هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۷

پیتر جیمزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۶ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۳۰ پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷
از جهان طرد شدم، کُنج قفس سرد شدم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 10
آفلاین
نام: پیتر ( پیت)

نام خانوادگی: جیمز

گروه: گریفیندور

پاترونوس: پلاتی‌پوس

سن: 20

چوبدستی: ریسه قلب تسترال، 30 سانتیمتر، چوب درخت بلوط، انعطاف ناپذیر.

ویژگی‌های ظاهری: چشمان سبز، موهای قهوه‌ای و دندان‌های سفید.

ویژگی های اخلاقی:
شوخ، سرزنده، غیرتی بر روی دخترخاله‌اش، باهوش.

زندگینامه: دوران کودکی‌اش را در کنار دخترخاله‌اش ملانی استانفورد سپری کرد. آنها با کلی شور و شوق و دردسر درکنار هم بزرگ شدند.

سال پنجمش در هاگوارتز که تمام شد، چند ماگل از او برای بازیگری در نقش یک ماگل عاشق در فیلمهای خود درخواست دادند اما او قبول نکرد.

همچنین دخترهای زیادی خواستند در این زمان به روش‌های گوناگون به او معجون عشق بدهند اما او به دلیل حساسیت شدیدش به معجون‌ها دوری از هر دختری را می‌پسندید. البته جز دوری از ملانی.

در زمان تحصیلش در هاگوارتز هیچکدام از استاد ها از شوخی‌ها و رک بودن او جان سالم به در نبردن. اما به دلیل درس خوبش با او مدارا میکردند. و مانند دوست کنار او بودند.

تایید شد.
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط Melinda99 در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۸ ۱۷:۲۲:۱۴
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۲ ۲۱:۲۵:۵۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲:۲۶ سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۷

حسن مصطفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۳۳:۴۱
از قـضــــاااا
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 167
آفلاین
نام: حسن
نام خانوادگی: مصطفی
لقب (ها): دکتر، مصی، حسنی، حسنک، حسن بلاجر، حسن توپک، داور اعظم، آقای رئیس
گروه هاگوارتز: گریفیندور
پاترونوس: خاک انداز
بوگارت: ویلچر
چوبدستی: چوب شور
جارو: پارس خزر
وضعیت خون: کم خونی +HIV
شغل رد گم کنی-ماگلی: کِش (بطور پیشفرض مسافرکش است اما به بقیه کش ها هم بطور تفننی اشتغال داره)
شغل در عالم جادوگری: سابقاً بلاجر، سپس داور، هم اکنون رئیس انجمن بین المللی کوییدیچ!

زندگینامه:
به نام عاقا مرلین و بی بی شروین! مشخص نیست که وی چگونه پا به دنیای فانی گذاشت. روایت داریم که حسن ابتدا در جایی که نباید حضور به عمل رسانیده بود و فرشتگان مچش را گرفتند و نزد مرلین بردند. مری شاکی شد و او را به ته معده (کره خاکی) تبعید نمود. بطور پیشفرض لک لک ها حسن را به داخل زندگی فلاکت بار یک خانواده خاورمیانه ای پرتاب کردند. کودکی تیره و تار حسن را فاکتور بگیریم که به دستفروشی روی ویلچر گذشت. عقل حسن بزرگ و بزرگ تر می شد ولی جسمش در حد جنین مانده بود. وضعیت به جایی رسیده بود که در خانواده حسن یک تکه نان هم گیر نمی آمد. با این حال یک زندگی بسیار روتین و ساده مثل همه داشت.

مگر زمین مرلین بزرگ نبود؟ مهاجرت می کرد! چرا بزرگ بود. حسن خواست مهاجرت کند اما با مفهوم مرز آشنا شد. دید ویزا باید بگیرد و داستان و هزینه دارد. هیچ ساحره عرمینایی هم حاضر نبود لا چادری ردش کند آن ور. بیخیال شد و در همین گیر و دار از داخل لوله شوفاژ خاموش منزل سرد سرایداری شان ار طرف مدرسه ملی علوم و فنون تردستی علامه ممد حوریث دعوت نامه ای دریافت کرد. پله های ترقی علوم جادو جنبلی را دو تا یکی طی کرد و به مقام شامخ "مليئة فارغة" نائل آمد. به جهت استعداد لایتناهی ش در مظلومیت، همکلاسی ها بارها از وی به عنوان توپ بلاجر در بازی مهیج کوییدیچ استفاده می کردند تا همدیگر را لت و پار کنند. وی در دوران ملتهب جنگ های منطقه ای بین ماگل ها خدمت سربازی خود را در نقش توپ جنگی گذراند. در دوران سازندگی بعد از این جنگ ها به شهرک جادوگران نقل مکان کرد و کوییدیچ هم در همان دوره ها مجدداً اوج گرفت و لیگ های کوچه ای و محلی تشکیل شدند. در کنار مسافرکشی بین ماگل ها، حسن رفته رفته موفق شد در بسیاری از بازی های مهم لیگ بدتر جام شهدای برکه و جام قهرمانان آسیا به عنوان بلاجر استفاده شود. از جمله افتخارات وی در این دوران می توان به ایجاد نقص عضو در بیش از ده هزار بازیکن کوییدیچ و قتل صد و پنجاه مهاجم حرفه ای در سرتاسر قاره کهن اشاره نمود. او در بازی فینال قهرمانان آسیا حاضر نشد در برابر باشگاه اسرائیلی به میدان برود. داور خود فروخته بازی، حرکت وی را خطای هشتاد امتیازی در نظر گرفت. درخواست ویدیو چک نمود. پذیرفته نشد. حسن در اعتراض به این حرکت مغرضانه داور، میدان کوییدیچ را تا اطلاع ثانوی بوسید و ترک گفت.

حسن وارد دوران افسردگی شده بود. روز به روز چاق تر می شد و فوم و چرم های بلاجری ش وا می رفتند و آهن درونش تحلیل! پیشنهادات ماگل ها یک به یک می آمدند و بدون توجه حسن می رفتند. وی در این دوران به تلمبه زدن اعتیاد شدید پیدا کرده بود. شب ها خودش را باد می کرد و صبح ها وا می رفت. تا اینکه در یکی از همان روزهای غمزده، باشگاه ماگلی لیورپول با قراردادی وسوسه کننده به انضمام تلمبه ای طلایی و روکشی پلاستیکی به سراغش آمد. حسن لبیک گفت و در زمین فوتبال امت مشنگ به عنوان توپ دوباره درخشید. با بچه های بندر استخرجیگر یک به یک پله های صعود به صدر جدول رو بالا می رفت تا اینکه در دقیقه نود و سه بازی حساس مقابل شیاطین سرخ اولترافورد، استیو جرارلد پشت پنالتی قرار گرفت اما به نقطه اشتباهی از حسن لگد زد. کاپیتان بچه های بندری، کمر حسن توپک را هدف قرار داده بود، درست نقطه ضعف او. نتیجتاً حسن پس از کاتی گمراه کننده با اختلاف نود و هشت متر از بالای دروازه درون شکم یکی از هواداران مستقر در ردیف آخر جایگاه تماشاچیان آرام گرفت. فشار رسانه ها بالا گرفت. به حدی که سر یک بازی، تیم از رتبه دوم جدول به رتبه آخر سقوط کرد و رفت لیگ بدتر. بین علما اختلاف افتاد. برخی منشاء به یغما رفتن پنالتی را کاور پلاستیکی و حرارت مازاد روی بدن حسن دانستند. الکی الکی و خرکی خرکی از دنیای این ورزش ماگلی هم طرد شد.

او می رفت تا وارد فاز خودکشی شود اما قبل از آن پروفسور هوریس اسلاگ هورن از اقوام انگلیسی علامه ممد حوریث که حسن پیش تر در مدرسه ش درخشیده بود، تصادفاً با وی دیدار می کند و شخصاً با مسئولیت خودش حسن را به عنوان دانش آموز قرضی تحت نظام آموزشی شبانه در هاگوارتز ثبت نام می نماید. از طریق بسیج هاگوارتز و ارتباطات با بچه های بالا همانند مالفوی ها، حسن که حالا سن و سالی ازش گذشته به میدان کوییدیچ باز می گردد، اما نه در نقش توپ و نه حتی در نقش بازیکن، بلکه در نقش داور! بازی ها سوت می زند و داوری می کند. پس از توهین های تماشاچیان برخی از بازی ها با شعارهایی نظیر "توپ تانک فشفشه داور ما مسافرکشه"، کمتر داوری می کند و پایش ناگهان به مجلس باز می شود. اسم و رسمی پیدا می کند. نفوذش به حدی بالا می گیرد که مقام ریاست انجمن بین المللی کوییدیچ را به او پیشنهاد می کنند و او بر خلاف میل باطنی ش می پذیرد و سالهاست که بر همین مقام باقی مانده است. علیرغم ترورهای متعدد اما نافرجام و پارگی با چاقو، گمان آن می رود تا پایان عمر او این انجمن رئیس دیگری به خود نبیند.

تایید شد!
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۷ ۱۹:۰۹:۴۹






پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۹:۳۹ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷

مروپ گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۴ جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ دوشنبه ۹ مهر ۱۳۹۷
از خونه بابام!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
نام: مروپ گانت
گروه: اسلیترین
چوبدستی: چوب درخت افرا، ترکیب ریسه قلب اژدها و معجون عشق( به خاطر همین هر وقت طلسمی رو اجرا می کنه از چوب دستیش قلبای صورتی بیرون میاد) دارای انعطاف پذیری بسیار کم و 22 سانت
رتبه خون: صد در صد اصیل زاده
بوگارت: جدایی از تام ریدل پدر
پترونوس: فاقد پترونوس
مهارت ویژه: مار زبان بودن، چیره دستی در ساخت معجون عشق
خانواده: پدرش مارولو گانت و برادرش مورفین

زندگی نامه کوتاه:

مروپ، دختر مارولو گانت بود اون به همراه پدر و برادرش تو خونه گانت ها و دهکده لیتل هنگلتون زندگی می کرد. مروپ دختر لاغر و رنگ پریده ای بود و همیشه لباس های کهنه می پوشید و گردنبندی که مارولو ادعا می کرد متعلق به جد گانت ها، یعنی سالازار اسلیترین بود، همیشه در گردن داشت. خوشگل نبود و چشم هاش هم مشکل داشتند. بیشتر شبیه عقب مانده ها بود، که این ویژگی بارز خانواده گانت ها بود به دلیل ازدواج های خانوادگی.( خانواده گانت از خانواده هایی بودن که به اصالت اهمیت زیادی می دادن.) مروپ مثل برادر و پدرش مار زبان بود و اونها معمولا به این زبان با هم سخن می گفتن. پدر و برادر مروپ اهمیت زیادی برای اون قائل نبودن و همیشه مسخره ش می کردن.
مروپ پنهانی عاشق تام ریدل جوان مشنگ پولداری که بسیار خوشتیپ بود، شد. اما تام به اون نگاه هم نمی انداخت و اون خوب می دونست که پدرش با این کار مخالفه بنابراین؛ به محض اینکه پدر و برادرش به آزکابان رفتن، مروپ با معجون عشق تام رو عاشق خودش کرد. غافل از اینکه عشقی که با معجون ایجاد بشه، پایدار نیست و از بین می ره.
وقتی که اثر معجون از بین رفت، تام مروپ رو که حالا باردار بود، رها کرد. مروپ پس از زایمان، فرزندش رو به یتیم خونه مشنگی، اهدا کرد و گفت که اسم پسرش رو " تام مارولو ریدل" بذارن و پس از مدت کوتاهی مروپ، در اوج ناراحتی و اندوه حاصل از جدایی تام ریدل پدر، از دنیا رفت.


تاييد شد.
خوش اومدين.



ویرایش شده توسط n.575 در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۵ ۹:۴۳:۴۶
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۵ ۱۹:۴۶:۵۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷

آنا میرفیلدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۱ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۷
از هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
اهم اهم. سلام می کنیم تا درمورد خفن ترین دختر دنیا صحبت کنیم. ایشون آنا میرفیلد هستن، دورگه تشریف دارن. گروهشون همین اخیرا با خفت کردن کلاه جون گریفیندور شد و پاترونوسشم بز کوهیه... مرض! اون ته به چی میخندین؟ بزه دیگه!😠

آنا خانوم فرزند سوزان و خوآن میگل هستن که از وقتی آنا رو فرستادن هاگوارتز زدن به چاک تا ماه عسل نرفتشونو برن.😁

آنا خیلی گنداخلاق تشریف داره، آدم بامرامیه ولی از دماغ فیل افتاده. قدشم همچین بلند نیستا ولی خیلی ادعاشون میشه خانوم مردمو از سر بینی میبینن. 😌

چوبدستیش دز... بگم؟ اشکال نداره؟ اهم... دزدیه! قبل اومدن به هاگوارتز چوبدستیشو تو سر یکی خورد کرد و مال اون بلند کرد😁 اونم متوسطه، صاف و مشکی خالص، خوش دست با هسته مغز گردو.

همونطور که گفتم قدش متوسطه. چشمتش درشت و قهوه ایه، موهاشم لخت شلاقی. پوستش گندمکیه، سه تا کک و مک ریزم رو گونه سمت راست داره.

آدم تعصبی ایه، گروهشو خیلی دوس داره. سرتقیه برا خودش. از هیچی نمیترسه.خلاصه مناسب گروهشه دیگه.😚

به هر حال دختر خوبیه، اذیتش نکنین... البته اگه جرئت دارین ها.😏


تایید شد.
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۴ ۲۰:۲۷:۴۹

من همانم که باید
کیهانی تر از
ساز کلهر:))


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷

پیتر جیمزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۶ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۳۰ پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷
از جهان طرد شدم، کُنج قفس سرد شدم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 10
آفلاین
نام: ملیندا بوبین استانفورد

گروه: گریفیندور

سن: 19

پاترونوس: پلاتی‌پوس.

چوبدستی:چوب درخت آناناس، پر هیپوگریف، غیرقابل انعطاف.

محل زندگی: فرانسه، پاریس.

رنگ مو: قرمز، موقع عصبانیت و استرس قرمز آتشین و در شرایط آرام قرمز عادی.

خواهر دوقلو: ملانی استانفورد که دودقیقه کوچکتر است.

پدر و مادر: دیوید استانفورد و کلارا نایت.

شغل پدر و مادر: پدر نگو و نپرس وزارت جادوگری، مادر دگرگون نما و مدل مجله ی ساحره.

نوع شخصیت: خشک، جدی، عصبی، به نظر خواهرش مهربون، محتاط، غیرقابل نفوذ، به قوانین احترام خاصی میگذارد، علاقه زیادی به خواهر دوقلویش و رنگ سیاه دارد.

زندگینامه:

در پاریس همراه با پدر خود زندگی میکرد. او از همان کودکی تحت کنترل سختگیرانه پدر خود شخصیتی خشن به خود گرفته است.
در همان کودکی هم احساس گمشده‌ای را درون قلبش حس میکرد تا روزی که جغدی برای او فرستاده شد.
نامه ای که به پای جغد بود از او میخواست به برج ایفل برود تا غافلگیر شود. ملیندا بعد از کمی دودلی و از سرکنجکاوی سر قرار رفت و دختری را دید که برخلاف خودش با موهای آبی و بلند و لباس‌های رنگی و پاپیون‌های زرد و کتونی‌های سبز بود و در همان نگاه اول قلبش برای اولین بار شروع به تپیدن غیرعادی کرد، آن دختر کاملا شبیه خودش بود.
بعد از آن فهمید که پدرش درباره مادر جوان و شر و شیطان و زیبایش و خواهر دوقلویش به او چیزی نگفته بود.
ملیندا که سردرگم و گیج شده بود، فوری پیش پدرش رفت و از او درمورد این قضایا پرسید.
پدر او به ملیندا گفت که در دوسالگی ملیندا و خواهرش او و مادرش از هم جدا شدند و پدرش با ملیندا به پاریس آمد. آنها توافق کردند که هیچوقت دوباره همدیگر را نبینند.
ملیندا از اینکه تمام این سالها پدرش او را بی خبر گذاشته بود عصبانی شد و با خواهرش که انگار بخش گمشده ای از او بود برای همیشه از آن خانه بیرون رفت. پس از آن به نیویورک و مکزیک رفتند و ملیندا فنون رزمی ماگلی و سم شناسی را یاد گرفت و خواهرش هم آشپزی مکزیکی را. آن دو با وجود تفاوت هایشان بسیار به هم نزدیک بودند جوری که می توانستند احساسات و افکار همدیگر را حس کنند. ملیندا با وجود جدی بودن و علاقه اش به رفتن به انگلیس و کار در کمیته جاسوسی، بخاطر اصرارهای خواهرش پا به پای ملانی به آلمان، لهستان، پرو، سوئیس، هندوستان و غیره سفر کرد. درآخر آن دو با کوله باری از تجربه و مهارت ها به انگلستان برگشتند و ملیندا در آزمون پذیرش کمیته جاسوسان وزارت جادوگری، نفر اول شد و روز به روز در کارش پیشرفت می کرد. آن دو دیگر سراغی از پدر و مادرشان نگرفتند چون به آنها دروغ گفته بودند و در دهکده ی هاگزمید زندگی جادوییشان را ادامه دادند.


شناسه قبلی

درحال بررسی.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۴ ۲۰:۲۵:۳۷


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷

اشلی ساندرز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۹:۳۱ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
از لندن گرينويچ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
نام:اشلی ساندرز
سن: 13
متولد:17/1/2005

معرفى شخصيت:مهربان. کمى عجول. شجاع.باحال.اماده براى دعوا و دفاع از دوستان. هميشه با پسر هاى بزرگتر اسلايترين دعوا مى کنم .مورد توجه هستم;-).بسيار باهوش و با نمرات بالا. دخترى از نسل جديد. خيلى زود عاشق مى شم .با استعداد. هميشه با معلم ها دعوا مى کنم. از خقيقت دفاع مى کنم.و کارم با دليل و مدرک کار مى کنم.مانند ببرى وحشى کمى خطرناکم. اما با دوستانم بهترين حالت را دارم شوخ تبع .حاضرجواب.صلح طلب ولى جنگ که شروع شود تا پيروزى مى جنگم و دوست دارم در کارم بهترين باشم.دنبال نور و روشنايى مى گردم.کاريزماتيکم.به خودم توجه مى کنم.و به اصالت اهميت نمى دم.مدافع حقوق خوبان.دوست دارم در کارام بهترين باش.باهوش.و پشتکار زيادى دارم.وقتى زمين بخورم با قدرت زيادتر بلند مى شوم.از شکست ترسى ندارم.

چوب دستى: چوب درخت بلوط و با مغز رگ قلب اژدها و اش ققنوس.

جارو:نيم بوس 2018

ماگل زاده

ويژگى ها ظاهرى: مو هاى بلند مشکى لخت که تا کمرم مى رسد و هميشه ان را بالاى سرم مى بندم. چشم هاى ابى درشت و يک عينک دايره اى بزرگ مشکى روى ان قرار دارد لاغر و کشيده.

پاترانوس:غزال

علايق: موسيقى.وقت گذرانى با دوستان. خواندن کتاب.کوييديچ.

گروه:گريفندور

زندگى نامه:در شب هاى بعد از کريسمس در خانواده اى به جادو اعتقاد نداشتند متولد شدم مثل يه ماگل زندگى کردم. و بعد از به هاگوارتز امدم.

قدرت ها:مقابله با جادو ى سياه. معجون سازى.تاريخ جادوگرى.


تایید شد.
خوش اومدین.



ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۱ ۲۳:۴۰:۱۸

تا حالا کسی با گیتار زده تو سرت!؟


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
نام: ملانی استانفورد

گروه: گریفیندور

سن: ۱۹
پاترونوس: یوزپلنگ
چوبدستی: چوب آلوچه جنگلی، هسته ریسه قلب اژدها، کاملا انعطاف پذیر

محل زندگی: کالیفرنیا، سانتاکلارا

رنگ مو: متغیر با احساساتش، او دگرگون نما است.

خواهردوقلو: ملیندا بوبین استانفورد که دودقیقه از او بزرگتر است.

پدر و مادر: دیوید استانفورد نگوونپرس وزارت جادوگری، کلارا نایت مدل مجله ی ساحره.

شخصیت: رک، سرزنده، کمی مغرور و دمدمی مزاج و غیرقابل پیش بینی، عاشق هیجان و بسیار کنجکاو، اعتقاد کمی به قوانین و چیزهای دست و پاگیر دارد.

علایق: خواهر دوقلویش ملیندا، وسایل شوخی
جارو: نیمبوس 2000

زندگینامه:
ملانی از کودکی در میان لباسهای رنگارنگ مادرش و مهمانی های شلوغ او بزرگ شد.
آسان گیری ها و لوس کردن های مادرش باعث شده بود که او تابع هیچ قانونی نباشد و ریسک کردن را هیجان بداند‌. درگذر زمان موهای او هم از همین رویه پیروی کردند و باعث دردسر ملانی شدند. به طوری که با هر تغییر احساسی موهایش تغییر رنگ می داد، وقتی میترسید سفید و وقتی ذوق زده می شد موهایش به رنگ یاسی در می آمدند. به همین خاطر او هیچوقت نمی توانست بدون کلاه در دنیای ماگل ها راه برود.

در هفده سالگیِ او، مادرش با جهانگرد جوان و پولداری آشنا شد و با او ازدواج کرد. اما دخترش که از محدودیت مادرش عصبانی بود او را ترک کرد. قبل از ترک خانه مادرش راز وجود خواهر دوقلویش را به او گفت و ملانی با تمام سرعت به سمت پاریس پرواز کرد. پس از پیدا کردن و دیدن خواهر بزرگترش با لباسهای مشکی و موهای قرمز و اخلاق های جدی ای که با رگه هایی از مهربانی همراه بود، برای همیشه همراهش شد. ملانی از پدرش خوشش نیامد و او هم تا ملانی را دید رویش را برگرداند، شاید چون خیلی شبیه مادرش بود.

اما او و خواهرش با همه تفاوت هایشان بسیار صمیمی شدند و به مدت یک سال در سراسر جهان سفر کردند و در آخر به انگلستان و دهکده ی هاگزمید برگشتند. ملیندا با استعدادی که در کارهای جدی و وزارتی داشت در دایره جاسوسی وزارت استخدام شد اما ملانی هر روز به یک شغل مشغول بود. گاهی رنگ آمیزی منازل، آشپزی هندی و مکزیکی، گوشمالی دادن کسی، دیجی بودن در مجالس و غیره... خلاصه زندگی جادویی و پر ماجرای این دوخواهر از خانه ی دایره ای شکلی در هاگزمید، شروع شد.

شناسه ی قبلی

تایید شد!


ویرایش شده توسط Melan در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۱ ۲۰:۵۴:۳۵
ویرایش شده توسط Melan در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۱ ۲۰:۵۷:۱۱
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۱ ۲۳:۳۴:۰۶

بپیچم؟


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷

آنجلینا جانسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۷ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۰:۳۲ شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۷
از خونه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
نام:آنجلینا جانسون
مقام کوییدیچ:مهاجم
گروه:گریفیندور
همسر:جرج ویزلی
فرزندان:فرد ویزلی و روکسانا ویزلی
عضو ارتش دامبلدور...
زندگی نامه:
در یکی از شبهای سرد پاییزی اولین و آخرین فرزند خانواده اصیل جانسون چشم به جهانی پر از خشونت باز کرد. از وقتی که فهمیده بود پدر و مادرش را از دست داده است پیش عمه بزرگرش زندگی می کرد. در یازده سالگی مانند تمام اعضای خانواده اش به هاگوارتز رفت و در گروه گریفیندور گروهبندی شد. درسال یازدهم برای دفاع از حق تمام بچه هایی که والدینشان به دست ولدرمورت به قتل رسیدند به پا خواست و به ارتش دامبلدور پیوست. در اخر او با جرج ویزلی ازدواج کرد و اسم اولین بچه شان را به یاد برادر شوهرش فرد گذاشتند.

معرفی شخصیتتون خیلی کوتاهه. لطفا یکبار دیگه و اینبار کامل تر بفرستید.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۱ ۲۳:۳۱:۵۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
اسم: ديانا کارتر
گروه:اسلايترين,اصيل زاده

تولد:1ژوئن

چوبدستی:الماس خالص و عصاره گل ارغوان و خون ققنوس

قدرت:پرواز,کنترل اجسام با نيروی ذهن,دانشمند در زمينه ی

طلسم خوانی.

جانور نما:گربه سفيد

ويژگی های اخلاقی:خونسرد, مغرور,بلندپرواز, کاملاً مراقب پوستش به بيشتر چيزا مثل:نقره,آفتاب زياد,خاک و....حساسيت داره,عاشق کتاب. انيمه ومانگا محصوصا موسيقيه

ويژگی ظاهری:قد 160وزن43کيلوگرم,پوست:سفيدبرفی موهای عسلی رنگ چشم ها در حالت عادی عسلی اما در بعضی از موقيت ها سبزو خاکستری والبته چشم بادومی

معرفی:ديانا يک دورگه اينگليسی کره ای بود که همراه مادرش در کره جنوبی چشم بردنيا گشود وی در 8سالگی به همراه پدر و مارش به کشور پدری خود انگلستان,لندن مهاجرت کردند در 11سالگی نامه ای از مدرسه جادوگری هاگوارتز دريافت کرد
او دوست داشت همانند پدرش يک مرگخوار شود و مادر وی هم که يک ساحره بود با اين موضوع موافقت کرد. بخاطر اخلاقياتش در هاگوارتز به عنوان ملکه يخی شناخته شد او يکی از نزديکان و دوستان دراکو مالفوی بود او بخاطر هوش و قدرتش با اينکه سنش کم بود در الان سال سوم مدرسه هاگوارتز را ميگزراند و بخاطر توانايی در پرواز يکی از اعضای مهم اسلايترين است.


معرفی شخصیتتون کوتاهه. حتما برگردین و کاملش کنین.
تایید شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۲۱ ۲۳:۲۷:۲۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۷

WINDIGO


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۶ سه شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۲:۴۱ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
سلام میخواستم بدونم میتونم برای گرفتن نقش سیرس معرفی بدم ؟ یا قبلا گرفتن ؟
قبلا اندومدا بلک رو دادم که بدون لینک بود و نوشته هاشم سیاه بود ولی گفتین قبلا گرفته شده لطفا لیست رو بروز رسانی کنید


سلام.
بله، متاسفانه اشتباه ما بوده كه اون شخصيت هنوز لينك نشده.
خير. سيريوس بلك هم گرفته شده در حال حاضر.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۹ ۲۲:۱۷:۲۱


WINDIGO.Jr
Just Power







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.