منم اين قضيه رو فهميده بودم و خيلي فكر كردم ولي اگر ماندانگاس جاسوس ولدمورت بوده چه جوري الان تو محفل اگر هم دامبلدور مثل اسنيپ به ماندانگاس اعتماد داشته باشه الان دانگ همون قدر براي دامبلدور مهم بود كه اسنيپ هست ولي خوب رولينگ خيلي مسائل رو به هم مي پيچونه
اينم مثل قضيه آربلا فيگ تو كتاب 4 كه اسمش اوومده بود و همه فهميدن كه فيگ هم جادوگره شايد تا الان هم خيلي ها فهميده باشن اين قضيه رو

من باهات موافقم
اما رولينگ بارها نشان داده كه ما همگي فكرمون به سمت واقعيتهاست يعني تو سال اول فكر كرديم اسنيپ مي خواد هري رو بكشه كه يعد برعكس شد
تو سال دوم اصلا فكر مي كرديم كه جيني تالار اسرار رو باز كنه
توسال سوم گفتيم اين دفعه گولشو نمي خوريم اما بازم خورديم تا معلوم شد سيرويوس بلاك به پدر و مادر هري خيانت نكرده
تو سال چهارم سدريك كشت بعدشم همش تقصير بارتي كروچ پسر بود كه خودشو كرده بود مد آي مودي
سال پنجم با بي رحمي سيرويوس كشت ( البته بازم شك دارم كه كشته شده باشه )
حال همه حرفهات درست كه مي تونه ماندانگوس باشه اما سابقه و تاريخ نشون داده كه رولينگ نويسنده زيرك و باهوشيه
حداقل من اين دفعه ديگه باور ندارم كلمه اي رو يا جمله اي رو كه رولينگ تو نوشته هاش بده (بايد شك كرد به تمام داستانش ) مگر مهر تائيد دامبلدور روش بخوره
يه وقتم مي بيني رولينگ تو آخر كتاب 7 اينو مي نويسه :
هري ازخواب بيدار شد ...بله به ياد آورد خوابشو . اون داشت خواب مي ديد خيلي معروفه و ...خواب مي ديد پدر و مادرش كشته شدن توسط لرد والده مورت ... هري همانطور در رختخوابش آرام قلتيد و به سمت ديگري خوابيد
اما اگر رولينگ يه همچين چيزي بنويسه چه ضد حالي مي شه به همه

یادتونه تو کتاب 5 موقعی که دامبلدور راز پیشگویی رو برای هری اشکار می کنه بهش می گه که جاسوس ولدمورت همون موقع(20 سال پیش) تو هاگزهد بوده و پیشگویی رو نصفه میشنوه و بعد از اونجا میندازنش بیرون؟

همینطور یادتونه سیریوس می گفت که ماندانگاس نمی تونه بره توی هاگزهد چون 20 سال پیش از اونجا بیرون انداختنش و ورود دوباره ش به اونجا ممنوعه و به خاطر همین مجبوره خوشو شکل ساحره ها بکنه و بره تو؟

در ضمن بازم یادتونه که سیریوس می گفت که ماندانگاس با وجود دزد بودنش به دامبلدور وفاداره چون دامبلدور از مخمصه ی بزرگی نجاتش داده؟

با این تفاسیر فکر نمی کنین جاسوس ولدمورت همون ماندانگاس باشه؟