مرگخوار شماره با مشاهده تصویری که پشت سرش در آینه ظاهر شده بود نجوا کرد:
- مادر؟
قبل از اینکه مورگانا فرصت کند دیالوگش را بر زبان اورد پرده ناغافل فرو افتاد!مورگانا به رغم اینکه علت این کار را نمیدانست از فرصت بهره جست. چنان با سرعت دستش را از روی شانه مرگخوار برداشت که گویی دستش را از روی حرارت آتش پس میکشد.
-بله؟مادر؟چطور جرئت میکنی؟مگه خودت ناموس نداری؟مگه خواهر مادر نداری؟بزنم همینجا فکتو بیارم پایین جوریکه...
مورگانا با صدای سرفه کارگردان متوجه موقعیت شد و با سرعت در صدد اصلاح اشتباهش برامد.
- بله...یعنی....ببینم اصلا تو محل زندگی منو دیدی؟هان؟
مرگخوار بخت برگشته و شوکه از ابراز اینهمه احساس، با سرعت نگاهی به پروفایل مورگانا انداخت.
نقل قول:
-ولی آخه...اون همه ش یه دیالوگ بود بانو!
- من کاری ندارم چی بوده چی نبوده.محل زندگی منو دیدی؟پس گورتو گم کن و از من دور شو منم ننه کسی نیستم!پس برو پی کارت...کیش کیش!
مرگخواری که در پست قبلی "شماره یک" نام گذاری شده بود هرچه بی صداتر از کادر خارج شد.مورگانا قدمی به جلو برداشت تا نگاهش را در آینه به خود بدوزد.درحالیکه با نارضایتی موهای سرخ شده اش را از نظر می گذراند زمزمه کرد.
- هوف...قرمز!اصلا بهم نمیاد!من یه بانوی اسلیترینی هستم.نمادم هم که گل رزه سیاهه.به نام خودم اونوقت قرمز؟اصلا چرا نقش اون خون لجنی نفرت انگیزو من باید بازی میکردم؟اصلا چرا یه دفعه پرده رو بدون اطلاع انداختن؟حتما به خاطر رنگ قرمز مزخرفیه که به موهام زدن!خدا کنه خود لردم فهمیده باشه اصلا قشنگ نیست.اقلا ارغوانی میشد با ابهت تر بود!
-الان داشتی تو ذهنت به این فکر میکردی که لرد چقدر بی سلیقه ست و استعدادهای ذاتی تو رو ندیده گرفته؟
مورگانا بدون اینکه نگاه ناخوشنودش را از آینه بردارد گفت:
- دقیقا داشتم به همین فکر میکردم.اقلا یه نقشی که با ایفام هماهنگ تر بود بهم میداد. بلاتریکسی...نارسیسایی...حتی ایلین با اون همه چلمنیش از این دختره خون لجنی لیلی پاتر بهتر بود.لرد کلا هرگز نخواست یه بارم به احساسات من توجه کنه.من چقدر بدبختم!هیچکس منو نمیبینه!
وایسا ببینم تو یه جادوگری یا ساحره؟
از صدات که معلومه جادوگری...کی به توی پست و حقیر اجازه داد به ذهن من سرک بکش...سرورم این ذهن همینطوری دست نخورده همه ش متعلق به شماست!
لرد:نیازی به ذهن تو نداریم مورگانا و اگر حساسیتمون نسبت به کروشیو زدن برطرف شده بود حتما یه دونه شو نثارت میکردیم. با این همه امروز روز جشنه و مایل نیستیم خاطر شریفمون مکدر شه.پرده رو هم خواستیم بندازن تا شخصا در اینجا حضور به هم رسونده و شخصا به اطلاع برسونیم تغییری داریم.سکانس بعدی رو قرار شد به قدوم مبارکمون متبرک کنیم و در نقش مقدس خودمون ظاهر شیم تا شمارو به قتل برسونیم!پسر کله زخمیت هم روی صحنه منتظرته!فقط در مورد ابعادش نتونستیم کاری کنیم.یکمی برای یک سال بزرگه و کمی پرموتر با اینهمه سایرین به خوبی تونستن قنداق پیچش کنن.و نکته دیگه اینکه...پس این اسنیپ کله چرب کدوم گوری موند؟
اسنیپ به آهستگی وارد کادر شد.
- بله سرورم؟در خدمت گزاری حاضرم.
لبخند محوی لبهای نازک لرد را کش داد.
- خوبه...تو بعد از اینکه من مورگانارو کشتم ظاهر میشی.بغلش میکنی و با احساس تمام زار می زنی بالای سر جنازه ش.مفهومه؟
اسنیپ و مورگانا:
اسنیپ صدایش را صاف کرد.
- عذر میخوام سرورم ولی من که نقشم چیز دیگه ای بود.یعنی قرار نبود تو نقش خودم ظاهر شم و تا جاییکه یادم میاد من تو کتاب هیچوقت نرفتم بالا سر جنازه لیلی پاتر!
لرد با وقار جواب داد:
- الان با ایده ی ما مخالفت کردی سیو؟تصمیم همایونی ما بر این قرار گرفت از ایده ی اون کارگردان مشنگی یاسی؟یاس؟یبس؟نمیدونیم اسمش پست بود به خاطر مبارکمون نمونده تقلید کنیم.همون ایده ای که در سکانس خاطراتت بازیگرت جنازه ی لیلی رو بغل کرده بود. در نتیجه شما همین الان در صحنه و در نقش خودت همراه بانو مورگانا حاضر میشی. در ضمن اشکات باید واقعی باشه اسنیپ.من نمیدونم تو با این دختره مشنگ بی اصل و نسب به هم زدی و دیگه بهش فکر میکنی یا نمیکنی.این سکانسو مثل ادم بازی کن تا اون روی تسترالمون بالا نیاد!مفهومه؟