هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۶

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
درحالیکه ساحره حسود، با فرمت دور میشد، با صدای رودولف به عقب برگشت.
- نه صبر کن! رو گوشیم نرم افزار فیسبوک و هیلتر شکن نصب هستن. بیار تا خانوم زودتر کارشون راه بیفته!

برای هکتور، برعکس وینکی، فرقی نمیکرد... البته تا لحظه ای که لوله مسلسل وینکی را روی شقیقه اش احساس کرد.
- اهم... عزیزم... من عادت دارم با پی سی لاگین کنم؛ با نرم افزارش بلد نیستم کار کنم!

رودولف لبخندی به نشانه ابراز علاقه زد و گفت:
- خودم کار با نرم افزارش رو یادت میدم! اینجوری یه کم بیشتر همدیگرو میشناسیم!

هکتور که از ترس مسلسل وینکی، عرق از سر و رویش میبارید، با تته پته گفت:
- اهم... چیزه... گوشیت کروم داره؟
- کروم برای چیته؟!
- آخه میخوام سایت جادوگران هم برم!
- عه تو هم عضوی؟ این اولین تفاهممون!

وینکی با مسلسل به پیشانی اش کوبید و گفت:
- رودولف جواب هــــ...ـــانا رو نداد! رودولف هانا رو دست به سر کرد! رودولف جن بد!

با تهدید اشاره وینکی، هکتور – هانا هم دیالوگ قبل را تایید کرد. رودولف با من و من گفت:
- خب با مرورگرای گوشیم نمیتونم تو جادوگران لاگین کنم... به لینی گفتما، گفتش کش و کوکی هاتو پاک کن. پاک کردم ولی جواب نداد!
- خب پس همون لپ تاپتو بیار، با یه تیر دو نشون بزنیم!
- ولی فکر نکنم با هیلتر شکن بشه جادوگران رو باز کردا!
- د برو لپ تاپتو بیار!

هکتور فورا جلوی دهانش را گرفت، چون تقلید صدا را فراموش کرده بود. رودولف غول غارنشین وار به او خیره شده و گفت:
- تو هانا نیستی، درسته؟!

اوضاع بدجوری وخیم شده بود!


ویرایش شده توسط آملیا فیتلوورت در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۰ ۱۸:۳۷:۲۰


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۰:۱۳ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶

جسیکا ترینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
هکتور با ناراحتی بلند شد و روی صندلی جلوی کراب نشست. کراب چشمش را چرخاند و گفت:
-شاید باورت نشه!اما تو سه سوت کاری میکنم حتی معجوناتم نشناسنت چه برسه به رودولف!

کراب مداد چشم را در آورد و شروع به کار کردن روی چشم های هکتور کرد.هکتور که پاتیلی را در بغل گرفته بود و برای اولین بار معجونی برای دادن به کسی نداشت، حدودا بعد از نیم ساعت تلاش بی وقفه کراب و البته لم دادن رودولف در آنسوی داستان، با لبخند دم در ایستاده بود.
-وینکی جن خوووب اومد.هکتور کجاست؟

کراب با احساس غرور بی سابقه ایی دستش را به سمت ساحره ایی که دم در ایستاده بود به حالت اشاره گرفت و گفت:
-این هم هک...اهم...هانا!

وینکی باورش نمی شد، اما به هر حال وینکی جن خوووب! و خب نمیتوانست بیشتر از این رودولف را با ساحره ها تنها بگذارد.

کمی آنطرف تر- ستاد انتخاباتی رودولف

ساحرگان باد بزن و انگور به دست بالای سر رودولف ایستاده بودند و هنوز هم خبری از لپ تاپ رودولف نبود. وینکی هکتور را از پشت مجسمه ایی که پشت آن قایم شده بودند بیرون انداخت و
هکتور هم که روش راه رفتن با کفش های پاشنه بلند جز آپشن هایش نبود، با نهایت دقت و تمرکز روی کفش هایش به رودولف نزدیک شد.
رودولف:
هکتور:
ساحره های حسود:

هکتور جلو رفت و کنار رودلولف نشست.دستش را دور گردن رودولف انداخت و سعی کرد تا حرفی بزند.
-معجون بد.. اهم...عزیزم چطوری؟

رودولف که باورش نمی شد ساحره ایی به این شکل هم در دنیا وجود داشته باشد، خودش را نیشگون گرفته و پس از حاصل کردن اطمینان از واقعی بودن هکتو...اهم هانا جواب داد:
-خوبم...وضعیت تاهلت چجوریاس؟
-حالا به اونم می رسیم.لپ تاپی چیزی نداری بیاری عکسای فیسبوکمو بهت نشون بدم؟

رودولف چشمکی زد و دستش را بالا برد و به یکی از ساحره ها گفت:
-برو اون لپ تاپ منو بیار یه شکن هم روش نصب کن عکسای ایشون رو ببینم.

ساحره حسود دماغش را بالا گرفت و با حسرت از آنها دور شد.


ویرایش شده توسط جسیکا ترینگ در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۷ ۱۰:۲۹:۴۷

هافلپاف ایز خفن!
شیپور خواب رودولف دست منه!
صبحا زود بیدار شید شبا هم زود بخوابید!
مراقب تلسکوپ آملیا باشید!اصلا حوصله نداره!
ارباب
بعله!و باز هم بعله...
در پناه هلگا باشید.
همین...
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶

لرد ولدمورتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 29
آفلاین
وينكى لحظه اى به رودولف خيره شد و سپس... هكتور را كشان كشان از مقر حكومتى رودولف بيرون برد.
بشكنى زد و همراه او، غيب شد.

در طرف ديگر خانه ى ريدل، كراب رو به روى آينه ى قدى اتاقش ايستاده و با وسواس، مشغول ريمل زدن بود كه...

پاق!

كراب از صداى پاق، به هوا پريد!

-وينكى به كراب سلام كرد. وينكى جن مسلم خوب؟!
-وينكى جن بد! ده بار گفتم وسط اتاق كسى ظاهر نشو! ببين...ببين ريملم رو خراب كردى...ببيـــــــن!

وينكى كراب را به عقب هل داد.
-كراب بايد آروم بود. وينكى از كراب يه خواسته داشت.

كراب چشم غره اى به وينكى رفت.
-كراب هيچ كارى براى وينكى انجام...
-اگه كراب، هكتور رو براى وينكى آرايش كرد، وينكى وزير شد و كلى لوازم آرايش هاى خوب براى كراب خريد.

پيشنهاد وسوسه كننده اى بود.

-حالا هكتور كو؟!

وينكى دستش را دراز كرد و هكتور را كه سعى داشت از پنجره به بيرون فرار كند، گرفت.
-ايناهاش!



پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
رودولف دست از لم دادن برمی‌داره و به حالت نشسته در میاد. درست در لحظه‌ای که وینکی و هکتور خیال می‌کردن رودولف قانع شده و قصد داره لپ تاپشو فرا بخونه، رودولف دوباره روی تخت کاندیداتوریش لم می‌ده.
- می‌خوام نخواست! هرکس هرچی خواست که نباید جلوش گذاشت.

رودولف از نوشیدنی‌ای که ساحره‌ای تدارک دیده بود، یک قلپ با نی هورت می‌کشه و تکمیل می‌کنه:
- مگر اینکه من یا ساحره‌های با کمالاتم چیزی بخوایم.

وینکی هکتورو می‌گیره و برای ترغیب رودولف، اونو جلوی چشماش تکون می‌ده.
- ولی اگه رودولف خواست هکتور رو اجابت نکرد، هکتور دیگه طرفدارش نبود. رودولف جن بد شد.

رودولف نگاهی به سرتاپای هکتور که همچنان جلوی چشماش همچون آونگ ازینور به اونور می‌رفت می‌ندازه.
- وقت منو با جادوگرا نگیرین. فقط یه رودولف وجود داره و ساحره‌هایی که به خاطرش هرکاری می‌کنن.

وینکی و هکتور هرچی فکر کردن، ربط بین جمله‌ی آخر رودولف با موقعیت رو درک نکردن. ولی اهمیتی نداشت. اون دو تا فقط با یک هدف به اونجا اومده بودن، و باید بهش می‌رسیدن!

- اگه هکتور ساحره شد...
- ولی من جادوگرم.
- ... رودولف جن مجابت؟

کلماتی همچون هکتور، جادوگر و جن مجابت چیزایی نبودن که وقتی اسم ساحره به میون میاد، رودولف بهشون توجهی کنه. بلکه در این مواقع، تمام گوشش با نوای ساحره پر می‌شه و دیگه چیزی نمی‌شنوه.
- گفتی ساحره؟ رودولف همیشه به خواست ساحره‌ها توجه می‌کنه.




پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶

آراگوگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
خلاصه:

لرد و مرگخوارا سایت جادوگران رو به طور اتفاقی پیدا کردن و توش ثبت نام کردن.
انتخابات وزارت شروع شده و وینکی و رودولف کاندیداهای وزارت هستن. وینکی قصد داره لپ تاپ رودولف رو منهدم کنه که نتونه به ستادش برسه.
هکتور بهش پیشنهاد می کنه لپ تاپ رو اونقدر بلرزونه که خراب بشه.

.....................

لرزش...فکر بدی نبود!

البته مغز وینکی در حدی کار نمی کرد که بد را از خوب تشخیص بدهد، ولی فکر هکتور احتمالا بهتر از فکر جن کار می کرد.
پس از رسیدن به این نتیجه، وینکی با پرشی بلند یقه هکتور را گرفت و کشان کشان با خودش به سمت مقر حکومتی رودولف برد.

رودولف با خیال راحت روی تخت کاندیداتوری اش لم داده بود و یک پایش را روی پای دیگر انداخته بود و ساحره ای سرگرم گرفتن اندازه سرش برای سفارش کلاه وزارت بود.

وینکی کاندیدای مطمئنی بود!

وینکی هکتور را همانطور که از یقه گرفته بود، جلوی رودولف پرتاب کرد.
-این گفت طرفدار رودولف بود. وینکی هم از ستاد خودش پاکسازیش کرد و آورد تحویل رودولف داد. وینکی جن متحویل خوب؟

رودولف زیر چشمی نگاهی به طرفدار کم ارزشش انداخت.
-هوم...اینم بندازین پیش بقیه. این دختره کجا غیبش زد؟ یکی بیاد منو باد بزنه!

وینکی هکتور را به جلو هل داد.
-نه دیگه...نشد. این خواست از برنامه های رودولف اطلاعات عمیق تری کسب کرد. رودولف باید لپ تاپش رو به این لرزنده داد و برنامه هاشم توضیح داد....رودولف جن خوب؟


ویرایش شده توسط آراگوگ در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۳ ۱۴:۳۵:۳۶


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
رفتند ولی وینکی جن موذی و اصلا در شان خودش نمیدید که از همان اول، به رقابت جوانمردانه بپردازد. برای همین دستش را زیر چانه زد و سرگرم فکر کردن شد.

بعد از گذشت نیم ساعت، فکر وینکی به نتیجه نرسیده بود. چون فکر یک جن انسجام و منطق کافی برای به نتیجه رسیدن را نداشت. وینکی با فکر درباره ستادش شروع میکرد و فکرش به نتیجه گیری در مورد خواص گل کلم ختم میشد.
چند بار سعی کرد فکرش را کنترل کند...ولی موفق نشد.
تصمیم گرفت از اولین عابر پیاده که از مقابلش عبور میکند کمک بخواهد!

و چقدر این جن بدشانس بود که اولین عابر پیاده، کسی نبود جز هکتور!

-نه...وینکی خواست این یکی رو ندیده گرفت. وینکی وانمود کرد هک را ندید. وینکی جن ونمدود خوب؟

-نمیشه وینکی. من دارم رد میشم و تو منو دیدی. حالا حرفتو بزن.

وینکی سخت در تنگنا قرار گرفته بود.
-وینکی جن متنگنای بد...معجون ساز تونست به وینکی کمک کرد که یک لپ تاپ نابود کرد؟ وینکی در فکر نقشه های پلید برای رودولف نبود و اصلا نمیخواست لپ تاپش را نابود کرد، فقط برای افزایش دانشش این را پرسید.

هکتور کمی فکر کرد. چهره اش کاملا متمرکز و دقیق شده به نظر میرسید.
-خب...فکر میکنم...باید...بلرزونیمش!

-بلرزونیم؟ مثل هکتور؟
-بله...با لرزش شدید قطعات داخلیش به هم میریزه و نابود میشه. نمیشه؟


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
در كسرى از ثانيه، وينكى مسلسل به دست و رودولف قمه به دست، در ميان حلقه اى از مرگخواران، رو به روى يكديگر ايستاده بودند.

-وينكى وزير شد تا چشم هاى قمه كش، از حسادت در اومد. وينكى جن وزير خوب؟!

رودولف قمه اش را با ذكر "يا ارباب يا هيچ كس" دور سرش چرخاند و به سمت وينكى حمله كرد.
البته وينكى هم بيكار ننشسته و مسلسلش را كه از قبل پر كرده بود، به سمت رودولف نشانه گرفت.
درست قبل از اينكه يا قمه ى رودولف فرق سر وينكى فرود آمده و يا رودولف توسط مسلسل وينكى، تبديل به وسيله اى مشنگى به نام "آبكش" شود، صداى خشمگين لرد سياه، بلند شد.
-چه خبره اينجا؟!

حلقه ى مرگخواران با شنيدن صداى اربابشان، به سرعت تبديل به دو خط موازى در دو طرف وينكى و رودولف شد.

-پرسيديم چه خبره اينجا؟!
-جنگ بر سر وزارت سحر و جادوئه ارباب.

لرد سياه با افسوس نگاهى به دو كانديداى مرگخوار انداختند.

-ارباب...اصلا شما بگين كى وزير ميشه. بگين كه اين جن بدونه وزارت مال منه و الكى خيال پردازى نكنه.
-ما به كسى راى ميديم كه ستاد انتخاباتيش بيشتر راضيمون كنه.

رودولف و وينكى لحظه اى به يكديگر خيره شدند و سپس، هر كدام لپ تاپى به دست گرفته و به سمتى از خانه ريدل دويدند.
گويا زمان راه اندازى ستاد انتخاباتيشان در سايت جادوگران فرا رسيده بود.




پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۶

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۰ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
از سرزمین تنهایی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
مرگخواران كه دو چشم برايشان كم بود، دو چشم ديگر از محفلي ها قرض گرفتند و با دقت هر چه تمام تر به صفحه ي سايت جادوگران نگاه ميكردند. در اين ميان دوباره صداي آرسينوس بلند شد:
- اينـــــــه! رفتم مرحله 2017!

با اين حرف، مرگخواران چهار چشم با عصبانيت چوب دستي هايشان را بيرون آوردند و به طرف آرسينوس گرفتند. آرسينوس با ديدن اين صحنه چيزي نگفت و به بازي كردنش ادامه داد.مرگخواران نيز به كار خود ادامه دادند.
ناگهان صداي وينكي بلند شد:
- وينكي قبول شد. وينكي تاييد صلاحيت شد. وينكي جن تاييد شده خوب؟

اين بار صداي رودولف بلند شد:
- اي ول... منم تاييد شدم. از الآن گفته باشم، هركسي كه بخواد با من مخالفت كنه با همين قمه هام، مي فرستمش اون دنيا!

مرگخواران با وحشت به قمه هاي رودولف كه به تازگي تيز تر هم شده بودند، نگاه كردند.
پالي پس از كمي سرخ و سفيد شدن، گفت:
- من ميدونستم آقاي لسترنج!
- چيو پالي عزيز؟
- اين كه شما تايد صلاحيت ميشين!
رودولف:
- وينكي جن وزير خوب؟
- كي گفته وينكي وزير ميشه؟
- وينكي گفت. وينكي جن گوينده ي خوب؟


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱ ۱۶:۱۷:۰۵

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۶

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
مرگخواران در انتظار تایید صلاحیت به صفحه آبی رنگ جادوگران چشم دوخته بودند.

صدای لرد سیاه از اتاق کارش به گوش رسید.
-یکی بیاد در تموم کردن این کارها به ما کمک کنه.

سکوت، چیزی نبود که اصولا در چنین صحنه ای اتفاق می افتاد. چیزی که معمول بود این بود که مرگخواران برای کمک به لرد، در حالی که همدیگر را هل میدادند و سرها و دست ها میشکستند، به طرف اتاق لرد میشتافتند. ولی این بار فرق میکرد.

حرص و طمع سر تا پای مرگخواران را فرا گرفته بود!

-هی...نشنیدی؟ ارباب فرمودن بری کمکشون کنی!
-اسم منو که نبردن. من کاندیدا شدم. اگi تو این فاصله تایید شدم چی؟ باید ستادمو قبل از اون یارو فعال کنم. در نتیجه باید بشینم چشم بدوزم به این صفحه. خودت برو.
-من برای چی برم! من این طرف برای خودم کودتا کردم! اگه حواسم پرت بشه ممکنه پرتم کنن به اعماق آزکابان. کراب بره!
-من کارهای مهم تری دارم. الان دارم پست های دوئلی که قبلا امتیاز دادم رو میخونم که به امتیازایی که دادم افتخار کنم! لینی بره!
-ویییییزززززززز! شما فکر کردین کی قراره صلاحیتتونو تایید کنه؟
-منم در حال فتوسنتزم!
-منم اگه معجونمو ول کنم سر میره!

خلاصه این که کسی نرفت.

لرد سیاه به تنهایی کارها را تمام کرد.

مرگخواران سوزش علامت شومشان را نادیده گرفتند و هفتاد و سه ساعت تمام به صفحه زل زدند. در این فاصله از ساندویچ های سرد برای تغذیه، و از دستشویی های سیار برای رفع احتیاجاتشان بهره بردند.

تا این که سر انجام اسامی کاندیداهای تایید شده روی صفحه ظاهر شد!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۶

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۰ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
از سرزمین تنهایی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
تمامي مرگخواران به حالت لم داده روي مبل هاي خانه ريدل ها نشسته بودند و وسايل الكترونيكي شان را نيز جلوي صورت هايشان گرفته بودند. تنها صدايي كه سكوت خانه ريدل ها را مي شكست، صداي تيك تيك حاصل از وسايل الكترونيكي مرگخواران بود.
همگي در بهت فرو رفته بودند كه ناگهان صداي پالي بلند شد:
- ايول! ايول!

مرگخواران با تعجب به پالي كه وسط خانه ريدل ها در حال رقصيدن بود، نگاه مي كردند.
مدت كوتاهي گذشت و مرگخواران كم كم از بهت خارج شدند. در اين مدت پالي هم چنان در حال رقصيدن بود! صداي هكتور بلند شد:
- پالي؟ چيزي مصرف كردي؟ چي شد يهويي؟

پالي وسط سالن ايستاد و با ذوق و شوق فراوان رو به هكتور گفت:
- بردم!
- بردي؟ چيو بردي؟
- اين مرحله رو هم بردم!
- اين مرحله؟ مرحله چي؟ چي ميگي تو؟
- اه... مرحله جديد بازي رو ميگم ديگه!
- بازي؟
- آره... مرحله 1753 انگري برد رو بردم!

با اين حرف، مرگخواران سري از روي تاسف براي پالي تكان داده و به كار خودشان ادامه دادند.


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۲۶ ۱۳:۵۵:۲۹

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.