-اوه نگاش کن...چه لباس خوشگلی!
-دمش گرم...خودشه...عجب هیکلی!
ملت جادوگر بر روی صندلی های خود نشسته اند. افرادی بر روی یک سکوی طویل در حال راه رفتن و عرض اندام هستند!!
-هی پسر این شلوارش خیلی خوشگله!
-آره ایول میریم امروز از اینا میخریم خزش میکنیم!
-اون جغدرو چقدر بامزست!
جغدی با قد یک متر و هشتاد سانتی متر(!) بر روی سکو در حال حرکت است!...راه رفتنش خیلی نامتوازن و خنده داره!...ناگهان یکی از پاهاش به اون یکی پاش گیر میکنه و با نوک به زمین میخوره!
ملت:
چند نفر بر روی سکو میان و جغد مورد نظر رو جمع میکنن و میبرن!
برنامه ی مد روز بعد از یک وقفه ی کوتاه ادامه پیدا میکنه...
-اتاقی در پشت سالن-
هدویگ در حالی که له و لورده شده بر روی تختی جادویی خوابیده...ناگهان کتی بل(صاحاب سالن!) وارد اتاق میشه!
کتی: این چه گندی بود بار آوردی جغد بی عرضه؟!
هدویگ: شما گفتین اون شکلی رویه سکو راه برو!
کتی: من گفتم؟...من گفتم؟...خب من گفتم که گفتم!...مگه من گفتم بخور زمین؟!
هدویگ: نه خب من خودم خوردم زمین!
کتی: خب منم همینو میگم!...از بس بی عرضه ای!...تو اخراجی هدویگ...اخراج!
هدویگ:
ناگهان هدویگ از خواب بلند میشه!(اه ته ضد حال بود!...خودم ضد حال خوردم!
)
هدویگ: ها؟...یعنی خواب میدیدم؟!...این چه خوابی بود؟!
هدویگ از جاش بلند میشه و داخل لونه ی خودش قدم میزنه!...ناگهان تلفن زنگ میخوره...
هو هو!...هو هو!...هو هو!
هدویگ: هلو؟...بله؟
-سلام...جناب هدویگ؟
هدویگ: بله خودم هستم بفرمایید!
-ببخشید من از سالن مد جادوگری مزاحمتون میشم!
هدویگ:
-اگر میشه امروز یه سر بیاین سالن مد...شما رو یکی از دوستان من معرفی کرده!
هدویگ: ببخشید شما؟
-من کتی بل...رئیس سالن من جادوگری هستم!
هدویگ: بله چشم حتما خدمت میرسم!
کتی بل: ممنون...میبینمت!...فعلا بای!
هدویگ تلفن رو سر جاش میزاره و به خوابش فکر میکنه!
[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro