همانطور که در کتاب 7 همه همراه هری در خاطرات اسنیپ دیدیم دامبلدور وظایف پرفسور اسنیپ فداکار را در نفوذ به مرگخوارا و به تبعش نزدیک شدن به ولدمورت را در دوبخش تبیین کرده بود:

1)دادن اطلاعات نه چندان مهم به ولدمورت برای جلب اعتمادش و منحرف کردن او-مثال عینیش در کتاب هفت این بود که اسنیپ از یک طرف برای جلب اعتماد ولدمورت به اون گفت که هری چه روزی از خانه خاله ش خارج میشه و از یه طرف ماندانگاس رو طوری طلسم کرد که به محفل بگه که از حقه هفت پاتر برای سردرگم کردن مرگخوارا و ولدمورت استفاده کنن.

2)دغدغه دیگه دامبلدور جلب اعتماد ولدمورت بمنظور این بود که ولدمورت بعد مرگ دامبلدور و در دست گرفتن اختیار هاگوارتز بوسیله مرگخواراش نتونه دانش آموزان هاگوارتز رو اذیت کنه و یک نفوذی مثل اسنیپ باشه تا ازشون مراقبت کنه.

چون باحتمال زیاد بحث مختومه س اگه کسی مساله خاص دیگه ای برای بحث بذهنش میرسه در دفتر ناظرین مطرح کنه تا تاپیک باز شه.

تاپیک قفل شد.

اون برای محفل اطلاعاتی از مرگخورها میاره.مثلا میگه که .ولدی کپک. و مرگخوراش چه نقشه ای دارند!

نقل قول:
این سوال بارها در انجمن ها پرسیده شده، از اونجایی که در داخل کتاب هیچ اشاره ای به علت اعتماد دامبلدور به اسنیپ نشده، از این رو نظرات دوستان تنها بر پایه استدلال های منطقی احساسی ایشان خواهد بود و قابل بحث در انجمن تالار اصلی نیست.
این تاپیک همینجا مختومه اعلام می شود.

بخ نظر من همه اين ها برمي گرده به اينكه چه اتفاقي افتاد كه اسنيپ از مرگ خوار بودن دست برداشت
مطمئنا لرد سياه به اين سادگي اجازه ني ده مرگ خوارهاش بيرون بروند
و با توجه به اينكه اسنيپ قبل از شكست ولدمورت از گروه مرگخوارها بيرون اومد مي شه نتيجه گرفت اتفاق خاصي افتاده بوده چون روابطش با مرگ خوارهايي مانند مالفوي نيز هنوز خوب است
من اطمينان دارم فعاليت الان اون ريشه در گذشته داره
يك نظريه هم مي توان گفت اينكه اسنيپ به عنوان جاسوس دوجانبه عمل كنه اما به نفع دامبلدور
و يك سوال ديگه چرا دامبلدور انقدر به اون اطمينان داره
دوست دارم نظريه هاي دوستان رو در مورد گذشته اسنيپ و سوال اخيرم بدونم

در مورد جاسوسي....
اسنيپ علامت مرگخوارهارو رو ساعدش داره....در نتيجه هر وقت ولدمورت مرگخوارا رو احضار كنه اونم ميفهمه...از اين طريق ميشه فهميد كه چقدر قرار گذاشته ميشه...امكان نداره كه اسنيپ تو اون جلسات ولدي و مرگ خوارا باشه چون همه ميدونن كه اون از مرگ خوار بودن استعفا داده...( و ميشه گفت تنها مرگ خواري كه استعفا داده)

در ضمن يه چيز ديگه هم هست:

وقتي اسنيپ به ميدان گريمولد اومده بود تا قضيه اكلومنسي رو به هري بگه سيريوس گفت:

:نقل قول:


اين چه معني ميتونه داشته باشه؟

خوب من فكر مي كنم نظر جاسوسي رو نه مي شه كاملا قبول و نه مي شه كاملا رد كرد .

در ضمن بايد اين نكته رو در نظر داشت كه اگر اسنيپ از طرف ولدمورت طرد يا ناديده و خيانت كار به حساب مي آمد مالفوي هنوز با اون رابطه ي خوبي نداشت چون توي كتاب محفل مي بينيم كه آمبريج به اسنيپ مي گه كه مالفوي خيلي از تو تعريف مي كنه.

ولدمورت تو كتاب 4 گفت كه (اگه درست يادم باشه) اين جا جاي چهار نفر خاليه. دو نفرشون حاضر شدن برن آزكابان. يكي خيانت كرده و يكي ترسيده و نيومده.

خيانت كاره كه صددرصد كاركاروفه پس اوني كه ترسيده بايد اسنيپ باشه ديگه.

من كه مي‌گم ولدمورت نفهميده تو كتاب يك. در واقع اصلا اسنيپ حرفش رو رك و راست نمي‌زد. مثلا ولدمورت فكر كرده كه اسنيپ براي اين همه جا سروكله‌اش پيدا مي‌شه كه به كوييرل شك نكنن.

يا اينكه مغز اين دوتا (كوييرل و ولدمورت) كه يكي نبود؟ بود؟

نقل قول:
این که اسنیپ ولدمورت رو ذهن جویی کنه خارج از تصوره
چون کسی که دارن ذهنش رو میخونن متوجه میشه ( هری را در کتاب 5 در دفتر اسنیپ به یاد آورید )
ولی به نظر من اون علامت شوم روی بازوی مرگخواران میتونه مثل زخم پیشانی هری عمل کنه البته کمی ضعیف تر ... یعنی اسنیپ توسط اون داغ روی ساعدش افکار ولدمورت رو میخونه

در کتاب آخر کتاب 4 ( بازگشت لرد سیاه ) که دامبل به اسنیپ میگه کارتو شروع کن و اسنیپ میگه چشم و میره ... دو سه روز بعد هری در جشن پایان سال اسنیپ رو میبینه
میشه نتیجه گرفت که کاری که اسنیپ انجام میده نیاز به بیرون رفتن از هاگوارتز نداره ... در واقع میخوام بگم که شاید اسنیپ توسط زخم روی ساعدش از افکار لرد سیاه با خبر میشه
----> ببخشید اگه واضح نگفتم

خب..به نظر من نميشه گفت كه اسنيپ مثلا برايه ولدمورت جاسوسي ميكنه.چون :
اولا:قبل از سقوط اسنيپ بر گشت..پس ولدمورت ميدونه خائنه
دوما:ولدمورت بچه دوساله نيست كه.ميفهمه كي راست ميگه.حالا به هر روشي.يا ذهن خوني.يا هر چيزي.


يه چيزه ديگه.فهميدن كارهايه ولدمورت كاره خيلي ها هست.حتي ميشه گفت همه.چون قدم اول برايه نابودي لرد شناسايي هدفهاشه.

به نظر من اسنيپ يه كاره مجزا با اينها ميكنه.همونطور كه در كتابه 4. بعد از اينكه فاج قبول نميكنه((باز گشته ولدمورت رو)):((تنديس.جلد3.فصل 36.صفحه816))
_________
دامبلدور رو به اسنيپ كرد و گفت:
-سيوروس.ميدوني كه ازت ميخوام چي كار كني؟اگه حاضري...اگه آمادگي داري...
اسنيپ گفت:
-من آمادم.
چهره اش رنگ پريده تر از هميشه شده بود و چشمهاي سياه و بيروحش برق عجيبي وجود داشت.

__________

خب اينجا من دو تا نظر دارم:
اولي:اسنيپ جاسوسي نمي كنه.خيلي كاره مهم تري ميكنه((يعني از جاسوسي كه كاره مهميه هم مهم تر)).يه كاري كه حتي به فكر ما هم نرسه چون اينقدر دامبلدور مرموزانه گفت.
دومي:اگر هم جاسوسي كنه اينجور نيست كه به راحتي بره پيشه ولدمورت.مثلا شايد تغييره شكل بده.يا هزار تا كاره ديگه((كه من با نظريه اول خودم موافق ترم))

اينجا يه نظريه به راحتي رد ميشه:اسنیپ با یک واسطه جاسوسی میکنه یعنی یکی از مرگ خوارا برای اسنیپ جاسوسی میکنه

حالا چه كاريه كه يه مرگخوار بياد جاسوسي به اسنيپ بگه و اسنيپ بياد به دامبلدور بگه.خب طرف بياد مستقيم به دامبلدور و محفل بگه ديگه.و حالا اگر اينجوري باشه چرا بايد اينقدر كارش مخفي بمونه؟اگر هم ميخواد مخفي باشه خب ميتونه بياد فقط به دامبلدور بگه.
ويا اينكه چرا بايد صورت اسنيپ رنگ پريده بشه؟


در آخر:به نظر من بحث در مورد اين مطلب بسي بيهودگيست.بقوله يكي از كاربر هايه سايت كه گفته بود :در اينجور مسائل كه زياد ردي ازشون در كتاب هايه قبل نيست ميشه هزار تا نظر داد.ولي حتي يه زره هم به واقعيت نزديك نميشيم.((به قوله خودم:وقتي كه رولينگ نخواد چيزي رو به زودي بگه ردي باقي نميزاره كه كسي بفهمه))

خوب من مگم اگه یادتون باشه تو کتاب 5 تو خاطراته دامبلدور میگه که اسنیپ از قبل سقوط ولمورت به اونا پیوسته و براشون جا سوسی میکرده اما منم دیگه چزی به فکرم نمیرسه د ضمن همون طوری که تو اعترافای کارکاروف بود ولمورت میذاشت هم دیگرو بشناسن :yeah