امّا در گوشهی دیگهای از جنگ، اوضاع فرق میکرد.
چندین مرگخوار و محفلی نشسته بودن و بحث میکردن.
- الآن ما قراره چیکار کنیم؟
- بجنگیم.
- خب. جنگیدیم. که چی؟
- پوزهی آرسینوس رو به خاک میمالیم خب!
- پوزهی آرسینوس رو به خاک مالیدیم. چی گیرمون میاد؟
- خب... رهبرامون بابت این پیروزی لایکمون میکنن.
- خب که چی؟
- تا بهمون خونه و ماشین و پول تو جیبی بدن و بتونیم زندگی ایدهآلمون رو داشته باشیم.
- فرضاً به زندگی ایدهآلتون رسیدین. هر جوری زندگی کنین، آخرش یه روزی میمیرین. ینی تا آخر عمرتون دوس دارین زیر سایهی رهبراتون زندگی کنین؟ دوس دارین تا آخر عمرتون زیر دست باشین؟ دوس دارین تا آخر عمرتون نقشِ "با تشکر از خانوادهی رجبی" رو بازی کنین؟ ینی دلتون نمیخواد مستقل باشین؟ دلتون نمیخواد برا یه بارم که شده خودتون قهرمان زندگیتون باشین؟ نمیخواین برا یه بارم که شده نقش اصلیِ داستان رو بازی کنین؟ تا کی میخواین برا ولدمورت کمپوت گیلاس و برا دامبلدور نوشابهی تگری باز کنین؟ نمیخواین اونی که کمپوت گیلاس رو میخوره و نوشابهی تگری رو مینوشه، خودتون باشین؟!
- چرا چرا چرا چرا میخوایم!
- دمتون گرم! پس از این لحظه، ما آلبوس دامبلدور و لرد ولدمورت رو ول میکنیم به حال خودشون تا توی جنگِ کلیشهایشون بپوسن و خودمون میریم سراغ ماجراهای خودمون!
- اوهوم، موافقیم!
- خب، کسی ماجراجوییِ خاصی سراغ نداره؟
- من سراغ دارم. میگن توپِ مسابقهی افتتاحیهی جام جهانی ۲۰۱۸ جانپیچ لرده...
- نه دیگه. قرار بود از این به بعد حتی یه اسم هم از ولدمورت و دامبلدور توی داستانامون نبریم.
- خب میگن توپِ مسابقهی دوم جام جهانی ۲۰۱۸ داخلش سنگ زندگی بیپایان وجود داره.
- عه؟ خب سوژهی خوبیه. بفروش داره. کسی دیگه سوژه سراغ نداره؟
- یه آزمایشگاه مخوف سراغ دارم که هرکی واردش بشه اتفاقات خفنی میفته.
- هوووووم، خوبه. ولی... انصافاً هدفمون از ورود به اون آزمایشگاه چی میتونه باشه؟
- هدف؟ هدف نمیخواد که قربونت برم. مهم مسیر سوژهس. اتفاقات جالب میفته دیگه. توی آزمایشگاه گیر میفتیم، با دشمنا میجنگیم، با موانع مختلف روبهرو میشیم، بعضیا میمیرن، بعضیا زنده میمونن، کمک میکنیم به همدیگه، دوستی، اتحاد، اُمید و این حرفا!
- ها. خوبه.
- منم یه سوژه سراغ دارم. نظرتون چیه بریم یه سری به بچه محلای مشنگی تهرون بزنیم؟
- آها اینم خوبه. خب دیگه، زیادی شلوغش نکنیم. الآن ما سهتا سوژه داریم. پس به سهتا دسته تقسیم میشیم. دستهی اول میره سراغ توپ مسابقهی دوم جام جهانی. دستهی دوم میره سراغ اون آزمایشگاه مخوف. دستهی سوم هم میره چند صباحی رو توی کوچه پس کوچههای تهرون میگذرونه. گرفتین چی شد؟ یالا دیگه! بریم!
و به این شکل، مرگخوارا و محفلیا سوژهی جنگ علیه آرسینوس رو ول کردن و رفتن سراغ سوژههای مورد علاقهشون و سوژهی فعلی پادگان ققنوس تبدیل شد به چهارتا سوژه!