هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:  اسکارلت لیشام    1 کاربر مهمان





پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲:۰۴ شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۴۲:۲۲
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 447
آفلاین
خلاصه:

تالار اسليترين دقيقا زير درياچه قرار داره. سقف مي ريزه و كل تالار رو آب مي گيره. آب حاضر نيست از تالار بره بيرون.
لرد سیاه دستور داده که تالار اسلیترین خشک و عاری از آب بشه.
* * *


-حالا چطوری تالارو خشک کنیم؟

این سوالی بود که هر اسلیترینی بعد از دستور لرد از خودش می پرسید و به دریاچه ای نگاه می کرد که حالا بخش اعظمش در تالار اسلیترین اتراق کرده بود.

-فرزندان جد مامان، اصلا نگران نباشید. مهر مادرانه همه ی مشکلات رو حل می کنه.

اسلیترینی ها بسیار فکر کردند اما هرچه که بیشتر تفکر می کردند نمی توانستند متوجه شوند که مهر مادرانه چگونه یک دریاچه با این ابعاد را از تالار بیرون می کند!

مروپ سرفه ای کرد و صدایش را صاف کرد. چند قدم به جلو رفت و به دریاچه رسید. دستی پر احساس بر سر دریاچه کشید.
-دریاچه مامان؟ فکر نمی کنی مدرسه ت دیر شده؟ بهتر نیست پاشی بری مدرسه؟

دریاچه نگاهی به مروپ انداخت.
-نچ...بهتر نیست!
-چرا دریاچه مامان؟ میدونی اگر نری مدرسه از درسا جا می مونی و طبیعتا نمیتونی بری دانشگاه و رشته "آبیاری گیاهان دریایی" بخونی؟ بعد به اعتیاد رو میاری. بعد تر هم میشی انگل اجتماع! بعد تر تر هم یه روز عین داداش من با سرنگ تزریق چیز میوفتی توی جوی آب و آب با خودش تو رو به ناکجا آباد میبره.

دریاچه در فکر فرو رفت. اصلا نمی فهمید که چرا آب جوی باید بتواند یک دریاچه را با خودش به جایی ببرد!
-نچ!

ظاهرا مهر مادری باید کمی با چاشنی "خشم مادری" همراه می شد.
-دِ پاشو برو مدرسه ت دیگه. من هم سن تو بودم بابا ماروولو با لنگه کفش دنبالم می کرد برم مدرسه! حالا چون من مادر روشنفکر و تحصیل کرده ای هستم که تو نباید سوء استفاده کنی بچه.
-

دریاچه عصبانی شد و عصبانیت دریاچه یعنی طوفان!

ملت اسلیترینی که همگی دستپاچه شده بودند، به سرعت دنبال یک جسم برای خشک کردن دریاچه گشتند.

-یااااافتن شدم! اینم یک رول دستمال توالت!




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
-کی گفت که بیاییم خانه ی ریدل ها؟ هرکس گفته، خودش برود، بمیرد!

هیچکس جرئت گفتن حقیقت رو نداشت! البته الا وینکلس داشت ولی خب از جونش سیر نشده بود که بگه. برای همین بلاتریکس یکی رو شوت کرد و از کشتی انداختش بیرون!
-ارباب! رفت و مرد!
-حالا تا ما نرفتیم و نمردیم، راهکاری ارائه دهید.

همه ی اسلیترینی ها به فکر فرو رفتن. غرق در افکار خود بودن که ناگهان غرق در آب شدن.
یکی از اسلیترینی ها که هنوز سرش از آب بیرون بود، فکری به ذهنش رسید.
-می تونیم یه کشتی بسازیم.

شخص اسلیترینی، آخرین امید رو هم ناامید کرد و همه شروع کردن به دست و پا زدن. گرداب داشت همه رو به سمت خودش می کشوند. همه برای نجات خودشون دست و پا میزدن ولی فایده ای نداشت.
-ما همین الان دستور می دهیم که زنده بمانیم و به سلامت به تالار خودمان باز گردیم!

حرف لرد خیلی عجیب بود ولی خب جواب داد.
تا شعاع صد کیلومتری خانه ی ریدل ها چیزی غیر از مرگخوار وجود نداشت. پس در نتیجه گرداب هم مرگخوار بود. گرداب به دستور اربابش عمل کرد و اونا رو به سمت تالار اسلیترین برد.

تالار اسلیترین

همه ی اسلیترینی ها به سلامت به تالار خودشون رسیدن! البته اگه بتونیم اسم اونجا رو بذاریم تالار! دیگه چیزی از تالار نمونده بود.

-ما تالاری خشک و عاری از هرگونه آب می خواهیم!

دستور صادر شده بود. کی جرئت عمل نکردن داشت؟


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۸

الکسیا والکین بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۸ جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۲ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۸
از راه دور اومدم...چه پر امید‌ اومدم...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
مرگخواران خودشان را با مهندسی دقیقی بر اساس وزن چیدند و یک کشتی بزرگ تشکیل دادند.در نهایت آرسینوس جیگر بحث بر سر اینکه چه کسی بادبان بشود را هم خاتمه داد،فوبی را از دست الکسیا گرفت،کمی کش و قوس داد و  به عنوان بادبان به عرشه نصب کرد و سر آخر علامت لرد سیاه را هم روی آن کشیدند و پس از تکمیل کار،کشتی شروع به حرکت کرد.

لرد بر روی عرشه ی کشتی ایستاده بود و شنل سیاه رنگش در هوا به اهتزاز در می آمد.

او همچون کاپیتانی مقتدر عرض تالار گریفیندور را که اکنون تبدیل به یک دریاچه شده بود مینوردید و تاریکی وجودش رنگ های قرمز و طلایی گریفیندور را به سخره میگرفت.

 در همین زمان بود که‌در پشت صحنه آهنگ دزدان دریایی کارائیب شروع به پخش شد و فضا جوری حماسی شد که مرگخواران در حال خفه شدن در همان حال کف و خون قاطی کردند و‌ آب اطراف کشتی سرخ رنگ شد.

لرد همچنان از عرض تالار ها گذشت تا کل هاگوارتز را آب برداشت اما لرد کم نیاورد و ‌کراب فلک زده را که‌ اکنون به چرخ هدایت کشتی تبدیل شده بود را چرخاند و دوباره یک‌ دور دیگر هاگوارتز را در نوردید و پس از پایان دور دوم فریاد زد:
به خانه میرویم!

و سپس از هاگوارتز خارج شد و به سمت خانه ی ریدل ها حرکت کرد.

الکسیا که در آن زیر نقش لنگر را بازی میکرد و در آب شناور بود و مدام در آب قورته میخورد از آن پایین گفت:
ولی....بلُپ....ارباب....بلُپ....اینجا تاپیکِ..‌‌بلپ...تالار اسلیترینه!

- فوضولی نکن الکسیا!همینکه گفتیم.میرویم به سمت خانه مان!

لرد از جنگل ممنوعه رد شد و آب دریاچه را به آنجا هم کشاند تا اینکه به گورستان ریدل ها رسید.اما با نزدیک شدن به آنجا سطح آب شروع به پایین آمدن کرد.

- چه اتفاقی دارد میفتد؟

لینی گفت:گمونم داریم میفتیم تو همون چاله ی کنار قبرستون!
-منظورت چیست لینی؟

بلاتریکس به جای لینی جواب داد:
همون چاله که توش الکسیا رو زنده به گور کرده بودم.تو همین تاپیک کناری...

لرد دیگر حرفی نداشت.تا به حال اوضاع اینقدر ناگهانی شیر تو شیر نشده بود.

البته در حال حاضر اصلا اهمیت نداشت که چرا این چاله اینجاست.چیزی که اهمیت داشت این بود که چاله تبدیل به گردابی شده بود و همگی را داخل خود به آن ناکجا آباد تاریک میکشاند!

لرد کمی در شکستن مرز ها زیاده روی کرده بود!


But still the sunken stars appear
In dark and windless Mirrormere;
There lies his crown in water deep,
Till "the king"wakes again from sleep


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲:۰۸ جمعه ۳ آبان ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۴۲:۲۲
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 447
آفلاین
_ارباب...اممم...میگم که چیزه...شنیدید میگن خبرای بد رو باید با مقدمه چینی داد؟
_بله هک...شنیدیم.
_به نظرتون اینکه خبرای بد رو با مقدمه چینی بدن کار درستیه؟
_هک الان فقط برای ما کشتار عام مهم است. ما را از هدفمان منحرف نکنید.
_ولی ارباب، میگن حرف تلخ رو باید شنید و خب خبر بد هم جزو همین حرفای تلخ محسوب میشه. برای همین مقدمه چینی براش لازمه. نه ارباب؟

لرد نگاه مشکوکانه ای به هکتور انداخت.
_منظورت چیست هکولی؟ درست بگویید ببینیم چه می خواهید بگویید یک ساعته وقت اربابانه ما را تلف کردید!
_به نظرتون پنگوئن ها که پرنده اند و پر دارند چطوری میتونن شنا کنند؟
_ما چه میدانیم بروید از خودشان بپرسید! برای همین اینهمه مقدمه چیدید؟
_نه راستش ارباب...یعنی شمام که بدون آپارات پرواز میکنین پر هم دارین؟ یعنی میتونین شنا هم کنین؟
_الان به ما گفتین پنگوئن؟!
_نه ارباب راستش میخواستم ببینم اگر در حال غرق شدن باشین میتونین شنا کنین یا نه!
_ما هرگز غرق نمیشویم...ما فراتر از غرق شدن هاییم...ما...
_ارباب راستش دارین غرق میشین آخه!

لرد که مشغول تعریف و تمجید از خودش بود با شنیدن آخرین جمله هکتور ناگهان متوجه وخامت ماجرا شد. کراب که در اثر ورود مقدار زیادی آب در شش هایش سنگین شده بود در حال غرق شدن بود و ردای لرد را گرفته بود و لرد نیز که فکر میکرد قایق قابل اعتمادی یافته است با کراب در حال پایین و پایین تر رفتن و سر انجام غرق شدن بود.

_یاران ما و نوادگان جد ما...بی گمان ما در حال غرق شدن هستیم!

ناگهان موسیقی فیلم تایتانیک در تالار غرق آب اسلیترین به گوش رسید. رابستن که میکروفونی از ناکجا آباد جلویش نازل شده بود حس خوانندگی گرفت و...
_اوری نایت این مای دریم بودن میشه...آی سی یو و آی فیل یو شدن میشه...
_فرمودیم داریم غرق می شویم برای ما آواز میخونه! بجای اینکار های جلف برای ما کشتی بسازید تا غرق نشدیم.

جماعت اسلیترینی به اطرافشان برای پیدا کردن تخته ای چوب نگاهی جستجوگرانه انداختند اما دوباره ناامیدانه به لرد چشم دوختند.

_همین؟ نهایت تلاشتان برای نجات ما همین بود؟ کمی ابتکار به خرج داده و از خودتان برای ما کشتی بسازید! هکتور را هم بجای بادبان قرار ندهید...انقدر تکان میخورد در طوفان می شکند دوباره غرق می شویم.




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۴۴ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۸

سالازار اسلیترین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۰ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸
از تالار اسرار در تنهایی و خلوت مارگونه‌ام...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 94
آفلاین
نهنگ میخواست کسی رو بخوره که حتی نمیدونست کیه! در این لحظه که لرد خشم تمام بدنشون رو فرا گرفته، یه نهنگ از آب بیرون می پرد. فریاد زد:
-آوداکداورا!

صورت لرد موقع فریاد زدن این شکلی شده بود. لرد در ادامه وردش گفت(با پوزخند):
-هه! دیدی چگونه آن نهنگ نگون بخت را کشتیم؟ اگر عذرخواهی نکنی تو را نیز همان گونه میکشیم!

نهنگ از ترس، با مِن مِن، گفت:
-امــــــــــم... شاید باید تو انتخاب گزینه غذا بیشتر فکر کنــــــم! یکی دیگه رو میخورم.

لرد پیروز مندانه(در حالی که همان پوزخند بر لبشان هست) گفت:
-کس دیگر کیست؟
-نمی دونم!
-نمیدونی؟

و با اولین ضربه آن نهنگ مرده را که روی آب مانده بود، پودر کرد.

نهنگ ترسید و گفت:
-خب... خب... پس کیو بخورم؟ شما بگین اصلا!

لرد بدون هیچ وقفه ای گفت:
-یکی غیر از مرگ خواران روی عرشه ما!

نهنگ با تعجبی وصف ناپذیر گفت:
-خب کلی مرگخوار روی عرشه است! کدومشون؟... هیچکدوم یعنی؟

لرد عصبانی گفت:
-با ما کلنجار نرو! بحث با عاقب ندارد!

لرد وقتی با این جمله ، به بحث خاتمه داد، سالازار با صورتی که سایه انداخته بود،(همراه با لبخندی شیطانی) روبه نواده‌اش کرد و گفت:
-خب بفرستش سمت برج گریفندور، کنار کلبه هاگرید. اونجا غذای گریفندوری زیاده!

لرد سایه ای شیطانی بر صورتشان نشست. برق قرمزی که در چشمان لرد درخشید از چشمان هیچ یک از مرگخواران دور نماند... لرد در حالی که دیوانه وار و شیطانی میخندید گفت:
-آری! برویم سمت برج گریفندور برای کشتار عام!


Salazar slytherin is a dark Hogwarts founder
Honor to him
تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۴۲:۲۲
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 447
آفلاین
خلاصه:

تالار اسليترين دقيقا زير درياچه قرار داره. سقف ميريزه و كل تالار رو آب ميگيره. آب حاضر نيست از تالار بره بيرون. در حالى كه اعضا دارن دنبال راهى براى خارج كردن آب مى گردن، نهنگ قاتلی میاد دنبال غذا میگرده تا شکمشو سیر کنه!
نکته: لرد، کراب رو به عنوان قایق به کار گرفته.

* * *

_بذار ببینم بین این لال ها...کی از همه خوشمزه تره؟
_من... من ... من ...من.

هکتور از همان نوزادی هم از هر پدیده ای که باعث لرزشش می شد استقبال میکرد!

_چه عجب یکی پیدا شد لال نباشه! باید غذای خوشمزه ای باشی.
_اممم... فکر کنم سوء تفاهم شد! من اتفاقا بسیار بد مزه ام... خیلی شورم و تلخم اصلا به درد خوردن نمیخورم! رابستن خوشمزه تره... نه رابستن؟

رابستن عائله دار بود، با خود فکر کرد اگر خورده شود، پس بچه چه میشود؟
_هکتور دروغ گفتن میگه! من اصلا هم خوشمزه نیستم نمیشم. بلا خوشمزه تر هستش میشه.

بلاتریکس از شدت خشم موهایش دچار جریان الکتریسیته شد.
_با منی رابستن؟ بعدا نشونت میدم! دروغ میگه قاتل جان! این کراب از هممون خوشمزه تره تازه چاقم هست بخاطر همینم پیش غذا و غذا اصلی و دسر با همه!
_قل قل قل قلپ قلپ.

کراب همچنان سرش زیر آب بود و بیاناتش را کسی متوجه نشد.

_اصلا خودم انتخاب میکنم ...تو ... همونی که از این تپله به عنوان قایق استفاده میکنی... مو هم که نداری باعث میشه دستگاه گوارش نهنگیم راحت تر حضم ت کنه!




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ جمعه ۷ تیر ۱۳۹۸

کریچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۳ چهارشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۱
از میدان گریمولد، خانه شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 118
آفلاین
نهنگ همان طور که دور میشد،با خودش اندیشید که اصلا چرا ازدواج کرده بود؟! ذهنش با سرعت سرسام آوری به عقب بازمیگشت، درست مانند آن بود که فیلمی را با سرعت زیاد از آخر به اول نگاه کنند. نهنگ زمان نوجوانی را بیاد آورد که دلش میخواست یه ستاره راک شود اما والدینش اصرار داشتند که به دبیرستان برود. دوران دبیرستان هرچند بد اما بالاخره گذشت و پس از آن هم باز به اصرار خانواده اش درس خواند تا "دانشگاه اقیانوس آرام" قبول شود و برود رشته "مهندسی" بخواند در حالیکه کوچکترین نظری نداشت که اصلا مهندسی چی هست!

پس از اتمام تحصیلاتش هم نتوانست زندگی خود را داشته باشد بازهم با اصرار خانواده، ناگهان دید ازدواج کرده و بچه دار هم شده است! استدلال والدین در قبال خواسته هایش "مردم چی میگن؟!" بود. در نتیجه نهنگ قصه ما ناگهان دید که تمام عمرش اصلا زندگی نکرده و همچون رباتی تنها کارش برآورده کردن خواسته های دیگران و همچنین ادامه دادن مسیری که دیگران رفته بودند، بوده و جالب آنکه هیچ یک به هدف نرسیده بودند.

نهنگ متنفر شد. از خودش ، زندگیش و کلا نهنگیت متنفر شد و آرزو کرد ای کاش می توانست مثل جنگ ستارگان برای خودش یک "دث اوشن" درست کند و بزند کل اقیانوس و نهنگیت را هم نابود کند اصلا!

در همین افکار بود که به محلی رسید که زمانی تالار اسلیترین نام داشت!

پایان یک ساعت!


وایتکس!



پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 265
آفلاین
نقل قول:
یک ساعت قبل


-آخه زن حسابی، این چه گیریه که به من میدی؟!
-گیر؟ من گیر می دم؟ یا ایها الآبزی بیاین بگین که من گیر می دم؟

نهنگ قاتل و همسرش دعواشون شده بود و کل دریا رو روی سرشون گرفته بودن!

-آخه زن...اون فقط یه ماهی کوچولو بود!
-اون ماهی بود؟ اون ماهی بود؟ اون اره ماهی بود.
-خب اره ماهی هم ماهیه دیگه!
-رو حرف من حرف نزنا...حالا هم مشکلی نیست...اون اره ماهی رو تنهایی خوردی نوش جونت...کوفت بشه بچسبه به تنت...الان برو از خونه بیرون! برو بیرون!
-آخه هنوز گشنمه!
-به کف اقیانوس که گشنته! برو دوباره یه اره ماهی پیدا کن تنهایی کوفت کن! برو بیرون!
-باشه باشه عصبی نباش می رم!

نهنگ قاتل از خونه پرت شد بیرون!

-حیف زنم بود وگرنه می دونستم باهاش چیکار کنم.
-من پشت سرتم!

نهنگ قاتل حتی برنگشت تا زنشو ببینه و سریع از اونحا رفت تا چیزی برای خوردن پیدا کنه!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۰:۰۶ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
موجود مد نظر دیانا، کش و قوسی به پولک هایش داد. قلنج باله هایش را شکست و لبخند دندان نمایی به دیانا زد.
-خیر! کوسه نیستم. نهنگ قاتلم.

دیانا قدرت تکلمش را از دست داده بود. سعی اش را می‌کردها... لاکن حنجره اش یاری اش نمی‌کرد.

-می‌گم تو این تالارتون خوراکی ندارین؟ یه نمور گشنه ام شده.

هکتور ویبره ای... نزد!... سعی کرد ها... اما ویبره دونی‌اش یاری اش نمی‌کرد.

-اوخییی. نکنه لالین شما ها؟

بلاتریکس خواست عربده ای بر سر نهنگ بزند... اما راستش عربده اش نمی‌آمد.

-خب... سرتون رو تکون بدین من می‌فهمم. اگه لالین سرتون رو بیارین پایین، اگر نه، سرتون رو... نه خب! اگر نه که حرف بزنین دیگه! خب... لالین؟!

خب دروغ که حناق نمی شود... شاید اگر می‌گفتند که لالند، دلش می‌سوخت و آن هارا نمی‌خورد. پس کراب خواست که با حرکت سر جواب مثبت دهد. لاکن نه تنها گردنش، بلکه تمام تنش قفل کرده بود... حالا یا به دلیل تبدیلش به قایق، یا ترس!

-خب... شکر مرلین، فلج هم که هستین... باشه نخواستیم... خودم یه چی پیدا می‌کنم می‌خورم.

نهنگ نگاهی به اطراف انداخت تا به فریاد معده گرسنه اش برسد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱:۵۵ شنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
کراب در حال فرو رفتن در آب و غرق شدن بود!

لرد سیاه متوجه خطر شد.
-همه پیاده! کی به شما گفته می تونین سوار قایق ما بشین؟ همگی پیاده. فقط ما سوار می شیم. شما شنا کنین. لینی هم سریع برگرده به تالار خودش! جاسوس ریز نقش!

اسلیترینی ها ناچارا پیاده و با جدیت سرگرم شنا کردن شدند.

هکتور و بلاتریکس فورا جزیره ای پیدا کرده و در آنجا سکنی گزیدند و جزو بومیان جزیره محسوب شدند.

کراب که صورتش زیر آب قرار داشت، در حال قل قل کردن بود.

بانز هم که کلا مشخص نبود در چه حالیست! ولی از آن جایی که دیده نمی شد، همه حدس می زدند که در حال آفتاب گرفتن باشد.

در این بین، دیانا به دنبال راه حلی برای خشک کردن تالار بود. دیانا اصلا از آب خوشش نمی آمد. به هیچ عنوان خوشش نمی آمد...متنفر بود!
-ملت...گوش کنین. اگه یه سوراخ کف تالار ایجاد کنیم آب خالی نمی شه؟ مردم...انسان ها...چرا به من توجه نمی کنین؟ دارم راه حل می دم! اون چیه داره میاد طرف من؟ کوسه اس؟









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.