هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۰:۲۶ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
لینی و کراب با نگاه‌های مانند، به لرد که حالا در فرمت "انتظار" فرو رفته بود نگاه می‌کنن و پاورچین پاورچین محلو ترک می‌کنن. در راه با جغدی مواجه می‌شن که در حال پرواز به سمتشون بود. کراب بدون معطلی جلو می‌ره و شروع به بپر بپر کردن می‌کنه تا جغدو تو هوا بقاپه.
- مال منه! نامه‌ی منه! رسید! بیا پایین ببینم جغد حرف‌گوش نکن! به من توجه کن لینی! کمکم کن!

لینی خاطرات خوشی از توجه کردن و کمک کردن به کراب نداشت.
- بسه کراب، بسه! هرچی خاطره با هم خلق کردیم بسه. می‌خوای برگ‌های ننگ تاریخیمون بیشتر بشه؟

لینی بعد از گفتن این حرف، "ایش"ـی می‌گه و کرابو با جغد تنها می‌ذاره. کراب اما کوتاه بیا نبود و با وجود این‌که جغد قصد فرار داشت، پا به پاش جلو می‌ره.
صدای گرومپ گرومپ پرش‌های کراب، آرامش رو از خانه‌ی ریدل می‌ربایه. طوری که لرد شرایط رو برای در انتظار موندن مناسب نمی‌بینه و برای یافتن منبع صدا به حرکت در میاد. یافتن منبع صدا با آن هیکل، اصلا هم سخت نبود.
- چی کار می‌کنی کراب؟ چرا اینقد بالا و پایین می‌پری؟ ندیدی در انتظار نشسته بودیم؟

کراب بالاخره موفق می‌شه یکی از انگشتای پای جغدو بگیره.
- نامه‌مو آورده ارباب. ولی نمی‌دونم چرا رم کرده.
- ما هم وقتی ببینیم یکی با هیکل و قیافه‌ی تو دنبالمون بذاره وحشت می‌کنیم خب!
- جدا ارباب؟ اینقد ابهت دارم؟
- خیر! نداری... این جغده خیلی به ما نگاه می‌کنه‌ها!
- جغد بی چشم و رو. نگاه کردن به ارباب مالیات داره.

جغد در حالی که نگاهش روی لرد قفل شده بود، هوهوی دردناکی سر می‌ده. و این چیزی نیست که از چشمای لرد دور بمونه.
- حس شیشم ما به ما می‌گه که این جغد نامه‌ی ما رو حمل می‌کنه. رهاش کن تا رهات نکردیم!

کراب با بغض، انگشتی رو که به زحمت تونسته بود بگیره رها می‌کنه. ولی به نظر میومد حق با لرد بود، چون جغد بعد از رهایی به آرامی به سمت لرد حرکت می‌کنه و روی شونه‌ش می‌شینه و پاشو بالا می‌گیره تا نامه رو ازش جدا کنن.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۷

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
صدای تالاپ تالاپ آشنایی توی خونه ی ریدل پیچیده بود. مثل برخورد یه جسم سرامیکی با یه سطح چوبی. مثل جا به جایی یه گلدون، توی اتاقش.
رز با خوندن فتوای ترک تحصیل لرد کتاباشو روی تختش ول کرد در اتاقش رو با شتاب باز کرد و اومد بیرون. تقریبا هیچکس توی خونه نمونده بود. هر کدوم از مرگخوارا یه جا مشغول افتتاح یه چیزی بودن. رز همون طوری تالاپ تالاپ کنون به سمت صندوق پستی رفت و نامه ای که جای آدرس گیرنده " خانه ی ریدل، :rose:" روش نوشته شده بود رو برداشت. با تیرتزین تیغش بازش کرد و کاغذ توشو بیرون اورد.

سرکار خانم رز جادویی
احتراما زود پاشید بیاید دو تا کوچه بالاتر اینو افتتاح کنین کار داریم به ولله.
20 تا مرگخوار دیگه مونده باید نامه بنویسیم.
با تشکر.


رز که هیجان زده شده بود که بالاخره نامه ی اون هم رسیده، سریع به سمت اتاقش رفت.


چند دقیقه بعد، دو کوچه بالاتر


رز که گلدون رسمیشو از توی کمد در اورده بود و پوشیده بود، راهشو از وسط جمعیت باز میکرد و به طرفی که به نظر می اومد سن باشه حرکت میکرد.

- ببخشید. ببخشید. من مفتتح هستم. آقا وایسا. وایسا میگم. وایسا. د وایسا تیغ کوچیکم به کتت گیر کرده!

آقایی که رز بهش گیر کرده بود، با سرعت به سمت سن میرفت و رز رو هم روی زمین با خودش میکشید. و همین که بالای سن رسید، صدای تشویق جمعیت بلند شد.

- خانوم ها آقایون! این هم افتتاح کننده و اولین تستر محصولات کمپانی!
- تست؟ من قرار بود افتتاح کنم فقط! چیو تست کنم؟
- این رسم کمپانیه خانومِ جادویی. تست محصول جدیدِ ما، کودهای مشنگی و سمی برای کشتن گیاهان جادویی مزاحم!
-



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-پیکس...کراب؟

صدای کراب از نزدیک و صدای لینی از دور دست ها به گوش رسید:
-بله ارباب؟✋️

کراب سریع، و لینی کمی کند تر خودشان را رساندند. لینی حشره کشش را از گردنش آویزان کرده بود. لرد سیاه متوجه این موضوع شد.
-حرکت مفیدیه پیکس...ما هر وقت از دستت عصبانی بشیم دیگه لازم نیست دنبال چوب دستیمون بگردیم.

-ارباب مجبورم کردن. گفتن به ناممه...مالمه...مسئولیتش با منه...شبا کابوس می بینم با این. راستی...شما کاری با ما دو تا داشتین؟

لرد سیاه که از شدت انتظار حوصله اش سر رفته بود، سوالش را پرسید.
-اون روز، توی رستوران دقیقا چه اتفاقی افتاد؟

لینی به کراب و کراب به لینی نگاه کردند. این رازی بود که قرار بود بین آن دو باقی بماند و کسی درباره اش حرفی نزند...
لینی حاضر بود تا خود وزارتخانه بال بزند و دعوتنامه لرد را شخصا نوشته و امضا کرده و برایش بیاورد. ولی کراب حاضر نبود. چون کراب بال نداشت. حتی حاضر نبود بدود...چون اضافه وزن این اجازه را به او نمی داد.
ولی سوالی بود که پرسیده شده بود.

-اممم...ارباب...من و کراب...فقط یه گفتگوی مسالمت آمیز با صاحب رستوران داشتیم. به توافق رسیدیم. خیلی متمدنانه و با فرهنگ!

لرد نیشخندی زد که نشانگر این بود که از تمام ماجرا خبر دارد...و به انتظار ادامه داد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۲ ۲۳:۰۷:۱۷



پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
در این حین که کراب غرق در شکر کردن سالازار بود، ناگهان با مخ با چیزی برخورد می‌کنه.
- مشتم که نمی‌زنیم مشت می‌خوریم. این چه روزگاریه.

کراب با دیدن جغدی که در اثر این برخورد جان به جان آفرین تسلیم کرده بود، بدو بدو جلو می‌ره و پاکت‌نامه رو از پاش باز می‌کنه و شروع به مطالعه‌ی متن نامه می‌کنه.

دقایقی بعد - همون مکان ذکر شده تو نامه!

کراب با صدای پاقی وسط جمعیتی که به نظر در حال پراکنده شده بودن سر می‌رسه. با تعجب جمعیتو که لحظه به لحظه کم‌تر می‌شد پشت سر می‌ذاره و به جایی می‌رسه که پیکسی‌ای رو زمین سقوط کرده و زانوی غم به بغل گرفته و همچون دیوانه‌ها به آسمون زل زده.

کراب با دیدن حشره‌کشی که به نام لینی ثبت شده بود، دوباره نامه رو باز می‌کنه و با دقت بیشتری می‌خونه.
- چی؟ این‌بار حتی مهمون افتخاری هم نبودم؟ بادیگارد بودم!

کراب می‌خواد جامه‌هاشو بدره و سر به بیابون بذاره، اما با یادآوری حقارتی که چندی پیش متحمل شده بود، با قدم‌هایی محکم به سمت لینی حرکت می‌کنه.
- برخیز ای حشره‌ی مرگخوار! آیا ظلم جامعه تو را به ستوه آورده است؟ پس دو بالت را بگشا و برای انتقام گرفتن از آن‌ها نیش و زهرت را آماده کن و با من همراه شو!

لینی که حالا با ثبت شدن حشره‌کش به نامش، تبدیل به ننگ جامعه‌ی حشرات شده بود، بدون لحظه‌ای تفکر زانوی غمی که بغل کرده بود رو رها می‌کنه و سرجاش می‌ایسته.
- بریم بگیریم!

کراب که خودش هم انتظار چنین واکنشی رو نداشت، ابتدا کمی هول می‌شه و بعد به مقصد رستوران به حرکت در میاد.

ساعتی بعد - جلوی رستوران

کراب با قدم‌هایی محکم و لینی با پروازی استوار به سمت ورودی رستوران حرکت می‌کنن. هر دو در حالی که دست‌هاشون رو به نشونه قلدری به کمر گرفته بودن، لگدی به در رستوران می‌زنن و شاخ و شونه‌کشان به داخلش قدم می‌ذارن.

اما قبل از این‌که لینی بخواد نیششو به نمایش بذاره و کراب با غرور از صاحب رستوران بخواد ازش معذرت‌خواهی کنه وگرنه متحمل ضرر می‌شه، شاهد باز شدن مجدد درهای رستوران و پرت شدن هردوی اونا از داخل رستوران، به بیرون رستوران هستیم! گفته شده آن دو هرگز از ماجرایی که تو رستوران براشون اتفاق افتاده حرف نزدن. شمام سعی کنین خیلی در موردش نپرسین.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۲ ۲۲:۵۲:۴۰

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۷:۳۳ چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۷

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
هر چند عنوان "افتخاری" برای چند ثانیه وینسنت را خشنود کرده بود...ولی کلمه "مهمان" به وضوح پررنگ تر نوشته شده بود.
وینسنت غمگین شد و تصمیم به گوشه گیری گرفت.
دعوتنامه به دست رفت تا به دنبال گوشه ای بگردد. ولی دریغ از حتی یک گوشه!
-ای بابا...حالا که ما خواستیم گوشه گیر بشیم کل خانه ریدل ها چرا گرد شده؟

گشت و گشت و گشت...تا این که بالاخره موفق به پیدا کردن یک گوشه شد.

ولی گوشه پر بود!

-ار...باب؟ شما چرا این جا نشستین؟ خب تشریف ببرین تو که این گوشه هم برای من خالی...یعنی هوا سرده...بفرمایین تو...

لرد سیاه با اخم نگاهی به کراب و کاغذی که در دست داشت انداخت.
-اصلا برامون مهم نیست اون کاغذ چیه. از ما دور شو. این گوشه مال ماست. تصمیم داریم همین جا کنج عزلت بگزینیم.

هر شخص دیگری که جای لرد بود، کراب با مشت و لگد وادارش میکرد گوشه اش را تحویل بدهد...ولی خب. پای لرد سیاه وسط بود. برای همین کراب مثل بچه آدم دور شد و سالازار را هم شکر کرد که شخص دیگری جای لرد نبود چون کراب اصلا وجودش را نداشت به کسی مشت بزند.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۱:۳۲ چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۷

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
كراب با خوشحالى دعوتنامه را باز مى كند.


نقل قول:
جناب وينسنت كراب!

از شما دعوت به عمل مى آيد تا در مراسم افتتاحيه به آدرس...


-هميــــــنه!

بالاخره دعوتنامه به دستش رسيده بود.
اين موفقيت او بايد به گوش همگان مى رسيد!

كراب هيجان زده و شاد، رقص كنان به داخل خانه ريدل مى رود تا دعوتنامه اش را در حدقه چشم همه فرو كند.
اما اولين نفرى كه سر راهش سبز مى شود، صاحب رستوران فنجان به دست بود.
-هى... زشت چاق! فك كردى ميتونى از دستم در برى؟... بشور اينو ببينم!

اما حتى آن مرد هم نميتوانست حال خوبش را خراب كند.
كراب فنجان را از دست مرد گرفت و داخل حلقش فرو كرد.
دعوتنامه دل و جرات زيادى به كراب داده بود.
بدون آنكه منتظر واكنش مرد شود، چرخى زد و به محل افتتاحيه آپارات كرد.
با رسيدن كراب به محل افتتاحيه، كاخ روياهايش تبديل به زير پله اى سى مترى شد!
-دستشويى مردانه رودولف لسترنج؟!... نه... اين امكان نداره! حتما آدرس رو اشتباه اومدم.

دعوتنامه را باز كرد تا آدرس را چك كند. اما توجه اش جلب قسمت پايانى دعوتنامه شد:

نقل قول:
براى افتتاحيه رودولف لسترنج، به عنوان مهمان افتخارى حضور به هم برسانيد!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۳:۳۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
جلوی رستوران

کراب که ناامید، سرخورده و دوبله تحقیر شده بود، دو پا داره، دو پای دیگه هم قرض می‌گیره و جیغ‌زنان پاچه‌ی شلوارشو بالا می‌ده و در سویی مخالف رستوران شروع به دویدن می‌کنه.
کراب می‌دوه و می‌دوه، تا این‌که به خانه‌ی ریدل‌ها می‌رسه. حضور شخصی پشت در خونه که به نظر چیزی تو دستش بود، توجه کرابو به خودش جلب می‌کنه.
- آه! دعوتنامه‌م! اونقد مرگخوار زیبا و خوش‌هیکلی هستم که به جا جغد، شخصا خدمت رسیدن تا مراسمو به اطلاعم برسونن.

کراب دستی به رداش می‌کشه و بعد از صاف کردن گلوش می‌ره جلو تا خودشو معرفی کنه.

- کجاست اون مرگخوار زشت و بد هیکلی که فراموش کرد این فنجونو بشوره؟! بگینش بیاد!

کراب به صورت ناگهانی سرجاش متوقف می‌شه. کمی طول می‌کشه تا مغزش هندل کنه چه مصیبتی بر سرش اومده. اما به محض هندل شدن، فرمان مغز صادر می‌شه. بنابراین کراب سوت‌زنان به سمت پرچین حرکت می‌کنه و با جهشی پشت اون پناه می‌گیره.
- این چرا ول نمی‌کنه منو؟ تسترال همت اینو داشت تا الان تک‌شاخ شده بود.

کراب که دوباره سرخورده شده بود، با چهره‌ای غمگین و بغضی در گلو، به پشت حیاط خانه‌ی ریدل‌ها می‌ره و روی تخته سنگی می‌شینه. طولی نمی‌کشه که موجودی مزاحم احوال بدش می‌شه.
- هی چته؟ چرا منو می‌زنی؟ نکنه لونه‌ی تو رم باید بیام بسابم؟ هان؟ نه بگو! خجالت نکش! به نوک بیار حرفتو!

جغد چیزی از حرف‌های کراب سر در نمیاره. فقط نامه‌ای که همراه داشت رو درست وسط سرش رها می‌کنه و هوهوکنان پر می‌کشه و می‌ره. چهره‌ی گرفته‌ی کراب به سرعت رنگ شادی به خودش می‌گیره.
- این دیگه حتما دعوتنامه‌مه! مال خود خودم.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.