من از یکی از سوراخهای گیلدی میام تو
...هییییییییییی چه بیناموسی ما بلد نیستیم نمایشنامه بنویسیم الان تغییر شکلتون میدم سوسک شین
(با معذرت خواهی از سوسک محترم وبعضی از سیاهان محترم ...نکته کنکوری: همه سیاها محترم نیستن)
-----------------------------------
مکان منکرت جادو ساعت 2:30 صبح
-----------------------------------
حاجی دارک الله اعظم در تفحص و مکاشفه بود که صدای جاسم نامی بلند گشت...
جاسم:حاجی..حاجی...
حاج دارکی:چیه سیدمو کشتن؟
جاسم :نه حاجی یه خبر مهم تر دارم ایندفعه...
حاجی:خوبه دیگه از این خبر تکراری خسته شده بودم
جاسم :بگم حاجی بالاخره یا نه؟
حاجی:اقرا
جاسم:یعنی چی حاجی جون؟
حاجی:یعنی بنال
جاسم:چشم حاجاقا....طبق گذارش واحد ستون پنجم م.م.ج یه عده دارن نیروگاه اتمی راه میندازن....
حاجی:هییییی استفاده از صنایع ممنوع موگلی ...اکسیو فلتون...دو ثانیه بعد....چرا این فلتو نمیاد جاسم؟
جاسم:حاجی تلفونه نه فلتون...
حاجی:به تو این فضولیا نیومده خودم میدونستم اکسیو تلفن
تلفن میاد تو دست حاجی
حاجی شماره 222 بقیشو بدو رو میگیره...
-------------------------------------
م.م.ج واحد قزوین ساعت 2:45 صبح
-------------------------------------
خاک عالم بر سرم.... خاک عالم برسرم
من:کی این آهنگ مزخرفو گذاشته رو تلفن؟
دوست پسر جاسم:برادر گراپی
من:
آه من گفتم چه آهنگ زیبا و دلنشینیست
دوست پسر جاسم:آری چنین باشد
صدای تلفن:خاک عالم بر سرم خاک عالم بر سرم
گوشیو بر میدارم
من:سلامُ علیکم واحَدَ منکرات قزوین بفرمایید
حاجی:احسنت بر تو باد برادر کالین همی سرت را بفرست شومینه ما باهات کار همی میدارم
من:حاجی جان ولی شما که از شرایط قزوین خبر دارین استفاده از فلو خطرناکه
حاجی:همی زود باش من که پودر الفلوم را از سر راه نیاورده ام
من:چشم حاجاقا
شپلخ حاجی گوشیو قطع میکنه
من: :2 دقیقه بعد تلفن
دوست پسر جاسم:کی بود برادر کالین؟
من:این فضولی ها به تو نیومده برو پی نخود سیاه تا صدات کنم
دوست پسر جاسم :
اوندفعه رفتم پیدا نکردم برادر کالین
من:میری یا برادر گراپی رو صدا کنم؟
دوست پسر جاسم:همی رفتم
تا درو میبنده من پودر فلو رو می ریزم تو شومینه
من:واحد مرکزی م.م.ج
کلمو میکنم تو آتیش
----------------------------------
م.م.ج واحد مرکز ساعت 3 صبح
---------------------------------
من با دومن ریش تو شومینه واحد مرکز ظاهر میشم
من:اسلام علیکم و رحمت الله وبرکاته حاجاقا
حاجی:سلامُ علیکم برادر کالین همی آسلام،اَسلام واِسلام ساپورتت کند
من:در زیر سایه شما حاجاقا ما همیشه ساپورت میگردیم امرتان چیست حاجاقا؟
حاجی:جاسم الان یه خبر مهم آورد
من:چی شد حاجی باز سیدتو کشتن؟
حاجی:نه...
من:خوبه از این خبر تکراری خسته شده بودم
حاجی:و من هم نیز...جاسم اقرا
جاسم :چی حاجی؟
حاجی:یعنی بنال آی کیو...
جاسم:طبق گذارش واحد ستون پنجم م.م.ج یه عده دارن نیروگاه اتمی راه میندازن
من:وااااااااااای چه بینامووووووووووسی هییییییییی(به مدل مرلینی)
حاجی:آری چنین بادا...حالا سریعا برادر گراپی ،دوست پسر جاسم و مرلین رو همراه خودت بیار واحد مرکز
من:ولی حاجی مرلین که از توالت در نمیاد
حاجی:بهش بگو یه آفتابه آخرین سیستم براش میخریم اگر اثر ننمود خبرو براش بگو خودش میاد بیرون
من:چشم حاجاقا
سرمو از تو شومینه م.م..ج مرکز میکشم بیرون
---------------------------------------
م.م.ج واحد قزوین ساعت 3:10 صبح
---------------------------------------
من:محمد تقی بدو بیا
دوست پسر جاسم(محمد تقی):هنوز پیدا نکردم نخود سیاهو برادر کالین
من:نمیخواد برو وسایلتو ببند میخوایم بریم مرکز
دوست پسر جاسم:جاسمم اونجاست؟
من:آری میباشدی
دوست پسر جاسم دوسوت غیب میشه حاضر شه
من:ای بابا اینم که رفت حالا کی برادر گراپی رو صدا کنه مرلینو چی کارش کنم....آهای ممد تقی بیا کارت دارم
دوست پسر جاسم:بله برادر قبل حاضر شدن به برادر گراپیم بگو حاضر شه مرلینم صداش کن
دوست پسر جاسم:.ولی؟
من:گو یه آفتابه آخرین سیستم براش میخریم اگر اثر ننمود خبرو براش بگو خودش میاد بیرون
دوست پسر جاسم:باشد برادر میره بیرون
---------------------------------------
م.م.ج واحد مرکزی ساعت 3:45 صبح
---------------------------------------
همه با پودر فلو میریم واحد مرکز
برادر گراپی آپارات میکنه میخوره تو در واحد مرکز
حاجی:سلام گراپی عزیز دل بابا ببین بنده خدا چی کشیده چه طفلی لاغر شده
جمعیت:
قال حاجی(ص ره ع یه چیز تو مایه های خفنیشن):همی جهادی برایتان دارم تومایه های ...من وکالین و گراپ ومرلین میریم جلو جاسم و دوست پسرش عقب میمونن که واحد خواهرا تماس بگیرن
جاسم :yes sir
حاجی :چند دفعه بهت گفتم رد آلرت 2 بازی نکن جاسم...unit ready
حاجی:کماندو ها به پیش...جاسم با واحدخواهرا تماس بگیر بگو چنتا فاطی کماندو(منظور تانیا کماندو برامون بفرستن)
همگی صلوات دارکی ختم کنید
جمعیت:
--------------------------------------
(این داستان ادامه دارد..)