لرد ولدمورت ساعت ها فکر کرد و مساله را بالا و پایین کرد. سپس ابتدا مرگخواران را که جوش و خروش ها کرده بودند و سر به بیابان گذاشته بودند بوسیله طلسم شوم روی دستشان مجددا احضار کرد و بعد از آن دامبلدور را هم به حضور طلبید.
دامبلدور: تق تق تق (دق الباب)
صدای داخل اتاق لرد ولدمورت: کیـــــــه؟
دامبلدور: منم تامی.
صدای داخل اتاق لرد ولدمورت: کیــــــــــــــــــــه؟
دامبلدور: بابا منم! خودت گفتی بیام
صدای داخل اتاق لرد ولدمورت: کیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟
دامبلدور که دید فایده ندارد، با ترس و لرز از اینکه الان است یک کروشیوی چیزی بهش اصابت کند، پاورچین پاورچین وارد اتاق لرد ولدمورت شد و در کمال تعجب مشاهده کرد سالازار اسلایترین روی تخت همایونی لرد ولدمورت جلوس کرده.
دامبلدور: سالازار، تویی؟ تو هنوز زنده ای؟
سالازار ابروهایش را بالا برد تا بتواند دامبلدور را ببیند و سپس گفت: کیــــــــــــــه؟
دامبلدور: گوشات مشکل داره چشمات که میبینه! من آلبوس دامبلدورم، نواده گودریک گریفندور که میخواستی سر به تنش نباشه.
سالازار: آخــــی آخــــــــــــــــــی آخـــــــــــــــــــــــــــی، یادش بخیر چه پدرها از هم درآوردیَم با گودریک. حالا بگو تو اینجا چیکار میکنی؟
دامبلدور: منو تام احضار کرده. تو اینجا چیکار میکنی؟
سالازار: پدر پدر سوخته، بدم پدرتو دربیارن پدر سوخته؟ من جد لرد ولدمورتم! اون وقت به من میگی اینجا چیکار میکنی؟
دامبلدور: اوه یادم نبود سالی، ببخشید.
دامبلدور سپس بفکر فرو رفت و بعد از چند ثانیه به سالازار گفت:
_ میگم سالی میشه یه خواهشی ازت بکنم؟ جون مادرت نه نگو. احترام ریشای سفید من پیرمردو نگه دار.
سالازار: بگو خب حالا!
دامبلدور: وساطت منو پیش تام بکن که از خر شیطون بیاد پایین این شرطی که گذاشته رو کنسل کنه.
سالازار: چه شرطی گذاشته؟
دامبلدور: پیش خودمون بمونه ها ... گفته باید ریشامو از ته بزنم!
سالازار: ایول، چه نوه با حالی داشتیَم
در همین لحظه لرد ولدمورت که برای سرکشی به اصطبل تسترال ها رفته بود، بازگشت و خواست روی تخت پادشاهی همایونیش جلوس کند که نتوانست سالازار را مجبور به بلند شدن از تخت کند و در نهایت مجبور شد خودش سرپا بایستد. سپس به دامبلدور گفت که پشیمان شده و او باید ظرف سه روز آینده شرط را اجرا کند.
دامبلدور در تمام آن سه روز مدام از سالازار میخواست که پا درمیانی کند ولی سالازار هم برای او شرط گذاشته بود که اول باید نقاشی ای با مایو و لباس شنا از او بکشد و سپس پا درمیانی میکند.
حالا دامبلدور مانده بود که خفت زدن ریش هایش را به جان بخرد یا پوشیدن مایو و نقاشی شدن توسط سالازار ...