هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۰۱:۲۱
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 214
آفلاین
ایوا همینطور که بالاتر میرفت قدرت را در تک تک رگهایش حس میکرد. حس میکرد الان دیگر کاری نیست که نتواند انجام دهد. گردش کواکب به دور خود را حس میکرد و صدای کوچک ترین موجودات را میشنید. سیب طلایش دیگر انقدر هم سنگین نبود. ایوا هر چه بالاتر میرفت آرامش بیشتری پیدا میکرد. مردم عصبانی هم از پایین شروع به برداشتن گوجه کردند که با اخم مروپ همه ی گوجه ها را رها کردند و بعد با آستینشان برق انداختند و خیلی مرتب روی ارتفاعی گذاشتند تا اسیب نبیند. بعد هم سنگ برداشتند و شروع به سنگ اندازی به ایوا کردند.

-وزیر بی کفایت. نمیخوایم نمیخوایم.
-وزیر بی لیاقت نمیخوایم نمیخوام.
-وزیر مونث نمیخوایم. نمیخوایم.

ایوا به خاطر قدرت جدیدش بسیار آرام شده بود و از هیچ چیزی ترس نداشت. ارتفاعش را کم کرد و روی دیواره های کوچک وزارت خانه چهارزانو نشست.

که همان لحظه صحنه کات شد و تهیه کننده بدو بدو وسط قصه پرید و در گوش ایوا پچ پچی کرد که موجب شد که ایوا استایل نشستنش را تغییر بدهد و روی دو زانو بشیند.

-آی مردم. چرا از من شاکی هستین؟ ایا وقتش نرسیده که دست به دست من بدین تا بتونیم این ممکلت رو اباد کنیم؟ آی مردم مگر شما به من رای ندادین؟ آی مردم بار دیگر به من کمک کنید تا بتونم غذاهای چرب و چیل بخور..چیز... بخورید. بله بخورید.

از عصبانیت مردم کاسته شد و پرچم هاشان را پایین اوردند تا با ایوا گفت و گو کنند و مشکلاتشان را بگویند.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
- من آرزو می کنم که ....
ناگهان ایوا به شک افتاده بود.آیا باید آرزو میکرد جمعیت به جای بر علیه اون بودن با اون می شدن یا مرگخوار ها دنبالش بودن؟باید سریع تر تصمیم می گرفت سیبش هم آنقدر سنگین شده بود که نگو ولی هنوز دوستش داشت.کاش میتونست در یک لحظه همه چیز رو درست کنه ولی نمیدونست دقیقا چطور با یک آرزو همه رو جمع کنه! ناگهان فکر بکری کرد که مرد سیبی را هم خوشحال می کرد.

-فهمیدم آرزو می کنم قدرتمند ترین ساحره جهان بشم تا بتونم از سیب مراقبت کنم .
-آرزوت بر آورده میشه.
ناگهان نوری درخشید و ایوا به سمت بالا به پرواز دراومد.
-اون یه دیوانه سازه؟
-یه نفره که داره از تلپورت یا پودر شومینه استفاده میکنه؟
-نه اون وزیر جادوئه خودشه!


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!




پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
رزرو


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!




پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۲:۴۵ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
ایوا، آب دهانش را قورت داد و به آرامی برگشت.
- شما... تو کی هستی؟

ایوا، با مرد سیب طوری مواجه شد که داشت به او لبخند میزد. مرد سیبی، دستی بر سر ایوا کشید و نور خورشید را مانند نقش اصلی، روی ایوا انداخت.
- تو، ای آدم درستکار.

به سیب محبوب ایوا نگاه کرد که داشت در آغوشش میدرخشید و به سیب طلایی تبدیل میشد.
- تو، بر خلاف بقیه مردم، سیاه را نخوردی و زیر دندان هایت قتل عامش نکردی. تو، او را به عنوان محبوبت انتخاب کردی و برایش جنگیدی و آسیب دیدی. به او عشق ورزیدی و برای اینکه جایش امن باشد، از میان کسانی رد شدی که میخواستند تو را قرمه قرمه کنند و سرت را از بدنت جدا کند.
حال، ما به تو، دو پاداش میدهیم.

محبوب سیبی ایوا، تبدیل به سیب طلا و سنگینی شد که باعث خم شدن کمر ایوا و در نتیجه در رفتن استخوان ستون مهره اش شد.
- کمرم!
- پاداش دوم تو، این است... میتوانی یک آرزو بکنی. هر آرزویی!

ایوا، لبخندی شومانه زد.


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۸ ۱۲:۵۴:۴۰

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۹:۳۱ جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 216
آفلاین
همه این قضایا سریع اتفاق افتاد و معلوم نشد چی به چی هست و کی به کی. ایوا وزیر مملکت راهی پیدا کرده تا سیب عشقش را نجات بدهد اما این راه به همین سادگی نبود و ایوا باید از بین معترضان خشن رد می شد و به وزارت می رفت. اما نمی توانست چون قد قواره درشتی نداشت و متعرضان اجازه رفتن به او نمی دادند.

- وزیر بیا بیرون.
- آره بیا بیرون می‌خوایم تیکه تیکت کنیم.

ایوا ترسید. ایوا لرزید. چطور معترضا اینقدر از اون نفرت داشتن و میخواستن از وزارت عزلش کنن. همچنین ایوا مروپ رو هم دید که دنبالش بود و از همه بدتر معلوم نبود چجوری مروپ میوه ای رو کتک زده.

- آقا چرا شما معترضین؟
- برو کنار دختر.

اینطوری نمیشد ایوا باید راهی پیدا می کرد. اینجوری هم وزارت رو حفظ می کرد و هم به سیبش می رسید و تا آخر عمر با خوبی خوشی زندگی می کرد.
ایوا در همین فکر بود که صدایی اونو به خودش آورد.

- گرفتت!




پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۹:۳۱ جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 216
آفلاین


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۰۱:۲۱
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 214
آفلاین
-بگیریدــــــش.

حالا ایوا بدو و جمعیت بدو به دنبال ایوا. از در خانه که بیرون امدند. ایوا توانست کمی از بقیه جلو بیوفتد اما ارتش تاریکی و مروپ و اناناس همچنان به دنبال او می امدند.

-واستا ایوا کاریت نداریم.
-راست میگه من فقط اون سیب رو میخوام.
-راست میگه ما فقط اون سند رو میخوایم.
-ها؟
-ها؟

مروپ و اناناس وسط راه ایستادند تا با هم جر و بحث کنند. مروپ کشیده ی محکمی تو گوش اناناس زد جوری که ناسش ریخت و فقط آنا ماند. آنا هم از لباس مروپ بالا رفت و دماغ مروپ را گاز گرفت. از ان طرف ایوا همچنان با سرعت میدوید. یک دفعه نگاه کرد دید که سیب دوستش یعنی همان سیبی که دوستش بود در حال جوییدن سند وزارت خانه بود.

-عه نخور اون سند وزارتخونه است. وزارت خونه؟ اوه. همین الان یه چیز به ذهنم رسید. یه جایی رو میشناسم که هم تو و هم این سند جاتون امنه.

ایوا مسیرش را عوض کرد و بدو بدو به سمت خیابان وزارت خانه رفت اما همین که به وزارتخانه رسید. پشت جمعیت زیادی که در حال تجمع و اغتشاش پشت در های وزارت خانه ایستاده بودند. اگر میفهمیدند که او وزیر است حتما تکه تکه میشد و جان سیبش به هم به خاطر میافتاد. به دنبال راهی بود تا مخفیانه وارد شود. که افراد مروپ گانت از پشت سر به او رسیدند. ایوا سریع پارچه ای روی سرش انداخت و داخل جمعیت شد.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
هر بار که آناناس امضا با جعل می کرد در نهایت دستم خط می خورد و امضا خراب می شد.
-ای بابا درست نمیشه.
-خب دوباره تلاش کن آناناس مامان.
-بیست بار کردم چرا نمیشه؟ مگه این چیزی جز خط خطیه؟ نظرت چیه خودش رو بچسبونیم؟
-به خاطر شلیل مامان باشه .

چند لحظه بعد با چسب کاری دقیقا بانو مروپ و کمی از ظریف کاری های آناناس انگار امضا روی کاغذ زده شده.
-خوب شد حالا سیب رو بده به من آناناس مامان.
- فکر کنم....
-فکر کنی چی آناناس مامان؟
-خب راستش.... از کجا مطمئن باشم سرمو کلاه نمیگذارین و بعد از این که سیب رو گرفتین میگذارین دستم بمونه سند؟
-آخه سند به چه درد من میخوره؟
-خب..... قدرته دیگه...دستور دادن و....
-من نیازی به سند ندارم تا دستور بدم.همه به حرفای من گوش می کنن حتی شفتالوی مامان!

آناناس که عصبانیت بانو مروپ رو دیده بود ترسید و دیگه حرفی نزد. همون موقع که بالاخره سیب رو داشت به دست بانو مروپ می داد ایوا پرید و سیب و سند رو قاپید و در رفت.


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!




پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۰:۳۷ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
رزرو


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!




پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۹:۴۱ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۱۱:۳۵
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
آناناس با تعجب به کاغذی که مروپ نشان داد نگاه کرد.
- اینه؟ امضای وزیر ممکلت اینجوریه؟

مروپ سری به نشانه تایید تکان داد. آناناس همچنان با ناباوری به امضا زل زده بود و چشمانش را باز و بسته می‌کرد. تا اینکه بالاخره پس از گذشت دقایقی مجبور شد با حقیقت کنار بیاید.
- خیلی خب، اشکال نداره. حالا فقط باید جعلش کنیم. یه خودکار بهم بده.

مروپ خودکارهایی به شکل کدو، هویج، فلفل، ذرت و آناناس درآورد و همه را مقابلش چید و لبخندزنان منتظر ماند. آناناس درحالی که چپ چپ به خودکار آناناسی نگاه می‌کرد، خودکار هویجی را انتخاب کرد و روی برگه‌ی موردنظرش خم شد، عینکش را از روی چشمانش برداشت و نوک خودکار را به برگه نزدیک کرد، اما همینکه می‌خواست شروع کند، مروپ مانعش شد.
- یه لحظه صبر کن! نمی‌خوای اول رو یه کاغذ دیگه امتحان کنی که برگه اصلی خراب نشه؟

آناناس از اینکه چنین چیزی به ذهن مروپ رسیده و خودش متوجه آن نشده بود، بهش بر خورد.
- خودم می‌دونستم.

و سپس برگه دیگری را از توی پوشه‌ی کاری‌اش درآورد و کار جعل امضا روی برگه‌ی تمرینی را با نهایت تمرکز شروع کرد.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.