هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۲۵ شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 403 باشگاه دوئل، رودولف لسترنج:


معمولا به اعضا می گم درباره سوژه دوئلشون خیلی فکر کنن. خیلی بیشتر از وقتی که برای نوشتن می ذارن. یه ایده خوب پیدا کنن...یه ایده خوب شما رو خیلی جلوتر می بره. متاسفانه معمولا ایده هایی که پیدا می شه ساده و پیش پا افتاده اس و نویسنده ها خیلی تلاش می کنن که اون ایده ساده رو خوب و جذاب بنویسن. که کار نسبتا سخت تریه.
برای شما بر عکسه...ایده خوب رو پیدا می کنین...ولی موقع نوشتن کمی سرسری می نویسین. کمی بی حوصله...
انگار فقط می خوایین بنویسین که تموم بشه. مثلا:
نقل قول:
_فرقی نمیکنه...یکهویی و مسخره مرد!
فرق می کنه خب!
من اگه جای شما بودم این سوژه رو این قدر بی دلیل کنار نمی ذاشتم...هزاران راه وجود داشت که این مرگ مسخره رو توضیح بدین. خلاقیت یعنی همین...یعنی این سوژه ای که داده شده رو به شکلی بنویسیم که به ذهن دیگران نرسه. و این قسمت یه فرصت طلایی بود.
دیالوگ های قبلیش هم خیلی ساده بودن:
نقل قول:
_حالا میدونی چجوری مرد؟
_من شنیدم پاش پیچ خورد مرد!
_نه بابا...اینقد غر زد مرد!
اون قدر عادی و ساده که بهتر بود نوشته نمی شد. خیلی از دیالوگ ها و جمله ها همین حالت رو دارن! بی خاصیتن! توجه داشته باشین که بد نیستن...ایرادی ندارن. ولی ویژگی خاصی هم ندارن. یه مثال دیگه:
نقل قول:
قصر مالفوی ها همیشه مکانی برای تجمع مرگخواران و مراسم رسمی آنها بودند...چه این مراسم جلسه رسمی و مهمی باشد و چه مراسم ختم!
این پاراگرافیه که دو کلمه آخرش باید یه شوک خفیف به خواننده وارد کنه. باید حواس خواننده رو پرت کنه...و یهو به "مراسم ختم" اشاره کنه. طوری که خواننده انتظارشو نداشته باشه. ولی این اتفاق نیفتاده. با کمی دقت در انتخاب کلمات و جمله ها می تونست وظیفه شو بهتر انجام بده.


نقل قول:
و حالا عده زیادی در قصر مالفوی ها حضور داشتند تا در مراسم ختم رودولف حضور پیدا کنند!

اما بر خلاف معمول مراسم ختم به جای ماتم و اندوه و به گوش رسیدن صدای گریه،این صدای خنده و خوشحالی بود که در مراسم به گوش میرسید!
باز هم ایده خیلی خوبه...ولی سوژه ها سرسری و گذرا رد شدن.
ملت از مرگ رودولف خوشحالن. این عالیه...اون قدر خوبه که واقعا حیفه که بطور مستقیم و در یک خط بهش اشاره بشه. می تونست خیلی مفصل تر باشه. خیلی جالب تر. خنده دار تر.
حتی اشاره به این که مراسم ختم مال کیه هم سوژه ای بود که حقش بود کمی بیشتر بهش رسیدگی بشه. مقدمه چینی داشته باشه. دیالوگ های شما معمولا خیلی قوی هستن. ولی در این پست معمولی بودن. ساده و عادی. حتی اون دیالوگ های پشت سر هم که شما مهارت خوبی در نوشتنشون دارین.


نقل قول:
چشمان حاضرین در مراسم برق زد...رودولف جادوگر متمکنی بود...شاید برای آن ها چیزی گذاشته بود!
یه ایده خوب دیگه که بلا استفاده مونده.
همه داشتن از مرگ رودولف ابراز خوشحالی می کردن...تا وقتی که بحث وصیت نامه پیش کشیده شد. چشماشون برق زد...و بعد چی؟

هیچی!

اینم یه فرصت بود...که ملت تغییر رویه بدن. حرفاشونو عوض کنن. به این امید که چیزی بهشون رسیده باشه، از مرگ رودولف ابراز ناراحتی کنن. این دیالوگ اصلا کافی نبود:
نقل قول:
_مرحوم بوق خورده!غلط کرده...والا...ما به احترام مرحوم سیاه میپوشیم!



نقل قول:
با باز شدن وحشیانه درب قصر مالفوی ها،جمله آن شخص ناقص ماند...پس از باز شدن در،چندین ساحره همراه چند بچه سیبیل دار،وارد قصر شدند...یکی از آن ساحره ها که جلو تر از بقیه حرکت میکرد ناگهان سر جای خود ایستاد و در حالی که به آن کودکان اشاره میکرد،رو به حاضرین در مراسم کرد و گفت:
_اینا بچه های رودولفن...بزرگشون کنید!
این قسمت خوب بود...ولی برای بالا بردن سطح پست کافی نبود. کمی هم دیر رسیده بود! شاید اگه این بچه ها کمی زودتر وارد سوژه می شدن(مثلا قبل از باز کردن وصیت نامه) می تونستن سوژه ساز تر و مفید تر باشن.


پست شما طنز بود...ولی خنده دار نبود. سوژه های خوبی داشت که تیتر وار بهشون اشاره شده بود. اگه هر کدوم از این سوژه ها بطور کامل و مفصل شرح داده می شد می تونست خیلی بهتر بشه.


احتیاج به کمک نداری...فقط احتیاج به کمی حوصله داری! صبورانه تر بنویس.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آرسینوس


سلام

از دیروز تا امروز...بله...همچنان خوبیم!


نقل قول:
به شدت تلاش کردم نکاتی که ذکر کرده بودید رو رعایت کنم.
ما نیز خوشحال می باشیم که تلاش می نمایی!


بررسی پست شماره 180 فرهنگستان ریدل ها، آرسینوس جیگر:


نقل قول:
لوئیس ویزلی با شنیدن ندای دامبلدور به سرعت به جلو خیز برداشته، به سرعت دامبلدور را روی دوش خود گذاشته و پس از اینکه از شدت هیجان، چند بار خورد به در و دیوار، دامبلدور را روی صحنه مقابل لرد پیاده کرد.
من در پست قبل فقط گفته بودم یکی بیاد به دامبلدورکمک کنه...وظیفه ادامه دهنده اینه که سوژه رو بگیره...و فکر کنه که چطوری می تونه همون سوژه کوچیک جزئی رو ادامه بده؟ این شکل کمک، ایده خوبی بود. ساده و بامزه! به نظرم شخصیت لوئیس هم برای این صحنه انتخاب مناسبی بود.


نقل قول:
دامبلدور که زیر یک چشمش کبود شده بود و بینی اش هم از حالت عادی به شدت کج تر شده بود، به سختی به کمک عصایش ایستاد. سپس به آرامی یک قدم به سمت لرد سیاه برداشت.

نقل قول:
دامبلدور نفس عمیقی کشید. سپس یک پای دیگرش را جلو گذاشت و پس از آن پای دیگرش را. البته تمام این حرکت ها با اندکی صدای قرچ قوروچ همراه بود.
ببین! این اغراق درسته...چون دامبلدور پیره و ما مجازیم اینو بزرگش کنیم. پس فراموش نکن...فقط چیزی رو که وجود داره می تونیم بزرگ کنیم. و علاوه بر "وجود داشتن" اون شخص باید خواننده رو یاد اون صفت یا اون رفتار بندازه. مثل همین پیر بودن دامبلدور...یا دماغ شکسته اش.


نقل قول:
- خب تام، همونطور که گفتم نمایشنامه ـت به شدت مشکل داشت. بنابراین اگر ادعا داری که حقیقت رو میگی، ازت میخوام بذاری ما هم زندگی شمارو نمایش بدیم.
سوژه در پست قبلی عوض شده...چون سوژه قبلی عمر خودشو کرده بود. این تاکید دوباره معمولا کار مفیدیه. یه جور محکم کاریه! که خواننده متوجه بشه مسیر داستان عوض شده.


نقل قول:
بنابراین اگر ادعا داری که حقیقت رو میگی، ازت میخوام بذاری ما هم زندگی شمارو نمایش بدیم.

لرد و مرگخواران راست نمیگفتند.
با استفاده از جمله ها می شه طنز خوبی ایجاد کرد. این قسمت هم خوب بود...ولی این کار یه قانونی داره. باید توجه خواننده رو به قسمتی که می خواییم جلب کنیم. این کار هم وقتی انجام می گیره که از کلمات عینا یکسان استفاده بشه. یعنی به جای:
بنابراین اگر ادعا داری که حقیقت رو میگی، ازت میخوام بذاری ما هم زندگی شمارو نمایش بدیم.

لرد و مرگخواران راست نمیگفتند.


بنویسیم:

بنابراین اگر راست می گی، ازت میخوام بذاری ما هم زندگی شمارو نمایش بدیم.

لرد و مرگخواران راست نمیگفتند!

این جا تاکید روی "راست گفتن" هست...برای همین به جای استفاده از عبارت های هم معنی از خود فعل باید استفاده کنیم.


نقل قول:
سینه اش را سپر کرد و با لحنی محکم و با ابهت که انحصارا برای خودش بود، گفت:
این تیکه بود؟ جیگر؟ این تیکه بود؟ به ما تیکه انداختی؟ این کارو کردی؟


نقل قول:
- بلی. راست میگیم. نتیجتا به عنوان تماشاچی، افتخار میدهیم و مینشینیم و چشمان پر اهمیتمان را برای دیدن نمایش مسخره شما خسته مینماییم.

پس از گفتن این جمله، لرد با آرامش و ابهت تمام از بالای صحنه به پایین آمد. سپس مقابل صندلی وسط ردیف اول رفت. یک عدد ویزلی را از روی صندلی برداشت و خودش به جای او نشست.
خوب بود. هم دیالوگ و هم حرکت بعدی لرد و هم عبارت تحقیر آمیز "یک عدد ویزلی" قشنگ بودن.


نقل قول:
حتی عده ای دست هایشان را از پشت صحنه بیرون آوردند و بلافاصله نقش "دستان پشت پرده" را به عهده گرفتند.
دامبلدور با دیدن دویست سیصد جفت دست که از پشت پرده ها زده بودند بیرون و پانتومیم اجرا میکردند، گفت:
- نه فرزندان روشنایی. ما میخوایم داستان زندگی تام و فرزندان تاریکی رو اجرا کنیم. دستای پشت پرده که برای خودمون بودن و عامل موفقیت های بیشمار هری در زندگی پر از عشق و برگزیده وارش
این قسمت به نظر من باید کلا حذف می شد. خوب شروع کردی...خوب پیش رفتی...ولی این جاش کمی خراب شده. از اون طنزاییه که به زور می خواد بخندونه...ولی نمی تونه.


نقل قول:
- میگم پروفسور، بازیگرا قراره کیا و در چه نقشایی باشن؟
پایان خیلی خوبیه. روشن و واضح...و تشویق کننده. چون نفر بعدیه که باید نقش ها رو تعیین کنه و این می تونه جالب و هیجان انگیز باشه.


شخصیت هات خوب بودن...لردت خیلی خوب بود. دامبلدورت عالی نبود ولی قابل قبول بود.


بله سینوس...تلاش کردی...تلاشت هم نتیجه داده. خیلی بهتر از پست قبلیه که نقد کردیم. داشتیم نگرانت می شدیم ولی ظاهرا دوباره داری مثل قبل می شی.


برو سینوس!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام ارباب.

حالتون خوبه ارباب؟

به شدت تلاش کردم نکاتی که ذکر کرده بودید رو رعایت کنم. بنابراین اگر زحمتی نیست و ممکنه یه نقدی بر این پست انجام بدید.

با تشکرات ارباب.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لادیسلاو

لازمه اون اسم منحوستو آخر هر پست بنویسی؟...ما مجبوریم هی بخونیمش؟


بررسی پست شماره 385 خاطرات مرگخواران، لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی:


نقل قول:
به تاریکی محضی که در برابرش بود خیره نگاه می کرد و انتظار نخستین پرتو های نور را می کشید. تاریکی به مرور روشن و روشن تر شد تا آن که حرف جادویی در میان زمین و هوا آشکار شدند.
شروعتون برای یک پست تکی زیادی ناگهانی بود. خواننده رو یهو پرت کردین وسط ماجرایی که نمی دونه چیه. اگه لازمه این کار رو انجام بدین، بهتره حداثل سرعتتون رو کم تر کنین...با فاصله...با جمله های کوتاه تر. با فرصت دادن به خواننده:
به تاریکی محضی که در برابرش بود خیره نگاه می کرد!
انتظار نخستین پرتو های نور را می کشید. تاریکی به مرور روشن و روشن تر شد تا آن که حرف جادویی در میان زمین و هوا آشکار شدند.

این کار مخصوصا در پست هایی که قصد دارین وانمود کنین قراره جدی پیش بره مهمه. خواننده رو قانع می کنه.

جمله آخر اشتباهه..."حرف جادویی ظاهر شدند"...این جور اشتباها در پست جدی(یا حتی توضیحات جدی) مهم هستن. تمرکز رو به هم می زنن. از زیبایی نوشته کم می کنن.


نقل قول:
آقای زاموژسلی چندقدم عقب تر پرید و به پشت افتاد و دست پایش را در آغوش کشید.
دست پایش را در آغوش کشید؟
باید بیشتر دقت کنین. اشتباهاتون خیلی جزئی، ولی تاثیر گذارن.
"آقای زاموژسلی" طرز خطاب محترمانه ایه. به نظر من باید به شکل خنثی تری می نوشتین. لادیسلاو زاموژسلی بهتر بود.


نقل قول:
- مااادر جان!

آقای زاموژسلی چندقدم عقب تر پرید و به پشت افتاد و دست پایش را در آغوش کشید. نه تنها قلبش که تمام وجودش می تپید. بعد از آن که ذهنش ماجرا را تجزیه و تحلیل کرد از جا بلند شد و به مجسمه مرد خشمگینی که در هر دستش یک شمشیر دندانه دار داشت و باعث وحشتش شده بود نگاه کرد.
این جا لادیسلاو ترسیده...و خواننده نمی فهمه از چی ترسیده. و تا وقتی که شما براش توضیح بدین مدت نسبتا زیادی می گذره. تو اون فاصله نوشته هاتون براش بی معنی هستن. چون نمی دونه چه اتفاقی افتاده. شکل توضیح دادن هم غیر مستقیم بود...این از اهمیت صحنه کم می کنه. توضیح شما به شکلی بود که دارین مسیر نگاه لادیسلاو رو تشریح می کنین...و در حین اون توضیح، به مجسمه هم اشاره می کنین. یه ماجرای مهم تر رو لای یه اتفاق کم اهمیت تر قرار دارین. به نظر من مجسمه باید جداگانه توصیف می شد...و قبل از این پاراگراف!


نقل قول:
- معلوم نمی باشد که این... خشمگین را در این سرای بنهاده است؟
دیالوگ ساده لادیسلاو خیلی خوب بود...اون سه نقطه هم منظور و لحن رو به وبی می رسونه. لادیسلاو می تونه تو جدی ترین موقعیت ها هم خواننده رو وادار به لبخند زدن کنه. و این توانایی مهمیه.


نقل قول:
چهره در هم کشید و نزدیک تر رفت، دهان مجسمه را بویید و با اندیشه انتقام گفت:

- آه و فغان! دهان وی نیز رایحه ای نامطبوع دارد... اشتباه مکن دنگ! ما نیز از گوشتیم، لکن دهانمان بوی گوشت می دهد؟ خا خا!
بین

شخص

و

دیالوگش

فاصله

نذارین!

باشه؟
برای هر عضو ده بار تکرار نمی کنم ها!


نقل قول:
" گو، نتوانم، نتوانم، نتوااااانم..."
تکرار بخش بخش این آهنگ...یه جورایی...اعصاب خرد کن بود.


توضیحات شما برای خودتون نوشته می شن. نه برای خواننده. برای کسی نوشته می شن که داستان رو می دونه، صحنه رو می بینه.
خواننده احتیاج به توضیح بیشتری داره. برای درک ماجرا بیشتر از حدی که لازمه مجبور می شه فکر کنه. چیزی که باعث می شه خسته نشه و ماجرا رو دنبال کنه طنزیه که توی صحنه ها مخفی کردین:
بخشی از وجودش با این قسمت از آهنگ، هم عقیده بود، اما هنوز چند قدم دور نشده بود، که روباه پشت لباس او را به دهان گرفت و به سمت آسمان حرکت کرد. آقای زاموژسلی مطمئن نبود که می بایست مسیر و مقصدش را به روباه بگوید یا خیر؟ به نظرش رسید که تنها به لفظ «همان همیشگانی.» اکتفا کند. امّا ظاهرا روباه خودش می دانست کجا باید برود و چه باید بکند.
همون طور که بار ها گفتم این جا هم برگ برنده شما لادیسلاوه. معنیش این نیست که بدون لادیسلاو نمی تونین بنویسین یا صفر می شین...ولی لادیسلاو شما رو خیلی بالاتر می بره. این اتفاق خوبیه که شخصیت شما این قدر به دردتون بخوره.

شما بیشتر از کلیات به جزئیات توجه می کنین.

مثلا شخصیت وارد اتاق می شه. شما به جای توصیف اتاق به توضیح جزء به جزء اشیای روی میز می پردازین. می تونین درباره جزئیات هم بنویسین. ولی اول به کلیات توجه داشته باشین. خواننده رو همراه خودتون ببرین...شما وارد اتاق می شین و از خواننده می خوایین دنبالتون بیاد.
البته این توجه به جزئیاتتون در مورد شخصیت ها(و نه فضاسازی ها) خیلی خوب و مفیده:نقل قول:
بی توجه به تهدیدات رز ویزلی بابت تخریب باغچه که اعلان می کرد چهار عدد خار را در چشمان مرد فرو می کند، کلاهش را صاف کرد



بی معنی...مسخره...جدی...حق به جانب!

پست شما این بود...و این دقیقا شخصیت لادیسلاوه. معنیش اینه که پست شما شخصیت داره. پست مال لادیسلاوه...و این به نظر من خیلی مهمه. اینه که نوشته های شما رو خاص و منحصر به خودتون می کنه.


موفق باشید!





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۹:۳۸
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 552
آفلاین
تقاضای نقد داریم: رول

لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۴ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 86 زمان برگردان مرگخواران، نیوت اسکمندر:


نقل قول:
محفل:

دامبلدور دستی به ریشش کشید و گفت:
- حال چجوری به ماه برویم.
پست قبلی کجا تموم شده بود؟

تو محفل!

و تا وقتی شما مکان رو عوض نکرده باشین، مکان داستان محفل باقی می مونه. برای همین اصلا لازم نیست اول پست مکان رو تعیین کنین.
این که آیا این کار ضرری داره یا نه...به نظر من داره. چون تیتر ها و زمان ها و مکان ها، حتی اگه شده برای یک لحظه باعث جدا شدن خواننده از داستان می شن...و این اتفاق بهتره تا جایی که ممکنه نیفته.


نقل قول:
دامبلدور دستی به ریشش کشید و گفت:
- حال چجوری به ماه برویم.

شخصی فریاد زد:
- ریش شما رو به ماه وصل کنیم بعدش بگیریمش بریم بالا.

این بار شاهکاری خلقتی دیگری گفت:
- نه بابا، باید دامبلدور رو بفرستیم ماه که بتونیم از ریشش آویزون بشیم، پیشنهاد من اینه با منجنیق همدیگرو رو پرتاب کنیم.
این دو تا دیالوگ از نظر ایفای نقشی اشکال دارن.
دامبلدور رهبر محفله...شخصیت شوخی داره. با همه راحته. ولی این باعث نمی شه همه هم با اون راحت باشن. مخصوصا اعضای محفل.
مرگخوارا باز تا حدودی ممکنه دور از چشمش مسخره اش کنن...ولی اعضای محفل نه. اونا هیچ وقت با دامبلدور این جوری حرف نمی زنن.

اون شکلک شیطانی اصلا برای این موقعیت مناسب نیست.
دقت کنین که نمی گم برای اعضای محفل مناسب نیست. چون اعضای محفل هم همگی فرشته نیستن! شیطنت می کنن. بدجنسی دارن. ولی در دیالوگی که مخاطبش دامبلدوره، این شکلک جایی نداره.

اشکال دیگه این قسمت اینه که محفلیاتون زیادی کم هوش(!) به نظر می رسن. مرگخوارا می تونن در پست هاشون سفیدا رو دست بندازن. ولی این کار یه قانون اساسی داره! اون مسخره کردن یه ارتباط و مناسبتی با اون شخصیت سفید یا خود محفل داشته باشه.
مثلا سیریوس تو کتاب می تونه تبدیل به سگ بشه...هیچ اشکالی نداره که در پست شما سیریوس با دیدن استخون از خودش بیخود بشه!
یا ویزلیا اونقدر بچه داشته باشن که حسابش از دستشون در بره.
یا محفلیا اونقدر فقیر باشن که همگی از یک جارو استفاده کنن.

ولی این دیالوگ های شما این حالت رو نداشتن.

عبارت "شاهکار خلقت" یه جور قضاوت بود...و نویسنده نباید قضاوت کنه. نباید جبهه و نظرشو مستقیم نشون بده. این کار تاثیر خوبی روی خواننده نمی ذاره.


نقل قول:
دامبلدور کروشیو زن درونش فعال شد،
نمی شه! هیچ وقت نمی شه! وگرنه کل پایه و اساس شخصیت ها زیر سوال می ره. شاید هر شخصیتی بتونه وسوسه بشه که از طلسم ممنوعه استفاده کنه. ولی دامبلدور نه! مثل این می مونه که لرد برای یک لحظه وسوسه بشه هری پاترو بغل کنه!


نقل قول:
لرد خوشحال شد وگفت:
- نیازی نیست هکتور، ما تورو به عنوان صعود همایونیمان به ماه در این محل نصب میکنیم.

هکتور دوباره روی حالت ویبره رفت. آرسینوس دید که لرز هکتور به ضرر همه است، ابتدا هکتور را ریست کرد سپس او را به حالت فلایت مود قرار داد وگفت:
- ارباب چرا یک ضربه گیر نسازیم؟

قسمت مربوط به مرگخوارا خوب بود. دیالوگ لرد خوب بود. هکتور هم نسبتا خوب بود.
پس چیزی که باید بهش دقت کنین اینه که سیاها چطوری باید درباره سفیدا طنز بنویسین.
نقاط ضعف محفل و محفلیا رو شناسایی کن.
این نقاط ضعف ممکنه واقعا نقطه ضعف نباشن. کافیه که از نظر سیاها ضعف محسوب بشن. مثلا عشق به نظر لرد ولدمورت ضعفه. یا ویزلیا شاید به همه بچه هاشون افتخار کنن. ولی این یکی از مهم ترین سوژه های طنز محفله.
وقتی این نقاط ضعف رو شناختی، به صورت اغراق آمیز بنویسشون...ولی ظاهر قضیه رو حفظ کن. به عنوان نویسنده دخالتی نداشته باش. مثلا:

نقل قول:
این بار شاهکاری خلقتی دیگری گفت:
- نه بابا، باید دامبلدور رو بفرستیم ماه که بتونیم از ریشش آویزون بشیم، پیشنهاد من اینه با منجنیق همدیگرو رو پرتاب کنیم.

این جا نویسنده زیادی دخالت کرده. ولی:

این بار یکی از چند صد ویزلی کوچک که به دلیل افزایش بی رویه جمعیت ویزلی ها، پدر و مادرش فراموش کرده بودند اسمی برای او انتخاب کنند، گفت:
- پروفسور...منم نظرمو بگم؟ به نظر من باید شما رو بفرستیم ماه که بتونیم از ریشتون آویزون بشیم. ریش شما همیشه نجات دهنده محفل بوده. و پیشنهاد دوم من اینه با منجنیق همدیگرو رو پرتاب کنیم....عالیه...نه؟


این جا مفهوم همونه. ولی نویسنده نقشی نداره. جمله مسخره و غیر منطقی رو بچه ویزلی زده! به ما(نویسنده) ربطی نداره. گوینده هم احترام دامبلدور رو نگه داشته و هم معتقده نظرش خیلی هم منطقی و قابل اجراست.

ظاهر قضیه این جوری حفظ می شه.


"بچه پست"شما جای رشد داره...پرورشش بده نیوت.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۰ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۲
از دپارتمان جانور شناسی یو سی برکلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 144
آفلاین
اربابا
این بچه پست ما را نقد میکنید؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۴۲ دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نقل قول:
ارباب جان، جان جانان!

رز جان جان جان جان!


نقل قول:
من اومدم درخواست نقد بدم!
خوش اومدی...داد نزن! می شنویم!


بررسی پست شماره 734 دژ مرگ، رز ویزلی:


یک رول کوتاه پر از دیالوگ...
این در نگاه اول این تصور رو در من ایجاد می کنه که این احتمالا یک پست سرگرم کننده اس و همین باعث می شه برای خوندنش تشویق بشم.


نقل قول:
روح توجه نکرد. بله. روح به پیشنهاد رودولف اهمیت نداد. روح شک داشت کسی بتونه جسمشو پیدا کنه. روح اسم نداشت و حتی با ضمیر اشاره هم خطاب نمیشد. روح نکره بود چون. اصلا توی تمام سوژه هم نکره بود و معرفه نشده بود. پیدا کردن جسم مرحوم شده ش کار حضرت گورکن بود.
شروعت خیلی خوب بود...وقتش رسیده بود که یکی بره سراغ این روح و از طرف اون و درباره اون یه چیزایی بنویسه.
توضیحاتت درباره روح خنده دار بود. این طنز جدی خیلی جالبه. طنزی که انگار کنترل کلمات از دست نویسنده خارج شده. فقط شکل نوشتنش می تونه طوری باشه که لحنش رو بهتر برسونه:

روح توجه نکرد...
بله!
روح به پیشنهاد رودولف اهمیت نداد!


آخر هر سه جمله مکث لازمه...و اون مکث رو باید به خواننده نشون بدیم.


نقل قول:
رودولف سرشو به طرف مرگخوارا برگردوند. گردنشو مالید و سرشو به نشونه ی تاسف تکون داد.

- شکنجه دادنش به کنار. بازجویی به کنار. یه کاری کنیم بیاد پایین بعد تصمیم بگیریم.گردنم درد گرفت بس که بالا رو نگاه کردم.
بین شخص و دیالوگ خودش فاصله نذارین. لزومی نداره. نوشته ها رو پراکنده نشون می ده.


نقل قول:
- کروشیو از روح رد میشه؟
- اصلا چرا روح ها به شکل دیفالت بالان؟
- چرا هنگام گام برداشتن نیز بالاتر از سطح زمین حرکت میکند؟
- یعنی میگی چرا روح شناوره؟
- یه ساحره هم این دور و بر نیس بیاد گردن منو ماساژ بده
- یعنی روح چگالیش کمتر از هواس؟
این جور دیالوگ های پشت سر هم فرصت خوبی هستن برای اشاره های ریز و کوچیک به شخصیت ها. برای همین بهتره هر کدوم هدفمند و دارای شخصیت باشن. دارای شخصیت بودن معنیش این نیست که الزاما به شخصیت خاصی نسبت داده بشن. کافیه هدفی داشته باشن. طنز باشن...یا جالب باشن. یا به طور واضح و مشخص، ولی غافلگیر کننده به شخصیتی نسبت داده بشن.
"واضح و مشخص، ولی غافلگیر کننده" یعنی خواننده انتظار نداشته باشه که اون شخصیت در اون لحظه اون حرف رو بزنه...ولی به محض خوندنش بفهمه که این دیالوگ مال فلان شخصیته. برخلاف توضیحش اصلا هم پیچیده نیست. مثلا همین که رودولف تو همچین موقعیتی از فرصت استفاده می کنه و می گه چرا ساحره ای نیست بیاد گردن منو ماساژ بده. این یه دیالوگ با شخصیته. یا دیالوگ آخر که مال رزه...رز به وضوح هنوز تحت تاثیر کنکوره...و این خیلی بامزه و دوست داشتنیه. جمله "کروشیو از روح رد می شه یا نه" هم خیلی جالبه. فرقی نمی کنه گوینده کیه... از طرف یه مرگخوار زده شده که حتی تو همچین موقعیتی هم برای حل مشکل می خواد دست به دامن طلسم های ممنوعه بشه.


نقل قول:
با جیغ رز که اخیرا سر و کله ش پیدا شده بود، همهمه تموم شد. اما مرگخوارا هستن دیگه. زیاد طول نکشید که دوباره شروع شه.
لحنت خیلی قشنگه...خیلی ساده و صمیمی...این صمیمیت و راحتی خیلی راحت به خواننده منتقل می شه. استرسش رو می گیره و بهش آرامش می ده.
بند بازی رو در نظر بگیر که دائم پاهاش می لرزه...تماشای نمایشش دلهره آوره...لذت بخش نیست.
ولی یکی که راحت و با اطمینان کارش رو انجام می ده این حس رو به خواننده منتقل می کنه که خیالت راحت باشه. من می دونم دارم چیکار می کنم.


نقل قول:
- یعنی اگه چگالی هوا رو کم کنیم میاد پایین؟
- چگالی هوا ره کم کنین.
- وینکی با هوای کم خفه شد! وینکی جن مهووء!
- خب چگالی روحو زیاد کنیم؟
- اصلا یه جادوگرم بیاد افسون بی حسی بزنه به این گردن قبوله
- چگالی روح را چگونه زیاد خواهید کرد؟
-اینجوری!
این دیالوگا خیلی خوب بودن. تک تکشون خوب بودن.


نقل قول:
هکتور یه بطریِ معجونو بالا گرفته بود. یه بطری خالی رو.

- روح رو به اندازه ی این بطری متراکم میکنیم! تا هم شکنجه بشه و هم بیاد پایین!
پایان شما یک پیشنهاد بود!
این دقیقا همون چیزی بود که سوژه در این قسمت لازم داشت.
مرگخوارا بلا تکلیف و سرگردون مونده بودن که با این روح چیکار کنن. که هکتور پیداش می شه و یه پیشنهاد می ده که احتمالا کسی ازش سر در نمیاره! ولی جذابیتش هم به همینه. چون هکتور شخصیت عاقل و منطقی ای محسوب نمی شه. پیشنهاداش همیشه همین جوری هستن. پیشنهادای خیلی مسخره و عجیب و غریب که در اون موقعیت منطقی به نظر می رسه و هر وقت ملت سعی می کنن پیشنهاد رو رد کنن متوجه می شن که در اون لحظه گزینه بهتری پیش رو ندارن!

پیشنهاد رو به طور واضح و روشن دادی و خواننده رو آزاد گذاشتی که پیشنهاد رو قبول کنه یا نکنه(که به نظر من باید قبول کنه)...ولی همین آزاد گذاشتن باعث تشویق خواننده می شه. و شخصیتی که قراره ازش استفاده کنه شخصیت نامتعادلی مثل هکتوره. اینم باعث می شه ادامه دهنده آزاد باشه که هر مسخره بازی ای که می خواد در بیاره.
هم پیشنهاد خوب بود و هم انتخاب شخصیتی که پیشنهاد رو داد.


همین جوری راحت بنویس رز...درگیر قید و بند نشو. چارچوب ها و قوانین و باید این جوری بنویسم ها. رز باید همین جوری بنویسه به نظر من. حتی کمی بی نظم تر. کمی شلوغ تر...کمی مسخره تر و بی منطق تر!


دندونت هنوز نیست رز!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۴۱ شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
ارباب جان، جان جانان!
من اومدم درخواست نقد بدم!

این رو میگم. البته واضح بود چون رول دیگه ای نزدم، ولی خب بلخره لینکشم دادم!

زیر سایه تون دعا میکنیم سایه تون بالا سرمون باشه!


ویرایش:
چیزه. اگه لطف کنین ته پست و تمون شدنشو هم بیشتر بررسی کنین متشکر تر میشم.
متشکر


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲ ۳:۴۸:۱۰
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲ ۳:۵۰:۰۰


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!











شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.