هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۷ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
روفوس که هیچوقت اسمش رو اونقدر خالصه شده نشنیده بود، توجهی به جیمز نکرد.

-عمو روفی...عمو روفی... اون یویوی منو بده به مــــــــــــــن!

و در همان حال که جمله اش را می گفت، ردای روفوس را محکم کشید.

- چی میگی بچه، برو اونور!

- من یویومو می خوام...

- خب به من چه، برو خودت بیار!



تمام خانه ریدل به لرزه درامد، تابلوی سالازار اسلیترین با صدای بلندی به زمین افتاد. سه شیشه بزرگ تالار پذیرایی بطور کامل فرو ریخت. بارتی که تا دقایقی پیش روی صندلی لم داده بود و محفلی ها را مسخره میکرد، وحشتزده یه پشت صندلی پرید!

محفلی ها که به جیغ زدن های جیمز عادت داشتند بی تفاوت همچنان به آنتونین و لودو نگاه می کردند. مرگخواران خشکشان زده بود.

روفوس که درست جلوی ارتعاشات صدای او بود. با موهای سیخ شده به دهان جیمز که هنوز تا آخر باز بود خیره مانده بود.

شترق....

لرد سیاه به سرعت در حالیکه چوب جادویش را به حالت حمله -شایدم دفاع- گرفته بود درون اتاق پرید.

- چه اتفاقی افتاده!

- بارتی به آرامی از پشت صندلی که پناه گرفته بود بیرون آمد

س...سرورم! اون نصفه آدم...


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۲۴ ۰:۱۵:۵۳

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۹

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
- پوشیده ای؟
- صبر کن دیگه...
- حالا بپوشیدیش؟
- بعله
- خوب ... بگذار ابرویم را بالا بدهم جوانک! آهان ...
- چته مردک چرا میخندی؟ بگم گودریک بزنه نصفت کنه؟
- خوب خنده داره دیگه! چه عکس خوشگلی پشت مایوته! عین جدت انحراف اخلاقی داری.
دامبلدور نگاهی به عکس کرد و گفت: خوب چیه مگه؟ این فقط یه خرگوشه
- آره جون عمه ایت! خوب شروع میکنیم، اول از خرگوش رو مایو
- نه جان سالازار نمیشه این یکیو بیخیال شی؟ یه عکس دیگه به جاش بکش.
- تمام صفایش به همین خرگوش ناز است


در همین هنگام که دامبلدور داشت زیر دستان توانمند سالازار شکنجه روحی میشد نواده اش روی تخت لم داده بود و در حالی که نجینی از لای پایش درآمده بود و داخل گوشش رفته بود سخت مشغول تفکر بود.

- این جوری فایده نداره، ریش خیلی کمه، باید یک بلایی سرش بیارم که دیدن دیوار این خونه واسش مثل فیلمی باشه که هر روز بعدازظهر توی جهنم پخش میشه!

همان طور که لرد در افکار گلاخ و پیچیده اش غوطه ور بود محفلی ها هم داشتند با شنیدن قوانین خانه ریدل دیوانه میشدند. نزدیک بود به دامبلدور بگویند کارتن خوابی را به این زندگی وحشتناک ترجیح میدهند اما در این میان یک نفر بود که از خانه ریدل خوشش آمده بود، جیمز سیریوس پاتر!

- عمو روفی اون یویوی منو بیار تا جــــــــــــــــــــــــــــیــــــــغ نزدم!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۹

گویندالین مورگن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 43
آفلاین
-بله، اينجا، دست به آب ها رو داريم كه با آخرين پيشرفت هاي دنياي جادوگري پيش مي رن. كوزه هايي داريم كه با يك اشاره مي ريزن رو دست و از چشمه آب مي گيرن! امكانات داخلي اش كه نگو. در هر اتاقك برس هايي هست كه....
خوشبختانه صحبت هاي آنتونين همون جا قطع مي شه و وارد جزئيات ظريف زندگي مرگخواري نمي شه.
رو در دست به آب يه تابلو آويزونه:
خراب است.
و زيرش با يه خط افتضاح نوشته شده: به عنوان برادري بگم كه وضعش خيلي خرابه. وارد نشو بذار غذاهايي كه خوردي تو شيكمت بمونه.

-بله، بازديدكنندگان محترم. همون طور كه ملاحظه مي كنيد، برنامه ي تورمون رو جا به جا مي كنم به ناچار. بريم مكان آخري. بروشورهاتون رو لطفا نگاه كنيد....سوال داريد، ما در خدمتيم.
و تو گوش لودو گفت: كلا راهشون نمي داديم اون تو. همون پشت مشت ها، تو بوته ها هم زياديشون بود..
هركدومشون يه كارت زدن سينه شون: ليدر تور. هركي كه از صف به اندازه ي دو ميلي متر خارج مي شه، با طلسم جانانه اي، هدايت مي شه داخل. كلا جون محفلي ها، كف دست مرگخواراست. رهبرشون هم كه معلوم نيست كجا به سر مي بره!
لرد هم داره خودش رو براي سحنراني سر شام آماده مي كنه. داره فكر مي كنه گل بزنه به شنلش يا نه، ببخشيد، عنكبوت مرده اي رو به عنوان سنجاق بزنه تا شنلش كبيرش رو نگه داره يا نه. (بدبختي اينه كه مجبوره هر موقع جلو آينه قدي مي ايسته، چراغ رو خاموش كنه تا انعكاس... )
داخل دستشويي:
دامبلدور داره گريه مي كنه ، ضجه مي زنه كه سالازار به هوش بياد و كارش رو ادامه بده. تا حالا، تنها پيشرفتي كه داشتن، وارد شدن از در بوده. تا صداي توريست ها رو پشت در شنيده، شروع كرده: كيـــــــــــــــــــــــــه؟!!!

اون ور، محفلي ها كه هركدوم دستشون يه قلم كاغذه، دارن يادداشت برمي دارن از تور سياحتي زيارتي شون.

دوباره، دامبل و سالي:
دامبلدور مي ره جلو، ابروهاي سالازار رو چك مي كنه پايين باشن، بعد شروع به پوشيدن مايوش مي كنه كه پشتش، يه عكسي داره كه تا حالا نديدتش....( )


هنوز در همین نزدیکی شاید منتظر ماست
یک جاده


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۹

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
لرد ولدمورت ساعت ها فکر کرد و مساله را بالا و پایین کرد. سپس ابتدا مرگخواران را که جوش و خروش ها کرده بودند و سر به بیابان گذاشته بودند بوسیله طلسم شوم روی دستشان مجددا احضار کرد و بعد از آن دامبلدور را هم به حضور طلبید.

دامبلدور: تق تق تق (دق الباب)
صدای داخل اتاق لرد ولدمورت: کیـــــــه؟
دامبلدور: منم تامی.
صدای داخل اتاق لرد ولدمورت: کیــــــــــــــــــــه؟
دامبلدور: بابا منم! خودت گفتی بیام
صدای داخل اتاق لرد ولدمورت: کیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟

دامبلدور که دید فایده ندارد، با ترس و لرز از اینکه الان است یک کروشیوی چیزی بهش اصابت کند، پاورچین پاورچین وارد اتاق لرد ولدمورت شد و در کمال تعجب مشاهده کرد سالازار اسلایترین روی تخت همایونی لرد ولدمورت جلوس کرده.

دامبلدور: سالازار، تویی؟ تو هنوز زنده ای؟

سالازار ابروهایش را بالا برد تا بتواند دامبلدور را ببیند و سپس گفت: کیــــــــــــــه؟

دامبلدور: گوشات مشکل داره چشمات که میبینه! من آلبوس دامبلدورم، نواده گودریک گریفندور که میخواستی سر به تنش نباشه.

سالازار: آخــــی آخــــــــــــــــــی آخـــــــــــــــــــــــــــی، یادش بخیر چه پدرها از هم درآوردیَم با گودریک. حالا بگو تو اینجا چیکار میکنی؟

دامبلدور: منو تام احضار کرده. تو اینجا چیکار میکنی؟

سالازار: پدر پدر سوخته، بدم پدرتو دربیارن پدر سوخته؟ من جد لرد ولدمورتم! اون وقت به من میگی اینجا چیکار میکنی؟

دامبلدور: اوه یادم نبود سالی، ببخشید.

دامبلدور سپس بفکر فرو رفت و بعد از چند ثانیه به سالازار گفت:
_ میگم سالی میشه یه خواهشی ازت بکنم؟ جون مادرت نه نگو. احترام ریشای سفید من پیرمردو نگه دار.

سالازار: بگو خب حالا!

دامبلدور: وساطت منو پیش تام بکن که از خر شیطون بیاد پایین این شرطی که گذاشته رو کنسل کنه.

سالازار: چه شرطی گذاشته؟

دامبلدور: پیش خودمون بمونه ها ... گفته باید ریشامو از ته بزنم!

سالازار: ایول، چه نوه با حالی داشتیَم

در همین لحظه لرد ولدمورت که برای سرکشی به اصطبل تسترال ها رفته بود، بازگشت و خواست روی تخت پادشاهی همایونیش جلوس کند که نتوانست سالازار را مجبور به بلند شدن از تخت کند و در نهایت مجبور شد خودش سرپا بایستد. سپس به دامبلدور گفت که پشیمان شده و او باید ظرف سه روز آینده شرط را اجرا کند.

دامبلدور در تمام آن سه روز مدام از سالازار میخواست که پا درمیانی کند ولی سالازار هم برای او شرط گذاشته بود که اول باید نقاشی ای با مایو و لباس شنا از او بکشد و سپس پا درمیانی میکند.

حالا دامبلدور مانده بود که خفت زدن ریش هایش را به جان بخرد یا پوشیدن مایو و نقاشی شدن توسط سالازار ...



Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۹

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
لرد در حالی که می دید تمام مرگخوار ها دارن از دور اطرافش پراکنده می شن فریاد زد:بر گردین اینجا!

مرگخوار ها همه وایسدن سر جاشون و آروم آروم مثل بچه گربه های ملوس ناز نازی به سمت اربابشون برگشتن.لرد از دیدن این صحنه با خودش گفت:عجب جذبه ای دارم ها!

زمانی که تمام مرگخوار ها دورش جمع شدن گفت:من براشون شرط گذاشتم یه شرطی که اگه عملی بشه چی ها میشه!

ملت از حالت خنده ی لردشان این مطلب رو فهمیدن که یه نقشه ی توپ داره پس یکی از اون ها پرسید:ببخشید می تونم بپرسم شرطتتون چیه؟

لرد با صدایی که در حالت خوشحال هم سرد و بی روخ بود گفت: نخیر نمی تونی!باید صبر کنی خود ریش دراز بهت بگه!

در این حال آلبوس دامبلدور برای خودش در گوشه ای هی می گفت:پیست!ولدمورت پیست!(ولدمورتش رو خیلی آروم می گفت! )

لرد به سمتش رفت و گفت:چه مرگته؟

آلبوس به آرومی جواب داد:ببین من نمی تونم تا این روز های اول به این ها این شرط رو بگم اگه اجازه بدی بعد از چند روز این مطلب رو با هاشون در میون می ذارم.اگه مخالفتی نداشته باشی البته اگه داری بیا من اون گوشه ام!

آلبوس رفت و لرد کمی اندیشید و با خود فکر کرد.دو فرشته در دو طرف سرش ظاهر شدند.

-الان واسش یه ورد عذاب آور بذار که اگه شرط رو نگه اون بلا سرش بیاد و بعد بهش این فرصت رو بده و بعدش زمانی که اومد توی خانه ی ریدل زبونش رو ببر تا نتونه مسئله رو بگه!

-نه اینکار رو نکن مجبورش کن الان بگه آبروش جلوی افرادش بره و تو و مرگخوار ها به ریش طویلش بخندین!

-نه اینکارو نکن تز من بهتره تازه می تونی ازش زیر یه کاغذ امضا بگیری تا به شرطت هم برسی!آبروش رو هم ببری!

-نخیر مال من بهتره!اون شکلی ممکنه بگن جعلیه!

نخیر مال من بهتره!

-مال من!

-مال من!

لرد از پرحرفی هر دو خسته شد و فریاد زد:خفه شین!هر دو تاییتون چرت و پرت می گین.بذارین ببینم چه کار خبیثانه تری می تونم بکنم.

فرشته ها:


هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ شنبه ۸ آبان ۱۳۸۹

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
سوژه جديد (به مناسبت تولد مالي ويزلي!)


- تسليت ميگم دامبلدور، غم از دست دادن آشپز سخته!
- ممنونم تامي!
- جهت سلامتي مرحومه مغفوره، بانو مالي ويزلي صلوات
- مامان كجا رفتي فردتو تنها گذاشتي ... عرررررررررر
- چرا دروغ ميگي جرج من فردم!
- خوب منم گفتم چرا تو رو تنها گذاشت ديگه!
- نه خير تو خودتو جاي من جا زدي.
- چي ميگي بچه، تو چي هستي كه من خودمو جاي تو بزارم؟
- بله ديگه من يه گوش بيشتر از تو دارم خوب!


در حالي كه مراسم تدفين مالي ويزلي داشت به خوبي و كاملا با آبرو انجام ميشد دامبلدور لرد را از ميان مرگخوارانش كه همگي مانند اربابشان شنل سياه پوشيده و عينك دودي زده بودند به كناري كشيد.
- ببين تامي، از تو چه پنهون وضع محفل خيلي خرابه! تازه خونه گريمولد رو فروخته بوديم و ميخواستيم ساكن پناهگاه بشيم كه زرتي مالي مرد و چون هنوز راز خونه رو به كسي نگفته بود اون جا هم از دست رفته. خواهش ميكنم يه چند وقتي تا من بتونم ريش گرو بزارم و خونه اجاره كنم ما محفلي ها بيايم خونه ريدل!

لرد لبخند شرورانه اي زد و گفت: پيشنهادتو ميپذيرم دامبلدور! اما يك شرط داره
دامبلدور كه مستاصل بود پاسخ داد: فكر ميكنم بدونم چه شرطي داري تام، بالاخره چندين سال شاگرد من بودي و تو اين مدت خوب شناختمت
لرد چشمكي به دامبلدور زد كه از زير عينك دودي سياهش مشخص نشد و سپس گفت: خوب اگر ميدوني شرط چيه بگو ببينم، ميپذيري؟
دامبلدور كه انگار از قبل تصميم گرفته بود بلافاصله گفت: ميپذيرم تام

لرد بلافاصله از دامبلدور دور گشت و به حلقه ي مريدان خويش پيوست!
- بريم خونه ي ريدل، بايد سريع خونه رو براي مهموناي عزيزمون آماده كنيم
- چه فرموديد يا لرد؟ مهمونا؟ كدوم مهمونا؟
- همين دوستان محفليمان!
مرگخوار ها با شنيدن سخن لردشان جوش و خروش ها كردي و سر به بيابان ها گذاشتي


ویرایش شده توسط لودو بگمن  در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۸ ۱۴:۲۹:۱۳

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۹

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
-چی میگید سرورم؟یعنی هرچی بدبختی که ما تاحالا برای پیدا کردن جسد کشیدیم زیر سر آنتونیون بوده؟
-بله سوروس متاسفانه همینطوره.

آنتونیون تته پته کنان گفت:
-سرورم یعنه شما به من اعتماد ندارید؟به من؟مسوول دژ مرگ؟به من...
-آنتونین از حالا سه دقیقه فرصت داری همه چیز رو توضیح بدی.
-آخه سرورم چی رو باید بگم؟
-سی ثانیش رفت.

آنتونیون که کم مونده بود از ترس سکته کنه به دور و برش برای یافتن کمک نگاه کرد.و چشمش به روفوس افتاد که دوباره موفق به فرار نشد.
لرد از روفوس پرسید:
-روفوس چرا اینقدر سعی داری جیم بشی؟

روفوس که تو حال و حوای خودش بود گفت:
-چی؟نه من نمیدونم جسد کیه.اصلا جسد چیه؟
-روفوس به من دروغ نگو.
-آخه سرورم دروغم چیه؟

لرد که پاتیل صبرش سر رفته بود به فکر فرو رفت و رو به آنتونیون کرد.
-آنتونیون یه چیزایی راجب دژ مرگ گفتی درسته؟




Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۹

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۲۸:۲۸
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1504
آفلاین
مرگخوارها مشعل به دست در جستجوی جسد بودن:آهی جسد...جسسسسسد...جسد به بخش اورژانس،جسد به بخش اورژانس!جسد بابا کجایی جسد گلم؟!
لودو نگاهی به مشعل درون دستش انداخت و گفت:ببینم مگه ما چوب دستی نداریم؟پس این مشعل های مسخره چیه توی دستمون؟

بارتی سرش را خاراند و گفت:خب من همیشه دیدم مشنگ ها وقتی دنبال کسی میگردن دسته جمعی،با خودشون مشعل میبرن.گفتم شاید این کار شانسی چیزی میاره تو پیدا کردن طرف!
انتونین و بقیه مشعل های خاموش شده را دور انداختند و چوب دستی شان را بیرون کشیدند!
بارتی:

سوروس در حالی که نور چوب دستی اش را روی بوته خشکی می انداخت گفت:ببینم به نظرتون یه مرده رو میشه با آواداکداورا...آخخخخخخخخ!
همزمان بقیه مرگخوارها:آخخخخخخخخخخخ!
سوروس روی علامت شومش دستی کشید و به بقیه نگاه کرد.همه جای سوزش عملات شوم را فشار میداند تا از سوزشش کم شود.
بارتی با ناراحتی گفت:بابایی هیچ وقت اینطوری بی موقع علامت شومو فشار نمیداد!

آنتونین:ارباب هر موقع تصمیم بگیرن اون علامتو فشار میدن.حالا وایسادین همدیگه رو نگاه میکنین که چی؟بریم تو خونه ببینیم ارباب چیکارمون داره.
مرگخوارها خوشحال از اینکه فعلا جستجوی جسد در شب متوقف شده به سمت اتاق لرد به راه افتادند.
تق تق تق تق تق...
صدای بی روحی از پشت در جواب داد:بیاین تو.
مرگخوارها با ترس و به ترتیب وارد اتاق شدند.لرد روی صندلی اش نشسته بود و نجینی در پایین صندلی اش حلقه زده بود.

انتونین آب دهنش را قورت داد:ارباب...مشکلی پیش اومده که همه ما رو با هم فراخوندین؟
لرد کروشیویی به سمت روفوس که میخواست از اتاق جیم بزند فرستاد و گفت:این موضوع زیادی مشکوکه.ارباب به شواهدی دست پیدا کرده که نشون میده کاسه ای زیر نیم کاسه است.
بعد به آنتونین نگاه کرد و اضافه کرد:انتونین سه شماره بهت فرصت میدم بگی اون جسد مال کی بوده!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۲۸ دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۹

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
- ... شماها مگه مزگخوار نيستين؟ چرا از يه جنازه فزرتي ميترسيد؟
- ارباب من ديدم آنتونيون كه خيلي شجاعه ترسيد گفتم لابد ترس داره ديگه!
- منم همين طور! وقتي آنتونيون با اين همه جنايت ميترسه ما هم بايد بتريم!
- آنتونيون، توضيح بده!
- ارباب آخه شما كه نميدونيد اون جنازه مال كيه! من خودمم اگر اون فرد خشك نشده بود و چوبدستي داشت عمرا جرئت نميكردم بهش نزديك شم! چه برسه به قتلش
- حرف ميزني آنتونيون يا بفرستمت پيش همون جنازه؟
- ارباب من كه دارم صحبت ميكنم!
- ميدونم، منظورم اينه كه ميگي اون شخص كي بوده؟
- نميتونم اسمشو بگم ارباب!
- مگه من بودم كه اسمشو نميگي؟ يا همين الان اسمشو بگو يا سريع برو و پيدا كن و بيارش.
- نه ارباب! تو رو خدا! هيچ كدوم اين كار ها ممكن نيست! آخه من مگه چه شامپوي بدي به شما فروختم كه اين جوري من رو تنبيه ميكنيد؟
- خوب پس خونت پاي خودت آنتونيون!
- نه ارباب نه! الان ميرم و پيداش ميكنم. ميدونم كجاست، فقط بايد بقيه ي مرگخوار ها هم با من بيان!
- خيلي خوب! اين شد يه چيزي. همه به دنبال آنتونيون بريد. هر چي هم گفت گوش كنيد چون انگار من بهتون گفتم. فهميديد؟
- بله ارباب.

در يك جاي دور!

- اي بابا! چرا اين مردك نمياد؟
- نميدونم. فقط خدا كنه همه شونو بياره.هر چي افراد كمتري دور سوژه باشن بهتره.
ناگهان صدايي از چوبدستي يكي از مرد ها به گوش رسيد: چخخخخخ .... از سيريش به بزغاله! از سيريش به بزغاله! مرحله يك عمليات با موفقيت انجام شد. دمپايي موفق شد همه افراد رو از دور سوژه دور كنه. داره به سمت نقطه شماره دو ميره تا همشونو منهدم كنه. من هم الان برميگردم پايگاه. پايان گزارشات سيريش به بزغاله ... جيرزززززززز چخخخخخ
صداي چوبدستي قطع شد و هر سه نفر لبخند موفقيت آميزي زدند.

خانه ريدل

پس از رفتن مرگخوارهالرد به اتاقش رفت و مشغول بازي با نجيني شد. او را دور گردنش گذاشت و لب پنجره به فكر فرو رفت. يعني جنازه چه كسي بوده كه آنتونيون را تا اين حد ترسانده؟ يعني كسي وجود دارد كه از او هم ترسناك تر باشد؟
لرد چشمش به مرگخوار ها افتاد كه پشت سر آنتونيون از خانه خارج شدند. همه دست آنتونيون را گرفتند و سپس همراه او غيب شدند.
لرد خيالش راحت شد اما ناگهان چشمش به فرد مشكوكي افتاد كه گوشه اي پنهان شده بود و داشت در چوبدستيش حرف ميزد: "تا همشونو منهدم كنه. من هم الان برميگردم پايگاه. پايان گزارشات سيريش به بزغاله" همين كه لرد تصميم گرفت از كار او سردرآورد كار مرد تمام شد و ناپديد گشت.


ویرایش شده توسط لودو بگمن  در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۱۰ ۲:۳۰:۱۶

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ یکشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۹

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
لرد سیاه که به شدت عصبانی به نظر میرسید، از جایش بلند شد و اولین چیزی که به دستش رسید را برداشت و بر فرق سر آنتونین کوبید... آنتونین که نقش بر زمین شده بود، به سختی از جایش بلند شد و به دست و پای ارباب افتاد و بعد از گذشت چند ثانیه ی کشدار، ارباب رو به آنتونین فریاد زد:
- اِی ریش دامبل بر سرتون که گذاشتین اون جسد از دستتون فرار کنه. آخه شماها کی بودین دیگه که یه جسد میتونه از دستتون فرار کنه؟!

آنتونین که زانو زده بود، با ناراحتی گفت:
- ارباب... ارباب... به سالازار قسم که تقصیر من نبود. تقصیر اون لودو و روفوس بوده. اونا داشتن واسه جسده قبر میکندن و جسد هم با اونا بوده... من فقط دستای جسده رو بسته بودم و واسه همین میخواد بیاد ازم انتقام بگیره.

آنتونین آب دهانش را قورت داد و در ادامه گفت:
- ارباب... بذارین من امشب اینجا پیش شما بمونم

لرد سیاه که به شدت عصبانی تر از قبل به نظر میرسید، با لگدی آنتونین را به گوشه ای پرتاب کرد و به سرعت از اتاق خارج شد.


سالن اجتماعات مرگخواران

لرد سیاه بر روی صندلی عظیمش نشسته بود و تمامی مرگخواران نیز در اطرافش بودند. نگاهی به مرگخواران انداخت و با خشم گفت:
- اینطوری نمیشه. ما باید اون جسدِ لعنتی رو بدست بیاریم... باید تمام تلاشتون رو بکنین. باید همین امشب پیداش کنین. وگرنه من میدونم و شماها. همتونو جسد میکنم میفرستم توی قبر

- آخه ارباب...

- ارباب و ذهر نجینی! همتون همین الان پاشین برین دنبالش و تا پیداش نکردین برنگردین








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.