مودی چشمش را چرخاند و با هر دو چشمش به هری خیره شد.هری دم شاخی را برداشته بود.همان اژدهایی که آن شب هگرید می گفت خطرناک ترین اژدها است. در دلش آشوبی بر پا شد و شکمش درد گرفت.با خودش گفت : چرا؟ چرا من؟ چرا من بايد با این اژدهای وحشتناک مبارزه کنم؟ اگر ببازم چی؟ وای خدا.
سدریک و کروم رفته بودند و حالا نوبت فلور بود. وقتی بلندگو اسم فلور را فریاد زد هری توانست مدیر فلور مادام ماکسیم را از جایگاه اساتید ببیند که چگونه برای فلور دست تکان می دهد و او را تشویق میکند که به جلو برود.
کمی بعد مودی به سراغ هری آمد و گفت : هری نگران نباش و کاری رو که بهت گفتم بکن تا.....اوه فکر کنم که رون باهات کار داره.
و به در چادر اشاره کرد.هری چرخید و رون را دم در چادر دید.
رون گفت:آمممم....میخوام یه چیزی بهت بگم هری.
مودی گفت : خب دیگه من هم میرم.موفق بشی پاتر.
-ممنون پروفسور........رون چی کارم داشتی؟
مودی(یا همون کروچ )داشت از چادر خارج میشد که یکدفعه صدای ولدمورت در سرش پیچید :
- کروچ چی کار کردی؟
- قربان بهش گفتم چی کار کنه تا.....
-خیله خوب. فهمیدی مرحله ی بعدی چیه؟
- بله قربان فهمیدم.باید یک ساعت زیر آب باشه.فکر کنم چیزی رو که میخوایم بتونم از دفتر اسنیپ پیدا کنم.
- خوبه.تو این چند روز نشون دادی که واقعا به من وفاداری.
-بله این بازیکن( فلور )هم برد.تبریک میگم. و حالا.......هری پاتر.
هری وقتی اسم خودش را که از بلند گو اعلام کردند شنید از جا پرید.رون در حالی که از چادر بیرون را نگاه می کرد به هری گفت :هری فکر کنم حالا دیگه نوبت توئه.
بعد رو به هری کرد و گفت:منم دیگه میرم پیش هرمیون و هگرید. موفق بشی.
-آمم باشه.ممنون.
وقتی هری از چادر خارج شد صدای جمعیت را که تشویقش میکردند شنید : هری، هری، هری، هری...
هری نمی دانست که آیا جمعیت برای سدریک، کروم و فلور هم همین طور فریاد می زدند و آن ها را تشویق می کردند یا نه. او به راحتی توانست دوستانش از بین جمعیت پیدا کند.هرمیون، رون و هگرید برای او دست تکان میداند و او را تشویق میکردند.
چوب دستی اش را در آورد و شروع کرد به گفتن ورد:اکسپکتو، فرونسو....
و اژدها هم همزمان به طرف او گلوله های آتشین بزرگی پرتاب می کرد.هری چوب دستی اش را به طرف قلعه گرفت و جاروی پرنده اش را احضار کرد.در همین هین اژدها دم خار خاری اش را به طرف او پرتاب کرد و دست هری زخم عمیقی برداشت.چوب دستی اش را به طرف اژدها گرفت و وردی خواند و نوری قرمز رنگ به طرف او پرتاب کرد.اژدها روی زمین افتاد و هری از فرصت استفاده کرد.سوار جاروی خود شد و پرواز کرد.اژدها هم بلند شد و به دنبال هری پرواز کرد. هری که می خواست اژدها را گیج کند پرواز کرد و دور سر اژدها چرخید. وردی خواند و نوری ارغوانی از چوب دستش بیرون آمد و به بال اژدها خورد و یکی از بال های او خراش کوچکی براشت.
هری پرواز کرد. در آسمان اوج گرفت و از زمین فاصله گرفت.کمی که بالا رفت صورت ولدمورت را در آسمان دید. صورت او در آسمان ارغوانی رنگ واقعا وحشتناک بود.خراشش درد گرفت.آن دستش را که سالم بود روی خراشش گذاشت و نتوانست با دست مجروحش جارویش را کنترل کند و تعادلش را از دست داد.دستش را از روی خراشش برداشت و جارویش را گرفت.خودش را بالا کشاند و روی جارو نشست.
حالا وقتش بود که تخم را بگیرد.پس با سرعت به طرف تخم پرواز کرد.اما اژدها با دمش ضربه ای به او زد و هری از روی جارویش افتاد.بلند شد و با سرعت به طرف تخم دوید.تخم را برداشت که یکدفعه اژدها دمش را به طرف او پرتاب کرد.هری پشت تخته سنگی پرید تا اژدها به او آسیب نرساند.
داور مسابقه وردی خواند و از چوب دستی اش نوری طلایی رنگ بیرون آمد و اژدها را با زنجیر بست. رون و هرمیون به طرف هری دویدند. هرمیون گفت : کارت عالی بود پسر.
رون:آفرین خیلی خوب بود.
مجری:آفرین تبریک میگم خیلی خوب بود.هر چهار نفر موفق شدند تخم رو به دست بیاورند. عالی بود.
هرمیون:بیا باید ببریمت درمانگاه.
هرمیون و رون به هری کمک کردند تا به درمانگاه برود.
رون:هری فکر میکنی الان بچه ها تو سالن چی برات آماده کردن؟
هری:نمی دونم.شاید یه بچه اژدها!!!
و هر سه خندیدند.(:
اشکال هایی داشت که با ورود به ایفا و فعالیت و درخواست های نقد درست میشن.
تایید شد.
گروهبندی و معرفی شخصیت.