هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
#35

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
××چه بر سر گريفيندور در چند ماه اخير گذشت××
سلام
اينجاست كه ميخوام از اتفاقهايي كه اخيرا براي گريفيندور افتاد توضيح كوتاهي بدم.باشد كه رستگار شويم!

زمستان سال 1384،فصلي سخت و سرد براي گريفيندوري ها بود.گريفيندور با كله درون يه دره عميق سقوط كرده بود كه عمق اش را براتون كامل تشريح ميكنم.
اول اينكه فعاليت در گريفيندور به صفر رسيده بود.ناظرهاي عزيز سعي در فعال نگه داشتنش بودن ولي شكافي عظيم و تركهايي كه ميشه گفت كمتر از آن شكافها نبودند در ساختمان گريفيندور بوجود آمده بود كه تمام تلاشهاي آنها را خنثي ميكرد.
شكاف اصلي را به نظر خودم از دست رفتن انگيزه فعاليت در تالار براي همه بچه هاي گريفيندوري شده بود.به طوري كه براي يك نظر يك خطي هم انگيزه اي براي پست زدن وجود نداشت و فعاليت واقعا كم و كمتر شده بود.
شكاف ديگر اختلاف و كدورت هاي سنگين بين اعضاي گريفيندور بود كه حتي به بيرون از گريفيندور نفوذ كرده بود كه باعث بوجود آمدن نظرات منفي در مورد گريفيندور شد.
و بعد غير هماهنگي و اختلاف عقيده شديدي كه باز در گريفيندور وجود داشت كه نمونه اي از آن را در انتخابات وزير ديده شد كه از گريفيندور 3 كانديد آمده بودند كه همان باعث شد كه تمركز گريفيندوري ها در مورد انتخابات به هدر رفت و دراكو مالفوي عزيز از اسلايترين موفق به گرفتن اين مقام شد.به نظر من موفق شدن دراكو به خاطر هماهنگي خوبه اسلايترينها و حضور در صحنه انتخابات براي هم گروهي خود بود كه واقعا تاثيرگذار بود.همچنين ريونكلايي ها كه با آمدن برادر حميد و راي بالايش هماهنگي خودشون رو نشون دادند.
تبليغات منفي درباره گريفيندور در تمام سايت پيچيده بود به طوري كه در آن زمان كمتر كسي دوست داشت به عضو گروه گريفيندور باشد و اگر هم مي آمد،بعد از يك هفته شروع به اعتراض در مورد بدي گريف ميكرد كه قسمتي از آن نيز مطمئنا از همان تبليغات منفي ريشه گرفته بود.خيلي از اعضاي گريفيندور هم گروهشون را تغيير دادند كه واقعا ضربه بدي به گريفيندور زد.
ناظرهاي گريفيندور نيز مرتب تغيير ميكردند ولي جو حاكم آنها را فراري ميداد تا اينكه ليلي اوانز و بيل ويزلي عزيز با يكديگر به نظارت گريف پرداختند.در آن زمان اتفاقهايي افتاد كه گريفيندور از سقوط به عمق بيشتر متوقف شود.
يكي از آنها بازگشت بعضي از اعضاي قديمي گريفيندور به سايت و در نتيجه به گريفيندور بود كه باعث شد كه انگيزه اي كمي براي فعاليت بچه هاي گريفيندور بوجود بيايد.
و ديگر بوجود آمدن دو تاپيك جديد با موضوع جالب بود و بعد انتخابات داخل گريفيندور كه توسط ليلي عزيز مطرح شد و باعث بوجود آمدن يه انگيزه ديگر براي فعاليت شد ولي ديري نپاييد كه دوباره فعاليتها كمتر و كمتر شد.شايد بشه اين دوران كمتر از يك ماه به طول انجاميد و دوباره خوابيد.درسته كه مشكل انگيزه تا حدودي حل شده بود ولي بقيه مشكلاتي كه در بالا ذكر كردم باعث شد كه گريفيندور نتونه به طور كامل بلند بشه.اين دوران با دوران فعاليت مدرسه يكي بود كه گريفيندور به همين دليل و ضعفي كه داشت نتونست به جام هاگوارتز دست يابد ولي به لطف و تلاش استرجس كه در همين دوران باعث بوجود آوردن تيمي قوي از گريفيندور شده بود،توانستيم جام كوييديچ را ببريم.در اين زمان ليلي از نظارت گريفيندور رفت و به جاي او استرجس عزيز به نظارت گريفيندور برگزيده شد.
خب چند مدت از خوابيدن دوباره گريفيندور ميگذشت كه بيل دست به كاري زد كه من اسم آن كارو ميذارم:"با دار زدن نجات دادن"(البته من الان فكر ميكنم آن كار براي نجات گريفيندور الزامي بود).با بستن و پاك كردن و منتقل تاپيكها باعث بوجود آوردن يك تحرك عظيم و سازنده در داخل گريفيندور شد كه بچه براي نجات تاپيكهاي باز مانده پست ميزدند ولي باز يك چالش در اينجا اتفاق افتاد كه عجيب بود.يكي از مديران اسم انجمن "تالار عمومي گريفيندور" را به "تالار خاله بازان گريفيندور" تغيير كرد كه البته مدت طولاني به اين شكل نبود ولي باعث عصباني شدن گريفيندوري ها شد،و البته و خيلي خوشبختانه اين عصبانيت و غيرتي كه گريفي ها در اينباره نشان دادند در مسير درست و سازنده اي قرار گرفت كه باعث شد كه گريفيندوري ها به تغيير اين حالت بر بيايند.
به اين شكل،ابتدا با تبليغات منفي اي كه ميشد به شدت مقابله شد و بعد در داخل مسئوليتها دوباره تقسيم شدند و يك هماهنگي جالب در گريفيندور بوجود آمد.آن حركت مديران باعث شد كه گريفيندوري ها دعوا رو براي مدتي كنار بذارند و گريف رو بار ديگر به اوج برسونند.
انگيزه،ساختن گريفيندور به بهترين نحو ممكن با كمك يكديگر!
اختلاف،به طور كامل در آن مدت كنار گذاشته شد.
عقيده ها،همه در اين مورد مهم به يك عقيده بودن رسيدن و در موارد ديگر با هم كنار اومدند.
تبليغات منفي،بلافاصله با واكنش اعضا مقابله ميشد تا جايي كه ديگر تمام شد.
سطح پستهاي گريفيندوري ها نيز به طور ميانگين پيشرفت چشمگيري كرد.
سر انجام به اينجا رسيديم كه به نظر من الان گريفيندور باز گل سر سبد گروه هاي ديگر شده است.
در نتيجه گيري كه ديروز كردم،كل ناظران سايت به غير از انجمنها و تالارهاي خصوصي و قدح انديشه،22 نفر هستند كه گريفيندور با 8 نفر ناظر كه 36% از كل است توانسته در اوج قرار بگيرد.در 11 انجمن غير خصوصي و انجمن قدح انديشه حداقل يك گريفيندوري در نظارت آنها را از 18 انجمن برعهده دارد كه در كل 61% است كه همه اينها افتخاري براي گريفيندور است.

از همينجا از ليلي و بيل و استرجس و همه بچه هاي گريفيندور براي انجام چنين عمل خاطره انگيزي تشكر ميكنم.
گريفيندور به سلامت باد!

مرسي
آرتيكوس دامبلدور


با عرض معذرت از پرفسور کوییرل که بنده ویرایش کردم و وظایفم را نادیده گرفتم . آرتیکوس عزیز بسیار زیبا احوال آن زمان گریفیندور را شرح دادی . چقدر زیباست که ملت سایر گروه ها هم دست به این کار بزنند.


ویرایش شده توسط فرانک لانگ باتم در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۵ ۲۳:۳۶:۲۴

آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
#34

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
*پشت صحنه ای از حمله ی محفل ققنوس و توابع! به دژ مرگ*



همیشه وقتی این سوال ازم پرسیده میشد که چرا سفیدا به سیاها حمله نمیکنن؟
جواب های قانع کننده ای داشتم و در بیشتر مواقع هم جوابم این بود که سفیدا همیشه صلح طلبن و به جنگ سیاها نمیرن!

اما لرد و یارانش بعد از جنگی که تویه کافه ی محفل ققنوس راه انداختن(که دست بر قضا من اون موقع به دلایلی در سایت نبودم) دیگه انگار نه انگار که جنگی بین سیاها و سفیدا وجود داره!

منتظر موندیم و موندیم و چیزی جز طرح بیگ بنگ و بیگر بنگ و در آنیده بیگست بنگ و خیلی خیلی خیلی خیلی بیگ بنگ! از لرد و تقریبا یارانش ندیدیم!

از طرف دیگه وزیر بعد از مدتی کاراش کمتر شد و یا بهتر بگم که سوژه ها کلا در سایت کمتر و کمتر شد!
حتی اصلا میشه دلیل به روز موندن تاپیک ""ماجراهای دامبل و خانواده!"" رو بهم همین دونست که سوژه های جالبی تویه سایت وجود نداشت و عده ای رو کشوند سمت خودش!...یا تاپیکای دیگه!
وزارتخونه ارتش هم داره که تقریبا این اولین جنگیه که ارتش وزارتخونه در اون شرکت میکنه!(یعنی قرار بود کم کم شرکت بکنه که خب بنا به دلایلی حمله رو به پایان رسوندیم!)

از طرف دیگه باز الف دالی داشتیم که به اونا هم اجازه کار در این حمله داده شد که باز به دلایلی این گروه هم فعالیت خیلی زیادی نداشتند و البته کلا خود محفل هم فعالیتش خیلی خوب نبود!


در کل در یک روزی بهاری برای اعضای محفل پیام شخصی فرستاده شد با عنوان حمله به سیاهان که با استقبال هم همراه شد!


ولی عده ای به من گفتن که سفیدا که در صلح بودن و قرار نبود که سیاها حمله کنند!
خب فکر کنم به خیلیا اینو گفتم ولی به عنوان پشت صحنه باز اینجا میگم که به علت تقریبا بی بخاری سیاهان در این مورد بود!!


به هر حال در پس معرکه با وزیر و وزارتخونه ایا هم صحبت شد که البته وزیر خیلی موافق نبود و دلیلش هم بیشتر به خاطر همین بی بخاری سیاها بود که به نظر میرسه هممون رو سرد کرده!!(نه جدی کرده!!)

به هر حال باشد که پشت صحنه هایی هر چند مسخره و ارزشی را در اینجا از حمله و چیزمیزهایی که اتفاق میفتند را اینجا بزنیم تا بلکه دلمان کمی شاد شود!

به قول لرد(در همه ی پستهایش): باشد که رستگار شوید!
جواب دامبلدور: نمیگفتی هم میشدیم!!!


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۴
#33

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
ماجرای حمله به H co
اصلا ماجرای خاصی نبوده.
در واقع مثلا ولدمورت از این گروه که این همه در موردش همه جا صحبته احساس خطر میکنه و میاد و با چشمای خودش میبینه که گردانندگانش چند تا بچه هستن و اونجاس که افرادی رو که بیخود این مسئله رو گنده کردن سرزنش میکنه.
خواستم یه جورایی برای ولدمورت اعلام ظهور هم باشه!

ماجرای حمله به سالن رقص
من واقعا تاسف میخورم که یه سایت جادویی چرا باید پر از این بازیهای بچه گونه باشه؟ دم به دقیقه یه فروشگاه یا سالن رقص باز میشه.. حتما بعدش مغازه خیاطی.. ملیله دوزی... تربیت بچه و هزاران هزار چیزای دیگه باز میشه! توسط همین چند تا دختر.. دبی هملاک، ایوانا، رومیلدا و خلاصه این جدیدا..
برای اینکه بیشتر از این مسخره نشه و هم اینکه یه حرکتی از مرگخوارا باشه با همکاری اینیگو ایماگو سالن رقص رو یه حالی دادیم و الان ماجرا رو تموم شده بدونید. دوباره اونجا رو در نمایشنامه ها بازسازی کنید و رقص برپا کنید.. ولی این بار با کمی ترس و لرز


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
#32

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
خب چون اينجانب هم مثل سرژ عزيز حرفهاي زيادي براي گفتن در پشت صحنه دارم منم از اين به بعد سعي ميکنم اينجا پشت صحنشو بنويسم.خب راستش پشت پرده خبر زياده.اينم پشت صحنه پستم تويه تاپيک نحوه برخورد:
=====================================
خب فکر کنم کمی تو جریان باشین.
راون میخواد به ما (HCO) حمله بکنه.
چند تا نکته در پشت پرده وجود داره که باید بگم:
1-ما سه روز قبل توسط جاسوسمون**(به پی نوشت مراجعه شود) اطلاع پیدا کرده بودیم که راون میخواد حمله بکنه.
2-راون میخواست دو روز پیش حمله بکنه که مثل اینکه یا ترسیدن یا اینکه به قول سام خوابن.
3-سام گفت ما دعوتش کردیم به هافلپاف.این کاملا واقعیت داره.ن و سرژ ازش دعوت کردیم بیاد هافلپاف.به هر حال نیومد دیگه.به نظر شما اگر میومد بهتر نبود؟؟
4-راونیا که دیدن ما تو گروهشون جاسوس داریم میخوان جاسوس بفرستن تو گروه ما.البته اینو علنا نگفتن ولی ما خبر داریم.ولی نمیدونن که هر کی بیاد الان تو گروه ما حسابی در مرکز توجه قرار میگیره.همه میفهمن که جاسوسه.
5-انقدر جاسوس جاسوس کردن که از هر چی جاسوسه بدمون اومد.
6-چند روزیه همش اعضای گروه اسلایترین و گریفندور(البته 99 درصد گریفندور) میان میگن شما هیچ کاری نمیتونین با این گروهتون بکنین و از این حرفا.ما هم حسابی جوش آوردیم.مثلا میخوان روحیه مارو تضعیف بکنن.ولی به خدا اشتب میکنین.اتفاقا ما وقتی اعصابمون داغون میشه انرژیمون بیشتر میشه
7-قراره یه کارای دیگه تویه HCO بکنیم تا شاید بتونیم چند نفرو به سمت خودمون بکشیم.
8-بقیه گروها فکر کردن ما از جنگیدن میترسیم یا بدمون میاد.ولی اشتب میکنین عزیزان.ما اتفاقا منتظر یه چنین موقعیتی هستیم.حسابی هم برای جنگیدن آماده هستیم.ما اصلا منتظر یه چنین لحظه ای بودیم.یکی از اهدافمون همین بود.خب دیگه چی کار کنیم.کم کم داریم تمام اهدافمون رو به دست میاریم.
آخرین پشت صحنه:9-این مدیرا هم شورشو درآوردن.
اولا از اینکه اصلا آن نمیشن و به سایت رسیدگی نمیکنن.این یه طرف
طرف دیگه اینکه یه کاری کردن تو تاپیک معرفی شخصیت که مثلا دیگه کسی نمیتونه گروهشو عوض کنه.اولا اینکه بگم در اینجا گروه ما لطمه بزرگی خورد.چون خیلیا میخواستن بیان گروه ما که دیگه نمیتونن.مگر اینکه شناسه جدید بگیرن.دوما اینکه اصلا این چه کاریه.مگه چشه که گروهشونو عوض کنن؟؟؟.
اصلا شاید خود من یکی دو هفته دیگه خواستم گروهمو عوض کنم.باید کی رو ببینم؟؟؟
=================
خلاصه اینم از حرفای پشت پرده ما
امیدوارم بهشون توجه کنین و همچنین از پستم لذت برده باشین.
=======================
اگه کسی نیست جواب مارو بده(منظورم هریه)بگه



Re: پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۴
#31

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۰ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 560
آفلاین
ايول هري....ما تسليم..كارت درسته....اينم گذاشتم با اجازت...فقط نميدونم كدوم تاپيك بود....فكر كنم ماجراهاي مرموز هاگوارتز بود نه؟بچه ها اين چيزي كه پايين ميبينيد پشت صحنه اي بود كه هري براي من فرستاد....من ميدونستم كه درست ميگي....دارون منو اخفال كرد


1-اين پست از زماني تو فكر من اومد كه اون اتفاق ها در جلسه حضوري 8 ارديبهشت افتاد اگه شمام اونجا بوديد و نوع برخورد موذمال با بلك بد بختو ميديد حتما چند سوژه ازش در مياورديد. براي ديدن كل جريان به اين خبر مراجعه كنيد
2-من هميشه روي اين you know who فكر ميكردم كه براي يه همچين موقعيتي استفاده كنم چون عبارتيه كه در اين لحظات به كار ميره و تو كتابم هست تو ترجمه ها به نظر ميرسه همه جا از ترجمه اسمشو نبر استفاده ميكنن يعني هم براي you know who و هم براي who must not be named
3-وقتي تريلاني كه قبلبا هيچ بوده بعد يهو مهم ميشه و تدريس درس دفاع در برابر جادوي سايهو بهش ميدن الان همه اونايي كه قبلا به روشم نگاه نميكردن از پرو پاش بالا ميرن.
4-اين موضوع كه ولدمورت وارد هاگوارتز ميشه رو اگه تو بحثاي كتاب ششم باشيد ميبينيد كه خيلي روش صحبت شده كه اين اتفاق ميافته خواستم يكمي روي اين تلنگر زده باشم
5-و ورودش و نوع برخورد همه افراد با ولدي كه وقتي خودش رو ميبينن همه دست و پاشون و گم ميكنن. مثلا مگي كه اين همه حمايت كرده هري رو لوش ميده و محفلي ها كه همش دم از نترس بودن ميزدن
6-تصوير متروي لندن روي زانوي آلبوس و حملات تروريستي اخير تو كينگ كراس به نظرم نكته جالبي اومد و خود آلبوس كه وحشت كرده تصاوير كاور كتاب ششم چيزايي در اين مورد داره
7-تعصب اسنيپ روي معجون هاش و يه مانور روي اينكه اين بودجه هاگوراتز از كجا مياد؟
8-البته اينايي كه در مورد بلك نوشته شده عموميت داره و تماس هايي با سايت گرفته ميشه كه بعضي ها براي همين دوست دختر و پسر پيدا كردن وارد سايت ميشن كلا اين سايت در اين زمينه پوز خيلي از سايت هاي تخصصي رو كش آورده
9-در تعريف فروم نوشتم كه اينجا چه خبره يعني فروم فحش و فحش كاري رو در اين سايت ميبينيد
10-در asl يه بازي زباني با سكس انجام دادم كه مربوط به پيشينه سايت هم ميشه



Re: پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۴
#30

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
از کارخانه ی روغن سازی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
میتونستیم یک کار دیگه هم بکنیم که مثلا بیشتر شبیه سازی بشه!

مثلا ما تو انتخابات ریاست جمهوری میبینیم که هر کاندیدی واسه خودش یک فیلم تبلیغاتی میسازه!

ما هم میتونستیم تو هالی ویزارد هر کاندید واسه خودش یک فیلم تبلیغاتی میساخت!
این طوری خیلی فاز میداد!

میخواستم این رو به مسئولین اطلاع بدم که میترسیدم باز با تدبیر و این جور چیزا طرف شم!!!


برای عضویت در تیم روغن سازی قزوین کافیست فتو کپ


Re: پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۹:۵۹ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۴
#29

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
وقتي نظارت فروم وزارت بهم پيشنهاد شد روش يكمي فكر كردم و به نظرم رسيد كه ميشه اين فروم رو با بردنش به سمت انتخابات فعال كرد. با توجه به اينكه اون موقع نزديك انتخابات رياست جمهوري ايرانم بود ميخواستم طوري برگزار بشه كه تا حد امكان مسايل انتخابات ايران توش شبيه سازي بشه و ازش استفاده كنيم چون به نظر من انتخابات ايران جزو جك ترين انتخابات هاست و واقعا حيف بود كه در سايت از اين منبع عظيم سو‍ژه استفاده نكنيم.
خب من اينجوري فرض كردم كه بايد از مرلين به عنوان شبيه سازي رهبر مرده و از دامبل به عنوان شبيه سازي رهبر زنده استفاده كنم و در نتيجه شروع به زدن پست از زبون دامبلي كردم. ميدونيد من هميشه گفتم آي دي هيچ محدوديتي حساب نميشه اگه من شخصيت هري پاتر رو دارم اصلا به اين معني نيست ه فقط بايد از هري پاتر بنويسم ميتونم كاملا از زبون دامبل مرلين يا هر كس ديگه اي بنويسم اين فقط به خود آدم برميگرده كه چقدر روي موضوع فكر كنه.
در هر حال در پست هاي اولم سيستم رو جوري نشون دادم كه مثل رفراندوم جمهوري اسلامي به نظر برسه و مقاديري مسخره بازي در اين مورد انجام دادم. بعدش ديگه خود به خود همه اومدن و جريان به سمت انتخابات پيش رفت. من اول تصميم داشتم براي نامزد هايي كه ميخوان به عنوان كانديد ثبت نام كنن يه فرم درست كنم كه حسابي بتونم انتخابات ايرانو توش مسخره كنم ولي مرلين و بقيه طودتر از من جنبيدن.
ميدونيد فروم زنده و پوياس و اگه توش سريع حركت نكني جا ميموني مثلا در ان مورد من جا موندم تا اومدم روي گذاشتن فرم ثبت نام فكر كنم ملت تاپيك رو زده بودن و ثبت نام هم كرده بودن. در نتيجه من بايد خودم رو با وضعيت موجود سازگار ميكردم. اول اصلا تصميم نداشتم كانديد بشم دليلش اين بود كه چيز جالبي به ذهن نرسيده بود ولي بعدا كه برنامه هاي كانديدا ها رو ديدم كه همه حرف از تحول رول و برابري بين ساحره ها و ساحر ها و اين جور چيزايي كه كپي از روي شعار هاي معمولي انتخابات بود رو زدن تصميم گرفتم يك چهره متفاوت از كانديدا رو نون بدم و در نتيجه از قبليت اي شخصيت هري پاتر در اين مورد استفاده كردم و كانديد طرفدار معتادان و ززگان و باني آستكبار رو رو كردم. باز مورد ديگه من تصميم داشتم اسامي نهايي كانديدا ها رو بعد از تدبير مرلين اعلام كنم ديديد كه نوشتم بيايد و اعتراض كنيد به رد صلاحيتتون و ميخواستم شبيه سازي انتخابات ايران كامل باشه ولي متاسفانه يا خوشبختانه اونطوري كه من ميخواستم نشد و همون روز 5 شنبه مرلين تاپيك ستاد هاي انتخاباتي و هم زده بود و ملت تبليغ هم كرده بودن.
ميدونيد در رول جاي اين نيست كه بيايد بگيد من ميخواستم اين كار رو بكنم چرا زديد خرابش كرديد در رول هر كس آزاده كه چيزي رو كه ميخواد بنويسه و من با تمام اين ناظر هايي كه جلوي آزاد نوشتن ملت رو ميگيرن مخالفم.
در واقع ميشه گفت تمام كانديدا ها چه در انتخابات حقيقي ايران و چه در انتخابات اين سايت حرفايي رو ميزنن كه اصلا مطابق با رفتار گذشته اونا نيست و اين يكي از مواردي بود كه من تصميم داشتم بهش بپردازم و پر رنگش كنم در نتيجه مثلا به دارك گيزر ميدادم كه تا ديروز سيستم استكبار بوده و الان يهو دموكرات شده يا ونوس رو كه در آداس بود و در عين حال حرف از برابري بين ساحره ها و ساحران ميزد رو به چالش كشيدم.
بعد از اينكه كانديد شدم باز يكي از برنامه هام اين بود كه رد صلاحيت كنم هري پاتر رو ولي بعدا سوژه هايي به ذهنم رسيد ( گير دادن به بقيه نامزد ها - پر رنگ كردن آستكبار و ...) كه از اين كار منصرف شدم.
كلا همونطوري كه گفتم شبيه سازي انتخابات ايران براي من در صدر برنامه ها قرار داشت البته تقريبا همه كما بيش به اين قضيه پرداخته بودن به خصوص آبر و دارك لرد و گيليدي اصلا يكي از جذابيت هاي اين انتخابات همين مسخره بازي در مورد انتخابات ايران بود در نتيجه من از اول روي اينكه 7 نفر كانديد بشن و بعدا يكي با تدبير مرلين ( تدبير رهبري ) بياد تو كار فكر كرده بودم.
دليل اينكه چرا اين هفت نفر رو انتخاب كردم اين بود كه اين شخصيت ها ( و نه شخس ها) قابليت مانور در موقع انتخابات داشتن. به عنوان مثال كساني مثل دارك لرد و گيليدي و كالين كريوي رو مطمان بودم هم شخصيتشون قابليت داره و هم خودشون ميتونن در اين داستان اشتراكي انتخابات ( بله ديد من به رول همينه) چيزاي خوبي بنويسن كساني مثل ونوس و چو چانگ از يك پايگاه ويژه برخورد دار بودن اولي آداس و داشت و دومي گروه گريفيندور رو در نتيجه ميشد از اين ها استفاده كرد و چيزاي خوبي نوشت. در ضمن حتما حواسم بود كه مثلا يدونه ونوس يا يدونه چو چانگ نبايد باشه كه همه دختر ها به سمت يكي كشيده بشن و هر كسي بايد يه احساس نا امني داشته باشه.
اين تدبير مرلين هم براي من خيلي جذابيت داشت و طوري بود كه اصل اين انتخابات رو براي اين ميخواستم كه به اين تدبير مرلين برسم. شما ببينيد توي انتخابات ايران ما چقدر مردم رو احمق فرض كردن رييس مجلس نامه مينويسه به رهبر بعدم رهبر تدبير ميزنه انگار كه شوراي نگهبان اصلا به هبر نگفته كيا رو رد صلاحيت كرده و رييس مجلس و بقيه هم هيچ خبر ندارن و فقط بايد مقابل چشم مردم چند فيلم بازي كنن.
در هر حال از هون وقع كانديد اين تدبير براي من اسنيپ بود به خاطر شبيه سازي كه از معين ميشد روي اون انجام داد. كانديد قشر تحصيل كرده و ...
خب نكته بسيار جالب اين بود كه اين كار خيلي گرفت و هعمه از در و ديوار اومدن و گفتن اسنيپ چرا رد صلاحيت شده و ما تحريم ميكنيم و فلان ( درست مثل معين) و حتي در آخر مك گونگال هم اومد و يه پست به نفع كانديد شدن اسنيپ نوشت كه براي من فراموش نشدنيه. دانسته يا ندانسته همه كمك كردن تا اين جريان تدبير مرلين براي اسنيپ به بهترين وجه انجام بشه.
راستش من پست دامبلي رو روز پنج شنبه طرحش رو ريخته بودم ولي بعد از پست مگي به اين فكر كردم ه به جاي دامبلي مگي نامه رو مرلين بنويسه ولي به دليل اينكه حس و حال تغيير پست رو نداشتم از اين كار صرف نظر كردم.
خب پس بزاريد اول در دو خط بنويسم اون طرحي كه از 5 شنبه ريخته بودم چي بود: تاييد 8 كانديدا يكي با تدبير مرلين ، شبيه سازي هر كانديد با يكي از كانديدا هاي رياست جمهوري ايران تا حد ممكن ، هري پاتر مثل رضايي عمل ميكنه اول مينويسه كه اگه با تير بزننم هم كنار نميكشم ولي بعدا استعفا ميده كه كاملا تابلوه تحت فشار بوده و به نفع كانديداي خاصي كنار رفته.

شما اگه پست اول من بعد از اعلام اسامي كانديدا ها رو در پيام امروز بخونيد كاملا تابلوه كه من شبيه سازي از رضايي رو انجام دادم . سر پايين بودن هري پاتر حرف از اينكه اگه با آواداكورا هم از پشت منو بزنن بازم كنار نخواهم كشيد و در عين حال حمايت علني از ونوس !!! همش تابلو بود.

حالا جالب اينجا بود كه يه عده اين انتخابات رو مثل مرگ و زندگي براي خودشون كرده بودن طرف همچين در ستاد فلان كانديد پست ميزد انگار كه خبريه و اگه وزير بشه واقعا چه اتفاق مهمي ميافته.
بعضيا كه ديگه شورش رو دراورده بودن مثلا كينگزلي رفته بود در گفتگو با مديران پست زده بود كه چرا هري پاتر و دارك لرد كه جزو مديران هستن كانديد شدن و اينا از مديريت خودشون سوئ استفاده كردن در حاليكه در همون موقع گيليدي و كرام هم مدير بودن و كانديد هم شده بودن ولي اصلا مساله اي براي اين آقا نبود چون اينا رفيقاش بودن.
كلا يه مساله كه در اين انتخابات كارو خراب كرده بود كشوندن دوستي و دشمني هاي خارج از رول به داخل رول بود. تمام آداس براي اين به ونوس راي ميدادن كه دوستش بودن. و در نتيجه پست هايي كه در ستادش ميزدن ننوشته مشخص بود. تمام گريفيندوري ها طرف چو بودن ( من كه هيچي كالينم كه هيچ بقيه هم كه اسليتريني بودن ميموند يدونه چو چانگ) و تمام پست هاشون به اين طرف داري تكراري خلاصه ميشد.
شما از ديدن يك فيلم كه سر تاسرش يه نفرو در حال خوردن صبحانه و رفتن به سر كار و برگشتن به خونه نشون بده چه حالي بهتون دست ميده؟ كاري كه اين افراد در انتخابات كردن هيچ تفاوتي با اين كار نداشت. هيچ نكته خلاقي يا چيزي كه جذابيت ايجاد كنه وجود نداشت فقط اومده بودن تا كانديدشون راي بياره ... كه چي بشه؟ اين رو براي من روشن كنيد خوبه.
اين افراد متوجه نبودن كه روز راي گيري روز مرگ رول پلينگه انتخاباته چون با زدن يك دكمه و راي به يه كانديد هيچ تحولي در داستان انتخابات ايجاد نميشه شما دوست داري به هر كسي راي بده يا اصلا راي نده انتخابات در روز راي گيري تموم شد و فرصت براي نوشتن به پايان رسيد.

من تصميم داشتم يه روز مونده به انتخابات استعفا بدم البته طرحش رو قبلا ريخته بودم ولي باز هونطوري كه گفتم همه چي اونطوري كه ميخواي پيش نميره هر چقدر جريان تدبير مرلين براي اسنيپ به طور غير قابل باوري دقيقا اونطوري كه ميخواستم جلو رفت جريان استعفام اونطوري نشد روز 5 شنبه يهو ديدم كه كرام استعفا كرد كه اين باعث ميشد شبيه سازي انتخابات و برنامه هام به هم بخوره در نتيجه فورا يه پي ام براش زدم نه اينكه منصرفش كنم براي اينكه مطمان بشم ديگه برنخواهد گشت. هونطوري كه گفتم شما نميتوني و نبايد كسي رو مجبور كني كه كاري رو انجام بده در نتيجه من باز خودم رو سازگار كردم. لذت رول به همينه كه شما مجبوري گاهي اوقات در عرض دو ثانيه تصميم مهمي بگيري و برنامه هات رو بهم بزني اگه تمام چيز ها اونطوري كه برنامه ريزي كرده بودم جلو ميرفت الان همون 40 درصد رضايت رو هم از اين داستان اشتراكي انتخابات نداشتم در نتيجه من فورا بعد از كرام استعفا كردم و در واقع استعفام رو جلو انداختم.

حالا چرا اينا رو اون موقع اعلام نميكنم؟ شما تصور كنيد من روز تاييد كانديدا ها بيام در نحوه برخورد بنويسم اسنيپ شما بعدا تدبير ميشي و تاييد ميشي ولي فيلمشو بيا بعدش منم يه هفته ديگه استعفا ميدم دارك تو برو رو سيستم رفسنجاني منم رو سيستم رضايي جلو ميرم اسنيپم معين باشه بعدش بريم در رول بنويسيم؟ خب ديگه چي رو بايد براي كي بنويسم لذت داستان نويسي اشتراكي به همينه كه شما هيچ برنامه ريزي با بقيه نكرده باشي و جريان آن لاين جلو بره و به جاهايي كشيده بشه كه هيچ كس فكرش رو نكنه هر چه غير قابل پيش بيني تر بهتر.
عده اي از جمله سيريوس و كريچر بعدا گفتن كه نقشه هاي منو حدس زده بودن مثلا سيريوس ميگه كه ميدونست اسنيپ تاييد ميشه يا كريچر از استعفاي من خبر داشته. خب من خيلي لذت ميبرم كه برنامه هام در رول فهميده بشن اصلا وقتي ميام مينويسم اگه منو از پشت بزنن هم كنار نميرم انتظار دارم يه عده قضيه رضايي رو يادشون بياد و جريان رو بگيرن ولي دونستن شما فايده اي نداره شما بايد اين دونستن رو در قالب رول بيان كنيد مثلا اون پستي كه كريچر زده اينو نشون ميده كه حدس ميزنه من ميخوام استعفا بدم هر چند كه قضيه رضايي رو حدس نزده. ببينيد شما اگه فهميده باشيد كه يكي ميخواد در رول چي كار كنه ولي پستي نزنيد و وارد جريان نشيد با كسي كه نميدونه چه خبره هيچ تفاوتي نداريد مهم اينجا شركت در داستان اشتراكي انتخاباته.

به سرژ:
در نحوه برخورد نوشتي كه وقتي بعد از زدن پست در پشت صحنه مينويسم ميتونم بيام از اتفاقاتي كه بعد از زدن پست افتاده استفاده كنم و بگم من اينا رو از قبل برنامه ريزي كرده بودم. بايد بگم من وقتي پست ميزنم برنامه هايي دارم و بقيه هم پست ميزنن و برنامه هايي دارن مثلا در داستان اشتراكي انتخابات فقط من روي صحنه نبودم و بقيه هم بودن در نتيجه پشت صحنه بعد از نمايش به همه مربوط ميشه ولي بعضي از پست ها هست كه فقط من روي صحنه هستم براي از بين رفتن شك و شبهه شما من يه پست اينطوريم رو قبل از زدن پشت صحنش رو برات ميفرستم تا بعد از اينكه پست رو زدم خودت در سايت قرار بدي
حتي بايد بگم هميني كه ميگي وقتي پست رو ميزني اتفاقات بعدي رو به عنوان پشت صحنه مينويسي و از پست برداشت هاي مختلف ميكني نشون ميده كه بعد از زدن پست اتفاقاي ميافته چيزايي پشت سرش هست و اين پست ها اثر گذار هستند. اگه پست هر كسي هم اينطور هست من خواهش ميكن بياد و اينجا بنويسه وقتي شما در پشت صحنه نمينويسي يعني به اون چيزي كه من از پستت درك كردم چيزي اضافه نميتوني بكني


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۸۴
#28

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
ممنون از هری که جوابمو داد من کلا منظورشونو از اصغر نفهمیدم ولی وقتی دلیلشو گفت متوجه شدم که اسم یک پسر کمتر جلب توجه می کنه!و واقعا ایشون راست می گه درباره اینکه ونوس همه جا با این حرکات وارد می شه قبول دارم و سوژه جالب بود و مطابق با واقیع سایت

البته هری اگر من در کار کارگاه اشتباه می کنم بهم بگید و راهنماییم کنید دیگر دوستان هم هر راهنمایی در این رابطه دارن من منتظر کمکشون هستم

در آخر من بیشتر این پستو به خاطر گفته ی هری زدم ! ولی بقیه چیزا هم وارد شد ببخشید!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۸:۵۴ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۸۴
#27

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
خب كل اين قضيه كانديد شدن و انتخابات رو كه وقتي تموم شد مينويسم الان فعلا در كوران ايفاي نقش هستيم و نميشه نوشت فقط در مورد نحوه برخوردي كه با ونوس داشتم چون با ورود نميد به ستاد انتخباتيم اين قضيه تموم شده ميتونم بنويسم:
ببينيد يه سري افراد مثل ونوس خودشون سوژه متحركن و فقط كافيه در رول حركت كنن تا سوژه ازشون بريزه پايين خب منم كه نميتونم استفاده نكنم وقتي ونوس مياد تو هر ستادي مينويسه ونوس وارد شد يه دسته گل سفيد به كانديدا تقديم كرد خب منم همينو ميگيرم ميرم جلو. اول از همه تو مناظره در جادوگر تي وي شروع كردم كه در حين اومدن به محل به همه داره دسته گل ميده و دست صلح دراز ميكنه بعدش يه جمله در چت باكس بعدش كه عكس كارگاه نمايشنامه نويسي رو ديدم پيش خودم گفتم اين همون كوچه ميون بره كه ونوس ازش ميره به ستاد انتخاباتيش و اينم پسرايين كه منتظر وايستادن تا رد بشه. حالا چرا اصغر گل به دست به عنوان نام مستعار. خب اينم مشخصه بايد اسم پسر باشه تا كسي شك نكنه و حواسش نشه اصلا قضيه اصلي همين مخفي موندن دختر بودن ونوسه مستعار درست و حسابي يعني همين وقتي پسرا تو كوچه داد بزنن اصغر گل به دست اومد كسي توجه نميكنه ولي اگه اسم دختر بيارن توجهات جلب ميشه. در ضمن فلور اين كه گفتي صغري من از صغري يه بار استفاده كردم و اونجا قضيه اين نبود كه دختر بودن طرف مخفي بمونه بلكه يه دختر رخت شورو روستايي و اينا بود.


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: پشت صحنه ايفاي نقش
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۴
#26

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۰ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 560
آفلاین
با تشكر از همزاد هري.من چند وقتي بود كه تو سايت ميگشتم ولي تاحالا عضوش نشده بودم بعضي حرفهارو هم ميشنيدم مثل اون قسمت در مورده كاراگاه نمايشنامه نويسي.
من چون تقريبا اولين پيام داستانيمو تو قسمته چوب دستي فروشي زدم خواستم تو اون يه معرفي كوتاهي از شخصيتم كنم.منم نميخوام برايه هر پيامم بيام اينجابگم كه قصدم چي بود.كاملا با همزاد موافقم..مرسي از همزاد جان

.از اونجايي كه من نويسنده ماهري نيستم شايد نتونسته باشم كارمو به نحوه احسن انجام داده باشم.خب شروع ميكنم
اولش خيلي ناشيانه((مجبور بودم.چون خيلي طولاني ميشد)) شروع كردم به معرفي 4 نفر تو گروهم..از اونهايي كه طرفدارهsystemofadownهستن ميخوام كه اگه من اشتباهي كردم منو ببخشن و به من بگن.خب ..اولش يه تيكه از شعري از آهنگي كه خيلي دوست دارمو گزاشتم كه مثلا دارن ميخونن.اونجا اشاره كردم كه هر وقت اين سرژ شروع به خوندن ميكنه ول نميكنه..بعدش شروع به صحبت با پروفسور كردم.من هر زماني كه تصويري هايه اين گروه رو ميبينم هميشه تو دلم ميگم چطور اين سرژ تانكيان صداش نميگيره .اينهمه جيغ ميزنه بايد صداش بگيره.سعي كردم اين عقيدمو اينجا بيارم و نشون بدم كه چون از ورد((بطنين))استفاده ميكرد موقع خوندن صداش نميگيره ولي حالا چون چوبدستيش دزديده شده مجبوره عادي بخونه پس صداش گرفت.اين از اين.بينشم يه اشاره اي كردم به ايران و دزدي ايران.نميخواستم به ايرانيان توهين كنم.منظورم اين بود كه بعضي ايرانيا((نه همه ايرانيا)) دنباله اينن كه يه خارجي ببينن و تيغشون بزنن.البته اينجا خيلي اغراق كردم.چون هنوز وارد نشده به خاك ايرن ايرانيا دزدي كردن...سعي كردم تو حرفها بگم كه systemofadownگروهيه كه دوست داره كنسرت بزاره.همونطور كه خودشون گفتند((0تو مصاحبه)) اونها كارشونو از همين كنسرت شروع كردند و هميشه كنسرت ميزارن..بعدش خواستم يه اشاره اي به انرژي شون موقع خوندن و آهنگ زدن بگم.آخه خودشون ميگن كه جو محيط باعث ميشه كه ما انرژي بگيريم.حاظر نيستم بگن كه قرص هاي نشاط آور يا از همين خوانوادها استفاده ميكنن.من تو همينجا اشاره كردم كه اونها بيشتر از اون چيزي كه نشون ميدن تو همين كارهان.كلا ختمه موادن...يه چيزه ديگه.به قيافه((دارون))مياد كه خالي بند باشه.تو آخره نمايشنامه هم يه خالي بندي تميز ازش آوردم.نخواستم زياد از شخصيت خوده ((سرژ))كه خودم هستم حرف بزنم.چون اونو بعد ها كاملا معرفي ميشه.

در آخر بگم كه ميدونم اين بيشتر به معرفي گرو بود نه معرفي خودم.ولي من سعي دارم گروهي رو كه دوست دارم بيارم تو اين دنيا وازشون با استفاده از شخصيتهايي كه ازشون تو ذهنم دارم استفاده كنم و پرورش بدم.دوست دارم يواش يواش اين گروهو وارد دنيايه جادوي كنم.شايد الان چيزه جادوي خواصي ازشون نديده باشن ولي بعد ها وارد ميشن.اميدوارم ازم اشكال بگيرين.البته يه اشكال عمده اينه كه خيلي بد معرفي كردم.ميدونم ولي چاره چيه.تازه كارم.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.