هر جا بری باهات بیام عزیزم!!
الستور : چی؟ میخوای باهام بیای؟ چرا؟
آوریل : آره عزیزم!! میخوام زنت بشم.
الستور : ها؟؟ چه مهربونی شدی تو......خوب باشه، بریم پارک خوبه؟
آوریل : من مهربون بودم عزیزم، عالیه بریم پارک، من عاشق پارکم عزیزم!!
الستور به آوریل نگاهی میکنه و سرش رو میخارونه و ماشین رو روشن میکنه، بعد آینه اش رو تنظیم میکنه که اگه احیانا نیروی انتظامی افتاد دنبالش زود متوجه بشه. بعد پاشو میذاره رو گاز که ماشین از جاش کنده میشه و میره به سمت پارک جادوگران.
***در حین رانندگی***
الستور : حالا چی شد تصمیم گرفتی با من بیای بیرون؟ من زز نیستما.....
آوریل : میدونم عزیزم!! منم نمیخوام تو زز باشی، من میخوام موز!! (مرد ذلیل) باشم، اونا منو اغفال کرده بودن عزیزم!!
الستور : ااا؟ جدی میگی؟ خب خدارو شکر.....

در تمام مدت حرکت آوریل با حرکاتش الستور رو به یک خر واقعی تبدیل کرده بود!!

*** در پارک جادوگران، ساعت 5 غروب***
برف به زیبایی میباره، دونه های برف همه جا رو پوشوندن، روی درختا، روی نیمکتا، روی تابها، روی گلها، روی کلاه مودی، روی عینک افتابی!! آوریل و خلاصه همه جا. آوریل و الستور هم همینجوری دارن قدم میزنن و الستور هیچی نوفهمه که در تمام این مدت، آوریل یر لبی حرف میزنه، اونا میزن و میرن تا به یه نیمکت میرسن، الستور اونو با کلاهش کاملا تمیز میکنه و به آوریل تعارف میکنه که بشینه.
آوریل با متانت تمام میشینه و بعدش الستور میاد تا سر گفتگو رو باز کنه.
آوریل : صبر کن عزیزم!!، اون گنجیشکا رو ببین روی اون درخت، ببین چقد قشنگ دارن گفتگو میکنن.....واقعا چقد عشقولانه ان....من و تو......دوتا گنجیشک.....دوتا عاشق.....دوتا بحث کننده.....دوتا علاقه من به گفتگو....دوتا صمیمیه همیشگی!!
الستور برمیگرده و به جایی که آوریل اشاره کرده نگاه میکنه ولی هر چی نگاه میکنه کمتر گنجشکی میبینه، در همین حین آوریل با انگشتش حرکتی کاملا ناموسی انجام میدهد.....
الستور همونطور که روش به اون سمته : کجان عزیزم؟
آوریل همونطور که انگشتش رو نگه داشته : نگاه کن...اون ته افق...کنار درخت چنار.....بین اون دوتا سطل زباله...همونجا که یه لنگه جوراب روی سیم برقشه......همونجا که یه پسر بچه خم شده......اااا.....کجا رفتی عزیزم!!؟
الستور با هیجان از جاش بلند شده و با دقت تمام پارک رو یر و رو میکنه تا اون پسر بچه رو پیدا کنه، در همین حین آوریل انگشتش رو پایین میاره. تعداد زیادی آداسی از پشت به الستور حمله کرده و به او شبیخون زده و اونو پرت میکنن روی زمین!! غافل از اینکه بدونن فرستنده کوچکی در اونجای الستوره و هرچی اونا میگن میشنوه!!

نکته : علت وجود !! در آخر هر عزیزم، نمونه ای است از عزیزم هایی که ساحره ها فقط برای خر کردن جادوگراا استفاده میکنن، این یکی از جدیدترین سلاحهای آداسی هاس به نام خینجر!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: گر بمیرد ساحری از قبر او روید گلی...گر بمیرن ساحران دنیا گلستان می شود!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۴
#8

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
الستور در صندوق عقب رو باز ميكنه و زاپاسا رو بيرون مياره(نكته:چون خيلي مشكوكه ، هميشه زاپاس اضافه همراه خودش ميياره)...چرخاي جلو رو درست ميكنه...همينطور كه داشت چرخاي عقب رو درست ميكرد يه دفعه در آداس باز ميشه و فلور ميياد بيرون...
فلور كه تعجب كرده بود:وا...ونوس!!!اينج مگه جاي خوابيدنه...بلند شو...بلند شو برو تو بخواب...اِ...پشت سرت چرا باد كرده؟نكنه مننژيت گرفتي(نكته:ساحره ها از اونجايي كه هيچي نوفهمن...همش خرخوني ميكنن.فلور هم زيست شناسي ميخوند)...وايسا ببينم...هووووم!!!
فلور ميره و از تو محل يه تيغ ميياره و شروع ميكنه به زدن موهاي ونوس...دور مكان باد كرده سر ونوس رو بي مو ميكنه و يكم ميفكره...بعد كلي فكر كردن:خب...مثل اينكه تصادف كردي...چه مشكوك!!!چي!آهاي بچه ها...موذمال...مادام...كوشين؟؟؟توطئه...توطئه...اي بابا چرا نمياين...BUZZ...

موذمال و مادام با صورتي خواب آلود مييان بيرون...
موذمال:هان؟چي؟كو؟كجا؟
فلور:اين ونوس تصادف كرده...ببين پشت سرش باد كرده...
مادام:من كه فكر ميكنم يه نفر زدتش!

الستور كه پنچر گيري ماشينش تموم شده بود لاستيكاي پنچر رو ميندازه توي سطل آشغال(نكته:الستور كه مرجع تقليده ، لارج ميباشد!)...همينطور كه داشته پيش خودش فكر ميكرده"اين ساحره ها هيچي نوفهمن" سوار ماشينش ميشه و استارت ماشين رو ميزنه...تا ميياد حركت كنه آوريل رو روي صندلي كناريش مشاهده مينمايد!!!


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: گر بمیرد ساحری از قبر او روید گلی...گر بمیرن ساحران دنیا گلستان می شود!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۴
#7

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
ققی قات میزنه و میپره روالستور:عمرا من همه کاره ام نمیزارم بری مرخصی....
الستور و ققی با هم درگیر می شن سدریک می پره وسط ... یه چک می خورزیر گوشش....
سدریک:هو ..(بوق) چرا منو میزنید...........و خودشم میپره وسط دعوا تا بچه ها میان و اونا رو از هم جدا میکنن.
الستور داد میزنه: من کار دارممممممممممممممم.
ققی :اصلا خودم میرم (بوق)
سدریک هم روی زمین ولو شده بود...
الستور با داد و بیداد میره به سمت پله ها تا بره بخوابه. ققی هم می ره یه انتی ساحریال میزنه ..توپه توپ میشه. سدریک هنوز روی زمین ولوست انقدر کتک خوره بود که نمیتونست از روی زمین بلند شه .. بقیه هم توجه ی به اون نمی کردندو همین جوری عکس ها رو با کمربند میزنند... تا یکی که انتی ساحریال از کلش پریده بود چشش به سدریک می افته. می ره یه انتی ساحریال از ققی میگیره و به سدریک میزنه.... سدریک وقتی حالش جا میاد هر چی از دهنش در میاد نثار ققی میکنه. ققی هم تو حال زدن ساحرسو هچی حالیش نمیشه.
الستورالستور صبح زود بلند می شه پنج تا انتی ساحریال بر میداره میزاره تو جیبش با پیکان جوانانش به سمت آداس حرکت میکنه.
--------------------------------------------------------------------------
مکان : جلو در آداس

زمان:12 شب


الستور از صبح تا حالا داشت تو آشغالیی جلوی در آداس نگهبانی می داد تا...ونوس از آداس میاد بیرون .
الستور تازه انتی ساحریال زده بود . گرم گرم بود.ولی ونوس مشکوک میزد .هی این ور اون ور رو میپایید پس الستور جلوی خودش را گرفت تا شاید ونوس اونو به هدفش برسونه ونوس رفت سر خیابون و کمی اونجا وایساد یه ناشناس که الستور نمی تونست تشخیص بده کیه(چون فاصلش زیاد بود و صورتش را نمیدید) از پشت داشت به ونوس نزدیک ونزدیکتر می شد تا .... ناشناس کمربندش را در اورد .. با سگگ کوبید تو سر ونوس و فرار کرد.(نکته:ناشناس هم مثل اونا با کمربند ساحره ها رو میزنه)
الستور از اشغالی پرید بیرون و دوید به طرف ناشناس ولی به اون نرسید ... ونوس را بلند کرد و جلوی در آداس ول کرد... رفت طرف ماشینش.
الستور: وایی کی چرخای جیگر منو پاره کرده ه ه ه ه

=============================
اگه جالب نبود ببخشید


ویرایش شده توسط بارتیموس کراوچ(پسر) در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۲ ۱۳:۴۰:۰۴
ویرایش شده توسط بارتیموس کراوچ(پسر) در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۲ ۱۳:۴۴:۱۴

[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت


Re: گر بمیرد ساحری از قبر او روید گلی...گر بمیرن ساحران دنیا گلستان می شود!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴
#6

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
الستور كه داشت در ميرفت صدايي رو از پشتش شنيد بر گشت و ديد كه يه نفر داره آوريل رو ميزنه...در مكان آداس ها باز ميشه و يه ساحره ميياد بيرون و جيغ ميزنه...همه ساحره ها ميريزن بيرون و شروع ميكنن به زدن اون ناشناس...

الستور به سرعت سوار پيكان گوجه ايش ميشه و به طرف مكان حركت ميكنه...از ماشين پياده ميشه و در مكان رو باز ميكنه و ميره تو...
ققي و سدريك نشسته بودن و داشتن اكس تزريق ميكردن...
ققي:الستور برو بخواب...كه فردا من قرار دارم بايد بياي كمكم كني...
الستور:به من چه!سدريك كه هست ، اونو ببر...
ققي:سدريك بايد اينجا باشه كه مكان رو آماده كنه...

الستور:ببينم كفتر...مگه جزو قوانين نيست كه هر شخصي كه اكس مصرف ميكنه برا اينكه از مكان بيرون بره بايد مجوز داشته باشه؟
ققي:خب...
الستور:مگه نه اينكه از ساعت ده شب به بعد به هيچكي مجوز داده نميشه؟
ققي:خب...
الستور:پس اون كي بوده!يه نگا بنداز ، ببين همه هستن.
ققي به ليست حضور غياب نگاهي ميندازه:آره...كسي بيرون نرفته ، همه هستن!!!
الستور در فكر فرو ميره...يكم شونشو ميمالونه:الان اثر اكسه پريده ، نميتونم فكر كنم...يكم بده تزريق كنم.
ققي سرنگ رو به الستور ميده:حالا مگه چي شده؟
الستور:فكر كنم ما يه هواخواه از جان گذشته توي بيرون مكان داريم(نكته ادبي:چون الستور در حال تزريق بوده ، از جمله دومبوليسم استفاده ميكنه!!!:"توي بيرون محفل")
سدريك:مگه چي شده؟
الستور:من ميرم بخوابم...فردا مرخصي ميخوام ، بايد برم به يه كاري برسم!!!
ققي:صبر كن بينم...فردا بايد با من بياي ، مرخصي داده نميشه!
الستور:ببينم اصلاً تو چيكاره اي؟

----------------------------------------
اگه در راستاي اهدافتون نبود ، بپاكيد...
(برا اون ناشناس برنامه هايي دارم!!!)


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: گر بمیرد ساحری از قبر او روید گلی...گر بمیرن ساحران دنیا گلستان می شود!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴
#5

کاراگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۵۸ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۰ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از خوابگاه پسران راونکلاو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 75
آفلاین
ققنوس:مودی مودی بیدار شو چرا داد می زنی!!!د بیدار شو دیگه!!
الستور:وای...نه منو نسوزون!!!...جون مادرت!!
سدریک با یه سطل وارد اتاق میشه!! و سطل آب رو خالی می کنه رو مودی!!
مودی:وای!!....عجب کابوسی!!
ققی:چه کابوسی دیدی؟!
الستور:هیچ خواب دیدیم آوریل به من می گه بگو زز هستی!!تازه منم گفتم زز هستم!!خیلی وحشتناک بود!
ققی و سدریک:چه خواب غیر ممکنی!!
الستور:وای سرنگم!!جیبم که سوراخ نیست!
و دستش رو می کنه تو جیبش و از سالم بودن جیبش آگاه میشه!!
سدریک:حالا پاشو آماده شو که 10 دقیقه دیگه مثلا با اوریل قرار داری!!
الستور:به جون خودم من نمی رم!!یکی از شما دوتا بره!!
ققی:پا شو از اون سنت خجالت بکش!!پاشو
الستور:پس یه کم آنتی ساحریال بده!!
الستور 4 تا سرنگ آنتی ساحریال می زنه و بعد بلند میشه و میره!!
الستور:خوب امشب چیکار ه این؟!!
سدریک:منو ققی یه چند تا عکس ساحره درست کردیم...می خوای
م با ملت امشب اول آنتی ساحربال بزنیم بعد بیفتیم رو عکس و عکس ها رو با کمر بند بزنیم...تو برو که دیرت نشه!!...امشب ساحره کشونه!!
الستور میره پارک و به علت استفاده زیاد از آنتی ساحریال تا آوریل میاد کمر بندش رو می کشه و می فته به جون آوریل!!!
آوریل:اه مگه مرض داری!!ای نامرد!!ای ضعیف کش!!
هرچی آوریل بیشتر از این حرفا میزد الستور بیشتر اکسی(به تقویت شدن حس ضد ساحرگی می گن اکسی) می شد و اوریل رو محکم تر میزد
افغانی توی پارک با چهره متعجبی به مودی نگاه می کرد!!
مودی:هی یارو برو یه گونی واسه من بیار!!
افغانی گونی میاره و الستور آوریل رو انداخت تو گونی و به طرف مکان رفت!!
-----داخل مکان-----
ققی به همه یه دونه سرنگ داده بود و همه مشغول تزریق بودن و به عکس های ساحره ها مشت و لگد می زدن!!
ققی یه لبخند پلیدانه زد و دید که الستور وارد شد!!
الستور:سلام کفتر ببین برات چی آوردم!!...
ققی:چی آوردی؟!!
الستور گونی رو نشونی میده
-بیا آوریل رو آرودم!!
ققی:برا چی اینوآوردی اینجا الان همه اکسی شدن اینو ببین می کشنش که!!
سدریک:نه نمی کشن بزار بندازیمش تا جایی می زنن که نصف جون شه!!
ققی:نه بابا همگروهی گفتن چیزی گفتن شما الان تو توهمین بزار ش اینو تو اتاق من
الستور به ملتی که داشتن تزریق می کردن نگاه کرد و جو گرفتش گونی پرت کرد بین ملت
و آوریل اومد بیرون
همه ملت کمر بندا رو کشیدن بیرون...
آوریل:یه جیغ بنفش کشید...و همه کمربندا ها روی آوریل اومد!!
و ثانیه ای بعداوریل ولو شد رو زمین!!
ققی:الستور دیوانه فکر آداسی ها باشی این که راه اینجا رو یاد نگرفت پس فردا آداسی ها میریزن اینجا!!
الستور:نه خودم الان می برمش!!
الستور آوریل نمیه جون رو انداخت تو گونی و تو برفا به طرف آداس رفت!!...و رسید پشت در آداس چند تا در زد و گونی گذاشت پشت در و در رفت!!


از اون بالا کفتر میایَ یَک دانَه ققنوس میایَتصویر کوچک شده


Re: گر بمیرد ساحری از قبر او روید گلی...گر بمیرن ساحران دنیا گلستان می شود!
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴
#4

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
مودی کمربنده سدریک رو میبنده و سرنگ رو میذاره توی جیب سوراخه !!!! کت مخمل بنفش خالخالیش و سوار پیکان جوانان گوجه ای سیاه متالیکش میشه و میره به سمت یه باجه تلفن، وقتی سپر ماشین به 1 سانتی در باجه رسید پیاده میشه و به سمت در باجه میره ولی در به علت وجود شی مزاحمی به نام سپر ماشین!! باز نمیشه.
چشم مودی به سقف افتاده و از سوراخ موجود در سقف که توسط گیلدی تعبیه شده وارد باجه میشه. (نکته آی کیویی : این جادوگرا هیچی نوفهمن، این مودی هم هیچی نوفهمه وگرنه ماشین رو میبرد عقبتر پارک میکرد نه اینکه از راه سقف وارد شه)

مودی با موبایلش به شماره 1217 (adas به زبان اس ام اس) زنگ میزنه(نکته مخابراتی : علت 4 رقمی بودن این شماره مشخص نیست، با تشکر، شرکت حمایت کننده از شماره های 8 رقمی)، (نکته آی کیو : یکی نیس به این جادوگر که هیچی نوفهمه بگه تو که موبایل داری چرا میای باجه تلفن؟)

مودی : الو، انجمن دفاع از ساحره ها؟
مازا : سلام، بله بفرمایین، شما؟
مودی : من؟ من الستور مودی ام، بنده میخواستم با یکی از ساحره های اونجا به اسم....
مازا : همینجا واستا ببینم، شما ززی؟
مودی : من...بله؟....زز؟ نه آقا اصلا امکان نداره، من در زندگیم انی خریت.......
مازا : زز هستین یا نه؟ اگه نیستین بنده باید قطع کنم.
مودی : چرا هستم....هستم.....
مازا : پس 5 بار این جمله رو بگین : من زز بودم، من زز هستم، من زز خواهم بود، بعدش امرتون رو بگین.
مودی : ای بابا، این کارا یعنی چی؟
مازا : قطع میکنما!!!
مودی : خب باشه خواهر، من زز بودم، من زز هستم، من زز خواهم بود، من زز بودم، من زز هستم، من زز خواهم بود، من زز بودم، من زز هستم، من زز خواهم بود، من زز بودم، من زز هستم، من زز خواهم بود، من زز بودم، من زز هستم، من زز خواهم بود. حالا بگم؟
مازا : بفرمایین.
مودی : من با اوریل کار داشتم.
مازا : بعدا نسبتتون چیه باهاش؟
مودی : والا قراره یه قراری بذاریم با هم و ......
مازا : مکان قرار؟
مودی : پارک جادوگران!!!
مازا : تا 10 دقیقه دیگه اونجاس.....
مودی : خیلی ممنون، سلام منو به همه ساحره های .....(مازا قطع میکنه)......لعنت الله برسونین. خداحافظ شما، دیدار به جهنم!!!
مودی موبایلش رو قطع میکنه و باشکوندن شیشه باجه ازش خارج میشه. (نکته خشونت آمیز : بعدا هی مارو خشن جلوه بدین، شما که همش خشنین)
و سوار ماشینش شده و به سمت پارک جادوگران راه میفته.

**در همین زمان، آداس**
آوریل در حال حاضر شدن برای رفتن سر قراره و مازا داره انواع نصیحای مادرانه و خواهرانه و ساحرانه رو نثارش میکنه.
مازا : بهش رو ندیا.....اینا رو یه خورده، اندازه یه کرم فلوبر بهشون رو بدی پررو میشن.
آوریل : نه بابا، همون اول آدمش میکنم، زز نباشه جسدش همونجا چال میشه. منو دست کم گرفتی؟
مازا : حواست باشه، دیدی میخواد بلایی سرت بیاره سریع از انواع زینجر استفاده کن.
آوریل بارونیش رو میپوشه و چکمه هاش رو پا میکنه و میگه : لازم نیس، چیزی ساختم که همه زینجر ها رو میذاره تو جیبش.
مازا : جون من؟ چی؟؟؟
آوریل : سینجر 2005
مازا : چی هه؟؟
آوریل : کفو برو تو کارش تا بعدا بهت بگم.
بعد میره جلوی آینه قدی و میگه : پارک جادوگران.

**پارک جادوگران**
زمان : غروب حدود 7-8
چهره ظاهری : خالی از سکنه و فقط دو فرد در آن دیده میشوند : آوریل، الستور

آوریل از اونور پارک و الستور از اینور تره پارک میان. قدم به قدم نزدیکتر میشن، وقتی به 10 قدمی هم میرسن وایمیستن، مودی دکمه کتش رو باز میکنه تا خیلی راحت کمربند رو دربیاره، با دیدن آوریل احساس پروانه ای به او دست میده ولی یادش میاد باید کتکی به اون بزنه، دست توی جیب سوارخ داره اون کت مخمل بنفش خاخالیش میکنه آما.....
مودی : ااا....این چرا نیس؟ یعنی کجا گذاشتمش؟ حتما ته جیبمه....ااا جیبم که سوارخه.....
آوریل : مشکلی پیش اومده؟
مودی : نه اصلا!!! خب بیا بشینیم صحبت کنیم.
آوریل : هنوز هیچی نشده پررو شدی؟ اون مازا میگفتا.......تو هنوز نمیدونی ما باید منتظر شی یه ساحره بهت اینو بگه؟ نه؟
مودی : خب چرا.....حالا این دفعه ببخشید....بیا بشین دیگه....
و خودش میره به طرف نزدیکترین نیمکت که روش بشینه، در حال نشستنه که آوریل چوبش رو درمیاره و به طرف نیمکت میگیره.
آوریل : سینجـــــــــــــــــر

نیمکت آتیش میگیره......الستور میشینه و اونجاش اتیش میگیره......با فریادی فراتر از فریاد سرژ داد میزنه : سوختــــــم، آااااااااااااااااااااااااااب.....و بدنبال آب میگرده ولی آوریل با انداختن جاپایی اونو نقش بر زمین میکنه.
آوریل : زز میشی یا نه؟
الستور : سوختم....
آوریل : زز میشی یا نه؟ اگه نشی همین الان میسوزی.
الستور : میشم....به خدا میشم.....به ریش سرژ میشم......سوختم....
آوریل با لیوان آبی از ناکجا آتیش رو خاموش میکنه، و روبه الستور میگه باید اینو تکرار کنی:
من زز بودم، من زز هستم، من زز خواهم بود.....
الستور : اصلا امکان نداره!!!
آوریل : سینج.....
الستور : نه باشه : من زز هستم، من زز بودم، من زز خواهم بود، من زن ذلیلم، به خدا من زن ذلیلم.....
آوریل : خوبه، فقط مشکل اینه که فعلا زن نداری، باید با من بیای.
و آوریل اونو با خودش به آداس میبره!!
_______________________________________________
این پست رو زدم که بگم : کم هستن کسانی که بتونن منو کتک بزنن دوستان، اشخاص دیگه ای رو برای کتک دن انتخاب کنید


[size=small]جادوگران برای همÙ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.