روزي بود كه هري كاپيتان جديد گريفندور بايد واسه تيم جديدشون بازيكن انتخاب ميكرد.هري با كل مشكلات و دلخوري هايي كه بچه هاي گروه خودشون و گروه هاي ديگه درست كرده بودن بالاخره موفق شده بود سه مهاجم خودشو به اسمهاي كتي بل،دملزا رابينز،جيني ويزلي رو انتخاب كنه.
وقتي نوبت انتخاب مدافعين شد دوباره بايد با داد و بيداد معترضين رو از زمين بيرون كنه و دلايل انتخاب جيمي پيكس،ريچي كوت رو صد هزار بار واسه هر كسي توضيح بده واقعآ به غلط كردن افتاده بود!
موقع انتخاب دروازه بان ديگه اين دردسر به اوج خودش براي هري رسيد چون بهترين دوستش رون با افتضاحترين روحيه مي خواست تو انتخاب دروازبان شركت كنه كه رقيبي به اسم كورمك مگ لاگن داشت!
مك لاگن تونست چهار ضربه رو بگيره و رون هر پنج ضربه رو گرفت پس طبق اين امتحان رون داروازبان تيم انتخاب شد و بعدش نوبت سروكله زدن با مك لاگن با اخلاق گندش بود ازاين ديگه بدتر نمي شد!!
بعد از تموم شدن جنجال مك لاگن هري كه واسه خوش و بش كردن با بچه هاي جديد تيمش به وسط زمين رفته بود كه كم كم شعار تماشاگرهاي اين تمرين انتخابي به توپ طلايي تغيير پيدا كرد.هري دقيقآ نفهميده بود منطورشون چيه و فكر كرد بازم از اين شعار هاي بي معني يه!
وقتي مي خواستن زمينو ترك كنن يكي از بچه هاي اسليتيرين كه توي تماشاگرا بود داد زد:چيه هري مي ترسي نتوني تو دو دقيقه بگيريش و نشون بدي لياقت اين كاپيتاني رو نداري؟!
با اين حرف جمعيت يك لحظه ساكت شدن و بچه هاي گروه هاي ديگه شعار هريه بي لياقتو ميدادن و بچه هاي گريفندور به دفاع از هري پاشدن و نرديك بود يه جنجال حسابي راه بي افته و تازه هري متوجه شد قضيه از چه قراره و دقيقآ اين اسليتيريني دست رو نقطه ضعف هري گذاشت،ترسيدن،لياقت نداشتن ولي تو شعارشون صحبت از دو دقيقه نبود اين پس نقشه جديدشونه واسه بي اعتبار كردن هري در هر صورت هري به خاطر اثبات لياقتش و جلوگيري از جنجال قبول كرد اين كارو بكنه.
وسط زمين وايساده بود كتي بل توپ طلايي رو ازاد كرد هري بعد 15 ثانيه به پرواز در اومد و زمانش شروع شد و به دنبال توپ طلايي گشت.
30 ثانيه گذشت و هري هنوز دنبال توپ طلايي مي گشت تا يك چيزه طلايي رو ديد يك كم دقتشو بيشتر كرد،اره خوده توپه طلايي بود.
45 ثانيه گذشت و هري نزديك به گرفتن توپ طلايي بود كه احساس كرد يك چيزي پشتشه يك نگاه سري به پشتش كرد ديد دوتا توپ بازدارنده دنبالشان!
هري دو راه داشت يا توپ طلايي رو ميگرفت و خرد و خاكشير مي شد يا قيد توپ طلايي رو موقتآ ميزد و شر اين دوتا مزاحمو مي كند.
هري راه دومو انتخاب كرد كه به نظرش منطقي تر بود و با يك مانور قشنگ مسيرشو عوض كرد و پس از كمي تعقيب و گريز كه حدودآ 1:15 ثانيه از وقتشو گرفت بعد يك جا خالي يكي از بازدارنده ها رو كرد تو ديوار و ازش ديگه خبري نشد.نوبت به اون يكي بازدارنده كه انگار سمج تر از اون يكي بود رسيد هري ارتفاعشو كم كرد و از كتي بل يك چماق گرفت و به سمت توپ بازدارنده برگشت و با چماق يك ضربه محكم زد و توپ از زمين خارج شد و به نا كجا اباد رفت!
هري 1:45 ثانيه ازز وقتشو از دست داده بود و به دنبال توپ طلايي بود كه اونو ديد به سرعت به سمتش رفت و نزديك و نزديك تر شد جمعيت شمارش معكوسو شروع كرده بودند و به8،9،10، 7 رسيده بودند كه هري با يك جست سري توپو گرفت و صداي خوشحالي تماشاگرها به هوا رفت.
هري خوشحال داشت از اين موفقيت داشت اروم اروم ارتفاعشو كم مي كرد كه يك هو داد رون داد زد:هري مواظب باش.
هري يك نگاه به پشتش كرد و باز سرعت و اوج گرفت.
نخير انگار اين توپهاي بازدارنده تصميم به بيخيال شدن ندارن و با سرعت هر چه تمامتر به سمت هري مي اومدن هري يك چرخ زد و به سمت تماشاگرها رفت و همين جور كه با سرعت از تماشاگرها رد مي شد داد زد : هرميون جونه مادرت نجاتم بده!
و از جايگاه تماشاگرها دور شد و باز يك دور زد و به سمت تماشاگر ها رفت و احساس كرد دو تا طلسم به توپها برخورد كرد و اونا رو بي حركت كرد!
دوباره صداي تماشاگرا بلند شد يك سري خوشحال بودن كه هري موفق شده و يك سري ناراحت كه چرا هرميون تفريحشونو بهم ريخته!
هري خودشو به هم تيمي هاي جديدش رسوند،هر كدوم از يك حركت هري تعريف مي كردن و مي گفتند از اين كه هري كاپيتانشونه خوشحالن و با هم از ورزشگاه خارج شدن و هرميون هم تو راه بهشون اضافه شد كه هري ازش تشكر كرد.
هري در دل خوشحال بود كه تونسته به غير از ثابت كردن لياقت خودش تواناييهاشم به رخ ديگران بكشه خيلي خوشحال بود
و اگه مي فهميد كه چه كسي اين توپها رو طلسم كرده باباشو در مي اورد!!!
-----------------------------------------------------------------------
استن شانپایک عزيز از لطفت ممنونم
سارا اوانز عزيز خوشحال ميشم نظرتو بدونم البته سوژه رو از كتاب شاهزاده گرفتم!:grin:
مرلین مک کینن عزیز!
خب پستت شبیه به خلاصه یه داستان بلند بود که همون کتاب شاهزاده باشه!
استفاده از شکلک زمانی هست که نمایشنامه طنز باشه ولی خب تو صحبتی که نشون دهنده طنز داستان باشه نکردی!
کلا باید بگم که با قوانین داستان نویسی زیاد آشنا نیستی و به همین دلیل جای کار زیادی داری!
خب می دونی سبکت خیلی شبیه به سبک \" استن شنپایک عزیز \" هست که خب یه جورایی شک برانگیزه با این حال من به طور جد حرفی نمی زنم!
اولا نباید نمایشنامه رو تا حد امکان با زبان محاوره ای نوشت و از افعال محاوره ای استفاده کرد که این بزرگترین دلیلی هست که میگم این پستت شبیه به یه خلاصست!
غلط املایی و تکرار حروف داشتی که با یک بار خوندن برطرف می شه!
گرفتن توپ توسط هری خیلی ناگهانی رخ داد و چون این مهمترین قسمت هر پست در رابطه با عکس داده شده ست باید کار بیشتر و توصیفات زیباتری استفاده می کردی.
در آخر هم هری هیچ وقت نمی خواد کارهایی که می کنه رو به رخ بقیه بکشه!
یک بار دیگه سعی کن! موفق باشی.
تأیید نشد.