هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سالن ممد جادوگر!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۹
#99

فرد ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۱ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۵۶ چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۹۰
از ابرها!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 53
آفلاین
بیخیال!!!


بعد از یک هفته غرغر کردن خسته شدید؟ بله!!! آیا از درست نشدن اوضاع موجود و پشت گوش اندازی مسئولان مربوطه خسته شده اید؟!بله!! آیا آنچه هرگز به جائی نرسید، فریاد است؟! بله!!!

پس بیخیال! کی به کیه؟ دندون الاغ شکسته!!!

همه این هفته بیخیال همه چیز میشیم! بیخیال حرفای مدیران و ناظران! بیخیال سوژه های دست و پاگیر و خسته کننده! بیخیال توصیف های وزین و موقر! بیخیال همه چیز!!!

پست های راحت میزنیم! راحت سوژه رو جلو می بریم! دیالوگ های راحت میگیم و بی خیال همه ی دستورات میشیم!

سردمداران حکومت باید بفهمند که اگر ما بخوایمف همه چیزو عوض میکنیم! حتی با بیخیالیمون!

پس همه با هم: بیخیـــــــــــــــــــــــال!



شکلک این هفته:

کد به حروف بزرگ: :YSLEEP:


آواتر این هفته: باید خیلی ریلکس و بیخیال باشه! ترجیحا ولو باشه!!!


آواتر پیشنهادی:




تصویر کوچک شده


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?


Re: سالن ممد جادوگر!!!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ یکشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۹
#98

فرد ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۱ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۵۶ چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۹۰
از ابرها!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 53
آفلاین
ویرایش: اگر میخواید اینجا مد ارائه بدید، آخر ِ هفته در بیلبورد دیاگون اعلام کنید و تبلیغ کنید و اول هفته ی بعد مدتون رو اینجا بزنید. اینجا فقط پست مد باشه! مغسی!



به سالن ممد جادوگر خوش آمدید!


جادوگران! آبجی ها! دیگر نگران نباشید، شما به روز خواهید شد، اگر....


اگر...

اگر....


اگر به روز باشید!!


اینجا یعنی مد! یعنی مدیریت! یعنی مدیتیشن! یعنی... اشتباه شد!

اینجا یعنی مد! یعنی چگونه زندگی ِ زیبائی داشتن!


اینجا یعنی مد!

یعنی هر هفته، ما یا شما چیزی را مد میکنیم، و بقیه آنرا استفاده میکنیم! و این یعنی کیفور شدن و زندگی کردن!


اینجا یعنی مد!

یعنی سالن ممد جادوگر! یعنی مدهای ممدی و ممده ای!


این روز ها از مدهای ممد جادوگر استفاده میکنند، شما چطور؟!!


000000000000000000000000000000000000000000000


مد این هفته: روشنفکری و غرغری!

طرز بیان: این هفته دائم به همه چی و همه کس غر میزنید و شکایت میکنید! سعی کنید حتی الامکان غر بزنید و از نقد شدید و آتشین دست نکشید! غر غر کردن یکی از ارکان مهم مد این هفته ست!!!


شکلک این هفته:
کد با حروف بزرگ: :RANT:


آواتر این هفته: چون قرار روشنفکر باشیمف حتی الامکان آواترتون باید دارای عینک باشه، دودی بهتره!!!

آواتر پیشنهادی:
تصویر کوچک شده





ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۵ ۲۱:۴۳:۴۱


Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۸
#97

لیلی لونا پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 389
آفلاین
کوییریل با فریادی از شادی گفت: اوه...این محشره! جیمز خیلی سریع صدتا از اینا برام بساز ، تا فردا هم بیشتر وقت نداری!

- چی؟ وقتش خیلی کمه تو رو خدا یه خورده بیشتر وقت بدین!
- خیلی خب تا ساعت 2 نصفه شب فردا!
- اوکی عالیه!
- پس برای گرفتنشون میاما!

کوییرل عمامشو درست گذاشت سر جاشو سپس با عجله از اونجا رفت! سپس برقی در چشمان جیمز و پیتر نمایان شد! سپس جیمز با خوشحالی یویوشو زد تو دماغ پیتر و گفت:خب پیتر ، پاشو برو صد تا از اینا بساز بیار! ایندفعه رنگش فرق داشته باشه ها!

- اما من نمیتونم جیمز!

- منظورت چیه؟

- جیمز من اونا رو از تو لباسشویی که توی اون کمد بود پیداشون کردم و بعدشم دادمش به کوییرل!

جیمز ایندفعه یویو رو محکم زد تو کله خودش و گفت: بدبخت شدیم!بریم ببینیم بازم پیدا میکنیم که از روش یه چیزی درست کنینم تحویلش بدیم!

سپس دونفری رفتن به سمت کمد فرشته ی نجاتشون!

- هی چیزی پیدا کردی؟

- نچ! تو چی؟

- منم نه! امم، یه چیزی اینجا گیر کرده بدو بیا ببنیم چیه! کمکم کن درش بیاریم!

پیتر به سمت جیمز که در حال کشیدن چیزی از زیر لباسشویی بود رفت و بهش کمک کرد تا اونو در بیارن و بالاخره با چند تا زور کتابی بزرگ از زیر لباسشویی به سمت دیوار رفت و بعد برگشت و خورد تو سر جیمز و پیتر اونو برداشت!

- بازش کن ببینیم چیه!

پیتر کتاب عظیم رو باز کرد و با ورق زدن هر یک از صفحه ها برقی در چشمانشان ظاهر میشد!

- اوووه ... پسر اینجارو کلی مدل لباس ، فقط کافیه اون مدله رو پیدا کنیم!

- اوهوم اما ما با یه مشکلی مواجهیم!

- چی؟

جیمز با اندوه نگاهش را از کتاب به پیتر انداخت و گفت:اون صفحه ای که دستور ساختشونو نوشته کنده شده...

- با شناست خداحافظی کن!

- نه باید یه راهی باشه! بگرد ببین شاید همین اطراف باشه!

- زیر لباسشویی شاید وقتی داشتیم درش می آوردیم اون جا جامونده باشه!

سپس دونفری سعی کردن لباسشویی روئ بلند کنن و بعد تیکه کاغذی رو یافتن!

- یه تیکش اینجا ولی تیکه دیگش رفته تو چاه انگار!

- بگو ببینم توش چی نوشته!

جیمز نگاهی به سرتاسر ورقه انداخت و سپس گفت:فکر کنم نصفشو باید از خودمون بسازیم!!!



Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۸
#96

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
چقدر وقت داری یدونه دیگه ازین لباسا بدوزی؟....

هنوز کامل حرف پیتر تموم نشده بود که جیمز بعد از یه جیغ یشمی خال خال پشمی، خاک اندازی حواله همگروهیش میکنه.

پیتر : باو به من چه مربوطه آخه،این ماگلا کورن همشون نمیبینه من وسط راهم همینجوری میاد.
جیمز که به شدت عصبی شده بود تا دهان باز کرد تا جواب پیترو بده ،پیتر خودش ادامه داد : تازه اون وسط نمیدونم چی بود،یه چراق قرمز دیدم،بعد اونرفش یه دونه سبزم بود نفهمیدم چی بود عجیبه ها وسط راه ازین چیزا میزارن.
جیمز که دیگه به نهایت عصبنیتش رسیده بود نتونست تحمل کنه و حمله کرد به سمت پیتر.

تق تووووووق شتـــــــــــــــــرق جیلینگ دیشدینگ(افکت کتک کاری و اینا)

10مین همینطوری گذشت.
پیتر : نمیخوای از روی من بلند شی؟
جیمز : نه خیر
پیتر : چرا آخه؟
جیمز : چون تو یویوی منو قورت دادی منم میخوم بچسبم به یویوم!
پیتر : بابا تو به من مهلت بده من خودم درستش میکنم دیگه تو کارت نباشه
جیمز : چی؟ میخوای چی کار کنی؟ها؟ای بی تربیت!!
پیتر : جیمزی الان کوییرل میادا،اونوقت دیگه شناسه ای نمیمونه که بخوای باهاش یویو بازی کنی.
جیمز میره تو فکر و بعد از چند مین به خودش میاد : اوکی ولت میکنم اما اگه یویومو ازون راهی که گفتی برگردونی دیگه من میدونمو تو آآآآآآآآ!
پیتر مختصرا سری تکون میده و به آرومی خودشو از جیمز جدا میکنه.
جیمز : خوب حالا چه گلی به سرم بگیرم؟ها؟بگو ببینم.
زیـــــــــــــــــــــــنگ زیـــــــــــــــــــــــــــــنگ
- بله؟
- الو؟
- بله؟
- ئه؟شما؟
- شما زنگیدی من بگم؟
- من؟من کی زنگیدم؟گفتم شما؟
- من جیمزم
- ای خاک بر سرت منم تدی ام!
- آها تدی چی کار کردی؟چیزی پیدا کردی؟
- نه ماما فهمیدم که یه سیستم هست که هر روز همه مدارو از شبکه های مشنگی میگیره.
= خوب از کجا باید بخریمش؟
- همونجا یه دونه هست پیداش کنین فقط.
- خوب ما باید دنبال چی بگردی؟چه شکلیه؟
- نمیدونم،اما فک کنم تو مایه هایه پاتیل و اینا باشه.
- آها اوکی.بای

جیمز به سرعت گوشیو گذاشت و به پیتر گفت : زود باش باید دنبال یه چیزی مثل پاتیل بگردیم.
پیتر : که چی بشه؟
- نمیدونم،به تو ام ربطی نداره بگرد فقط.
پیتر بازم از همون قیافه های ژانگولری به خودش گرفت و رفت به اتاق اصلی تا مشغول بشه.

30مین بعد

- هی جیغول بیا اینجا.
جیمز : چیه بگو.
- اینو ببین،بازش کنیم به نظرت؟
- آره باب ترس نداره بزار من بازش کنم.

همین که جیمز تازه داشت درو باز میکرد یه صدایی اومد.
زیــــــــــــــــــــــــــنگ(این با اون قبلی فرق داره زنگ دره)

در کمد خاک گرفته باز شده بود و همزمان با اون صدای بــــــــــــــوم مهیبی هم شنیده شد.
جیمز و پیتر که محو محتویات توی کمد شده بودند متوجه صدای کوییرل نشدن.

کوییرل : جیـــــــــــــــمز سیریوس پاتر سریع بیا اینجا بینم.
جیمز که ییهو به خودش اومد گفت : وای خاک تو سرم شد چی کار کنم حالا؟
پیتر : جیمز تو برو سرگرمش کن شاید بشه کاری کرد.
- آخه چه کاری؟
- برو تو کارت نباشه
جیمز با اکراه قبول کرد و به طرف سرسرای اصلی رهسپار شد.
در همین مدت که جیمز سرگرم حرفیدن با کوییرل بود و دیگه کلا پاچه شلوار کوییرلو جر داده بود پیتر سرگرم کند و کاو بود.

- ئه چی نوشته؟چی؟خانم مارپل؟ این یکی چیه؟ ئـــــــــــه شرلوک هولمز؟
پیتر یکم فک کرد و یه دفعه فهمید چه خبره.اونجا قبلا یه خشکشویی بوده اینا ام لباسای مشتریا بوده.

چند متر اون ور تر...
جیمز : پروفسور نظرتون چیه فداتون شم؟
کوییرل نگاه رعد و برق گونه ای به جیمز کرد.
- الان دیگه باید بیاد.پیتر جان کجایی پس؟
ترس در صدای جیمز موج میزد اما با شنیدن جواب پیتر اندکی آسوده شد.
پیتر : اوه سلام پروفسور،ساری لباستون اتو نداشت مشغول اون بودم!
کوییرل : خوب بده بینم حالا دههههههههه
پیتر : بله بفرمایید.
همین که کوییرل لباسو دید فریادی زد و ...


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ چهارشنبه ۴ دی ۱۳۸۷
#95

مادام   رزمرتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۲۶ سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۷
از کافه 3 دسته جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
سوژه جدید=سالن مد بیانکا
ناگهان در سر بیانکا صدای سشوار پیچید. یاد قدیمها افتاد.وقتی که پنج سال بیشتر نداشت و به سالن مد مادرش میرفت و از کارهای او در آنجا بسیار لذت میبرد.مادر و پدر او هر دو مشنگ بودند.
بیانکا هفته ها بود که دنبال کار میگشت،اما کاری را که مناسبش باشد پیدا نکرده بود،با گذشتن این خاطره از ذهنش فهمید که چه کاری مناسب اوست.جلوی آینه رفت و این ورد ها را تمرین کرد.
_Waxiness.(نرم کننده مو)
_Wax.(رشد ناخن و مو)
_wavy.(موج دار)
همه تاثیر داشتند.او خوشحال از این موضوع سریع برای 2 تا از دوست های صمیمیش دوینیا و شیمن جغد فرستاد و موضوع را با آنها در میان گذاشت.
فردای آن روز
زیر زمین خانه بیانکا تبدیل به سالن مد بسیار مدرن و زیبایی شده بود.
ساحره های زیادی دم در صف کشیده بودند.بیانکا،دوینیا و شیمن وارد سالن شدند.
ساعتی بعد
بیانکا با مهارت خاصی سشوار را در دست گرفته بود و با دست دیگر در حال اجرای وردی برای صاف کردن موی ساحره زیر دستش بود.دائم میگفت:
_فلت
شیمن در حال خواندن ورد:
_شنیونی وزی(شنیون کردن موهای وز وزی)
بود.و دوینیا زیر لب میگفت:
_مانیکوری(مانیکور کردن)
ساعت2 که میخواست مغازه را تعطیل کند.به کسانی که در آنجا بودند نگاهی انداخت،همه با تحسین به آنها نگاه میکردند.فهمید برای روز اول کار هر سه نفرشان نسبتا خوب بوده است.به فکر افتاد شاید چند تا شاگرد هم استخدام کند تا مشتری های بیشتری به مغازه اش بیایند.ساحره ها تک تک با لبخندی رضایت بخش از آنجا خارج شدند و سه دختر نیز پشت سر آنها با خوشحالی از سالن بیرون رفتند.

ویرایش ناظر :
با عرض پوزش از مادام رزمرتای عزیز ، این پست در نظر گرفته نمیشود ، نفر بعدی با توجه به پست قبلی ادامه بده لطفا.


ویرایش شده توسط مادام رزمرتا در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۴ ۲۲:۲۴:۴۲
ویرایش شده توسط مادام رزمرتا در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۵ ۱۷:۳۷:۰۷
ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۶ ۲۱:۴۲:۵۳

سرور ما سالازار اسلیترین.


Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ جمعه ۲۲ آذر ۱۳۸۷
#94

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
- هوی... پیتر بوقی، اینقده اینور اونور نرو پولکای عمامه هه کنده میشن از ریخت میفته باو! پولش که دستمون نمی رسه هیچی... شناسه هامونم می پره

پیتر که حوصله اش سر رفته و از روی یه میز، روی میز بعدی می پره و یا از پله ها بالا می دوه و از نرده ها لیز می خوره پایین، فقط یه جواب داره که بده:
-

جیمز با عصبانیت یویوشو دو سه دور تاب میده دور انگشتش و میره سراغ تلفن مشنگی:
- الو، تدی؟ خوب... ببین تدی، یه مدتیه این سالن مد از رونق افتاده. دیدم مفته اومدم کرایه ش کردم. میای کمکم؟ آخه من از کجا بدونم مد جدید چیه!

از اونور خط:
- منم چه بدونم؟ فوقش بتونیم مدل پسرارو سرچ کنیم. تازه شم از توی نت فایده نداره. باید بریم تو شهر بین ماگلا، بلکه یه چیزی دستمونو بگیره

جیمزی:
- پس من سالنو می چرخونم تو برو تو شهر مدلای جدیدو کشف کن. اوکی؟

تدی:
- اوکی. باشد تا وزارت نباشد!

جیمزی:
- بیش باد!

و گوشی رو میذاره. پیتر یه لحظه می ایسته:
- اون جملۀ مسخره چی بود گفتی؟ پیشی بیاد؟

جواب، یویویی بود که وسط عمامه ش فرود اومد و همونجا گیر کرد. جیمزی جیغ کشید:
- یویومو پس بده!

پیتر برای پس ندادن یویو، در سالن مد رو باز کرد و پرید وسط خیابون و یه ماشین ماگلی درست به موقع سر رسید و... شپلق!... دو دقیقۀ بعد، موشی با لباس های پاره و لب و لوچۀ آویزون وارد سالن مد میشه:
- جیمزی، چقده وقت داری یه نسخۀ دیگه از این لباسا بدوزی؟

ویرایش ناظر :
امتیاز شما 6 از 10!
موفق باشید.


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۲۲ ۱۴:۵۰:۳۲
ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۳ ۱۱:۲۱:۰۲


Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۷
#93

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
سوژه جدید:
میگم تکون نخور کشتی منو.بابا یک لباس دیگه.خوبه ابریشمی تنت نکردیما!
- آخه بجون تو سخته.الان دوساعته وایستادم اینجا.
- پول میگیری که وایسی دیگه.


جیمز متر را از جیب بیرون کشید و برای چندمین بار دور کمرش را گرفت.از پشت گوش های خود مدادی صورتی رنگ را دراورد و چیزی را بر روی کاغذ نوشت.
-خب.فقط مونده عمامش.

پیتر نگاهی به جیمز انداخت و سپس با پریشای گفت:
نکنه عمامه رو هم میخوای رو سر من بتستی؟
- ای بابا.مدلی دیگه.همه دوست دارن مدل بشن مانکن بشن.اون وقت تو میای اینجا ناز میکنی؟

جیمز سیریوس باری دیگر نگاهی به ردای بنفشی که پیتر بر تن داشت نمود و سپس دستانش را بهم مالید.
- عجب لباسی بشه.اینو براش درست کنم همه مدیرا میان پیشم.توپ توپ میشه.یک پول عالی!


چرخی به یویوی خود داد و سپس گوشی خود-یا چیزی شبیه به آن را- از جیبش بیرون کشید.
- الو؟پرفسور کوییرل؟

صدایی زنانه از پشت تلفن بگوش رسید.
هلو.این آنسرینگ ماشین تلفن پرفسور کوییرل میباشد.برای سوالات فنی،شما ره یک را فشار دهید.برای چک کردن ای پی خود،شماره دو را فشار دهید.برای بلاک شدن،شماره سه را فشار دهید.اگر کار دیگری دارید،شماره چهار را فشار دهید.اگر مزاحم هستید،تلفن را خواموش کنید وگرنه ما شناستون را خواموش میکنیم.
جیمز به سرعت شماره چهار را فشار داد.صدای زنانه دوباره شروع به سخنرانی کرد:
چند دقیقه صبر کنید.

ناگهان،صدای زنانه دیگری از پشت گوشی شنیده شد.جیمزسیریوس که گویا فرد را شناخته بود،صدای خود را صاف نمود و سپس،بسیار با ادبانه شروع به صحبت کرد:
سلام پرفسور.ببخشید مزاحم شدما
-حالا که شدی.حاضره؟
- آره پرفسور.میتونید بیاین ببریدش.روی عمامتون هم کلی پولک مولک چسبوندم که چشمهای هری رو بگیره.همه چیز ردیفه.
-باشه.من تا چند ساعت دیگه میام.


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷
#92

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
رون:
هرميون: چي شده؟

- ما كه بليط نياورديم!
- حالا چكار كنيم؟

رون و هرميون:

هرميون: من بهت گفتم برگرديم بياريمشون.
رون: خب داشتيم برميگشتيم كه تصادف كرديم؛ اگه اينقدر عجله نميكردي حالا هم بليط رو آورده بوديم هم ماشين مردم خراب نميشد!!!

هرميون: عهههههههههههه
رون:

***كنار ماشين جيمي و هدويگ***
جيمي و هدويگ يواش يواش خودشان را به ماشينشان رسانده بودند و به دعواي هرميون و رون نگاه ميكردند. در اين ميان جيمي شروع به صحبت كرد، طوري كه صدايش به آن دو برسد...

جيمي:عزيزم ماشين رو قفل كردي؟
هدويگ: آره عسلم!!!

- بليطا همراهته؟
- آره عسلم!!!

- پس بهتره راه بيفتيم؛ الان شروع ميشه.

جيمي سپس رو كرد به هرميون: "اوه، هرمي جون! پس شما هم اومده بوديد سالن مد!؟!؟! مثه اينكه بليطاتون رو نياوردين؛ اشكال نداره، من كه دارم ميرم، عكس ميگيرم و برات ميارم".

...
در آن سوي خيابان، سالن مد غرق سر و صدا و لباسهاي مختلف، در ميان نورها و رنگهاي زيبا ميدرخشيد و در كنار آن فردي كه لباس باشكوه و عروسكي مرلين رو پوشيده، ايستاده بود؛ جيمي و هدويگ بال در بازوي يكديگر به سمت آن حركت كردند. (جيمي و هدويگ: )

هرميون: من بليط ميخوام
رون: گريه نكن هرمي جونم

...


ویرایش شده توسط كورمك مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۱۲:۲۴:۱۴

در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۷
#91

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 277
آفلاین
هرمیون با عصبانیت رو به رون گفت:به من چه میخواستی یواش تر بری صددفعه بهت گفتم احتیاط یادت نره!
_ هرمیون؟این...این تو نبودی که میگفتی تند برو؟
_نه من؟چرا حرف میذاری تو دهنم رون؟
رون که دید همه ی کاسه کوزه ها داره میخوره تو سرش فکری کرد و چاره ای اندیشید.
_اصلا همش تقصیر اوناست که با ما تصادف کردن
هرمیون با تعجب رو به رون گفت:واقعا؟رون اونا به ما خوردن یا ما به اونا؟
_خوب من داشتم راه خودمو میرفتم که اینا اومدن به ما خوردن به من چه
هرمیون که عصبانی شده بود با سرعت به ان طرف خیابان که جیمی و هدویگ داشتند با هم صحبت میکردند رفت و رون نیز به دنبال هرمیون.

اون طرف خیابان

هرمیون با سرعت به ان طرف خیابان رسیدو یقه ی جیمی را گرفت و گفت:اهای...همش تقصیر تو و هدویگه که ماشین رون رو خراب کردین!
هدویگ در ان اوضاع و احوال به هرمیون گفت:قابل ذکره که اون ماشین مال رون نبوده بلکه مال دوستشون بوده
هرمیون:رون؟...منbmwx5 میخوام همین الان باید برام بخری وگرنه ...
_فعلا ما باید پول این ماشین رو بدیم!
هرمیون دوباره رو به هدویگ کرد و گفت:اماده ی جنگ باش هدویگ!
هدویگ: چی؟منظورت از مرگ چی بود؟
جیمی سقلمه ای به هدویگ زدو گفت:هدویگ؟فکر کنم الان وقتشه که...
اما هرمیون بالافاصله چوب دستیش را در اورد و رو به هدویگ گرفت و گفت:اکسپلیارموس!
و در ان لحظه هدویگ و جیمی فرار میکردند و رون و هرمیون نیز به دنبال ان دو و طلسم هایی پشت سر هم نثارشان میکردند.
__________
بالاخره بعد از کلی دویدن و فریاد زدن همگی در یک لحظه دست از دعوا برداشتند و روبرویشان را نگاه کردند.

هرمیون:رون؟تو هم همون چیزی رو میبینی که من میبینم؟
رون:مگه تو چی میبینی؟
_سالن مد جادوگری!
_پس بالاخره رسیدیم!
_اره.
....




Re: سالن مد جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۷
#90

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
_ تو دیگه نمیخواد به من یاد بدی لطفا زود تر گاز بده بریم اگه میشه!

------------
همون لحظه ماشین رون اینا .

هرمیون : رون ! یه لحظه صبر کن نرو !
رون : بالاخره نفهمیدم به کدوم سازت نی نای * کنم ! بابا خستم کردی . اون از صبح که از خواب هفت پادشاه بیدارم کردی . بعدش مجبورم کردی این لباسای عهد بوق رو بپوشم . ای بابا ! همین یه دقیقه پیش بود که میگفتی گاز بدم . چی شده ؟! حالا میگی غاز بدم !؟ ... چیزه یعنی حالا میگه صبرکنم !؟
هرمیون : رون میشه یه لحظه ساکت !؟ اولا لباسات چه ایرادی دارن !؟ بنفش رنگ ساله مگه نمیدونی ! بعدشم بدون بلیت کجا داری گاز میدی ؟ برگرد خونه ! یادم رفت بیارمشون !
رون : اگه ..
هرمیون ( شدیدا داغ کرده بود ) : اگه چی !؟ اگه و کوفت .تا چیزی نگفتم بهت ... برگرد !!!

رون از ترس جیغ هرمیون فوری دور زد و پاش روگذاشت رو گاز . غافل از اینکه قراره دو لحظه دیگه دماغ ماشینشون محکم به دماغ ماشین پیکس ها بخوره !

هدویگ که به فرمان جیمی با سرعت هزار کیلومتر در ثانیه ( ) داشت جلو میرفت هیچ جا رو نمیدید .

گوپس ! بینگ ! دریلیلیییییییییییییییییییییییییییییییییینگ ! ( صدای قل خوردن چرخ های ماشین ویزلی ها تو جاده ! )
----------

شنوندگان عزیز ! از رادیو جادوگران این صحنه دلخراش رو برای شما گزارش میکنم !
چند لحظه پیش در راه سالن مد تصادفی بس دلخراش رخ داد .
از اتومبیل فلوکس هیچی نمانده و ...

از پشت گزارشگر یهو هدویگ کلش رو میاره جلو و بدون دمپایی وسط حرفش میپره : البته این ماشین قبل از تصادف هم هیچی نداشت که حالا بماند !

گ : اهم اهم ! بله ! همونطور که گفتم ، اما اتومبیل دیگه هیچ صدمه ای ندیده و ...

--------------

اونور تر هرمیون و رون در حال بحث کردن با هم بودند .
هرمیون : وای ! حالا چه خاکی به سرم کنم !؟ سالن مد رو چیکارکنم ؟
رون : سالن مد بخوره تو سرت ...
هرمیون :
رون : چیزه یعنی ... بخوره تو سرم ! بگو من ماشین رو چیکار کنم !؟ با هزار جون امضا و قول و قرارداد از دوستم قرض گرفته بودم !


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.