هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





کافه دوئل تا پای مرگ!
پیام زده شده در: ۰:۳۵ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۰۷ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۱۷ جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 177
آفلاین
پست قبلی به دلیل سوژه نبودن و ادامه ی یکی از داستان های پیشین نادیده گرفته میشه!
------------------------------------------------------------------------------

سوژه ی جدید

گرابلی با دوچرخه اش به طرف کافه حرکت می کرد و امیدوار بود که مرگخواری رو گیر بیاورد و با او مشغول دوئل شود1
از طرفی دیگر بلا خسته و غمگین از زندگی یکنواختش به سمت کافه می رفت تا شاید بتواند هم صحبتی پیدا کند و زندگی یکنواخت خود را تغییر دهد!

پس از چند دقیقه داخل کافه!

صاحب کافه با ترس نوشیدنی کره ای بلاتریکس رو روی میز گذاشت و سعی کرد هرچه سریع تر از مقابلش دور شود.بلاتریکس با دیدن نوشیدنی سرش را بلند کرد و با مهربانی گفت:
-سلام,حالت خوبه؟

-

-باب چته؟فقط حالتو پرسیدم!

گرابلی که شاهد این صحنه بود با خوشحالی از صندلیش بلند شد و به سوی آن ها آمد.با حالتی تمسخر آمیز رو به بلا کرد گفت:
-هه!چیه اینقدر مهربون شدی مو وزوزی؟!نکنه لردتون دیگه بازنشست شده؟

صاحب کافه با شنیدن این سخن پا به فرار گذاشت!

بلا با خستگی رو به گرابلی کرد و گفت:
-چطوری گرابلی؟بیا بشین نوشیدنی بخوریم!

گرابلی با حالتی در صندلی مقابل بلا فرو رفت.سپس بلاتریکس نوشیدنی دیگری برای گرابلی سفارش داد و با حالتی خودمانی ذو به او گفت:
-نگفتی چطوری؟!

-باید بگم؟

-هر طور دوست داری. خیلی میای اینجا؟

-بعضی وقتا!صبر کن ببینم!نکنه اینم نقشه ی جدیدتونه؟!لسترنج من جدا" خوشحال میشم باهات دوئل کنم.اصلا" نیازی به این کارا نیست!

بلاتریکس که کلافه شده بود با صدای نسبتا" بلندی گفت:
-برو بابا دلت خوشه!دوئل کیلو چنده؟!باب ولمون کنید تو رو خدا!من اگه کروشیو خور میخواستم که رودلف بود!تو رو میخوام چیکار جوجه محفلی؟

گرابلی که این واژه ی اخیر به سختی غرورش را جریحه دار کرده بود با عصبانیت چوبدستیش را خارج کرد و به سمت بلاتریکس گرفت با فریاد گفت:
-چی میگی تو با اون لرد کچلت!با اون خواهر مو طلاییت!با اون شوهر کروشیو خورت!با اون پسر خواهر مامانیت!با اون...با اون...تو چرا هیچی نمیگی؟نمیخوای دوئل کنی؟

بلاتریکس از وضعیت پیش آمده خسته شده بود صاحب کافه را که نوشیدنی جدید را آورده بود کنار زد و سعی کرد از افراد داخل کافه شخص دیگری را برای گفت و گو پیدا کند.
در گوشه ای از کافه ریموس لوپین با چهره ای غمگین نشسته بود و به قهوه ی مقابلش زل زده بود.
بلاتریکس به سمت او حرکت کرد....


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۱ ۰:۳۹:۱۸
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۱ ۱:۲۵:۴۹


Re: ���� ���� �� ��� �ѐ!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۸۸

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
یهو یه ناظر میاد پلک می زنه و همه ریگول و همه اهل و عیالش پودر میشن

بعد که همه جا دود ها می خوابه و همه چی شفاف میشه


پایان سوژه

سوژه جدید


یهو این داستان تو زمینه دیده میشه

ترورس از خوشحالی بالا و پایین می پرید و در این میان مورگانا را عصبانی تر از قبل می کرد.بلاتریکس همچنان نارسیسا را برای پیدا کردن شانه ای تفتیش می کرد.مونتی به شکل برره ای با بیلش می رقصید و مورفین به سلامتی این اتفاق فرخنده سیگار تازه ای را دود کرده بود.
در این میان اینیگو با احتیاط به لرد نزدیک شد و با حالتی که سعی می کرد تعجبش را مخفی کند از او پرسید:
-می شه یه بار دیگه خواستتون رو تکرار کنید؟
-ای بوقی!تا حالا متوجه نشدی که ارباب حرفشو یه بار می زنه؟!

اینیگو خودش را جمع و جور کرد و اینبار با احتیاط بیشتری گفت:
-فقط یه بار دیگه ارباب.

ولدمورت با عصبانیت رو به او گفت:
-گفتم زن می خوام!حالا هم بهتره کمک کنی تا از این شومینه ی لعنتی بیام بیرون!
-زن می خواین؟
-مگه کری؟! بله زن می خوام.زن خوشگل هم می خوام.اینبار متوجه شدی؟
-چی؟

ولدمورت فریاد زد:
-ای بوقی دیرفهم منو از اینجا بیار بیرون تا آواداکداورات نکردم!
-چی؟آهان!ام...باشه...

اینیگو لرد سیاه را از شومینه خارج کرد و به او کمک کرد تا ردایش را تمیز کند.سپس با اشاره ی لرد کنار رفت و لرد شروع به صحبت کرد:
-خب همونطور که متوجه شدید من یه زن می خوام.نه بلاتریکس بهتره هیجان زده نشی چون من یه زن خوشگل می خوام.تازه باید جوونم باشه حدود بیست سال اینا.
ملت:
بلاتریکس با ناراحتی گفت:
-ارباب به نظرتون بیست ساله خیلی کوچیک نیست؟
-چطور جرئت می کنی؟!بیست ساله کجاش کوچیکه؟!باید با سن من جور در بیاد یا نه؟!
ملت:
لرد:
-خب داشتم می گفتم باید جوون باشه.از خصوصیات ظاهریش هم اینو بگم که زیاد واسم مهم نیست ,مهم اینه که نجیب باشه.همین که چشماش درشت و میشی باشه و موهاش هم خرمایی قشنگ والبته اندام باربی مانندی هم داشته باشه و ام...آهان ترجیحا" موهاش بلند هم باشه چون من نمی تونم زن مو کوتاه رو تحمل کنم و پوستش هم باید سفید باشه و دماغ خوش فرمی هم داشته باشه و لباش هم کوچولو و سرخ باشه و ام...خب دیگه تا همینجا کافیه.ترورس بهتره پیداش کنی.دلم می خواد تا بیست و چهار ساعت دیگه حاضر باشه!

ترورس که بالا و پایین پریدن را فراموش کرده بود با ترس و لرز جلو آمد و در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت:
-ارباب دلتون نمی خواد یه مرگخوار با تجربه تر رو واسه این کار استخدام کنید؟
-چی؟از دستور ارباب سرپیچی می کنی؟کروشیوهمین که گفتم. هی مونتی بهتره تو هم واسه این جنازه یه قبری بکنی.بالاش هم بنویس گریندل والد ناکام به دست لرد ولدمورت کبیر.و تو بلا بهتره کمتر سعی کنی تا مخ این ترورس رو بزنی مطمئن باش اگه تا مدت تایین شده عروس این خانواده پیدا نشه تو و ترورس با هم به دیار باقی سفر می کنید.
بلا:
-و تو نارسیسا وظیفت اینه که در این کار به ترورس و بلا کمک کنی.مطمئنم کسای زیادی رو سراغ داری.
نارسیسا:
-ارباب...
-نه لازم نیست راجع به دراکو نگران باشی من خودم ازش مراقبت می کنم.بالاخره باید یه چیزهایی یاد بگیرم یا نه!
ملت:
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶:۳۱ جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۸





دوستان از این پست نارسیسا ادامه بدن


ویرایش شده توسط ریگولوس بلك در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۰ ۲۱:۰۲:۲۲
ویرایش شده توسط ریگولوس بلك در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۰ ۲۱:۰۴:۵۹
ویرایش شده توسط ریگولوس بلك در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۰ ۲۱:۰۵:۴۹

Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: ���� ���� �� ��� �ѐ!
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۸

مورتلیک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۸ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۸
از هرجا که دلم بخواد! فضولی؟ پلیسی؟ می خوای منو لو بدی؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 8
آفلاین
فیلچ می پره طرف ارنی و چسب زخم رو می گیره و میره سراغ ابرکسس که لبشو که زخمی شده بود پانسمان کنه.

ریگولوس: باب این فرمانده مارکوس داره میمیره که ! به داد اون میرسیدی اول !

آرگوس : ارباب جون ! اول ارباب مالفوی !

ریگولوس سر فرمانده مارکوس رو بلند میکنه و فرو می بره تو تشت آب . آبم قارت قارت وارد حباب میشه . بعد که پر شد چسب آواریومم مسچسبونه روش . فرمانده مارکوس چشماشو باز می کنه و می خواد بلن شه . ارنی جیغ میکشه : نذارین بلن شه ! چسبش وا میشه ها !

آرگوس که از چسب مالی ابرکسس فارق (!) {فارغ ؟} شده میشینه رو شیکم فرمانده مارکوس و چون قوزی هم هس ، دو نقر حساب میشه و فرمانده هه لهیده میشه روی زمین و قارتی تلنگش درمیره .

صداش اونقدر بلن بوده که در باز میشه و یه پیرمرد غرغرو میاد تو : آهای ... اینجا چه خبره ؟ این چرا وسط اتاق خوابیده ؟ اون چرا لباس نداره ؟ هوی قوزی ! قوز خوشگل تر از این نداشتی برداری بذاری تنگ کمرت ؟



Re: کافه دوئل تا پای مرگ!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۸

آرگوس فیلچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۱:۰۱ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
فرمانده مارکوس گلوشو می گیره و بعد از چند دور زودن تو خیابون میفته زمین و شروع به خر خر کردن می کنه!

ریگولوس با نگرانی : نه بابا مثل این که اوضاع خراب شد! آرگوس بپر فرمانده رو بیار بالا!

فیلچ لخ لخ کنان ده تا پله یکی شیرجه میزنه تو خیابون و فرمانده رو می ندازه رو کولش و سریع میاد بالا!

رنگ فرمانده کبود شده و خیلی بد نفس میکشه!

ابرکسس: بدو بذارش زمین من بهش تنفس مصنوعی بدم!

فیلچ فرمانده رو میذاره رو زمین ، ابرکسس میاد جلو دهنشو می چسبونه به شکستگی رو حباب فرمانده و فوت می کنه!

فرمانده : هنننننننننننننننننننن !

و نفس کشیدنش کلا قطع میشه!

فیلچ : این که مرد!

ریگولوس کنار فرمانده زانو میزنه و سرشو تو بغلش می گیره : نــــــــه! مارکی ! مارکی جون! چشماتو باز کن! ببین که من چقدر خوشتیپم!

فیلچ میزنه رو ماهی مرکب پلاستیکی رو یقش و توش زمزمه می کنه : از قوز دار به پایگاه ... ما به نیروی کمکی احتیاج داریم! مورد ارزشی شماره پنج !

یهو در با لگد میشکنه و ارنی با یه بسته چسب زخم و چسب آکواریوم و تشت آب میاد تو : کی از پایگاه در خواست کمک کرده بود؟


ارزشی قوزدار

[img]http://


Re: ���� ���� �� ��� �ѐ!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۸

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
پرسی قارت قارت کنان دور میشه...
ریگولوس: ااا..بچه ها...یه خودی! فرمانده مارکوسه!
ابرکسس:خودی هام می زنیم؟!
ریگولوس: ادم کم داریم! میبینی که! اوج هیجان دوئل من شست پای تو و دماغ من بود! خودی ها رم می زنیم!
ابرکسس: من بزنم!
ریگولوس: واسه اینکه پستمون 10 خط بشه! بیا گردو شیکستم بازی کنیم!
ابرکسس: باشه!
ریگولوس و ابرکسس میرن دو طرف کافه!
ریگولوس:گردو
ابرکسس: شیکستم!
ریگول: گردو
ابرکسس: شیکستم!
ریگول:سیگار!
ابرکسس:کشیدم!
ریگول:سیگار کشیدی؟!
ابرکسس:رفیق ناباب!
ریگول یواشکی به فیلچ: 10 خط شد؟!
فیلچ: اره ارباب شد!

ریگولوس: خوب! من بردم!!
بعد هم می پره دم پنجره و چوب دستیشو تکون میده و

شتترررققق
حباب سر فرمانده مارکوس میشکنه!

فرمانده مارکوس: هنننن هننننننننننننن..هننننننننن!!!


ویرایش شده توسط ریگولوس بلك در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۷ ۲۱:۵۰:۵۰

Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: ���� ���� �� ��� �ѐ!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۸

ارنی مک میلان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۹ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۵ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 250
آفلاین
ابرکسس:حالا دیگه نوبت منه نفر بعدی که اومد من.
-باشه حالا ببینیم شانس تو کیه؟؟
بعد از چند دقیقه پرسی ویزلی اومد رد شه.
ریگولوس:بیا خودشه بزن حال کنیم.
ابرکسس:چیکارش کنم؟
ریگولوس: یه اسکور جیفای بزن زیر پاش.
-نه قبول نیست تو بگی.من هر کاری خواستم خودم میکنم.
-خوب هر غلطی میخوای بکن.
ابرکسس چوبدستیشو به طرف پرسی میگیره و میگه:پتریفیکوس قارتیوس.
نور سبز لجنی رنگی از نوک چوبدستی ابرکسس بیرون میاد و میخوره به پرسی.
-قااااااااااااااااااارت.....قااااااااااااارت....قارت قارت قارت...
پرسی شروع کرده بود به قارت دادن.ولی کار مهمی داشت یهک جلسه با وزیر سحر و جادو


تصویر کوچک شده


Re: کافه دوئل تا پای مرگ!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
ریگولوس:پاشو جمع کن خودتو،شست پا به چه دردت می خوره! بیا اصلا حالا که تو بی جنبه ای،یه کار دیگه کنیم!
ابرکسس خوشحال میشه!
ریگولوس: بیا وایسیم دم پنجره، هر کی رد شد، از بالا یواشکی طلسمش کنیم!بعد قارت قارت بخندیم!
ابرکسس: اوکی!
فیلچ هم میدوه میزو می کشه بقل پنجره و همه میرن روش و شروع می کنن به دید زدن خیابون...


----- خیابون بغل کافه دوئل

شهردار آبرفورث داره تند و تند زیر باشگاه اسلاگهورن بیل میزنه، و تلاش میکنه تا ریگولوس از اون تاپیک بیرون نیاد!

ریگولوس زیرزیرکی می خنده و چوب دستیشو تکون میده و روی بیل آبرفورث طلسم فرمان اجرا می کنه!

ابرفورث: ها چی شد!
ریگولوس به بیل: بزن، بزن تو سرش!
ابرفورث: ندای وحی، تویی؟
ریگولوس به بیل: محکم تر بزن! بزن تو ریشش،ریشش رو بپیچ دور دسته ات!
آبرفورث: هااا!!! بیل ناظریمو هک کردن!نامردا!!!

ریگولوس قارت قارت می خنده!


Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: کافه دوئل تا پای مرگ!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

فرمانده مارکوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۵ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۸
از ارزشستان!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 15
آفلاین
ابرکسس میزنه زیر گریه:

_ تو خیلی نامردی!! تو بوئی از فیر پلی نبردی!!!!


_ تازه شانس آوردی نکشتمت! خودش کلی فیر پلیه!


_ نخیرم! حالا من چجوری انگشت شصت پامو بکنم توی دماغم؟! میدونی چه طلمی در حقم کردی؟ می مردم بهتر بود!!!!


و شروع میکنه به گریه کردن، به طوری که زلفای ریگولوس از غصه پژمرده میشن!!!

میره نگاه میکنه میبینه انگشت شصیت پای قطع شده، سیاه شده و مرده! بنابراین تصمیم میگیره یه کاری کنه که رفیقش اینقدر گریه نکنه!


_ ابرکسس ابرکسس! اگه گریه نکنی، بهت ساقه طلائی با شیر گرم میدما!

_ نوچ!

_ خب، تو رو می برم استخر ه، بعد از استخر ساقه طلائی و شیر میدم!

_ نوچ!

_ پس چیکار کنم؟ بابا دلمو خون کردی!!!


_ انگشت شصت پاتو بده من! :d


[b]ارز


Re: کافه دوئل تا پای مرگ!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
همین که فیلچ شامپو رو می ده به ریگولوس، شامپو تغییر حالت میده و یهو ایوان روزبه وسط تاپیک ظاهر میشه

ریگولوس و ابرکسس و فیلچ نادم میشن و با مظلومیت ایوان روزبه که مدیر ایفای نقشه رو نیگا می کنن و منتظرن تا بگه این پست و بقیه پست ها تا امشب پاک میشه!
ولی ایوان یه حباب از دهنش میاد بیرون و میره یه گوشه وایمیسته و میگه: دوئل جادوگری کنید، این خز بازی ها چیه در میارید!

ریگولوس و ابرکسس هم به شدت متنبه میشن

ریگولوس یهو چوب دستیشو می کشه:آواداکداورا!
ابرکسس سرعت عمل نداشته و نوک طلسم میگیره به شست پاش و شست پاش میفته وسط کافه!

فیلچ که فشفشه بوده یه گوشه واستاده و ریگولوس رو تشویق می کنه.
ریگولوس چوب دستیشو فوت می کنه و قارت قارت می خنده!


Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: کافه دوئل تا پای مرگ!
پیام زده شده در: ۹:۲۴ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

آرگوس فیلچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۱:۰۱ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
ابرکسس هم یه شیشه روغن بچه ( مخصوص حموم آفتاب!) در میاره و خالی می کنه رو سر ریگولوس !

ریگولوس : ای نامرد! شهلا زلف قشنگمو چرب کردی!!!

و می زنه زیر گریه!

*

آرگوس فیلچ داره تو خیابون اصلی هاگزمید راه میره که می بینه ماهی مرکب پلاستیکی وصل شده به یقه ش داره با رنگ قرمز چشمک می زنه!

آرگوس با نگرانی : وای ارباب خوش تیپم در خطره!!!

*

تو کافه ابرکسس داره کر کر به قیافه ی ریگولوس می خنده ... که شپلق! لوستر می فته رو سرش و سر فیلچ از تو سوراخی از سقف میاد بیرون :

ارباب جون خوبی ؟ برات شامپو ایوان با حوله آوردم!


ارزشی قوزدار

[img]http://







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.