هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۷:۵۶ یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۰



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۴ شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۴۷ یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
آخه شما نگفته بودید هری پاتر باشه تو نوشتتون !

عید - سطل - جشن - پیوز(بدعنق) - کادو - لرد ولدمورت - کلاه - دامبلدور - چوبدستی - افتضاح

برای دوئل ولدمورت و دامبلدور جشنی به پا شده بود .
هر کسی برای این مراسم کادو می آورد .
ولدمورت طلسم افتضاحی به سمت کلاه دامبلدور شلیک کرد
اما سطلی که پیوز پرتاب کرده بود به چوبدستی ولدمورت برخورد کرد و همه
خندیدند !

تایید شد!


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۷ ۱۴:۱۸:۴۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۰



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۴ شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۴۷ یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
عید - سطل - جشن - پیوز(بدعنق) - کادو - لرد ولدمورت - کلاه - دامبلدور - چوبدستی - افتضاح

عید پارسال داشتم تلویزیون برنامه ی کلاه قرمزی رو میدیدم !
جشنی به راه بود !
مهمان برنامه لرد ولدمورت و دامبلدور بودند .
این برنامه خیلی از برنامه های دیگر تلویزیون که افتضاح بودن و به درد سطل اشغال میخوردند بهتر بود .


ببخشید من نمیدونستم چه جوری بنویسم امید وارم با تایید شدن و خوندن نوشته های بقیه بهتر یاد بگیرم .


سلام دوست عزیز. به جادوگران خوش آمدید. ما انتظار زیادی نداریم ولی حداقل باید یک داستان کوتاه با مضمون هری پاتری بنویسید نه صدا و سیما تا تایید بشید. همانطور که میبینید کلمات داده شده هم پیرامون هری پاتر و کتاب هاش هستند و کار شما رو راحتتر میکنند.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۷ ۱:۵۸:۴۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰

pichak


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۰ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۰۵ پنجشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۰
از من بترس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
سطل - کلاه - چوبدستی

حوالی "عید" سال نو بود... هاگوارتز طبق روال همیشگی، مزین به انواع درخت های کریسمس و "کادو" های زیبای معلق در هوا، آماده آغاز "جشن" بود.
حال و هوای کریسمس، همیشه شاد و لذت بخش بود. حتی در زمانی که دیگر "دامبلدور" مرده بود و یا زمانی که "لرد ولدمورت" قدرت وزارت را در دست داشت، باز هم شادی از این روز ها رخت نبسته بود.
حتی هنوز هم "پیوز" با آن شوخی های بی مزه و " افتضاح " هایی که به بار می آورد لبخند را به چهره دانش آموزان می آورد. و یا دانش آموزان که همچنان با "چوبدستی" هایی که داشتند، انواع طلسم های زیبا با رنگ های گوناگون را اجرا میکردند.
هاگوارتز هیچگاه خاموش نمیشد...

تایید شد!


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۴ ۱۵:۲۶:۲۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۹:۳۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
در هاگوارتز به خاطر عید کریسمس جشن گرفته بودند. پیوز که می خواست جشن به افتضاح کشیده شود رفت و به دامبلدور یک بسته ی کادو شده داد. دامبلدور فکر کرد که درون بسته یک کلاه است و خوشحال شد اما درون بسته یک سطل بود و دامبلدور اشتباه می کرد



من این داستان رو با این اکانت دوباره دادم تا تایید بشم
من همان سماق هستم


تایید شد!
شناسه "سماق" هم بسته شد.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۹ ۴:۲۴:۱۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۳ شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۰ شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1
آفلاین
در هاگوارتز به خاطر عید کریسمس جشن گرفته بودند. پیوز که می خواست جشن به افتضاح کشیده شود رفت و به دامبلدور یک بسته ی کادو شده داد. دامبلدور فکر کرد که درون بسته یک کلاه است و خوشحال شد اما درون بسته یک سطل بود و دامبلدور اشتباه می کرد

تایید شد!


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۸ ۱۶:۵۹:۳۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
کلمات جدید:
عید - سطل - جشن - پیوز(بدعنق) - کادو - لرد ولدمورت - کلاه - دامبلدور - چوبدستی - افتضاح

نقل قول:

پرفسور کوییرل نوشته:
يک داستان كوتاه و زيبا بنويسيد:
1) از 10 كلمه فوق حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود.
2) از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3) كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود.
4) برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۵ ۲۲:۳۵:۵۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۰:۱۸ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
هری و تیم کوییدیچش داشتند در زمین کوییدیچ تمرین می کردند هری روی جاروی پرنده اش بود و داشت سرعتش را زیاد می کرد.در همان موقع شیرجه ای زد و اسنیچ را گرفت.اعضای تیم متحیر ماندند و به او نگاه کردند.
در همان موقع پروفسور مک گونگال به سمت آنها آمد و گفت:شما ها دارید این جا چی کار می کنید؟!
هری گفت:پروفسور ما داریم تمرین کوییدیچ می کنیم.آخه فردا با ریونکلا بازی داریم.
پروفسور مک گونگال او را چپ چپ نگاه کرد و گفت:پاتر ، الان تو سرسرا جشنه.شما ها نباید اینجا باشین.
آنها به دنبال پروفسور مک گونگال به سمت سرسرا ورودی حرکت کردند.پروفسور مک گونگال آهسته به او گفت:پاتر باید این رو هم بگم که خیلی عالی بازی کردی فکر کنم ویکتور کرام هم در اون موقعیت نمی تونست مثل تو اسنیچو بگیره!امیدوارم فردا هم بتونی به این خوبی بازی کنی.
هری زیر لب لبخندی زد و در سرسرا رون و هرمیون را دید ....

دوست عزیز با کلمات زیر باید پست بزنید:
عنکبوت - شنا - پرواز - تنبیه - غروب - میخکوب - شنل - جغد - نعره - رون ویزلی


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۵ ۲۱:۱۹:۱۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

Ben-10


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۹ جمعه ۱۳ اسفند ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ یکشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
غروبی هری رون و هرمیون برای پیدا کردن جان پیچ ها به سمت قلعه هاگوارتز به راه افتادند . برای اینکه شناخته نشوند شنل نامرئی را برروی سرشان کشیدند . رون ویزلی از ترس تاریکی شب و مرگ خواران در جای خود میخ کوب شده بود . هری در راه جغدی را دید که انگار به آن ها زل زده بود . وقتی که آن ها به قلعه نزدیک شدند ناگهان طلسمی که مرگ خواران برای شناسایی آن ها به کار برده بودند آن ها را شناسایی کرد . عنکبوت ها به سرعت به آن ها نزدیک می شدند . ناگهان رون نعره ای کشید . هری و هرمیون به جدال با آن ها پرداختند .

تایید شد!
("ذل" اشتباهه، "زل" درسته. زل زدن.)


ویرایش شده توسط Ben-10 در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۰ ۲۲:۲۲:۰۳
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۱ ۱:۵۲:۳۸
ویرایش شده توسط Ben-10 در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۱ ۱۱:۴۸:۳۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۴۹ جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۸۹

Ben-10


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۹ جمعه ۱۳ اسفند ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ یکشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
یک شب ماگلی داشت از داخل کوچه ای رد می شد . ناگهان چشمش به یک خانه افتاد که در آن باز بود . سریع به پشت دیواری رفت و
چپ چپ به آنجا نگاه کرد . در آن خانه جشنی برگزار شده بود . فرد ماگل متوجه چیز های عجیبی شده بود که فقط با جادوگری می شد آن کار هارا انجام داد . فرد ماگل در آن خانه شومینه ای را دید که هیزم هایش خود به خود به راه می افتادند و به داخل شومینه ریخته می شدند . آن فرد ماگل بر سرسرای آن خانه جاروی پرنده ای را دید که فردی بر آن سوار شده بود وبه پرواز در آمده بود . فرد ماگل به خاطر این کارها متحیر مانده بود .


ویرایش شده توسط Ben-10 در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۰ ۲۱:۵۷:۱۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹

هستیا جونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
از دهکده شن ور دل گاارا سان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 90
آفلاین
عنکبوت - شنا - پرواز - تنبیه - غروب - میخکوب - شنل - جغد - نعره - رون ویزلی


خیلی وقت بود گذارش به آنجا نیفتاده بود. حتی تصادفا هم از آن طرفها رد نشده بود . بخشی از قضیه عمدی بود؛ هنوز گاهی صدای نعره ی برادرش را در خواب می شنید.... شاید هم داشت می خندید. به یاد نمی آورد. خیلی سال گذشته بود.. خیلی....
مدتی از غروب آفتاب می گذشت و شب پرواز کنان کلاه سیاهی را بر سر جنگل ممنوعه می کشید. چقدر هاگوارتز زیر نور سرخ خورشید باشکوه و میخکوب کننده به نظر می رسید.... عظمت برج های سر به فلک کشیده اش بیشتر به چشم می آمد و ده ها پنجره ی درخشان- به طلف اجنه خانگی- که نور را به سمت جنگل منعکس می کردند مثل چشم های بیشمار یکی از عنکبوت های هاگوارتز به چشم می آمدند.
رون از فکر عنکبوت ها به خود لرزید. همیشه او را می ترساندند و بعد از مرگ فرد ، تنها یادآور یک کابوس دور بودند. خیلی سال گذشته بود.. خیلی...


هی ، سلام!:D کسی منو یادشه؟
من سبک جادوگرانی یادم رفته کم کم راه می افتم!!:D:D


تایید شد!
سلام. توصیفتون از رون بعد از پایان کتاب هفتم خیلی قشنگ بود. فکر میکنم شمارو یادمه، عضو هافلپاف بودید قبلا.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷ ۰:۱۰:۲۳

گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.