يه روز قشنگ ديگه تو هوگوارتز طلوع كرده بود و باعث شده بود كه نور خورشيد به طرز شگفت انگيزي رنگهاي زيبا بر روي درياچه به وجود بياره
مري تازه از خواب بيدار شده بود و داشت ميرفت كه صبحونه بخوره
كه يك دفعه برتي سر راهش سبز شد
برتي:سلام مري
مري سلام چطوري؟
برتي :خوبم مرسي به نظر تو هوا عالي نيست براي كوئيديچ
مري:من كه ديگه نميخوام به كوئيديچ فكر كنم
برتي:چرا؟
مرتي مگه نشنيدي جيمز چي گفت
برتي: چرا شنيدم بلاخره ميخوان يه تيم تشكيل بدن
مري:خوب اين يعني اينكه من بايد كوئيديچ رو بذارم كنار
برتي:از كجا معلوم كه تو انتخاب نشي
مري :من مطمئنم
برتي:من نميدونم تو از كجا مطمئني ولي من بايد زودتر برم كاري نداري
مري:نه فعلا خداحافظ
برتي:خداحافظ
اين چيزي بود كه چند روز بود فكر مري رو به خودش مشغول كرده بود ارزوي عضو تيم شدن و جستجوگر شدن مثل خوره افتاده بود به جونش از اون جايي كه يك % هم احتمال نمي داد كه جيمز اون رو انتخاب كنه مگر اينكه از معجون عشق استفاده كنه كه جيمز عاشقش بشه و انتخابش كنه
از فكر كردن به اين موضوع احمقانه از خودش خجالت كشيد
يه جايي بين لي و سيريوس توي تالا پيدا كرد
لي:سلام مري چت شده به نظر ميياد همين الان يكي از اسكروت هاي هاگريد رو قورت داده باشي
مري:نه چيزي نيست فقط فكر كوئيديچ اذيتم ميكنه
سيريوس :اوه بي خيال مري هر چي شد شد
مري:اره بره شما كه عضو شدنتون 100%فرقي نميكنه
لي:كي گفته؟
مري:از اون جايي كه شماها مثل من سال اولي نيستيد مشخص هست
سيريوس:مري هر وقت به اين فكر افتادي ياد هري بيفت
مري:اره ولي اون پروفسور مكونگال پشتش بود ولي من چي؟
لي و سيريوس وقتي اين غم رو در اعماق وجود مري ديدن
تصميم گرفتن تنهاش بذارن
مري بعد صبحونه كه تنها شامل يه تيكه تست بود بلند شد كه بره خودشو توي تكاليفش غرق كنه بلكه از فكر كوئيديچ در بياد
ولي كاري نتونست بكنه
و تنها چيزي كه باعث شد مري شب بعد از 2 ساعت بيخوابي به خواب بره
اين بود كه اخره هفته نزديكه و بلاخره همه چيز معلوم ميشه
حالا به نظر شما مري انتخاب ميشه بايد ببينيم