هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: قبرستان جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#21

hadi


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۱۰ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
هري يكدفعه داد زد فهميدم فهميدم.وبه سرعت به سمت خوابگاه دختران رفت تا هرميون را صدا كند.ولي دوباره فراموش كرده بود كه پسر ها نمي توانند به آنجا بروند بنابراين سر خورد و به پايين پله افتاد.
-اه لعنتي!
هري اين جمله را چنان بلند گفت كه چند نفر از دختر ها به بيرون خوابگاه آمدند.در ميان آنها هرمين نيز بود هري فرصت را از دست نداد و با اشاره به او فهماند كه ديگران را دك كند.هرميون نيز اين كار را كرد و بي درنگ به سمت هري رفت.
-چي شده كه انقدر عجله داري؟
هري در حالي كه به نفس نفس افتاده بود گفت:
-هرميون فهميدم فهميدم.
-ببينم چيزي در مورد كتاب؟
-آره ببين من يه بار ديگه تمام حرفهاي دامبلدورو كنار هم قرار دادم بعد يهو يه چيزي به نظرم رسيد.
-خب چي؟
-ببين اون گفت تو نبايد به ظاهر اين كتاب نگاه كني بلكه محتواي كتاب مهمه.گوش كن من به نظرم رسيد حروف اين كتاب چسبيده شدن اين جوري منو نگاه نكن
هرميون جوري به هري نگاه كرد گويا يه غول غارنشين جلوي او ظاهر شده.
-حالا تو ميتوني برام يه كاري بكني؟
-چكاري؟
-تو بايد يه وردي چيزي اجرا كني كه اين حروف بريزن باشه؟
هرميون كتاب را از دست هري گرفت و وردي را بدون اداي لفظ اجرا كرد كه ناگهان....


به وبلاگم سر بزنيد.نظر يادتون نره!
هري پاتر و قبرستان جادوگران


Re: قبرستان جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۲۱ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#20

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
پس از تعريف آن هرميون كتاب را از هري گرفت و به آن نگاهي انداخت و به رون و هری که به کتاب زل زده بودند گفت:

من فکر کنم اول باید کل کتاب رو بخونیم بعد ببینیم یعنی چی؟

هری و رون در این فکر بودند که هرمیون عرض 24 ساعت آینده کتاب را تمام خواهد کرد.

هری و رون روی کاناپه ای که در وسط اتاق عمومی گریفندور بود نشسته بودند و به آتشی که شعله های زرد و قرمز و آبی داشت نگاه می کردند. هرمیون داشت به سمت خوابگاه دختران می رفت تا کتاب را تمام کرده و راز کتاب را کشف کند.

هیچ کس دیگری در اتاق عمومی گریفندور نبود و فقط صدای آتشی که در شومینه بود در اتاق پیچیده بود. آن دو هیچ کاری نمی کردند. و داشتند به حرفهای دامبلدور فکر می کردند. "هري! تو نبايد انقدر سطحي به اين كتاب نگاه كني چون كه دقيقا" اشتباه ولدمورت رو انجام دادي تو بايد به باطن اين كتاب نگاه كني.اين دقيقا" همون كتابي كه تو لازم داری" این همون کتابی که تو لازم داری, این همون کتابی که تو لازم داری.
هری یک دفعه داد زد فهمیدم:.............


من برگشتم


Re: قبرستان جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
#19

اما رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۴ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵
از خوابگاه دختران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
پس از مدتی هرمیون هری و رون به طرف تالار گریفیندور راه افتادند. هری هنوز به جریان آن روز در دفتر ولدمورت فکر میکرد. آن ها به محض ورود به سالن اصلی با هجوم بچه ها مواجه شدند که هر کس چیزی می گفت و حسابی هری رو گیج کرده بودند.
هرمیون با صدای بلندی داد زد ساکت....!
میشه خواهش کنم یکی یکی بگید؟
دو باره صدا ها بالا آمد.
بار دیگر هرمیون داد زد :ساکت...
اما میشه بگی چی شده؟
اما رو به هرمیون کرد و گفت:یک شی عجیبی تو اتاق...همه میگن فقط هری باید به اون دست بزنه...میگن اون گفته...
هری و رون و هرمیون به طرف اون جسم میرن.
هری دستشو دراز میکنه.
رون هرمیون هم همین کار رو کردند. به محض برخورد با جسم همه جا تاریک شد.
آن ها چشم هایشان را باز کردند و خود را در قبرستان دیدند.
رون داد زد:نه...اون یه پورت کی بود...


قدرت فقط 13 و عشق فقط 3 و نفرت فقط 23



Re: قبرستان جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
#18

hadi


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۱۰ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
واقعا" ميتونه به من كمك كنه؟
-البته كه ميتونه هري
هري داشت به عكس وزغ پيري نگاه مي كرد كه آرام غور غور مي كرد.
-ولي آخه اين كتاب نه ورد و طلسم خاصي رو ياد داده نه روش هاي مقابله با جادوي سياه...
دامبلدور به ميان حرف او پريد و گفت:
-هري! تو نبايد انقدر سطحي به اين كتاب نگاه كني چون كه دقيقا" اشتباه ولدمورت رو انجام دادي تو بايد به باطن اين كتاب نگاه كني.اين دقيقا" همون كتابي كه تو لازم داري.خب متاسفانه من ديگه وقت ندارم اميدوارم بتوني از اين كتاب استفاده كني.ديگه عصر به خير.

***********************************************
دامبلدور هري را با هزاران سوال تنها گذاشت.هري در سالن گريفندور كنار هرميون و رون نشسته بود و داشت ماجرا را براي آنها تعريف ميكرد.پس از تعريف آن هرميون كتاب را از هري گرفت و به آن نگاهي انداخت...


ویرایش شده توسط پروفسور لاوین در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۸:۳۶:۲۹

به وبلاگم سر بزنيد.نظر يادتون نره!
هري پاتر و قبرستان جادوگران


Re: قبرستان جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
#17

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
امبلدور كتاب را باز كرد و آن را جلوی هری گذاشت.
هری اصلا انتظار نداشت دامبلدور مستقیم سر اصل مطلب برود. چون دامبلدور همیشه مقدمه چینی می کرد و بعد سر اصل مطلب می رفت.

هری با خودش گفت حتما این مقدمه است و اصل کار یک چیز دیگر است.
دامبلدور با آرامش خاصی که داشت کتاب را جلوی هری گرفته بود ولی فکر هری پیش ولدمورت بود.
که ناگهان دامبلدور به هری گفت:
هری معلومه که فکرت کجاست. اصلا به کتاب نگاه می کنی.

هری حواسش را جمع کرد و به نوشته های کتاب نگاه کرد.

هری : این امکان نداره یعنی این, یعنی این کتاب.................


من برگشتم


Re: قبرستان جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
#16

hadi


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۱۰ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
بعد از مدتي به كله اژدري ها رسيدند.دامبلدور رمز ورود را گفت و وارد راه پله شدند.هري تقريبا" از هر دانش آموز ديگري به آنجا بيشتر رفته بود بنابراين تغيير قرار گرفتن وسايل را خيلي زود حدس زد.
-ااا...پروفسور؟
-چيه هري؟
-ميشه بدونم چرا...؟
-اوه هري اگر منظورت تغيير دكوراسيونه بايد بگم كه من اينجا رو براي كار امروزمون آماده كردم.
-براي كار امروزمون؟
-بله هري اگر صبر كني خودت مي فهمي. خب آماده اي؟
هري سرش را تكان داد.
-باشه پس شروع مي كنيم.
ناگهان دامبلدور به طرز غير قابل پيش بيني از داخل جيبش كتابي به قطر تقريبا" 30 سانتيمتر را بيرون آورد.وقتي با تعجب هري روبرو شد گفت
-هري تعجب نكن اين جور كتاب ها موقع رفتن تو جيب كوچيك ميشن.خب بگذريم.
دامبلدور كتاب را باز كرد و ...


به وبلاگم سر بزنيد.نظر يادتون نره!
هري پاتر و قبرستان جادوگران


Re: قبرستان جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۲۷ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
#15

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
هري همراه او راه افتاد و در راه هری به او تنبیه هرمیون رو به دامبلدور گفت.
دامبلدور به او توضیح داد قبل از اینکه پیش آنها بیاید توسط نامه ای از تنبیه اون جلوگیری کرده و همچنین در مورد هاگرید هم گفت که اتفاق خاصی نیافتاده و فقط یکی از حیوانات جنگل تاریک به اون حمله کرده بود که افراد وزارت سحر و جادو اومدن و مساله رو حل کردند.
همچنان داشتند به طرف دفتر دامبلدور می رفتن که دامبلدور گفت:
من فکر کنم یک مدت دنبال کتابهای ماگل ها رفته بودی.
هری: بله پرفسور گفتم جدیدترین علمشون رو یاد بگیریم. شاید تو مبارزه با ولدمورت به دردم بخوره.
دامبلدور: فکر کنم در مورد اطلاعات بوده.
هری: بله پرفسوز.
دامبلدور: حالا بریم دفتر من برات یک چیزی دارم که از اونی که می خوای بیتشر کمکت می کنه.
و به سمت دفتر رفتند و ................


من برگشتم


Re: قبرستان جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ جمعه ۳۰ دی ۱۳۸۴
#14

hadi


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۱۰ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
كه ناگهان دامبلدور از راه رسيد...
-ااا.. ببخشيد پروفسور مي شه يه لحظه وقتتون رو بگيرم؟
اسنيپ ناگهان از جا پريد.
-هان چي؟ اوه شماييد دامبلدور.چي گفتيد؟
-گفتم مي تونم يه لحظه وقتتون رو بگيرم؟
-البته
و به پيش او رفت. بله بفرماييد.
-خب مي شه بدونم چرا شما هري رو با خودتان به دخمه مي برين؟
-بايد بگم كه اون داشته با مالفوي دوئل مي كرده
-اوه نه اون جورايي كه شما ميگين هم نيست در واقع من به طور اتفاقي داشتم از اونجا رد مي شدم كه اون صحنه رو ديدم.در اصل هري مقصر نبود بلكه مقصران اصلي گويل و گراپ بودند.
-نه شما هميشه...
-اتفاقا" اين دفعه شما اشتباه مي كنيد.هري حالا همراه من بيا.هري خيلي خوشحال شد.نگاهي به اسنيپ انداخت.از قيافه اش معلوم بود كه خيلي ناراحت شده.هري همراه او راه افتاد و در راه...


به وبلاگم سر بزنيد.نظر يادتون نره!
هري پاتر و قبرستان جادوگران


Re: قبرستان جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
#13

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
در اين فكر ها بود كه اسنیپ گفت:
از همین الان تنبیهت شروع میشه.
هری گفت ولی پرفسور...
اسنیپ گفت همین که گفتم من با معلم درس بعدیت صحبت می کنم
حالا بریم می دونم با هات چی کار کنم.
من الان یک نامه هم به درمانگاه می فرستم تو هم برو به درمانگاه که مادام پامفری منتظرته. و شما آقای ویزلی شما هم آقای مالفوی رو به درمانگاه ببرین.
خوب حالا شما آقای پاتر به دنبال من بیاین.
اونها داشتن به سمت دخمه اسنیپ می رفتن که......


من برگشتم


Re: قبرستان جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
#12

hadi


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۱۰ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
فرياد زد:
-اسپكتو...
-چي؟وايسا ببينم.
اين صداي اسنيپ بود كه پس از شنيدن سر و صدا خود را از دخمه به سرسراي ورودي رسانده بود.
-هري تو چطور به خودت اجازه دادي با كسي دوئل كني؟
-ولي من...
-حرف نزن بايد فردا ظهر براي مجازات بياي دفترم.و براي شما دوشيزه گرنجر,خب وايسا ببينم.تو بايد بري به درمانگاه و بدون استفاده از جادو لگن ها را تميز كني.

**********
هري از خودش بدش اومد.اگه كنترل خودشو از دست نداده بود حالا نه خودش براي مجازات مي رفت و نه هرميون اون بلا سرش ميومد.در اين فكر ها بود كه ....


به وبلاگم سر بزنيد.نظر يادتون نره!
هري پاتر و قبرستان جادوگران







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.