هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
#19

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آفرین مری: عالی بود و می دونم که می تونی بهتر از اینم پست بزنی!!! تایید شد.آنیتا آلیس جان مسائل سایتو وارد نمایشنامه نوکن!!! جرره ای هم نونویس!!!! یک نمایشنامه ی مفهوم تر بنویس تا قبول بشی!!! تایید نوشد....آنیتا


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


بدون نام
یه روز خوب!
آلیس لانگ باتم داره لباس می پوشه می خواد جایی بره
کامپیوترش روشن می شه همین صفحه رو وا می کنه به آلیس میگه:بیا...بیا...پست وزن...تو نوتونی مقاومت وکنی کار رو وذار کنار
ویا
آلیس:من نیی تونم باید برم مرگخوارها رو دستگیر وکنم...
ولی از اونجا که نیی تونم ننویسم
قول ودم بعدا ویام یه نمایشنامه ی توپ ودم! باشه؟!
کامپیوتر:ها کی ؟
آلیس:ن نیدونم...



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۸۴
#17

مریدانوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
از قعر فراموشی دوستان قدیمی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 190
آفلاین
هوا برای یک عصر پاییزی کمی سرد به نظر می رسید ، باد ملایمی می وزید و برگ های خشک درختان اطراف دریاچه را پر کرده بود ، مریدانوس در کنار دریاچه نشسته بود و داشت به گذشته اش ، برگشتن ولدمورت و اینکه آیا در آینده نزدیک می تواند در مقابل اون بایستد یا نه فکر می کرد ، چند روزی بود که گرفته به نظر می رسید ... او در حد یک دانش آموز سال ششم بود و نسبت به ولدمورت و مرگخوارانش درباره جادوی سیاه و دفاع در برابر آن اطلاعات زیادی نداشت ، تنها ورد ها و طلسم هایی که به کارش می آمد ، همان ها بود که در الف.دال یاد گرفته بود ؛ زمانی که الف.دالی وجود داشت ...
_ هی ... مری ... چرا تو این سرما اینجا نشستی ؟!
مریدانوس برگشت تا صاحب صدا را ببیند ،
_ آنیتا !
_داشتم دنبالت می گشتم ، دیدم چند روزه خیلی پکری ، گفتم بیام یه سری بهت بزنم و یه چیزی بهت بدم ، شاید بتونه خوشحالت کنه ...
و پاکتی را از جیب ردایش درآورد و به دست مریدانوس داد .
_این چیه ؟!
_باز کن خودت می فهمی ، من باید برم ، کلی از تکالیف معجون سازیم مونده ، فعلا خداحافظ !
و به سرعت به سمت هاگوارتز شروع به دویدن کرد ، مری آنیتا را با چشمانش دنبال کرد تا اینکه از نظر ناپدید شد ، سپس به یاد پاکت افتاد ، با کنجکاوی آن را باز کرد ؛
مریدانوس عزیز :

الف.دال این بار با هدفی استوار تر به راه افتاد ، از بودنت خوشحال می شیم !

آنیتا و اوتو

چشمان مریدانوس از خوشحالی برقی زد ...



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۸۴
#16

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آفرین گلوری!!!
دیدی می تونی!!!
ولی سعی کن دیالوگ هات رو جالب تموم کنی!!!
زیادم موضوع سایتو وارد نمایشنامه نکنی!!
ولی عالی بود
همه چیزو رعایت کره بودی!!
تایید شد.....آنیتا


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


**ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۴
#15

گلوری گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۵
از خوابگاه دختران گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 176
آفلاین
همه در حیاط منتظر گرفتن ورقه ی برنامه ی هفتگی خود بودند.
آنیتا در صف منتظر گلوری بود که با او موضوعی را در میان بگذارد.
گلوری پس از 5 دقیقه از راه رسید.آنیتا به او اجازه داد تا در صف جلوی او بیاستد .
گلوری گفت:اوه,ببخشید دیر شد!
آنیتا:راستش رو بخوای در هاگوارتز یک جلساتی داره برگزار می شه!
گلوری:خب,این به من چه ارتباطی داره؟
انیتا:میدونی دوست دارم تو هم در این جلسات شرکت داشته باشی!
گلوری:حالا این جلسات در کجا برگزار می شه؟
آنیتا:این یکی رو نباید بدونی!
گلوری:خب برای عضو شدن باید چی کار کنم؟
آنیتا:باید یک نمایشنامه ی ناقابل بنویسی
گلوری:باشه!سعی خودم رو می کنم.
و انگاه بود که آن ها از هم جدا شدند.
در تالار گریف:
گلوری:آنیتا این چیه دستت؟
آنیتا:اسم این وسیله کامپیوتر هست.
گلوری:اها با این میتونم به تاپیک ثبت نام برم و نمایشنامه ی خوبی بنویسم!!!
آنیتا:درست حدس زدی.خب شروع کن!
گلوری:باشه!!!!!!!!!!!!!
در همان زمان بود که هری پیدایش شدک
هری:گلوری داری مثل همیشه نمایشنامه می نویسی نه؟
گلوری:خب اره مگه چیه؟
هری گفت:این دفعه هیچ کی قبول نمی کنه!!!!
گلوری:از کجا می دونی اقای همه چی دان!!!!!!!!!
هری:شوخی کردم بابا!!!!!!
گلوری در همان زمان نمایشنامه ای نوشت و در همان زمان که انیتا نگاهی به ان انداخت او را تایید کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!



خواهشا قبولم کن!!!!!!!!!
باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۸ ۰:۴۸:۳۱

[size=small][color=FF0000]عضو افتخاری ارتش الف د


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۴
#14

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
هپزیبا ی عزیز:
آفرین!!
خوشم اومد!!!!
یکمی طنز، یکمی جدی!!!
خوب بود
منتظر پست های قشنگت توی الف_ دال هستم!
تایید شد........آنیتا


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


**ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۹:۳۱ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۴
#13

هپزيبا اسميتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۸ چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۵۱ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
از از جهندم سياه همسادتونم نمي شناسي؟؟؟؟؟؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 998
آفلاین
سالن غذا خوري
همه اعضا گروه ها دور ميزهايشان جمع شده بودند و غذا مي خوردند هلكا و رز و اوتو هم مشغول پچ پچ كردن بودند
هلكا:‌آره خيلي خوب شد كه دوباره تاسيس شد
اوتو:‌اهم ماييم ديگه ميسازيمش
هپزيبا در حالي كه سعي مي كرد رفتارش دوستانه جلوه كند ميان حرف اوتو پريد
هپزيبا:‌چي رو ميسازي اوتو؟
اوتو:‌هان نه فكر كردي ما چيزي روساختيم ؟
هلكا:‌تو فكر كردي ما عضو الف داليم اشتباه كردي
رزي:‌خوب بچه ها بريم ديگه برف بازي حال مي ده
هپزيبا:‌هي خوش بگذره رفقا
در حالي كه رزي و اوتو و هلكا به سمت در ورودي حركت مي كردند هپزيبا با سرعت هرچه تمام غذايش را مي خورد
----------
راهروي مدرسه
آنتيا:‌سلام بچه ها چرا دير كردين ؟
اوتو :‌معذرت مي خوام يكي مي خواست عضو شه ردش كرديم
آنتيا:‌چي چراما عضو مي خوايم ؟
رزي:‌عضو مي خوايم هپزيبا رو كه نمي خوايم
صداي هپزيبا:‌سلام بچه ها چقدر برفي شدين
هلكا و اوتو خودشون رو جمع و جور مي كنن اما رزي ميره طرف هپزيبا
رز:‌هپزيبا اينها منو مجبور كردن بخدا
آنيتا:‌هپزيبا تو از اول داري سوتي مي دي من آنيتام نه آنتيا
هپزيبا:‌اِه ببخشين ديگه تكرار نمي شه
هپزيبا:‌خوب رفقا امروز رو چي كار مي كنيم ؟
اوتو:‌اِواداكداورا رو روي تو كار مي كنيم چطوره ؟
هپزيبا چيني به صورت ميده و تا يادش بياد اسم اين ورد رو قبلا شنيده يا نه
هپزيبا:‌آره عاليه من عاشق اين وردم



هميشه اولين گام سخت ترين گامه ببخشين مزخرف رو هم رد كرده


تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۷ ۰:۱۸:۳۵

پنهان شده ام

پشت ابر چشمهايم...

باران در اتاق من است...

خالي هاي اتاقم را

از تصوير زنده ي نامش پر مي كن


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴
#12

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
گلوری عزیزم:
تو خوب می نویسی ؛ موضوعات خوبه، اما پاراگراف بندی و رعایت اصول نگارشیت ضعیفه.
ببین:
یه دفعه آنیتا می پره وسط حرف هری!! آنیتا کجا بود؟؟
توی نمایشنامه ها سعی کن واضح بنویسی .
یه ذره هم توصیف کن.
اصول نگارشی رو رعایت کن.
یه نمایشنامه ی دیگه بنویس، اینا رو توش رعایت کن؛ تایید میشی که هیچی بهترین نویسنده هم میشی!!
فعلا تایید نشد

بلید عزیز:
آفرین
خوب بود.
ولی ازت می خوام یه نمایشنامه ی دیگه راجع به الف – دال و تمایلت برای عضویت بنویسی.
واضح نویسی رو هم فراموش نکن!!
فعلا تایید نشد.


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


**ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۳:۴۸ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴
#11

بلید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۴ شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۹ چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰
از هر کجا که خون اشامی باشد بلید هم هست .
گروه:
کاربران عضو
پیام: 251
آفلاین
کاترین گفت .حالا بی خیال رون هرماینی یه چیزی پیدا کرده.
هری گفت چی؟
هرماینی لبخند زد و گفت >فکر میکنم فهمیدم اصل پنجم کجاست .
رون با هیجان گفت:واوووووووووووووووووووو تو مرکه ای .
بیاید بشینید تا بگم :
اون نقشه ای که کاترین پیدا کرده بود رو تونستیم با ماجرای زیاتی 4 تا اصلهاش رو پیدا کنیم ولی این اخری خیلی سخت بود مخصوصا این که نیمه ی نقشه سوخته بود.
وقتی کاترین توی وزارت گفت شاید اون حوضچه باشه یه کم شک کردم .
چون تاریخ ساخت وزارت خونه 202 قبل از میلاد بود و تاریخ نقشه هم همون بود.
هری همانطور که دستش را دور گردن کاترین زیبا می انداخت گفت :خوب؟
کنار نقشه این اعداد به این شکل نوشته شده بود هرماینی قلم را برداشت و بر ری کاغذ نوشت:(202202202202202ق.م.ق).
خوب من با خودم گفتم ق.م مخفف قبل از میلاد اما اون ق اخری چی بود ؟
این بود که یاد هرف کاترین افتادم(وزارت 202 میلاد ساخته شده و این نقشه هم همین طور)
برای همین فهمیدم اون ق اخری مخفف کلمه ی قرینست .
یعنی من باید 202 ها رو با هم قرینه کنم و در اخر یه 202 میموند تصویر جایی که اصل توش بود سوخته بود ولی از این میشه فهمید اصل اخر در وزارت خونه و در اطراف اون حوضچه ی معروف.
هری گفت :هرماینی باید زودتر نقشه بریزیم که بریم اونجا.
کاترین گفت :اره موافقم فقط مساله این که کجای اون حوض رو بگردیم.
رون با جدیت تمامهمان طور که به کاناپه تکیه میداد گفت: نه مساله این نیست.
الان مساله ی اصلی ما این که چه طور بریم وزارت؟
خوب شب که کسی نباشه میریم.
اااااااااااااا راست میگی کاترین؟
میشه بگی چه طور دور از چشم دامبلدور بریم حالا فرضا که بریم .
از اون سالی که اون اون اتفاق توی وزارت افتاد و مرگخارها ریختن اونجا برای وزارت علاوه بر جادوهای حفاضتی نگهبان هم گذاشتن .
هری با شیطنت گفت: نگران اون نباش رون این کار رو بسپار دست من و فرد و جرج.
(قسمتی از داستان 11 جلدی خودم)_ جلد 9 هری پاتر و گوی قدرت_

فعلا تاييد نشد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۳ ۱۴:۳۰:۳۸

خوشحالم كه دوباره برگشتم.


**ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۴
#10

گلوری گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۵
از خوابگاه دختران گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 176
آفلاین
حوصله ی همه در هاگوارتز سر رفته بود چرا که کلاس ها تعطیل بودند.گلوری با بی حوصلگی روی مبل گریفیندور نشسته بود و به این فکر می کرد که در این تعطیلات چه کار کند.خیلی دلش می خواست عضو محلی شود تا این اوقات را بگذراند.در دلش با خود زمزمه می کرد:(ای کاش می تونستم عضو الف.دال بشم.)
ولی هر بار که این جمله را در دل خود تکرار می کرد بیشتر اذیت میشد.
در همان هنگام بود که هری و رون وارد تالار گریفیندور شدند.گلوری گفت:سلام
هری و رون گفتند:سلام.چطوری؟
گلوری گفت:خوبم.خیلی خوبم.مخصوصا با این وضعی که می بینی
هری گفت:می دونم.حوصله ی همه سر رفته.من هم می خوام عضو یه جایی بشم.
آنیتا با خوش حالی گفت:نظر خوبیه!می تونین عضو یه جا بشین.
هری گفت:زحمت کشیدی آنیتا!ما اینو خودمون هم می دونستیم.
گلوری گفت:آنیتا نکنه منظورت الف.دال هست؟
آنیتا گفت:درست فهمیدی!
گلوری گفت:من اصولا نمایشنامه نویسیم زیاد خوب نیست!حتما قبولم نمی کنی نه؟
آنیتا گفت:باید سعی زیادی داشته باشی.اصلا نا امید نشو!
گلوری گفت:حتی در محفل هم به خاطر نمایشنامه های نسبتا بدم قبول نشدم!
آنیتا گفت:باید بسیار امیدوار باشی!میدونستی که؟
گلوری نگاهی به ساعتش انداخت و گفت:آه!خیلی دیرم شده.هری
مگه با هرمیون تو کتابخانه قرار نداشتیم؟
هری گفت:اوه!اصلا یادم نبود.خوب شد یادم انداختی!
گلوری گفت:آنیتا.از کمکت خیلی ممنون.حتما جبران می کنم.
آنیتا گفت:قابلی نداشت.امیدوارم نمایشنامه ای بزنی که ارزش تایید کردن داشته باشه.




با یک دنیا تشکر
گلوری

فعلا تاييد نشد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۳ ۱۴:۳۰:۰۹

[size=small][color=FF0000]عضو افتخاری ارتش الف د







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.