چقدر وقت داری یدونه دیگه ازین لباسا بدوزی؟....
هنوز کامل حرف پیتر تموم نشده بود که جیمز بعد از یه جیغ یشمی خال خال پشمی، خاک اندازی حواله همگروهیش میکنه.
پیتر : باو به من چه مربوطه آخه،این ماگلا کورن همشون نمیبینه من وسط راهم همینجوری میاد.
جیمز که به شدت عصبی شده بود تا دهان باز کرد تا جواب پیترو بده ،پیتر خودش ادامه داد : تازه اون وسط نمیدونم چی بود،یه چراق قرمز دیدم،بعد اونرفش یه دونه سبزم بود نفهمیدم چی بود عجیبه ها وسط راه ازین چیزا میزارن.
جیمز که دیگه به نهایت عصبنیتش رسیده بود نتونست تحمل کنه و حمله کرد به سمت پیتر.
تق تووووووق شتـــــــــــــــــرق جیلینگ دیشدینگ(افکت کتک کاری و اینا)
10مین همینطوری گذشت.
پیتر : نمیخوای از روی من بلند شی؟
جیمز : نه خیر
پیتر : چرا آخه؟
جیمز : چون تو یویوی منو قورت دادی منم میخوم بچسبم به یویوم!
پیتر : بابا تو به من مهلت بده من خودم درستش میکنم دیگه تو کارت نباشه
جیمز : چی؟ میخوای چی کار کنی؟ها؟ای بی تربیت!!
پیتر : جیمزی الان کوییرل میادا،اونوقت دیگه شناسه ای نمیمونه که بخوای باهاش یویو بازی کنی.
جیمز میره تو فکر و بعد از چند مین به خودش میاد : اوکی ولت میکنم اما اگه یویومو ازون راهی که گفتی برگردونی دیگه من میدونمو تو آآآآآآآآ!
پیتر مختصرا سری تکون میده و به آرومی خودشو از جیمز جدا میکنه.
جیمز : خوب حالا چه گلی به سرم بگیرم؟ها؟بگو ببینم.
زیـــــــــــــــــــــــنگ زیـــــــــــــــــــــــــــــنگ
- بله؟
- الو؟
- بله؟
- ئه؟شما؟
- شما زنگیدی من بگم؟
- من؟من کی زنگیدم؟گفتم شما؟
- من جیمزم
- ای خاک بر سرت منم تدی ام!
- آها تدی چی کار کردی؟چیزی پیدا کردی؟
- نه ماما فهمیدم که یه سیستم هست که هر روز همه مدارو از شبکه های مشنگی میگیره.
= خوب از کجا باید بخریمش؟
- همونجا یه دونه هست پیداش کنین فقط.
- خوب ما باید دنبال چی بگردی؟چه شکلیه؟
- نمیدونم،اما فک کنم تو مایه هایه پاتیل و اینا باشه.
- آها اوکی.بای
جیمز به سرعت گوشیو گذاشت و به پیتر گفت : زود باش باید دنبال یه چیزی مثل پاتیل بگردیم.
پیتر : که چی بشه؟
- نمیدونم،به تو ام ربطی نداره بگرد فقط.
پیتر بازم از همون قیافه های ژانگولری به خودش گرفت و رفت به اتاق اصلی تا مشغول بشه.
30مین بعد
- هی جیغول بیا اینجا.
جیمز : چیه بگو.
- اینو ببین،بازش کنیم به نظرت؟
- آره باب ترس نداره بزار من بازش کنم.
همین که جیمز تازه داشت درو باز میکرد یه صدایی اومد.
زیــــــــــــــــــــــــــنگ(این با اون قبلی فرق داره زنگ دره
)
در کمد خاک گرفته باز شده بود و همزمان با اون صدای بــــــــــــــوم مهیبی هم شنیده شد.
جیمز و پیتر که محو محتویات توی کمد شده بودند متوجه صدای کوییرل نشدن.
کوییرل : جیـــــــــــــــمز سیریوس پاتر سریع بیا اینجا بینم.
جیمز که ییهو به خودش اومد گفت : وای خاک تو سرم شد چی کار کنم حالا؟
پیتر : جیمز تو برو سرگرمش کن شاید بشه کاری کرد.
- آخه چه کاری؟
- برو تو کارت نباشه
جیمز با اکراه قبول کرد و به طرف سرسرای اصلی رهسپار شد.
در همین مدت که جیمز سرگرم حرفیدن با کوییرل بود و دیگه کلا پاچه شلوار کوییرلو جر داده بود پیتر سرگرم کند و کاو بود.
- ئه چی نوشته؟چی؟خانم مارپل؟ این یکی چیه؟ ئـــــــــــه شرلوک هولمز؟
پیتر یکم فک کرد و یه دفعه فهمید چه خبره.اونجا قبلا یه خشکشویی بوده اینا ام لباسای مشتریا بوده.
چند متر اون ور تر...
جیمز : پروفسور نظرتون چیه فداتون شم؟
کوییرل نگاه رعد و برق گونه ای به جیمز کرد.
- الان دیگه باید بیاد.پیتر جان کجایی پس؟
ترس در صدای جیمز موج میزد اما با شنیدن جواب پیتر اندکی آسوده شد.
پیتر : اوه سلام پروفسور،ساری لباستون اتو نداشت مشغول اون بودم!
کوییرل : خوب بده بینم حالا دههههههههه
پیتر : بله بفرمایید.
همین که کوییرل لباسو دید فریادی زد و ...
seems it never ends... the magic of the wizards :)