بچه ها ميخوايد ادامه بديد تا آخرش بخونيد چون اولاش ربطي به داستان قبلي نداره آخراش مربوط ميشه چاكر همه لوكي
========================================================================
در همان لحظه دفتر انستيتو
لوكاس با قدمهاي بلند وارد دفتر ميشه و به ملت سلام ميكنه و به سمت يه ميز كوچيك ميره كه روش نوشته"دكتر بوق عليان"متخصص انواع زيباييهاي خيلي زيبا
لوكاس با خوشحالي جلو ميره و با دكتر بوق عليان سلام عليك ميكنه
لوكاس:سلام دكي جون من اومدم كه برام يه كاري بكني.
دكتر:جانم بگو عزيزم اگر بتوانيم حتما انجام ميدهيم.
لوكاس:راستش دكي جون قراره يه جورايي با هم فاميل بشيم.
دكي:
يعني چي؟
لوكاس:چيز يعني اينكه قراره مرغا برن قاطي من يا من برم قاطي مرغا.
دكي:
دوباره تكرار كن.
لوكاس:دكي عاشق شدم ميفهمي عاشق
دكي:خب چه ربطي داره كه با ما فاميل بشي؟من كه دختر ندارم جانم.
لوكاس:جدي؟خب مگه من با هركي ازدواج كنم با شما فاميل نميشم؟
دكي:
خب نگفتي حالا براي چي اومدي اينجا؟
لوكاس:خب راستش من اين دماغم يه كم بزرگه به نظرم اگه دو ميليمتر از سرش كوتاه كنم و نوكشو بدم بالا خيلي خوشگلتر ميشم.اونجوري به نظر خودم ميشم عينهو برد پيت
دكي:خب ميخواي دماغتو عمل كني؟خيلي خرجش سنگينه ها...
لوكاس:اشكالي نداره من خيلي پولدارم هرچي شد پولشو ميدم
بعد از عمل
دكي: بيا تو اين آينه ببين دماغت خوب شده؟
لوكاس دماغشو نگاه ميكنه و ميبينه دست نخورده:دكي گذاشتيمون سره كار؟جونه من بگو دوربين مخفيه ؟
دكي:چيچي دوربين مخفيه جانم هفت هزار گيليون(تو مايه هاي ميليون)نقد رد كن بياد.
لوكاس دست ميكنه تو جيبش و يه بيست پنج تومني طرح جديد در مياره ميزاره كف دست دكي.
لوكاس:بسته
سلول اختصاصي بيماران ويژه و آزمايشگاهي
هدي داره آخرين زنجيراشو باز ميكنه و با خوشحالي فرياد شادي ميكشه:آزاد شدم.
در سلول باز ميشه و لوكاس پرت ميشه رو هدي خدي به صورت مچاله در مياد.
لوكاس:سلام منم بازي
هدي و مك بون: