بیرون خوابگاه...
دکتر الحسن المصطفی الفرانکشتاین ال... (کلی چیز میز دیگه) بعد از سفری طولانی مدت به انگلیس باز گشته و مشغول گشت زدن در سطح هاگزمید بود.
- احلا و صحلا! یا اخی! هل انت می دونی ماذا چیزً المدیریت؟
- آغا گریبی؟! اول برو جلو... از کنار فروشجااه اسموت کردن در 17 دیقه برو جلو... بعدش اونگده برو می رسی به یه صف آدم؟
- صف؟
- آره صف رووغن کووپن!
- روغن؟
- شرکت روغن سوروس!
- نعم! و ماذا بعداً؟
- ها گارداش بعدش توی صف وایستا دو تا روغن بگیر بیار واسه من! آدرس رو بهت بگم!
-
دکتر به حرکتش ادامه میده. یه یارویی توی خیابون داره با خودش حرف می زنه را میره...
- اه اه سایت زایع! همه رو حذف می کنن! هیش کسم توی ایفای نقش عضو نمی کنن! میرم توی دامبلدور ای لاو یو دات آی آر فعالیت می کنم!
- السلام و علیکم و رحمه الله
- های! تو کی هستی چه خوشتیپی! من demon killer girl khoshkel mehraboon34345hermion هستم! asl plz!
- تو که عمرن نمی دونی مدیران شبا کجا استاد می شن!
- مدیرا؟ این تیر چراغ برق رو می بینی؟ باید پایینش رو گاز بگیری بعدش یدونه باجه تلفن از زیر زمین میاد بیرون. شماره 666 رو بگیر بعدش گوشی رو وردار توش فوت کن بیا بیرون کابین تلفن منفجر میشه. از توی خاکسترهای اون یدونه کلید هستش اون رو وردار برو اون سمت خیابون یدونه در سیاه گنده هستش. کلید رو بنداز توی راه فاضلاب زنگ در رو بزن آیفون تصویری دارن واسط باز می کنن! راستی با من دوس میشی؟!
- انشاالله بعدن! بیا این کارت مطب من! بیا اگه آمپول خورت خوب بود دربارش فک می کنم!
دکتر یه کم فکر می کنه و هیچ کدوم از اون کارا رو انجام نمیده و فقط میره در می زنه
ززززرینگ ززززززینگ
- عجب صدای زنگشون ضایس
- شرکت خدمات لوله کشی انرژی جادوی سفید جنوبی! با سلام و عصر بخیر و با ارز سلام و صلوات به روح اقا پاتر و شهدای جنگ پرایوت درایو. ضمن ارز این مطلب که انژری صلح آمیز جادوی سفید حق مسلم ماست لطفن چوب جادوی خود را روی حالت تن گذاشته و دکمه مورد نظر را فشار دهید:
بووووووووووووووووووووووووق!
جهت رهایی شادمانه یا همان حذف کاربر اختیاری دکمه شماره یک را فشار دهید. لطفن قبل از این کار با دکمه شماره 6 ابتدا بلیطی فرستاده و حضرت را از حذف کاربر خود مطلع فرموده و خانواده ای را از نگرانی خارج کنید. جهت تماس با خدمات نظافت منزل کریچر و بروبچز کلید شماره دوو. جهت کمک به گدای درب منزل معروف به دامبل کلید شماره سه و برای اینکه همینطوری دور هم باشیم کلید شماره 4 را فشار دهید! توجه هر ثانیه مکالمه از درب این در تا ایفون مکالمه over seas محسوب شده و 10 گالیون هزینه دارد و از خیلی وقت پیش این محاصبه هزینه شروع گردیده است.
- ولک! ها ولک نگفتی کلید شماره 5 چه کنه؟
دکتر کلید شماره 5 رو فشار میده و دریچه ای زیر پاش واز میشه و یوفته توی اون
- اخ ماتحتم
صدای گوینده: کلید شماره 5 جهت سنجش میزان فضولی شما به کار برده شده است... شما می توانید تا آخر عمر در میان این اسکلت ها که مثل شما فضول بوده اند زندگی کنید!
- اه چه بداخلاق! تازه عمو حسن می خواست بپرسه که ولک چن سالته؟!
دکتر یه مدت این ور و اون رو رو نیگا میکنه.
- چقدر اینجا جمجمه هستش! ای آواتار ما هم که جمجمه دستشه! ما هم که عشق بازی وار داریم! پس(دکتر وندش رو در میاره! آنددویس!)
اسکلتا زنده میشن و قلاب می گیرن دکتر از سوراخه میره بالا. در آخرین لحظه بالا رفته از سوراخ یه نوشته می بینه
soorakh creator! copyright gildy 2005
- عجب! یادم باشه این برنامه رو حتما بخرم!
دکتر می رسه بالا وندش روی پالس می ذاره می کنه توی سوراخ! آیفون قاطی می کنه در باز میشه...
- عجب جای خِنفیه! یا الله... اخی؟ هل کسی اونجا؟
- می کشمشون... لهشون می کنم... من رو باید مدیر کنن. اونقده اینجا می مونم از رو برن
- والسلام یا ابی! بیا این یه گالیون رو بگیر پیرمرد بیچاره برای خودت شیر سویای وانیلی مک سوی با پن کیک درنا بخر!
- هووووی! تبلیغات در این جا ممنوعه! برو قوانین رو بخون! تو چقده اشنایی
- من ولک؟ نه ما رو با گدا جماعت اشنایی؟ برو اه اه! اومدم بهت پول بدم پررو شدی! پاشو برو تا زنگ نزدم شهرداری!
- عجب رویی داری من آلبوس پرسیوال برایان جمشید دامبلدور هستم! بگیر که اومد! تاراناگارا! یا یه چیزی شبیه این !
- آی جانم...! دکتر مصطفی بی قراره عاشق شده و خبر نداره... دستا رو هوا یالا... مصرع دوم سانسور میشود حالا!( دکتر شروع می کنه بندری رقصیدن)
در داخل اتاق
... ای کریچر
- بله قربان قربان بله!
... تو را امر می کنیم تا روی و بینی در آن خروج درب چه گذشتندی!
- آی کمرم... آی شصت پام... ملاجم... من نمی تونم ارباب... نیگا کنین این گواهی از کاری افتادگی منه
... حذفیوس موقتیوس!
کریچر جاخالی میده و طلسم می خوره به باک بیک!
... کوییریل... کوییریل
- ها چیه؟ مزاحم نشو کریچر بذا بخوابم... هان چی اعلا حضرت!؟ بفرمایید!
... برخیز و درب را بگشای!
- درب؟ درب چیه؟
... درب دیگه! همون در
- آهان فهمیدم... خوب در چیه؟ در کجا مگه این جا اصلن در داره؟ من نوفهمم!
... ای لوپ...
- خودم می دونم. بابا من میرم!
لوپین میره سمت در
- سیاهی کیستی؟
- من کجام سیاهه؟
- دستت رو از لای در ببینم؟
دکتر دستش رو میاره تو
- این چیه توی دستت؟ می خواستی اعلاحضرت رو ترور کنی؟
- این وسیله علم پزشکیه!
- پس دکتری؟
- آره!
- اسمت چیه؟
- حسن مصطفی جیگر!
- نههههههههههههههههههه! من تورو خودم کشته بودم! خودم حذف کاربرت کرده بودم! نههههههههههههه! این ممکن نیست...
در این موقع قیافه دکتر شیطانی میشه و پشت سرش چندتا رعد و برق می زنه بارون تندی میاد و دکتر در حالی که از صورتش اب می چیکه خنده های شیطانی می کنه که یهو دامبل که روی زمینه پاچه شلوارش رو می کشه
- یوهاهاهاهاهاهاه! ... چیه؟ مگه نمی بینی دارم خنده شیطانی می کنم؟
- کار نداشتم می خواستم بگم اینکه توی اتاق رعد و برق می زنه و بارون میاد یه کم خالی بندیه!
- جدن؟ تازه می خواستم یه سری مردم مشعل به دست با قیافه های ضایع هم پشتم بذارم! مرسی که اشاره کردی بیا یه گالیون دیگه بهت کمک می کنم تخم مرغ شانسی برره واسه خودت بخر!
در این لحظه لوپین می دوئه سمت شومینه که بالاش یه دستگاه بزرگ با یه تلوزیون خیلی بزرگ هستش. تلویزیون که انگار مانیتوره روی اسکرین سیور هستش و یه نوشته گنده هی میاد و رد میشه
زوپیس قهرمانه....زوپیس قهرمانه....زوپیس قهرمانه....زوپیس قهرمانه
.... لوپین با دستگاه ما چه خواهی نمود؟
- قربان یکی رو می خوام حذف کاربر کنم الان!
.... نکوست این کار بیانجامانش!
لوپین روی دکمه حذف کاربر می زنه... یهویی یه طوفانی میاد و همهی مدیرا از اتاق پرت میشن بیرون... توی مه و دود یه یارویی دیده میشه که روی لباسش نوشته سورپس و با سیم دستشه و با خنده ای شیطانی داره همه رو نیگا می کنه!