هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴
#78

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین

دوستان با اينكه نمره دادن من به هيچ كسي ربط نداره، ولي يه سري توضيحات مي دم . به دلايل عشقي، توي نمره دادن به ارشدا سختگيري كردم. اگه تازه وارد مي بودن همشون نمره كامل مي گرفتن!
درضمن براي سوالا بارم گذاشته نشده بود كه من ٢٥-٥ در نظر گرفتم و براي سوال دو به همه ٥ نمره رو دادم.

اسليترين

رودولف لسترنج: ٣٠

نمره كل: ٣٣


ريونكلاو

دافنه گرينگراس: ٢٧
اوتو بگمن: ٢٧
مايكل كرنر: ٣٠
گلرت پرودفوت: ٢٨

نمره كل:٣٩


گريفيندور

رون ويزلي: ٢٨

نمره كل:٣١



هافلپاف

نبود كسي ظاهراً...


هرگونه درخواست نقد و سوالي داشتين بياين خصوصي. در خدمتم.


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴
#77

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
دانش آموزان در حال پراندن انواع متلک به یکدیگر بودند که چهارچوب در کنده شد و غولی بی شاخ و دم وارد کلاس شد.(برای افزایش بار فضاسازی مودی رو تصور کنید که وسط رعد و برق بطری معجون مرکب می خورد. فقط به جاش هاگرید رو بزارین که کیک می خورد. ترجیحا با پس زمینه سوتی دادن!) مایکل کرنر بدون وقفه فریاد سر داد:
-هـاگــرید! اینجا کلاس جادوی سف...

گلرت پرودفوت حرف مایکل کرنر را قطع کرده و گفت:
-اینجا کلاس بی ناموسیه!

مایکل کرنر ادامه داد:
-همونی که ناظرمون گفت. کلاس آشپزی طبقه بالاست!

هم زمان با این حرف مایکل کرنر، کلاس درس از شدت خنده دانش آموزان به هوا رفت و دانش آموزان ریسه زنان، به قصد سر نهادن به بیابان از نیمکت ها بیرون آمدند که به دلیل تراکم حجمی هاگرید، موفق به گذشتن از در کلاس نشده و به نیمکت های خود بازگشتند.
-بیست و خورده ای امتیاز از ریونکلاو کم میشه.:-"
-چی می گی هاگرید؟ فقط معلم ها می تونن امتیاز کم کنن. وای تو معلم شی من سکته ناقص می زنم.
-نه! ارشد ها هم میتونن امتیاز کم کنن.
-ینی ارشد شدی با این سن و سال؟
-مدیر مدرسه هم می تونه البته.
-مدیر که نشدی؟
-نه همون معلم شدم...
-آهان...

هاگرید طوری انتظارات را در ثانیه ای بالا برد که هیچکس از دبیر شدنش شوکه نشد و هیچ کس هم سکته ناقص نزد.(البته ریونکلایی ها در تمرین فکر شیفت قبل از خواب شوکه شدند ولی پزشکی قانونی، علت مرگ را نشت گاز شومینه اعلام کرد.)
هاگرید مقابل تخته آمد و به چهره گیج و منگ دانش آموزان نگاه کرد. سپس شروع به حرف زدن کرد.

-آقای جیمز پاتر بعد از جلسه پیش ربوده شدند به دلیل مصرف شیر فاسد،ایدز گرفتند و همسرشون با دمپایی ابری تا لب مرز تایلند دنباشون کردند. خلاصه کلبه ما هم که همین بغله. هرچی میشه صدامون میزنن میگن بیا درس بده. یاد مسئول پرورشیا می افتم که وقتی معلما نمیان، به جای معلما هم ریاضی درس میدن هم زبان انگلیسی و هم دینی.

در انتهای کلاس، مجله "ساحره" از جلوی صورت رودولف کنار رفت و چشمان رودولف به چشمان هاگرید خیره شد.
-ینی شوما می خواین به ما بیناموسی یاد بدین از امرو؟
-نفهمیدم چی گفتی! گشنم شد...

هاگرید این را گفت و بالفور به سمت آشپزخانه رفت. اما وقتی که از کلاس بیرون رفت، دانش آموزان نوشته هایی بر روی تخته ی پشت سر او دیدند.
نقل قول:
این کلاوص، واصه آموضش بی ناموسی تاصیص شد. با اینکه من خودم ذیات موافقات نیسسم با این موضوع ، باید به اهداف پایبند باشم.
درس جلسه دوم: بی ناموسی حد و مرز داره! اگه مرز ها رو بشکنید فاجعه به بار می آد و این در صورتیه که اگه روی مرز ها راه برین، مخاطب رو حسابی می خندونید. تاحالا شده در جمع خانواده بزنید این شبکه های خارجی تهاجم فرهنگی آستاکبار که فیلم کمدی می زارن؟ اگه یه قسمت خیلی کوتاه چند ثانیه ای باشه، شما می بینید و ناخودآگاه می خندید. اگه چند ثانیه باشه، شما نگاهی به اعضای خانواده می کنید و می بینید یک سری انسان سرخ تر از لبو، چشم های خودشونو گرفتن! اگه دقایق طولانی باشه که کلا خاموش می کنید دم و دستگاه رو...(چون توی مورد سوم حتی باعث بی مزگی هم میشه.)
حالا این موضوع مقدار، توی شدت بی ناموسی هم صادقه. یعنی شما باید بعد از نوشتن مطلب، ببینید فلان شخص با این سن، می تونه پستی که نوشتین رو بخونه؟
فلان شخص با این عقاید بعد از خوندن پستتون چه نظری داره؟
یادتون باشه با شکستن مرزها، می تونید عده خاصی رو بخندونید و عده کثیری رو نسبت به سبک بی ناموسی متنفر کنید. ولی آیا روی مرز راه رفتن هم افراد رو نسبت به بی ناموسی متنفر می کنه؟

تکالیف :

1)یک رول بنویسید و در آن چگونگی و داستان لو رفتن جیمز رو توضیح بدید. به نظر شما چه کسی لیلی رو خبر کرد؟ لیلی در مقابل جیمز چه کار کرد؟(20 نمره)
نکته: هاگرید برای نیومدن جیمز،دلیل آورد ولی نیاز نیست حتما بهش پایبند باشید. هرجور دوست دارید بنویسید.
نکته 2: هیچ اجباری نیست که از بی ناموسی توی تکالیف استفاده کنید.(هیچ نمره منفی ای نداره) ولی استفاده از بی ناموسی نمره مثبت خواهد داشت.
2)به صورت غير رولي وضیح بدید که جیمز چه برتری هایی نسبت به سوروس اسنیپ داشت که تونست لیلی رو از آن خودش کنه؟(یا به عبارت دیگر لیلی چه برتری هایی رو توی جیمز دید؟)(10 نمره)



ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۶ ۷:۰۴:۵۴

تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۳:۲۷ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴
#76

گلرت پرودفوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۳ یکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱
از قلعه ی نورمنگارد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 512
آفلاین
1)در حالی که جیمز از کلاس بیرون میره تا به ساحره ها برسه ، متوجه میشه که سوروس و سیریوس نظر اون ساحره ها رو به خودشون جلب کردن. درگیری جیمز و سوروس و سیریوس رو در یک رول بنویسید. (نکته 1:اگر بی ناموسی توش باشه ، "امتیاز اضافی" میگیرید ، در غیر این صورت امتیازی ازتون کم نمیشه.)
(نکته 2:به درسی که داده شده توجه کنید اگر میخواید بی ناموسی بنویسید و فقط بخش کوچیکی از پستتون رو بهش اختصاص بدید.)
(نکته 3:مواظب باشید از حد نگذرید ، خیلی بی ناموسی روان و به قولی "غیر هاردکور" بنویسید. اگر از حد گذشته باشه ازتون امتیاز کم میشه و حتی ممکنه پستتون پاک بشه.)


هوا آفتابی بود و هاگوارتز شلوغ تر از همیشه. پروفسور اسکیتر با لباس بدن نمایی بر تن که می شد دلیلش را گرمای تابستان فرض کرد، مشغول رپرتاژ بود.

- بله، و حالا مدیر و معاون فاسد رو دارن از در اصلی هاگوارتز خارج می کنن. مدیر و معاونی که مشغول انجام اعمال ناصالح با دو تن از شاگردان بی گناه مدرسه بودند و افکار پلیدی را برای به انحطاط کشیدن جامعه ی جادوگری داشتند، به دست سربازان گمنام ساواج دستگیر شدند. چـــه شوتــایی میزنن این مامورین ساوااااااااااج!

یک ساعت قبل، دفتر مدیریت!

در باز شد و چهار نفر وارد شدند. دو مرد و دو دختر جوان. پس از ورود به اتاق، شخصی که به نظر می آمد معاون مدرسه باشد، در را بست و کلوپورتوس ها بر آن خواند که نویسنده شک کرد پدر بزرگ مرلین کبیر هم با پدرجد آلوهومورا بتواند آن را باز کند ..! مدیر مدرسه هم به سمت قدح اندیشه رفت و چند خاطره ی مثبت هیژده () را درون قدح ریخت تا هر چهار نفر مشغول تماشای آن شوند. او چند روز پیش این خاطره ها را درون کیف یکی از شاگردان یافته بود و پس از چند جلسه کلاس خصوصی با دختر مذکور، قول داده بود این خاطره ها را به کسی نشان ندهد اما چه می شد کرد...

سیوروس در حالی که بر روی کاناپه نشسته بود، از ساحره ای که بر روی پایش بود، پرسید:

- گفتین تا چه کلاسی درس خوندین شما دوتا؟
- سمج ردی هستیم ما پروفسور...
- آفرین.. آفرین! با این هوش و ذکاوتی که من توی شما دوتا میبینم، مطمئنم اگه به هاگوارتز برگردید، تا چند سال دیگه مدرک سطوح عالی جادوگریتون رو هم میتونید بگیرید. مگه نه سیو؟!
-کاملا درسته. اگر هفته ای یک یا دوبار حداقل با من و پروفسور بلک، کلاس های خصوصی شکار هورکراکس رو بگذرونید، قطعا توی هاگوارتز مشکلی در طول تحصیل نخواهید داشت!
- یعنی واقعا میشه پروفسور؟!
- حتما! شما ساحره ی باهوش و با کمالاتی هستید... حالا که علاقمند به تحصیل هستید، لباس هاتون رو در بیارید تا لباس فرم مدرسه رو بهتون بدم.

هفتاد دقیقه قبل، حیاط هاگوارتز.

- قلبــم بوم بوم ... قلبــــم بـــــوم بــــوم ... قلبـــم بــوم بــوم میزنه وقتی تنهام میذارین... قلبــم بوم بوم ... قلبــــم بـــــوم بــــوم ... قلبـــم بــوم بــوم میزنه وقتی تنهام میذارین...
جیمز پاتر در حالی که مشغول شعر خواندن و گشتن گوشه و کنارهای هاگوارتز بود، برای لحظه ای به شکل ( ) در آمد و متوجه شد که باقی شعر را یادش نیست.. اما او مرد لحظه های سخت بود؛ پس برای این که پیش خودش کم نیاورد، همین طور که به سمت دفتر مدیریت میرفت، ادامه ی شعر را با هممم هممم هم هم رفت.

پنجاه دقیقه قبل، پشت در دفتر مدیریت


صدای حاج سیریوس، خواننده ی افتخاری جادوگر تی وی و معاون مدرسه ی هاگوارتز از فرسنگ ها دورتر شنیده می شد و معلوم نبود باز گوش کدام بیچاره ای را گیر آورده که ول کُن استیج هم نیست... جیمز خواست از او بپرسد که آیا دو دختر غریبه را در این حوالی دیده یا خیر ولی در باز نمی شد... جیمز ابتدا طلسم آلوهومورا را امتحان کرد، اما حتی آواداکداورا هم نتوانست از پس باز کردن در بر بیاید؛ پس جیمز مانند یک انسان متشخص در زد. با اولین ضربه ای که جیمز به در وارد کرد، کنسرت حاج سیریوس قطع شد و پس از مخفی کردن ساحره ها، مدیر و معاونش در را باز کردند.
جیمز پس از برانداز کردن آن دو، خنده ای کرد وارد دفتر شد.

- مثل اینکه این چیزا از مدیری به مدیر دیگه به ارث میرسه. اینطور نیست سیو؟!
- کدوم چیزا؟!
- هیچی... مهم نیست... شما دوتا ساحره ی آخرین سیستم این دور و برا ندیدین؟
- نه...
- نه!

جیمز با نگاهش گوشه و کنار اتاق را کاوید و بر روی چند دست لباسی که روی کاناپه ی جلوی قدح افتاده بود ثابت ماند. خواست حرفی بزند که سیوروس اسنیپ ادامه داد: "جیمز، من چند بار بهت گفتم که هاگوارتز جای ساحره بازی نیست؟! اینجا یه مکان علمی ـه! اگر یک بار دیگه ببینم داری تو مدرسه ی من ساحره بازی می کنی، 500 امتیاز از گریف کم می کنم؛ 800 امتیاز از ریون کم می کنم چون داره اول میشه؛ دو - سه هزار تا هم از هافل کم می کنم چون از ناظرش خوشم نمیاد... تفهیم شد؟!

جیمز شاخ دار پس از زیر و رو کردن لباس های زنانه ی روی کاناپه و بوییدن آنها، به نشانه ی اطاعت سری تکان داد، اما پیش از رفتن گفت: "دفعه ی دیگه که خواستین در رو روی کسی باز کنید، حداقل شورت بپوشید. آخه چه وضعشه این؟!"

نیم ساعت قبل، دفتر جیمز پاتر.

- این که اشکالی نداره آقا. الان که توافق نامه امضا شده، دیگه مملکت آزادیه دیگه. شما داری میگی چند نفر توی اون اتاق تنها هستن. طبق شرع، تنها بودن یک جفت زن و مرد اشکال داره؛ ولی دو جفت ایرادی نداره که..!
- من دارم میگم که مدیر و معاون مدرسه دارن بچه های مردم رو از راه به در می کنن. میدونی دارن چی بهشون یاد میدن..؟ رفتار ددمناشیع!
- این به ما مربوط نمیشه آقا. در این مورد با سازمان آموزش و پرورش جادویی تماس بگیرید؛ لطفا بیش از این وقت ما رو نگیرید!
- چه چیزایی به شما مربوط میشه اون وقت؟!
- تنها مسائل امنیت ملی و بس!
- هوم... اگر بگم نقشه ریختن که عروس ملکه ویکتوریا رو هم بیارن تو مدرسه و باهاش کلاس خصوصی بذارن، باعث میشه که دستگیر بشن؟!
- بله!
- پس همینی که الان گفتم.

چند ساعت بعد، دفتر مدیریت مدرسه

دلم امشو اسیره
برای هردو می میره
این یکی سبزه گونه
مو سفید و یدونه
بونه بونه یدونه
چشم آبی و دیوونه
سبزه تیره موهاشه
دلم تنگ نگاشه
آخ میخوان بیان هر دو
به دیدار من امشب
وا ویلا وای وای وای واویلا


دستگاه گرامافون قدیمی عاشقانه ترین آهنگ خود را پلی میکرد و جیمز از ساعتی پیش به همراه ساحره ها درگیر راز و نیاز شده بود. همه چیز برای جیمز پاتر عالی می نمود چرا که از حضور مدیر آینده ی هاگوارتز پشت در دفترش و مامورین ساواجی که برای دستگیری او وارد سرسرا شده بودند، خبری نداشت!

2)به صورت غیر رولی ، در پستی کوتاه توضیح بدید که آیا سوروس اسنیپ سفید تر هست یا سیریوس بلک ؟
سوروس اسنیپ! اصن این سواله؟! سوروس اسنیپ اگه سفیدتر نبود که آلبوس دامبلدور رازهاش رو توی جلسات محرمانشون با اون درمیون نمیذاشت که... با سیریوس بلک در میون میذاشت.

نوشته ی بالا برداشت آزاده!


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

!Only Raven
!Only Raven

تصویر کوچک شده

!I am THE PROUDFOOT
!Only Raven
OnlyRaven


پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
#75

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
1-


جیمز که دانش آموزانش را در بهت و تعجب گذاشته بود، خود به سمت محوطه ی باز رفت تا به ساحره ها برسد.

هری که از دور پدرش جیمز را زیر نظر گرفته بود و مانده بود که جیمز چگونه می خواهد پاسخ لیلی، همسرش را بدهد؟

جیمز که سرخوش و مست بود با خوشحالی کلاس و دانش آموزان مبهوتش را به حال خود رها کرد و با سرخوشی به سوی محوطه ی باز رفت.

سیروس و سیوروس که وزارت بر آنها فشار کاذب آورده بود، برخلاف رفتار همیشگیشان علاقه ی زیادی به ساحرگان برای رفع خستگی های ناشی از کل کل با ملت، پیدا کرده بودند، با دیدن ساحره گان یکه در انتظار جیمز بودند، نتوانسته خود را کنترل کنند و پس آن که با روغن موی سیوروس موهایشان را چرب کردند، با قیافه هایی جلتنمنی جلو رفتند.

ساحرگان که خوش تیپی و ابهت آن دو را دیدند مجذوب آنها شده و جیمز را همچون گوسپندی، به فراموشی سپردند.

-سلام بر ساحرگان گرامی.

سیریوس که دست در جیب های کت پاره ی خود کرده بود و چند روزی بود که خود را اصلاح نکرده بود با قیافه ای ژولیده جلو رفت و به ساحرگان لبخند عظیمی زد و سیوروس اسنیپ نیز دستی به مو هایش کشید و همراه با سیریوس جلو رفتند.

ساحرگان که گویا از سر و شکل سیوروس و سیریوس نه تنها بدشان نیامده بود بلکه لذت کامل را نیز می بردند به آنها پیوستند و دو زوج را تشکیل دادند که هرکدام به قسمتی از حیاط رفتند.

کمی بعد هنگامی که جیمز به محوطه آمد با صحنه ای عجیب روبه رو شد.

سیوروس و دختری که کتی نام داشت در زیر سایه ای دراز کشیده و مشغول عشقولک بازی بودند. در طرفی دیگر، سیریوس و دختری که همراهش بود، وارد دریاچه شده بودند و آنها نیز مشغول کار های مثبت هجده بودند.

جیمز که با چنان صحنه ای روبه رو شده بود، از عصبانیت صورتش سرخ شده و با مشت هایی گره خورده به سمت آن دو رفت. اسنیپ که در زیر درخت لمیده بود و ساحره هم سرش را بر روی سینه ی او گذاشته بود، را چنان از جا بلندش کرد که ساحره به گوشه ای پرت شد و اسنیپ هم در بین دستان جیمز معلق ماند.

سیریوس که از دور شاهد این ماجرا بود با مایو اش از استخر بیرون آمد تا به کمک سیوروس برود، از پشت بر روی جیمز پرید و باعث شد که هر سه نفر بر روی زمین بیافتند و اغازی دعوایی عظیم شود.

لحظه ای بعد، سیریوس و سیوروس و جیمز که خسته از دعوا هرکدام در گوشه ای پلاس شده بودند به جنگ لفظی پرداختند.
-$@#%^)*)(*_@#$%&^*%
-به من میگی$@#%^)*)(*_@#$%&^*%؟ خودت چی !@!#$$%%^^&&*؟
-بوقی ^)*)(*_@#$%&^* به من فحش نده.
- مگه تو زن نداری بی ناموس؟ بدبخت لیلی که تو رو انتخاب کرد.
-مگه من چمه تو حسودیت میشه که اون تو را انتخاب نکرده @#%^)*)(*_@#$%&^*%.

اسنیپ و سیریوس که با شنیدن این فحش رکیک، به یکباره از جای برخواستند و به سراغ جیمز رفتند تا زیر رگبار لگد های خود او را به خاک بیفزایند تا رویش گیاهان بهتر شود.

-بسه دیگه!

لیلی که از دور انها را نگاه می کرد با چهره ای سرخ جلو آمد و محکم با دست در صورت جیمز خواباند و فریاد زد:
-حالا با ساحره ها می چرخی؟ بدم ببرنت آزکابان؟ امشب حق اومدن به خونه رو نداری ...نه تنها امشب بلکه کلا حق ورود به اون خونه رو نداری.

سپس بر روی پا چرخید و از انها دور شد و ان سه را در بهت و تعجب گذاشت.




2-
به نظر من سیریوس بلک چون او هیچ وقت راضی به پیوستن به مرگخواران و ولدمورت نشد اما سیوروس اسنیپ وارد جادوی سیاه شد و حتی برای ولدمورت سالها کار کرد تا زمانی که لیلی را در خطر دید از ولدمورت روی برگرداند. بنابراین سیریوس از اول سفید بوده اما سیوروس دوره ای سیاه در زندگی اش به چشم میخورد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۱۰:۳۱ سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴
#74

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۵ جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۴ پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴
از همونجایی که ممد نی انداخت
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 182
آفلاین
استاد کسی گفته شما محبوب دل هایی؟

نقل قول:
1)در حالی که جیمز از کلاس بیرون میره تا به ساحره ها برسه ، متوجه میشه که سوروس و سیریوس نظر اون ساحره ها رو به خودشون جلب کردن. درگیری جیمز و سوروس و سیریوس رو در یک رول بنویسید. (نکته 1:اگر بی ناموسی توش باشه ، "امتیاز اضافی" میگیرید ، در غیر این صورت امتیازی ازتون کم نمیشه.)
(نکته 2:به درسی که داده شده توجه کنید اگر میخواید بی ناموسی بنویسید و فقط بخش کوچیکی از پستتون رو بهش اختصاص بدید.)
(نکته 3:مواظب باشید از حد نگذرید ، خیلی بی ناموسی روان و به قولی "غیر هاردکور" بنویسید. اگر از حد گذشته باشه ازتون امتیاز کم میشه و حتی ممکنه پستتون پاک بشه.)


حیاط هاگوارتز همیشه شلوغ بود و ملت دانش آموز و استاد، همینجوری الکی هم که شده و جهت شلوغ کردن صحنه مدام در آن حضور داشتند و این طرف و آن طرف می رفتند. در این بین، همین که در را باز می کردی تا به سرسرا برسی، با این صحنه مواجه می شدی و یک چیزهایی ات فر می خورد. این دو نفر هم که خب هویتشان معلوم است: سیوروس اسنیپ و سیریوس بلک. هر دو به دیوار تکیه داده بودند و سیوروس اسنیپ زنجیری را دور یک انگشتش می چرخاند. هر ساحره ای هم که رد می شد، چیزی می پراندند.
-#@*&%!

سیریوس این را فریاد زد و شروع کرد به خندیدن. ساحره ای که موهایی بلوند داشت و از آنجا رد می شد، "ایش"ی گفت و دور شد. سیوروس پرسید:
-چی گفتی؟
-#@*&%!
-چطوری اینا رو تلفظ می کنی؟
-مربع ادسایت ستاره اَند درصد!

همچنان که سیریوس گفته هایش را تفسیر می کرد، نگاهشان به جیمز پاتر افتاد که دو ساحره را سوار جارویش کرده بود و به سمت کلاس جادوی سفید مرلینی می رفت. یکی از ساحره ها داشت درباره ی خودش صحبت می کرد:
-جونم برات بگه که اهل تگزاسم، روزگارم بد نیست...

همینطور که یکی از ساحره ها که اهل تگزاس هم بود، از خودش می گفت، به کلاس رسیدند و جیمز با نیشخندی پلیدانه وارد کلاس شد. سیریوس گفت:
-الان کرک و پرش می ریزه و آبروش می ره. یه عالمه دانش آموز اون تو هست و جیمز نمی دونه. الان هم که #@*&%$×@!

سیوروس خواست تفسیر این کلمات را بپرسد که ناگهان سیریوس رفت روی ویبره.
-اونجا رو! اونجا رو! ساحره!

دو ساحره که یکی شان اهل تگزاس بود، از کلاس بیرون آمدند. نکته ای که توجه اسنیپ و بلک را جلب کرد، این بود که جیمز در کلاس مانده بود. دو ساحره که کمالاتشان بسیار خفن بود به سمت حیاط می رفتند تا دربست بگیرند. اسنیپ و بلک که این موقعیت را خیلی خفن می دانستند، به این حالت در آمدند و نگاه هایشان را خفن کردند تا توجه دو ساحره را جلب کنند. در همین اوضاع، ناگهان آن ساحره ای که اهل تگزاس نبود، جیغ کشید، چشمانش را گرفت و زمین افتاد. سیریوس و سیوروس به سمت ساحره ها هجوم بردند.

آن ساحره ای که اهل تگزاس بود، از ساحره ای که اهل تگزاس نبود پرسید:
-چی شده ای دوست عزیزم که اهل تگزاس نیستی؟
-یهویی یه نور شدیدی خورد به چشمم. چشمم اوف شده.

سیریوس که فهمید چه اتفاقی افتاده، یواشکی به سیوروس گفت:
-سیو، فک کنم نور خورده به موهای براقت و بعد بازتابش رفته تو چشم و چال ایشون که اهل تگزاس هم نیست.

سیوروس اما در باغ نبود. با لبخندی جلو رفت و گفت:
-اجازه می دین کمک کنم؟

آن ساحره ای که اهل تگزاس بود، نگاهی به ساحره ای که اهل تگزاس نبود انداخت و با لهجه ی تگزاسی گفت:
-الکی زور نزن، رول طولانی می شه. من و این دوستم که اهل تگزاس نیست سوژه رو خوندیم. قراره مخ ما رو بزنی. بیا این صحنه رو کات کنیم بریم جلوتر که استاد معطل نشه قربونش برم.


دقایقی بعد
جیمز پاتر افتان و خیزان از کلاس بیرون پرید تا ساحره هایش را بیابد. به چپ، راست، بالا، پایین، منتها الیه های شرقی و غربی و شمالی و جنوبی و جهت هایی که هنوز کشف نشده بودند، نگاهی انداخت، اما دریغ از یک نشانه. جیمز ناراحت و غمگین به دیوار تکیه داد. از هر دو ساحره خوشش آمده بود، هم آنی که اهل تگزاس بود و هم آن یکی که اهل تگزاس نبود. تا به اینجا برسند، در ذهنش کلی به راز و نیازهایش فکر کرده بود، اما حالا آنها رفته بودند.

غمگین و افسرده به دفتر مدیریت رفت تا با دوستان قدیمی اش، سیریوس بلک و سیوروس اسنیپ صحبت کند و آب شنگولی بزند بر بدن تا غم و غصه هایش بپرد.
-سلام آقا. چیژ بدم آقا. چیژهای خفنژ دارم آقا. چیژ بخر آقا.

جیمز با ناراحتی فلورانسو را هل داد. فلورانسو به در برخورد کرد و عینکش در حلقش فرو رفت و عینک در معده اش توسط اسید معده ذوب شد و "چنین است عاقبت چیز فروشان [مرلین نامه، سورۀ چیز، آیۀ چیز فروشان]". بالاخره به دفتر مدیر رسید و خواست در را باز کند که صداهایی شنید.
-تکون بده، تکون بده، بدنو تکون بده، تکون بده!

اشتباه نمی کرد، صدای آرش بود! هراسان به داخل اتاق هجوم برد تا خواننده ی محبوبش را ببیند. اتاق در پوزیشن خوبی نبود. گوشه ای از اتاق، آرش ایستاده بود و همراه تعداد زیادی دختر با پوشش آستاکباری آهنگ "تکون بده" را می خواند. از آن طرف، سیوروس و سیریوس مشغول راز و نیاز با دو ساحره ای بودند که یکی شان اهل تگزاس بود و آن یکی، نه.
-نفس کش! راز و نیاز راه میندازی اونم با کنسرت زنده ی آرش؟
-حرص نخور، تکون بده! تکون بده!

و بدین ترتیب جیمز پاتر تکان داد و ساحره ها و جادوگر ها و ماگل ها ریختند وسط (حتی سیوروس و سیریوس و تگزاسی و غیرتگزاسی) و تسمه تایم تکان دادند و غم و غصه هایشان را فراموش کردند.

در همین اوضاع آلبوس دامبلدور که سوار مینی بوس شده و رنج سفر را بر خویش تحمیل کرده بود، به هاگوارتز رسید. لبخندی عاشقانه زد و خواست سری به دفتر مدیریتش بزند تا عشق و علاقه به بلک و اسنیپ تزریق کند. در طول راه برای اینکه انتقام رنج سفر را بگیرد، به بیست و هفت نفر از دانش آموزان هاگوارتز عشق و علاقه تزریق کرد - که بعد از این قضیه، اکثریت مفقودالاثر اعلام شده اند - تا بالاخره به دم در دفتر رسید. همین که چمدان هایش را پایین گذاشت و خواست در را باز کند، صداهایی شنید. انبوه ریش و پشم و ابرو و مو را کنار زد و از سوراخ چشمی در، داخل اتاق را نگاه کرد.
-نامردا... بدون من راز و نیاز پارتی می گیرین؟

و تلفن همراهش را که خیلی راحت از جیب بیرون می آمد و راحت هم در جیب می رفت، در آورد و شماره ی گشت آرشاد را گرفت.



نقل قول:
2)به صورت غیر رولی ، در پستی کوتاه توضیح بدید که آیا سوروس اسنیپ سفید تر هست یا سیریوس بلک ؟

خب این سوال جای ابهام داره... ینی خب کجای کدوم سفید تره؟
اما اگر بخوایم میانگین سفیدی رو در نظر بگیریم، اسنیپ به دلیل اینکه تو کل کتاب ها و فیلم ها یه دست لباس مشکی آستین بلند پوشیده بود و احتمالاً همیشه از کرم های ضد آفتاب استفاده می کرد، سفیدتره. سیریوس از قضا چون یه سگ سیاه هم می شد، یه ذره سیاه تر از اسنیپه. آخرین دلیل هم اینه که خب سیریوس بلک، بلکه و بلک هم سیاهه و بر اساس منطق هم بریم جلو، سیریوس سیاهه. و الا در کل دامبلدور که راضی بود از بلک.


ویرایش شده توسط مایکل کرنر در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۶ ۱۰:۳۷:۰۶

لامصب چقد رنک

!Only Raven

وبلاگ شخصی من

بیخیال اون صوبتا، من هنوز شصت درصد ایفام ریتا هم سی و نه درصد، جمعاً می شیم 99 درصد ایفا


چقد چکش!

اصن ذووووق

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
#73

اوتو بگمن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۵ چهارشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۵ یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴
از آنجا که عقاب پر بریزد...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 212
آفلاین
بخش اول تکلیف:

جیمز تلو تلو خوران از کلاس بیرون آمد و در را محکم پشت سرش بست، بدون توجه به اینکه با این کارش برق از سر دانش آموزان پراند.

او بعد از اینکه لحظه ای راهرو را از نظرش گذراند با عجله به سمت پایین راهرو رفت تا به اندازه بقیه پولش با ساحره ها باشد چون او هنوز به ازای نصف گالیون هایش با آن ها بود. او سی گالیون خرج کرده بود تا دور از چشم لی لی بتواند کمی از خاطرات جوانیش را زنده کند.

در میانه های راه بود که صداهایی نازک و بسیار آشنا رشته افکارش را پاره کرد. در دلش غوغایی بود که چه به موقع به آن ها رسیده است ولی در همین هنگام صدایی یا صداهای دیگری نیز به گوشش خورد. لحظه ای به فکر فرو رفت تا بفهمد کجا آن ها را شنیده اما از آن جا که نوشیدنی بسیاری خورده بود، این افکار به راحتی از ذهن توهمی اش گذشت اما همچنان به سوی صدا می رفت و با هر قدمش آن ها را واضح تر می شنید.

- عسیسم، نمیای بریم. من از این یارو فیلان فیلان شده اصلا خوشم نمی اد.
-چشم، با کمال میل بانوی تک ستاره قلبم... افتخار میدید راهنماییتون کنم!

ساحره دیگر که چشم هایی آبی و موهایی بور داشت و حس حسادتش داشت او را از درون می خورد، با صدایی خشمگین گفت:
- اوا سوی اصلا حسش نیس با اینا سر و کله بزنیم. بیا زودتر بریم یه جای درست و حسابی! کافی شاپ چطوره؟!
- بریم عزیزم، سوروس من برم... بعضیا زیادی نمی خوان منتظر بمونن، مگه نه؟

ساحره اولی که بسیار خوشتیپ بود و رژ لب سرخ رنگ بر لبانش بر زیبایی اش می افزود، ادامه داد:
- عاشــــــــــــــــــــــــقتم دیــــــــــــــــــــوونه!!... اون کیه؟! من از این جادوگر فضو... نگا کن جیمزه!! آه عجقم تو کجا بودی؟ فک کردم دیگه منو نمی خوای!

سیریوس:
سوروس:
جیمز:

جیمز که در این موقعیت قرار گرفته بود، صدایش را کمی بلند کرد تا به گوش هر دو ساحره برسد و پرسید:
- کسی دلش برا یه نوشیدنی تنگ نشده؟ نمیاین بریم با فراریم که جلو دروازه هاگه یه دور بزنیم؟... هان؟

هر دو ساحره که به شدت از حرف های جیمز، مرلین را شکر و نگاه های تحقیر آمیزی نثار سیریوس و سوروس می کردند، از آغوش گرم آن دو بیرون آمدند و به سمت جیمز مرفه دویدند. یکی دستش را دور کمر او انداخت و دیگری با متانتی بی نظیر دست در دست او کرد تا نظر جیمز را به خود بیشتر جلب کند. جیمز همچنان که خنده کج و کوله ای بر لب داشت، رو به سیریوس و سوروس گفت:
- هیچکی نمی تونه مال جیمزو بخوره، افتاد! خجالت بکشید! البته ساحره ها فرق می کنه موضوعشون.

و روی پاشنه پایش چرخید تا به سمت فراری پارک ممنوع شده بروند که سوروس فریاد زد:
- آهــــــــــــــــــــــــای! وایسا ببینم من این همه بهتون پول دادم اونوقت همین جوری میزارین میرین بوقیا!

سپس سیریوس هم با همان لحن سوروس ادامه داد:
- راس میگه، من برا شما دو تا پونزده گالیون از جیبم زدم. اونوقت تو همین جوری می پیچونیش می بریشون، جیمز!

جیمز که پوکر فیس شده بود، بعد از لحظه ای پردازش گفته های آن دو خودش را جمع و جور کرد تا ساحره کش تر جلوه دهد، سپس با لحنی خود شیفته و بدون هیچ ترسی گفت:
- اونا مال من بودن، مال منم می مونن... حالا بزنین به چاک! :sharti:
- باشه پس ببینیم کی مالکیت اونا رو می گیره. خوب، از شما ساحره جون جونیا نمی ان بریم دخمه پشتی با هم قایم باشک بازی کنیم!

ساحره ها که دهانشان بی اختیار باز مانده بود، با صدایی از سر شوق، با هم فریاد زدند:
- آخ جون قایم باشک!... جیمز ما باید بریم. بعدا می بینیمت.

ولی قبل از اینکه آن ها از جایشان حتی یک قدم بردارند، فریادی همه آن ها را سر جایشان میخکوب کرد:
- یه دیقه وایــــــــــســـــــــــــــین ببیـــــــــــــــنم... اصن هر دوتا تون اخراجین. اخراجــــــــــــــــــــ!

ولی سوروس چند ثانیه بعد از فریاد گوشخراشش با صدایی آرام و ریلکس، گفت:
- بیاید عزیزانم بریم دفتر مدیریتم...! مطمینم اونجا چیزای بدرد بخوری برا پذیرایی از شما بلا ها گیر میارم!

شترق

با این صدا بدعنق ظاهر شد و در حالی که قهقه می خندید، با صدایی که نازک کرده بود، گفت:
- آخ آخ... استاد، بلک جون و مدیر هاگ... وای چی میشه اگه این اطلاعات دست ریتا استیکر برسه! بلک اداختتون بیرون. آخی قربون دلای شکستتون برم من... یو هو هو...

و سپس با شترق دیگری ناپدید شد و سیریوس و جیمز شکست عشقی خورده، در سکوت رفتند تا در افقی بی پایان محو شوند...

بخش دوم تکلیف:

- خو بگو کدوم سفیدتره؟
- من چه بدونم منظورت چیه! از نظر رنگ پوست، تمیزی... از کدوم لحاظ؟!
-
- آهان، خو بگو دیه از نظر محفلی بودن لامصب!... نمی فهمی ذهنای امروزی غربین آخه؟ بزار ببینم... فک کنم بلک سفیدتره چون از همون اول با سفیدا بوده اما اسنیپ اول سیاه بوده و بعدا سفید شده... حله؟
- تو بی نظیری... می فهمی؟... بی نظیر.


ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۲ ۲۳:۲۳:۵۷
ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۲ ۲۳:۲۵:۴۴
ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۳ ۱۴:۰۱:۲۸

Only Raven

تصویر کوچک شده



.:.بالاتر از مرگ را هم تجربه خواهم کرد.:.


پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۵:۲۵ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
#72

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
ارشد ریون

استاد، بچه های الان، با همون بخش کوچک تا آخر ماجرا میرن. چه اصراریه؟ جادوی سفیدتون اینه، جادوی سیاهتون چیه؟

1)در حالی که جیمز از کلاس بیرون میره تا به ساحره ها برسه ، متوجه میشه که سوروس و سیریوس نظر اون ساحره ها رو به خودشون جلب کردن. درگیری جیمز و سوروس و سیریوس رو در یک رول بنویسید. (نکته 1:اگر بی ناموسی توش باشه ، "امتیاز اضافی" میگیرید ، در غیر این صورت امتیازی ازتون کم نمیشه.)
(نکته 2:به درسی که داده شده توجه کنید اگر میخواید بی ناموسی بنویسید و فقط بخش کوچیکی از پستتون رو بهش اختصاص بدید.)
(نکته 3:مواظب باشید از حد نگذرید ، خیلی بی ناموسی روان و به قولی "غیر هاردکور" بنویسید. اگر از حد گذشته باشه ازتون امتیاز کم میشه و حتی ممکنه پستتون پاک بشه.)


هیچ جفت اسم دیگه ای تو کل هفت کتاب نیست که از این دوتا به هم شبیه تر باشه. سیریوس و سوروس. من قاتی می کنم.

بعدشم این که، مگه میشه این موضوع رو بی ناموسی ننوشت؟

سیریوس در همان راهرو هایی که جادو در آن ممنوع است؛ سوروس را با زیر شلواری به یاد قدیم ها در هوا نگه داشته بود و می خندید و هیچ توجهی به فریاد هایش نمی کرد.
- چطور جرئت می کنی از ورد های من بر علیه من استفاده کنی، بلک؟ من شاهزاده دورگه ـم. من منم. مـــــن! صب کن بیام پایین. من تو رو جِرِت می دم-

سیریوس پوزخندی زد.
- به فرض این که بیای پایین.

سوروس دست از فریاد برداشت و گفت: اع! اونجا رو نگاه کن. دوست گرگینه ـته!

سیریوس گفت: هه! فکر کردی. من کلاس اول داستان اون روباه و خروس جادویی رو خوندم. نمی تونی حواسمو پرت کنی.

سوروس گفت: احمق. الان ما باید نظر اون ساحره ها رو جلب کنیم. منو بیار پایین.

سیریوس گفت: راست می گیا. ببخشید سوروس جون. بذار یه نگاه دوباره به موضوع بندازم... آره! ایناهاش. درست گفتی. من فکر کردم دوباره باید این قسمت کتاب رو بازی می کردیم. شرمنده. ام، سوروس؟ شنیدی چی کفتم؟

سوروس منگ شده بود و زیر لب می خواند: می خوام بروسونمت... سونمت... سونَمـت!
سیریوس هم با نگاه به ساحره دوم شروع کرد: تعریف از دوست ساحره ـم نباشه! بهترین همســـــــرِ یه عاشق.

و بعد هر دو به طرف ساحره ها دویدند و نظرشان را به خودشان جلب کردند. سیریوس خب، خوشتیپ بود. چگونه ندارد. اما این که ساحره دوم چرا به سوروس علاقه مند شد، رازی است که هیچ کدام ما سر در نمی آوریم.

چند متر آن طرف تر، جیمز دوان دوان با شم گوزنی اش در حال دنبال کردن ردپای ساحره ها بود. چند قدم مانده به انتهای راهروی ورودی، متوقف شد و با نیش باز تا بناگوش، خودش را وارسی کرد و وارد راهروی مورد نظر شد. اما افسوس، ساحره ها were taken.

سوروس که تابحال سابقه بی ناموسی نداشت؛ به هیچ چیز توجه نمی کرد. اما سیریوس آنقدر تجربه داشت که خودآگاهش را فعال نگه دارد. وقتی جیمز را دید؛ چشمانش گرد شد و داد زد: تو زنده ای، نامرد؟

جیمز نگاهی به خودش کرد و داد زد: آرهههههههه! چرا خودم متوجه نشده بودم؟
گویا سیریوس به مرگ خودش فکر می کرد. چون گفت: خوش بحالت. لیلی چی؟
- والا اونو دیگه نمی دونم.

سوروس آنقدر مشغول بود که حتی با نام لیلی هم سرش را بالا نیاورد. جیمز نگاهی به ساحره کرد و گفت: حالا بیا درگیر شیم.

سیریوس گفت: چرا؟
- من اونو می خوام. تو اونو می خوای. تا حالا فیلم کره ای ندیدی؟
- حالا که اصرار داری باشه.

بعد درگیر شدند و سیریوس مرد . جیمز هم به ساحره رسید. پایان.

2)به صورت غیر رولی ، در پستی کوتاه توضیح بدید که آیا سوروس اسنیپ سفید تر هست یا سیریوس بلک ؟

هیچ کدوم. من.
چند سال پیش، می گفتم بلک. چون می دونین، بلکه دیگه! اما من خودم واقعا شاهد تغییراتش بودم وقتی شروع به استفاده از مایع سفید کننده ی پریل کرد. پس، بلک.

تصویر کوچک شده


همون طور که بلک سفید شد؛ سوروس هم کم کم بخاطر تماس زیاد با روغن مو و همین طور، دور بودن از ساحره ها، سیاه شد.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
#71

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
***عضو تازه وارد اسلیترین***

اول! اول! آقا اجازه؟!من نفر اول مخشام رو نوشتم...ستاره نمیزنید جلوی اسمم تو خوبترین ها؟!

1)در حالی که جیمز از کلاس بیرون میره تا به ساحره ها برسه ، متوجه میشه که سوروس و سیریوس نظر اون ساحره ها رو به خودشون جلب کردن. درگیری جیمز و سوروس و سیریوس رو در یک رول بنویسید.

جیمز کلاس را در حالی که هنوز رودولف در حال غرغر کردن و گله و شکایت از شورای عالی ویزنگاموت،طرفداران سابق،اعضای ایفای نقش،کاربران عضو،میهمان،زمین،زمان،هوا و کلا از همه چیز بود ترک کرد!
جیمز با خودش میگفت چه اهمیتی دارد که حالا 24 ساعت دیرتر صلاحیت رودولف تایید شده...دیگر به شورای عالی زوپس چه ربطی دارد که مردم در همان 24 ساعت اولیه موضعشان را مشخص کردند؟! اصلا رودولف باید از مرلینش میبود که یک نفر از شورای عالی نظرش را تغییر داد و رودولف تایید صلاحیت شد!

اما جیمز در آن لحظه کوچکترین اهمیتی به رودولف نمیداد...موضوع رودولف نبود...موضوع ساحره بود!
جیمز با سرعت هر چه تمام تر پله های قلعه هاگوارتز را طی میکرد تا بتواند قبل از اینکه ساحره ی مورد نظر دسترس خارج شود،با او ارتباط بگیرد!

همین که به طبقه اول رسید ساحره ی زیبا روی،خوش اندام،هلو و باکمالات را دید اما آن ساحره با فرد دیگری در حال لا...چیز...حرف زدن بود...بله...حرف زدن کلمه مناسبتری است...به هر حال...جیمز آن ساحره را دید که از دست آن جادوگر مو چرب کاغذی گرفت...به همین خاطر سریعا خودش را به آن دو رساند...
_صبر کن بینم...صبر کن ببینم...اون چی بود بهش دادی سیوروس؟!شماره جغدت بود؟!
_گیرم که بود جیمز...به تو ربطی داره؟!
_معلومه که ربط داره...این ساحره رو من اوردم...نکنه هوس کردی جلوی این ساحره ی با کمالات هم تو هوا برعکست کنم و لباس رو و زیر و حتی فراتر از اون رو به نمایش عموم در بیارم!
_نه...مثل اینکه تو هوس کردی با سکتوم بزنم تشکیلاتت رو اعم از دماغ و گوش و غیره،قطع کنم!

ساحره ی باکمالات که شاهد این جروبحث بود،برای اینکه به خیال خودش جو را آرام کند گفت:
_آقایون..آقایون...دعوا نکنید...خب مشکلی نیست...من هم شماره جغد شما رو دارم،هم شماره جغد شما...یه شماره جغد دیگه هم گرفتم از یکی دیگه...یه شب پیش شما،یه عصر پیش شما،یه ظهر هم پیش اون یکی دیگه!

جیمز و سیوروس در حالی که با تعجب به ساحره نگاه میکردند،با هم گفتند:
_کدوم یکی دیگه؟!
_نمیدونم اسمش رو...ولی خیلی اقای خوشتیپی بود...گفت معاون رییس و مسئول برگذاری جام آتشه...مطمئنم آدم متمکنی هم هست از نظر مادی!
_سیریوس بلک!

سیریوس در حالی که با حالت رودولفانه ی "چی شده؟!" از پله ها پایین آمد، رو به سیوروس و جیمز ایستاد و گفت:
_چه خبره؟!چیه صدام کردین...چرا جمع شدین دور این خانوم باکمالات؟!
_ایشون میگه شما بهشون شماره جغد دادی؟!
_خب اره...مگه گشت فرشادی شما؟!شماره دادن هم ممنوعه؟!
_من به این ساحره رو اودم تو قلعه...شما به چه حقی بهش شماره میدین؟!
_اینجا قلعه منه پاتر...خودم مدیرشم...به هر کسی دلم میخواد تو قلعه شماره میدم!
_یا خود مرلین...شما چقدر بوقین...عینهو ساحره ندیده ها همه شماره دادن بهش!
_اصلا من یه سوالی میپرسم از شما دوتا جیمز و سیریوس...شما مگه محفلی نیستین؟!مگه عشق اونجا بهتون از طرف دامبل تزریق نمیشه؟!دیگه چرا دنبال این ساحره راه افتادین؟!
_منظورت چیه اسنیپ؟!
_خودت میدونی پاتر دیگه...دامبل...عشق....صفا...صمیمیت...اتاق مدیر!

قبل از اینکه جیمز بخواهد یا شاید بتواند جوابی دهد،سیریوس سریعا آسش را رو کرد!
_ببینم جیمز...اصلا تو متاهلی...لیلی کجاست...نتونستی حتما راضی نگهش داری که گذاشته رفته دیگه...قوات رو از دست دادی مثل اینکه!
_اصلا هم ربطی نداره...لیلی بزرگ شد،تمام جوونیش رو با من صرف کرد!
_خب نوجونیش را هم با من صرف کرد پشت دریاچه...مطمئنم نمیدونید!
_دوران کودکیش رو هم با من بود!

جیمز و سیوروس و سیریوس که یاد لیلی پاتر و اینکه با چند نفر بوده،افتادند از ساحره ی باکمالتی که آنجا بود غافل شدند...و وقتی دوباره به خود آمدند و ساحره ای که آنجا بود را به یاد آوردند که دیگر دیر شده بود و ساحره از آنجا رفته بود...پس سریعا به دنبال ساحره به طرف خروجی رفتند اما وقتی به حیاط رسیدند با صحنه ی عجیبی رو به رو شدند...ساحره ی باکمالات ترک جارو پشت رودولف نشسته و آماده پرواز بودند!
اما قبل از اینکه رودولف پرواز کند،نگاهش به جیمز و سیوروس و سیریوس افتاد و رو به آنها گفت:
_عه!دیدین چی شد...ساحره ی مورد نظر داره میپره...درسته من معلم یا معاون و یا مدیر هاگ نیستم...ولی با تکیه بر جذابیت ذاتی و قوای راضی نگه داشتن ساحره ها،میتونم همه تون رو سوسک کنم...خیلی خب باکمالاتم!محکم بگیر منو نیوفتی!
_رودی...چه دور سینه هایی داری!خیلی هیکلت میزونه تو...من دستم دور سینه ات قفل نمیشه...میترسم بیوفتم از جارو!
_به سینه ام چیکار داری تو؟!دستت رو دور شیکمم حلقه کن که شیکمم کمر استکانه...خب ملت...کاری باری؟!من رفتم!

همینطور که رودولف و ساحره در آسمان دور و دورتر میشدند،جیمز با خود فکر میکرد که چرا باید رودولف در همه ی سوژه ها باشد؟!حتی وقتی که نیست!
سیریوس اما با گفتن جمله ای،جیمز را از تفکر در آورد...
_خب...این ساحره که مالید...از ساحره که آبی گرم نشد...نظرتون چیه برای تزریق عشق بریم پیش دامبل؟!


2)به صورت غیر رولی ، در پستی کوتاه توضیح بدید که آیا سوروس اسنیپ سفید تر هست یا سیریوس بلک ؟

طبیعتا سیوروس سفید تر است...وقتی ریش و پشم نداره سفید تره طبیعتا...در ضمن دامبلدور با سیوروس رابطه ی عمیقتری داشت و جلسات متعددی با اسنیپ توی دفتر مدیریت برگزار میکرد...دامبلدور هم که خوش سلیقه...عکس گلرت رو ببینید متوجه میشین به میزان خوش سلیقه بودن دامبل!
دلیل از این مستحکمتر؟!




پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
#70

هرمیون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۱۱ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 239
آفلاین
دانش آموزان بی حوصله سر کلاس نشسته بودن و هر از گاهی به ساعت کلاس نگاهی مینداختن و با تعجب به همدیگه نگاهی میکردن که چرا استاد کلاس اینقدر دیر کرده. در این بین رودولف که میخواست سریعتر به ستاد انتخاباتیش برسه تا بقیه کاندید ها رو تخریب کنه و طرفداراشون رو به نامردی تهدید کنه بالاخره از جاش بلند شد و با عصبانیت گفت:

-آقا اصلا یعنی چی ما کلاس جادوی سفید داشته باشیم ، کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه داشته باشیم ؟ چرا نباید کلاس آموزش جادوی سیاه داشته باشیم ؟ چرا ایدش به ذهن اربابم نرسید ؟ اربابم که از همه باهوش تره ، اربابم که عالیه. شاید نیاز باشه 10 تا پست بدم بهش نقد کنه تا یه ذره آروم شم.

صدای در باعث شد که رودولف مثل برق سر جاش بشینه و دست به سینه بشه. جیمز پاتر به آرومی دست به گردن دو ساحره که با جاروی کوییدیچ از خیابون ها بلند کرده بود ، بدون توجه به دانش آموزان وارد کلاس شد و به طرف میزش رفت که یه دفعه هری سرفه ای کرد و نظر جیمز رو به کلاس جمع کرد.

-ها ؟ شما اینجا چیکار میکنید ؟ من فک میکردم سیریوس این کلاس رو به من داد تا خالی باشه که من به ساحره بازیم برسم
-نه پدرم ، به طرز عجیبی افراد زیادی واسه این کلاس ثبت نام کردن و میبینید که کلاس پر شده.

جیمز با ناراحتی ، دست تو جیبش کرد و کمی گالیون در آورده به ساحره ها داد و به سرعت از کلاس خارجشون کرد.دوباره به آرومی به میزش نزدیک شد و نگاهی از پنجره به بیرون انداخت و چند ثانیه فکر کرد. وقتی سرش رو به طرف دانش آموزان برگردوند ، لبخندی زد و به طرف تخته سیاه کلاس رفت و عبارت "کلاس تغییر شکل "رو بر روی تخته نوشت.
هری این بار سرفه ای محکم تر کرد و با کمی عصبانیت بیشتر گفت:
-پدرم اینجا کلاس جادوی سفید مرلینیه :vay:
-
-قراره که جادوی سفید آموزش بدید که مرلینی باشه ؟
-
-شایدم قرار باشه مرلینی آموزش بدید که جادوی سفید باشه ؟
-
-سفیدی که آموزش مرلین باشه ؟
-
-مرلین سفیدی که آموزشی باشه ؟ :vay:

چراغی بر روی سر جیمز روشن شد و سریع لبخندی زد و مرلین رو شکر کرد که اینقد باهوشه که میتونه تو این مدت کم ایده خوبی واسه کلاسش پیدا کنه.
-بله بله ، پسرم میدونم و چون فقط تو حواست بود ، به گریفیندور 100 امتیاز اضافه میکنم و بقیه گروه ها رو بلاک میکنم که دفعه بعد حواسشون باشه به من تذکر بدن.

جیمز به تخته سیاه کلاس نزدیک شد و با چوب دستیش بهش ضربه ای زد و به صورت ناگهانی تخته پر از نوشته شد. جیمز نگاه دیگه ای به دانش آموزان انداخت و با لبخندی شیطانی گفت:
-این تخته رو بخونید ، من میرم شاید هنوز اون ساحره ها از هاگوارتز خارج نشده باشن. تکالیف رو انجام بدید هفته بعد بیارید.

نقل قول:
این کلاس ، نوعی کارگاه آموزشی برای بی ناموسی نوشتن هست. ما باید در نوشتن حد و خط خطر خودمون رو بدونیم چون بی ناموسی نوشتن قدم زدن روی خط قوانین سایت هست و با کمترین اشتباه ممکنه که از خط عبور کرده و باعث فراهم کردن محیط بدی برای افراد سن پایین بشیم.
برای اولین جلسه ، مهمترین نکته این هست که بی ناموسی نوشتن به این معنی هست که فقط و فقط بخشی از پست بی ناموسی باشه تا یه بخش خنده دار و طنزی بهش اضافه بشه و اگر در کل پست بهش بپردازیم ، بی معنی و بیهوده نویسی میشه. در نتیجه توجه کنید که هیچوقت بخش بزرگی از داستانتون رو به این نوع سبک اختصاص ندید.
برای مثال بیشتر میتونید پست کلاس رو بخونید که متوجه این نکته بشید.
هر جلسه یک نکته گفته میشه تا تا آخر کلاس ، بتونیم سبک بی ناموسی نویسی رو کنترل کنیم که خودمون ازش لذت ببریم در حالی که به فعالیت بقیه اعضای سایت آسیبی نرسونیم.

تکالیف :

1)در حالی که جیمز از کلاس بیرون میره تا به ساحره ها برسه ، متوجه میشه که سوروس و سیریوس نظر اون ساحره ها رو به خودشون جلب کردن. درگیری جیمز و سوروس و سیریوس رو در یک رول بنویسید. (نکته 1:اگر بی ناموسی توش باشه ، "امتیاز اضافی" میگیرید ، در غیر این صورت امتیازی ازتون کم نمیشه.)
(نکته 2:به درسی که داده شده توجه کنید اگر میخواید بی ناموسی بنویسید و فقط بخش کوچیکی از پستتون رو بهش اختصاص بدید.)
(نکته 3:مواظب باشید از حد نگذرید ، خیلی بی ناموسی روان و به قولی "غیر هاردکور" بنویسید. اگر از حد گذشته باشه ازتون امتیاز کم میشه و حتی ممکنه پستتون پاک بشه.)
2)به صورت غیر رولی ، در پستی کوتاه توضیح بدید که آیا سوروس اسنیپ سفید تر هست یا سیریوس بلک ؟





پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
#69

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
کلاس جادوی سفید مرلینی با تدریس پروفسور جیمز پاتر- ترم 19(تابستانی)مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوراتز

برنامه درسی و زمان بندی این کلاس در طول ترم به شرح زیر خواهد بود:

نقل قول:
جلسه اول= پنجشنبه 11 تیرماه 94
جلسه دوم= پنجشنبه 25 تیرماه 94
جلسه سوم= پنجشنبه 8 مرداد ماه 94
جلسه چهارم= پنجشنبه 22 مرداد ماه 94
جلسه پنجم= پنجشنبه 5 شهریور ماه 94


تذکر: لطفا قوانین را به دقت مطالعه کنید.

با آرزوی موفقیت برای ایشان.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.