هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵
#77

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
دوستان عزیز ،
من از این به بعد تمام پستها در این انجمن که اثری از درگیری آجاس و آداس درش وجود داشته باشه پاک میکنم ( چه نظر و چه رول )
ماروولو عزیز تاپیک آجاس رو باز کرد و بهم اجازه داد دوباره فعالش کنم ، ولی من دیگه انگیزه ای برای فعالیت دوباره آجاس نداشتم . چون فعال کردن سایت توسط ائتلاف آجاس بجز تحقیر خودم چیز دیگری نداشت .
برای همین از این به بعد پستهایی که مربوط به درگیری آجاس و آداس باشه رو پاک میکنم .


دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۱:۰۱ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵
#76

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین


با سلام خدمت ناظر محترم !!!

خب ، راستش نمی دونم چی بگم ! فقط می خواستم یک عدد نکته رو اعلام کنم !
از اون جا که همین بحث و کل کل ساحره های تیم فمن ، با آجاسی ها شروع شد و همه دیدیم که فقط به کوییدیچ منتهی نشد ، به نحوه ی برخورد کشید این کار آجاس و غیره ، در حالی که این تاپیک ، به کلی تعطیل شد توسط من ، نمی دونم چرا هنوز این ساحره ها دنبال آجاس هستن !

اون موقع که بود ، همه می گفتن چرا هستش ، حالا که نیست هنوز هم دارن از اون استفاده می کنن ‍!

این نکته رو گفتم که این دیانا عزیز و هم چنین مورگانا ، شاید یک کمی این پست های جذاب (!) خودشون رو تغییر بدن و سوژه ی جدیدی برای پست هاشون در نظر بگیرن !

چون ، فکر کنم ماندن روی سوژه های گذشته و قدیمی ، تنها کار گروهی باشه که فکر می کنن پست هاشون خوبه ! و در این جا همین طوره !

در ضمن ، ناظر محترم ف فکر کنم بحث توهین به ساحره ها و جادوگر ها تموم شد !

این دیانا نمی دونم چرا دوست داره هم چنان ادامه بده !

در ضمن ، کسی که میاد و از غلط املایی ایراد میگیره ، خواهشا خودش غلط ننویسه !

نقل قول:
مهدکدوک

نقل قول:
اصلا مهم نیست مه چه بر سر اوتو اومد


* * * * * * * * * * *
هدف از زدن این پست ، نه شروع دعوا بود و نه تحقیر ساحره ها !
بلکه فقط این بود که شاید این ساحره های عزیز ، کمی به پست هاشون دقت کنن !
موفق باشین ، ساحره های گل !!!
ماروولو گانت

=================================
راستی ، پروفسور کوییرل !
می دونم شما از این بحث ها خوشت نمیاد . منم خوشم نمیاد ! و نمی خوام ادامه پیدا کنه !
این پست رو فقط برای تغییر حال و هوا زدم !


آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۴۸ دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۵
#75

Anie


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
از لندن-کوچه برجهای فلکی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 19
آفلاین
جواتها پشت ماشینهایشان پریدند «البته این پریدن چند مورد ایهام داشت:1)معنای تحت اللفظی2)پرواز کردند3)دوباره در رویا فرورفتند!»و به سمت صحنه حرکت کردند.
سر صحنه:

وقتی جواتها از داخل ماشینهایشان بیرون پریدند«ایهام:1)معنای واقعی2)از رویا خارج شدند »با چهره های خوشحال و بی خیال فمنیها روبرو شدند.آیدی بار دیگر جلو امد و با همان خنده ی موذیانه پرسید:

-"باز هم مجبور شدید شب رو بیرون بگذرونید؟یا ولایت شما با اینجا 5 ساعت اختلاف ساعتی داره؟"

فمنیهای دیگر هم در تایید حرف او به جواتها پوزخند زدند . کارگردان همانطور که با خود کلنجار میرفت تا بتواند از پس خشونتی که سرتاپای وجودش را فرا گرفته،مهار کند بسیار محترمانه خود را به جواتها رساند و گفت:

-"ببینم الان ساعت چنده؟هفت صبح یا 12 ظهر؟اینطوری پیش بره تهیه کننده نه تنها حقوقی بهتون نمیده بلکه یه عده رو اجیر میکنه تا میخورید بزننتون!"

سر دسته ی جواتها جلو امد و بادی به غبغب انداخت :

-"داداش...فعلا که یه عده رو اجیر کردید.این ابجیا پس چیکاره ن؟"

رو به جواتها کرد که یعنی بخندید. و جواتها چند لحظه ای فکر کردند و بعد که دیدند واقعا منظورش را نمیفهمند داد زدند:

-"چیه؟خب مثل بچه ادم بگو چیکار کنیم دیگه"

و بلرویچ که از شدت خشم موهایش را میکند با صدایی شبیه پت پت اگزوز فریاد کشید:

-"بابا ادمای جاهل(منظور لوطی و جواته)!بخندید !"

و بعد جواتها با صدای بلند زدند زیر خنده که البته بهتر بود نمیزدند!تهیه کننده درست رودر رویشان قرار گرفته بود و هرچه بلرویچ بهشان اشاره میکرد که ساکت شوند انها همچنان به کار خود مشغول بودند و تهیه کننده هم با پوزخندی برلب به انها خیره شده بود که بالاخره با فریاد دیگر بلرویچ خاموش شدند.اوتو جلو امد.یقه ی بلر را گرفت و از زمین بلندش کرد و گفت:

-"چرا داد میزنی دادا؟زبون ادمیزاد بلت (غلط املایی نیست.لهجشه) نیستی؟چرا داد میزنی؟"

بلر دستش را محکم به پیشانی کوبید و خواست توضیح بدهد که کار از کار گذشت. تهیه کننده گفت:

-"ما دیدیم بهتره ساحره های محترم خود رو به زحمت نندازن.این بود که اینها رو استخدام کردیم"

سر جواتها بسویی که او اشاره میکرد چرخید و ........
پنج دورگه ی غول-جادوگر با چوبهای جارو و چماقهای غول غارنشین در آن گوشه ایستاده و سوت میزدند که یکدفعه فردی از بین انها داد زد:

-"دوست...شما بود دوست..."

و هیکل حجیمی بسوی انها شیرجه رفت. جواتها با دیدن گیلدی دو پا داشتند،چهار تا ی دیگر قرض کردند و پا به فرار گذاشتند.
ساحره ها و کارگردان و تهیه کننده پشت سر به انها میخندیدند و مورگانا در میان خنده طعم این خنده ها را بیشتر میکرد:

-"گیلدی نگران نباش...تا صبح میتونی دنبالشون بدوی چون اونها خیلی بیکارن.بالاخره بهشون میرسی.درسته...اونا دوستن مبادا ولشون کنی ها"

و لبخندهای شیطانی روی لبهای فمنیها بیشتر جلوه میکرد....


تصویر کوچک شده[i][size=small][color


Re: فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵
#74

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
ببخشید اوتو جان من الان این نمایشنامه تون رو خوندم مگرنه خیلی وقت پیشا حالتونو میگرفتم ! اولا باید بگم اسم من دیاناست نه دایانا پس لطفا درست بنویسین ! دوما اینکه تو تاپیک خودتون جرات ندارین از این حرفا بنویسین میاین اینجا عقده هاتونو خالی میکنین ! سوما شما داستان رو شروع کردین مگرنه فمنی ها با شما کاری نداشتن شما بودین که یکی از ماموریت هاتون این بود که حاله فمنی ها رو بگیرین پس لطفا بهتون بر نخوره من هر چی نوشتم چون دارم مثله خودتون مینویسم مثله آدم که باهاتون حرف میزنن حالیتون نمیشه !
البته پروفسور کوییرل باید بگم که من قصدتوهین نداشتم ولی به نظرم اینا دیگه پررو شدن ... پس ببخشید
__________________________________________________
بلر سگکش : اوتو ...اوتو .... پاشو ...پاشو باید بری سراغ بچه ات تو مهدکودک الان خانومت زنگ زد گفت که اینو بهت بگم .... بابا پاشو ساعت 12 ظهره ! ای بابا ....پاشو دیگه !
اوتو که خیلی خواب آلود بود باکشیدن خمیازه بلندی از جاش بلند شد
اوتو : ای بابا ...چیه ؟! چی شده ؟ اوله صبحی ما رو از خواب بیدار کردی !
بلر با تعجب پرسید : اوله صبحی دیگه چیه داداش ! الان دیگه ظهره ! بابا ما هم با این جواتیمون تا لنگ ظهر نمیخوابیم . ببین زنت زنگ زد گفت بگو اوتو بره بچه رو از مهد کودک بیاره ... آهان راستی گفت مهد کودک جدیدش تو هاگزمیده
اوتو که از این همه فرمایش کلافه شده بود گفت : امره دیگه ای نداشن ؟!
بلر که داشت سرشو میخاروند گفت : یه دقیقه صبر کن فکر کنم ... آهان گفت داری میای سر همون کوچه مهدکودک یه کیلو گوجه ام بگیر بمالون به ماشینت رنگش پریده ! مو هاهاهاهاها
اوتو : چی ؟
بلر : نه بابا .. این یکی رو خودم گفتم ! گفتم دور هم بخندیم حالا پاشو برو تا خانومت دنیا رو به هم نریخته
اوتو : هی ..بلر نمیدونی چه خوابی دیدم خواب دیدم رفتیم سر صحنه فیلم برداری حال این فمنی ها رو گرفته بودیم ! راستی بقیه کجان ؟
بلر : ای بابا مگه اینا رو فقط تو خواب بیبینی ! ما که دیگه مردیم انقدر حالمونو گرفتن و ضایع مون کردن ! بقیه بچه ها هم رفتن واسه نهار چلو کباب بگیرن ... دو سه تاشونم رفتن دستی به سروروی ماشیناشون بکشن واسه بعد از ظهر اماده بشن
اوتو که دیگه از رخت خواب پاشده بود و داشت لباساشو عوض میکرد گفت : مگه بعد از ظهر چه خبره ؟
بلر آهی کشید و گفت : باید بریم سر صحنه فیلم برداری
اوتو : این که خوبه میریم موقع فیلم برداری خوب حالشونو میگیریم !
بلر : بهاااااااااااااااااا ... اوتو مطمئنی یه رگت موگل نیست ؟ آخه بعد از فیلم برداری ...
اوتو تازه قرارداد فمنی ها یادش افتاده بود دو دستی زد تو سر خودش و گفت : یا قمر بنی هاشم
بلر : آها .. ببین میگم یه رگت موگله ... این حرفای موگلی چیه میزنی ؟ جادوگریش میشه یا ریشه مرلین
اوتو که داشت به حال خودش افسوس میخورد گفت : باشه بابا تو هم ! ما که رفتیم .
بلر : واسه نهار برگردی ها ! بروبچس رفتن کباب بگیرن
اوتو : باشه اگه واسه ما هم بزارین ! مثله یاغی ها نپرین سر کبابا و همشونو عرضه یه ثانیه بلمبونین
بلر با خنده گفت : نه داداش نگران نباش واسه توهم یه سیخ میزاریم
و این گونه بود که تمام رویاهای اوتو به حقیقت نپیوست زیرا آنها بچه پرروهایی بیش نبودن و فقط ادعاشون میشد و قپی می اومدن و فمنی ها قدرتمند و همیشه پیروز !
__________________________________________________
بروبچس خواستین ادامه بدین از سر صحنه فیلم برداری ادامه بدین چون اصلا مهم نیست مه چه بر سر اوتو اومد و جوات ها چه کردند !
با تشکر دیانا شاگرد شیطان
میخواست یادم بره ... ببین اوتو رفتی مهدکدوک سرغ بچه ات خودتم ثبت نام کن ! اونجا الفبا رو یاد میدن یاد بگیری بد نیست ! شاید مشکل غلط های املاییت حل بشه


تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵
#73

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
ماروولو جان این پست رو قبل از شما زدم در هر صورت امیدوارم سوء تفاهمها برطرف بشه

سامانتا ولدمورت:
بچه هاي جواتيه كه مي دانستن هيچ راه فراري كه ندارن بايد مدام وجعلنا بخونن و هي بگن:امام رضا نوكرتيم!
به اين جواتيه هايي كه آب دماغشون رو هم نمي تونن بالا بكشن رحم كنيد ...
_يا امام غريب ........شب مامانم بم شام نمي ده .....!

دیانا مالفوی:

بلرويچ : خاک بر اون سره ززت کنم !

اتو بگمن:
ایدی: ای خاک تو سرت این چیه که مالیدی به ماشینت

سامانتای عزیز لطفا از یه سری کلمات که مربوط به دینمون میشه و اصلا ربطی به هری پاتر نداره در نمایشنامه ها استفاده نکن.
دیانا و اتو هم لطفا به جای استفاده از این کلمات از کلمات جادویی استفاده کنن میتونید بجای حرفهایه عامیانه که روزانه همه جا میشنویم از جملاتی که هم طنز باشه هم نفرین استفاده کنید.

دوستانی که تو این تاپیک پست میزنن خواهشا بجای کل کل کردن یه نمایشنامه دوستانه بنویسید که به کسی هم بر نخوره اگه در مورد نوشته کسی مشکلی دارید در تاپیک نحوه برخورد مطرح کنید.ممنون





Re: فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵
#72

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
این پست ، در جواب پست پروفسور کوییرل در تاپیک اجاس است !

پروفسور ، من یک سوال دارم از شما .
آیا ، اون پستی که برای اخطار زدین ، فقط برای جادوگرا بود ؟
یعنی خب ، ما جادوگران ، همیشه ساکت باشیم ، ساحره ها هر چی خواستن بگن ؟
فکر نمی کنم شما هم این طوری فکر بکنین !
پس ، خواهش می کنم این ساحره ها رو یک کمی کنترل کنین .
ممنون میشم !

==========================
بقیه ی پست ، برای غول های تیم فمن ِ !!!!

اگر اشتباه نکنم ، آیدی مالفوی ، اول پستش از غلط املایی ما ایراد گرفته بود !
خب ، من هم یک چند نمونه از غلط ها و سوتی های پست های فمنی ها رو میارم ، بلکه یک کمی متوجه بشن که هر کاری ، جوابی هم داره !

نقل قول:
به اين جواتيه هايي كه آب دماغشون رو هم نمي تونن بالا بكشن رحم كنيد ....


مطمئن هستم ، ساحره ها ، خودشون فرق بین ، جوات و جواتیه رو درک می کنن !

نقل قول:
جواتيه ها با اين حركت بچه هاي فمن به شدت اشك خوشحالي به واسطه زنده ماندنشان كشيدند


تا اون جا که من میدونم ، یک موردش در بالا ذکر شد !
مورد دوم این است که ، معمولا آه رو میکشن ، اشک رو میریزن !

نقل قول:
اوتو گوجه ايي بپر منقل رو رديفش كن !

نقل قول:
همه با اين حرف به شدت مسرور شدند ...يكي يه بسته از اون ناباش در حقيقت تنها چيز با ارزشي كه در تمام زندگيشون بود و جونشون بود و جون اين يه بسته گذاشتن اون وسط و رفتن تو فضا

پروفسور ، من جلوی توهین این ساحره ها نمی تونم تحمل کنم ! یا توهین دو طرفه ! یا بدون توهین !

این ها در پست سامانتا بود !

================================
پست دیانا مالفوی !
نقل قول:
چوبم خراب بود همسر عزيرم لطف کرد بردش تعميرگاه !


بحث غلط املاییه ؟

نقل قول:
بلر با تاسف يک ز تو پيشوني خودش


معمولا ، می زنن به پیشونی ، نمی زنن توی پیشونی !

================================
آیدی مالفوی !
نقل قول:
توجه کنید همسرش نمیگذاشت به او از گل بالاتر گفته بشود وگرنه....!


خب ، ساحره های عزیز ! مجبور نیستین از عباراتی استفاده کنین که بلدش نیستین !
عزیزان ، خانم ها خیلی بیشتر دوستدارن که بهشون از گل بالاتر بگن !
دوست ندارن ، از گل پایین تر بشنون !

در کل همین !
اگر اخطار خوبه ، برای دو طرف ، اگر هم نه که ما هم می تونیم بیشترش کنیم !
ممنون میشم رسیدگی کنید !
در کل ، این پست فقط برای نشان دادن یک سری ضعف بود و این که بگم ضعف رو همه دارن !


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۳ ۱۵:۵۰:۲۶

آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵
#71

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
از اون بالا جغد میایَ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 286
آفلاین
من زیاد از شما شنیده بودم به همین خاطر اومدم یه حالی اونم بد جور ازتون بگیرم.
از اینجا به بقیه اعضای جواتی ها میگم که کشتین منو با این جنگتون

---------------------------------------------------

اعضای تیم فمن داشتند بد جور پاچه خواری میکردند برای کارگردان، حتی برای اینکه کارگردان رو راضی کنند شروع به پاک کردن ماشینش کردن
ایدی چرخاشو پاک میکرد که یه دفعه گفت:
ایدی: اه اه اه بابا این چیه که دستم خورد بهش و وقتی دستشو کشید بیرون دید که دستش تا نصفه شده فضولات و با اه اه گفتن بلند شد و به طرف کارگردان رفت!!

ایدی: ای خاک تو سرت این چیه که مالیدی به ماشینت

با این حرف ایدی پاچه خواری یک ساعته بقیه نقش بر آب شد چون کارگردان چنان عصبانی شد که با صدای بلند گفت :

کارگردان: بالا برید پایین بیاد فیلمنامه تغییر نمیکنه!

در همین حال اوتو و بلر که فرست رو غنیمت شمرده بودن به سرعت به طرف کارگردان رفتند و با او صحبت کردند
بعد چند لحظه ی کوتاه که برای تیم فمن ماننده ی ساعت بود گذشت

کارگردان که دندانهاش اول این جوری بعد قیافش از اینجوری به اینجوری شده بود با صدای بلند گفت:

کارگردان: فیلمنامه به همان صورت قبلی پیش خواهد رفت یعنی به نفع جواتی ها و امتیازاتی نیز برای این عزیزان در نظر گرفته ام که در طول فیلم انجام خواهد شد

با شنیدن این حرف تیم فمن خودشونو باختن ،سامانتا مامانشو صدا میزد
سامانتا: مامان جون ......میخوان منو بزنن..... و گریه میکرد
آن طرف دیگه دایانا که پستونکشو نیاورده بود مونده بود که چیکار کنه چون این جوری داشت میشد

دایانا: حق .....حق ....حق.... (پیش از گریه) :mama:

اما هدویگ نیز از این فرست استفاده کرد و و چوب جادویش رو به پشت چرخ های ماشین گرفت و بعد وردی رو بر زبان آورد بعد از چند لحظه گلو له ی توپی کوچک که ترکیبی از انواع میکروبها و چیزهای دیگه بود از زیر ماشین بیرون اومد

هدویگ: دآشی ها زتی این طرفو نگاه کنید .
همه برو بچ جواتی به طرف هدویگ چرخیدن و با دیدن اون گلوله ی توپ تعجب کردند!!!
اما هدویگ همین جور گلوله رو که هر دم آبی سبز رنگ ازش به زمین میریخت رو به روی دایانا گرفته بود

بلر: هدی ژان( تلف قلیظ جواتی) درست حدف بگیری ها!!!

اوتو: هدی ببینم چیکار میکنی
در همان حال دایانا داشت دهنشو برای گریه باز میکرد که
هدویگ وردی بر چوب خورد به گلوله به سرعت به طرف دایانا رفت
در راه ناگهان گلوله به حیوانی بد ترکیبی تبدیل شده که داشت آب دهانشون به زمین میریخت ( مثله فوت بالیستها) و ...
به شدت خورد به صورت دایانا و اونو نقشه زمین کرد(حیف که فیلمشو سانسور کردن و گرنه نشونتون میدادم)
بیچاره مونده بود گریه کنه یا صورت و دهانشو از کثافت پاک کنه

اوتو: وای دایانا چقدر خوشگل شدی

بلرکه داشت از اون خنده های شیطانیش میزد گفـت: آره ،ببینم دایانا این آرایش گره مبتدی بود چون این سبیلت خیلی ضایع ست.
در آن طرف
سامانتا داشت با مشت به سقف ماشین میزد : و گریه میکرد. که ایدی گفت:
ایدی: بابا سامانتا داری چیکار میکنی ما باید این ماشینو شب به صاحبش با کریه اش پس بدیم(این حرف از دهنش پرید)
جواتی ها که راز این کلاس گذاشتن این فمن ها رو فهمیده بودن از خنده داشتند ریسه میرفتن

نیک: وای عجب فروختنی ،ببینم شما اصولا همدیگه رو این جوری میفروشید اونم به قیمت یه آبنبات

هدویگ: ببینم سامانتا چطور از جیب شلوار بابات ولدی جونت پول کرایه این ماشین رو کش رفتی ،خوب از من میخواستی من بهت میدادم(اینجاست که پهلونی و معرفت جواتی ها نمایان میشود)
ایدی که مثله رنگ ماشین اوتو شده بود هر لحظه رنگ عوض میکرد.

بلر: ببینم چی شده ایدی جان چرا تند تند رنگ عوض میکنی مگه میخوان بخورنت
با این حرف همه جواتی ها خندیدند و بعد شروع به رقص و پایکوبی به سبک جواتی کردند

این داستان تلخ برای تیم فمن همین طور ادامه دارد در حالی که کارگردان تصمیم اصلیه خود را گرفته و فیلمنامه را تغیییر نخواهد داد. پس بیخودی عوضش نکنید که حالتونو میگریم


--------------------------------------------

من نمیخواستم حالتون رو بگیرم .اما شما کاری کردید که پای من هم به اینجا باز بشه.پس بهتره از الان شکستونو اعلام کنید چون من حتی به تنهایی همه تونو از رو میبرم.
فقط از بقیه جواتی ها ناراحتم که چرا اینقدر که بالا پایین میپریدید برای عضو شدن تو حذب حالا پاتونو کشیدین کنار barare:


ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۲ ۱۷:۵۰:۳۸
ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۲ ۱۷:۵۹:۰۴
ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۲ ۱۸:۴۴:۱۵

فعلا با این حال میکنیم...


شخصیت جدید


Re: فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
#70

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
جواتهای محترم،خواهشا یک کلاس دیکته برید.چون واقعا دیکته هاتون در سطح اول ابتداییه!

------------------------------------------

نیک اهی کشیدو گفت:

-"خب بهتر...لااقل من ترک میکنم دیگه این خانم گللللم(توجه کنید همسرش نمیگذاشت به او از گل بالاتر گفته بشود وگرنه....! )دست از سر فرفری من ور داره!"

جواتها یک نگاه به سر نیک و موهای کم پشتش و یک نگاه به صورت کج و کوله اش انداختند و برای اینکه رکورد ضایعترین روح در گینس را از آن خود کند،یکصدا گفتند:

-"اخه نه خدا بهت عقل داده نه مو که!"

جواتها از گرسنگی نای راه رفتن و رسیدن به یک قهوه خانه را هم نداشتند که بالاخره شب جایش را با روز عوض کرد.ساعت هفت صبح بود که یک الگانس نقره ای متالیک و یک مرسدس بنز البالویی رنگ کنار محل تمرین(دوسانت مانده به نوک دماغ آنی مونی! ) با مهارت خاصی بموازات هم پارک کردند.آیدی و دیانا از الگانس پیاده شدند و بدنبال آنها سامانتا در مرسدس را باز کرد و خارج شد.در همین حین یک لیموزین مشکی در کنار دوماشین دیگر(یک سانت مانده به دماغ نداشته ی هدویگ!)ایستاد و مورگانا در کنار سه دوستش ظاهر شد.هر چهار نفر با دیدن جواتهای ولو،لبخند تمسخر امیزی زدند .آیدی با لحن کشدار و طعنه امیزش گفت:

-"اوه...فکر نمیکردم فیلم دیروز به این زودی جایی بین ساحره های قدرتمند باز کنه.بهر حال میبینم که آقایون بدجوری طرد شدند!"

و سه نفر دیگر زدند زیر خنده. بلر که رنگ از صورت نزارش پریده بود سعی کرد حرفی بزند که دیانا جلویش را گرفت:

-"هیس....میترسم یه کم دیگه به خودتون فشار بیارید مجبور بشیم به سنت مانگو زنگ بزنیم.راستی مورگانا سنت مانگو قسمت ترک اعتیاد هم داره؟"

هدویگ که حالش از بقیه جواتها بدتر بود،با اخرین ولم صدا(که تقریبا فروصوت بود )داد زد:

-"کی گفته...ما...معتاد..یم؟"

_"اوه...نه معذرت میخوایم،شما جواتید..."

این حرف آیدی موجب ریسه رفتن ساحره های جوان و خشم هرچه بیشتر جواتها شد.آنی مونی سعی کرد حرفی بزند که در جا از هوش رفت.آیدی درحالیکه عینک آفتابیش را در جیبش میگذاشت گفت:

-"بهر حال...ما برای دعوا نیومدیم.گرچه یه کم صحبت با شما ما رو از حال و هوای امتحان در اورد و کلی بهتون خندیدیم،ولی شما نمیدونید کارگردان کجاست؟"

سپس نگاهی به ساحره های تیمش انداخت و با لبخند آنها ادامه داد:

-"ما سعی داریم فیلمنامه رو به نفع ساحره ها تغییر بدیم....اوه مثل اینکه ایشون خودش تشریف اوردند."

پراید هاچ بکی (بورس ماشینه! )در کنار سایر ماشینها(اینبار در ده میلیمتری دماغ بلر)متوقف شد و کارگردان که از سرعت و رانندگی افتضاح فیلمبردار رنگ به چهره نداشت،از آن پایین پرید :

-"این چه وضعشه؟!این از رانندگی اون جناب،این هم از بازیگرای ولو.خب حق دارن میگن ساحره ها متشخصتر و برترن دیگه"

(در همین جا از آقای کارگردان تشکر میکنم!:grin:)
آیدی جلو امد و پس از سلام و احوالپرسی گفت:

-"ببخشید آقای محترم،ما میخواستیم اگه بشه فیلمنامه به نفع ساحره ها تغییر کنه که هم تبلیغی برای گروه فمن باشه و هم مایه ی خوشحالی ساحره ها."

بعد نگاهی به ماشین رنگ و رو رفته کارگردان انداخت و حرفش را تمام کرد:
-"فکر میکنم ماشینتون نیاز به عوض شدن داره که هزینه اش محفوظه(بقول بعضیا خودیاری! )"
کارگردان در کمال خوشحالی طوریکه نمیتوانست هیجانش را کنترل کند،جیغ زد:
-"البته...حتما...باعث خوشحالی منه."
جواتها در حالت نیمه هوشیاری به وضوح برق نگاه چهار ساحره ی فمن را تشخیص دادند.....

----------------------------
دوستان سعی کنید با ما درگیر نشید،چون در واقع دارید با دم شیر بازی میکنید!
با احترام
A.M


"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
#69

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
اخي دلم واسه دزد بيچاره ميسوزه ! موهاهاهاهاهاهاها
بدونيد چه قدر بدبخت بوده که اومده وسايل اين جواتا رو دزديده !
بگذريم .....
دزد وقتي به اونا رسيد کفشاشونو به طرفشون پرت کرد و با سرعت برگشت و رفت !
در حالي که داشت ميدوييد روشو برگردوند و داد زد: آقا ... کفشاتون ارزونيه خودتون ! خفه شدم ... بمب شيميايي توشون زده بودين ؟
نيک بي سر که يه لنگه کفش خورده بود تو دماغش و دماغ بادمجوني اونو بادمجوني تر کرده بود گفت : اي بابا ... اين دزده هم از ما ايراد ميگيره ... ما که تا خونه رو جارو کنيم و کفشاي خانم رو برق بندازيم وقت نداريم به کفشاي خودمون برسيم
بلرويچ : خاک بر اون سره ززت کنم ! حالا اگه زنت بزاره ميري کفشاتو تميز ميکني ؟
نيک بي سر : بلر جون شوما ديگه صوبت نکن که از همه زز تري !
بلر با خنده و در حالي که ميخواست نيک رو ضايع کنه گفت :
آخه تو خداييش ضايع هستي که نيازي نداري من ضايعت کنم ! داداش من که زن ندارم که بخوام زز باشم
نيک : خودم اينو ميدونم ولي ننه ذليل که هستي ! ديدم اون روز به جاي متن سخنراني ليست خريد ننه ات رو اورده بودي ! 4 کيلو سيب زميني و قبض اب و برق پرداخت بشه و ....
هدويگ در حالي که اعصابش از اين جرو بحث خرد شده بود داد زد : بابا بس کنين ديگه اصلا هر دوتون زز هستين منم زز هستم ! خوبه؟ خدا بگم چه کارش نکنه اين کارگردانو ... واسه يه لقمه نون حلال ما رو جلو هر چي ساحره اس از زن و بچه گرفته تا اين فمني ها ضايع کرده .
بلرويچ : بروبچ بهتر نيس بريم يه دوري بزنيم يه کار ديگه پيدا کينم حداقل يه پولي داشته باشيم يه تخم مرغ آبپز عسلي بزنيم ! ( به کلمه تخم مرغ اب پز دقت کنين ! مو هاهاهاهاها )
هدويگ : بلر پس اون ننت تو خونه چکار ميکنه ؟
بلر : اي بابا هدي جون دس رو دلم نزار که خونه من بايد واسه اون غذا درست کنم نه اون واسه من !
نيک که ميخواست يه افه بياد که يعني من همه کارامو با جادو انجام ميدم گفت : پس اون دسته بيلت واسه چيه ؟ من که تمام کارامو با اين انجام ميدم
هدويگ که ديگه نمي تونست قپي هاي نيک رو تحمل کنه گفت :
بله ... دقيقا مشخصه ! نيکي جون تو که زنت چوبتو توقيف کرده و نميزاره ازش استفاده کني !
نيک : هان .... چي .... من ؟
هدويگ : آره تو ... داداش
نيک که ميخواست يه خالي جور کنه که جلو دوستاش سه نشه گفت : نه بابا ! چوبم خراب بود همسر عزيرم لطف کرد بردش تعميرگاه ! همين ... مگه نه بلر
بلر : نه ... اصلا :lol2:
نيک ديگه از ضايعي اشباع شده بود و اصلا جا نداشت ضايع بشه هر چند خدايي ضايع هست اين ريختي شده بود :
خلاصه بعد از کلي جروبحث تازه اوتو بگمن زبونش باز شد و با ناراحتي و تعجب که چرا تازه الان يادش افتاده گفت : اي داد بيداد !
بلر : چيه داش اوتو چيزي شده ... يادت رفته کهنه هاي بچه رو بشوري ؟
اوتو : نه بابا اونا رو که شستم و آويزون کردم ! بسته ... بسته رودزده نيوورد !
بلر با تاسف يک ز تو پيشوني خودش دوتا هم زد تو کله نيک ! ولي دستش تا اخر رفت تو کله نيک !
بلر با عصابانيت : اخه چرمنگ يه کله درست و حسابي هم نداري که بزنيم توش ! اينم کله اس تو داري ! واسه همينه بهت ميگن بي کله من فکر ميکردم علتش اينه که توش خاليه يا شايدم گچه ولي حالا فهميدم دو تا دليل داره ! حالا اوتو چرا الان يادت افتاده ؟
اوتو : اگه الانم يادم نمي افتاد شماها که نميفهميدين !
هدويگ که ديگه اين چيزا و اين شکستا واسش عادي شده بود گفت : بازم خنجر نامرد از پشت حالا بيخيالش ! همون يه تيکه ارزش داشت که دزده اونم آبش کرد ... ولي الان با رفيقاش و اون بسته نازنين داره چه حالي ميکنه !
هي روزگار .... آق بلر ديدي اين زمونه چقدر بي وفاست !


ویرایش شده توسط دیانا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۱ ۱۴:۴۸:۵۴

تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۹:۵۷ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
#68

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
كات................كات..........عالي بود بچه ها!
كارگردان اشاره كرد كه كار فيلمبرداري تموم شده و همه مي تونن برن ....بچه هاي جواتيه هم كه هر چي دق ودلي داشتن سر بر و بچس فمن پياده كرده بودن و البته بايد در اين لحظات اضافه كنم كه به دليل قحطي ساحره تو سايت بيچاره ها نديد بديد........تيم فمن هم با شرطي بازي در اين فيلم را پذيرفته بود كه آخر فيلمبرداري تا بچه هاي جواتيه مي خورن بزننشون.....بچه هاي جواتيه هم مي دونستن اومدن در برن كه با ناگاه صدايي آنها را بر جا ميخكوب كرد!
بچه هاي تيم فمن:
_بر طبق قرار داد...همين الان مي ريد او گوشه وايميسيد با زبون خوش تا حالتون رو جا بياريم!
بچه هاي جواتيه كه مي دانستن هيچ راه فراري كه ندارن بايد مدام وجعلنا بخونن و هي بگن:امام رضا نوكرتيم!
آب دهنشون رو غورت دادن و رفتن گوشه ديوار!
آخه مي دونيد بچه هاي جواتيه يه مشت ترسو بودن كه فقط قپي مي يومدن!
كارگردان در حالي كه آنها را ترك مي كرد شانه ايي به علامت افتضاح جامعه جادوگري انداخت بالا!
بر و بچس تيم فمن يكي يكي دستكش هاشونو دستشون كردن حتما مي دونيد كه براي چي؟ نه ...نمي دونيد؟...خب معلومه واسه اينكه اين جواتيه ها شيش ماه به شيش ماه كف سرشون رنگ آب رو نمي بينه و عامل هر چي بيماري از قبيل وبا...سل....همين جديديه چي بود؟ آهان آنفولانزاي مرغي و هاري.........اينان و بر وبچس تيم فمن رو كه مي شناسيد تا حالا از الگانسشون كمتر ماشين نديدن...وقتي آماره شدند به سمت بر و بچس جواتيه رفتن!
هر 4 تا جلوشون ايستادن كه به ناگاه بلرويچ كله جامعه جادوگران برو برد زير گيوتين.....رو زمين دراز كش خوابيد جلوي پاي بر و بچس فمن و گفت:
_به اين جواتيه هايي كه آب دماغشون رو هم نمي تونن بالا بكشن رحم كنيد ....
و به اين ترتيب ديگر بچه هاي جواتيه هم زانو زدند و التماس كردن!
فمني ها يه نگاهي از سر دلسوزي بهشون انداختن و اينكه از شما ها بدبخت تر تا حالا تو زندگيمون نديديم كردن و در همين زمان ايدي گفت:
_بچه ها ولشون كنين......زناشون با ديدن فيلم حسابي حالشون رو جا ميارن!
و بقيه هم به نشانه موافقت سري به علامت تاييد تكان دادند!
فمني ها در حال ترك جواتيه هاي دراز كش بودن كه سامانتا در حالي كه سوار ماشين مي شد به هدويگ كه از پشت داشت شكلك در مي آورد يه كروشو فرستاد و جغد بي چاره پري كه نداشت همون 4 تا تار مويي هم كه داشت و اونو از كلاغ جدا مي كرد فرستاد و به دين سان ملتفتش كرد كه يه دفعه ديگه جلوي چشمم پيدات بشه به جاي جوجه كباب به سيخ مي كشونمت انداخت!
جواتيه ها با اين حركت بچه هاي فمن به شدت اشك خوشحالي به واسطه زنده ماندنشان كشيدند و لرد بلرويچ تا 2 كيلومتر هم دنبال ماشين فمني ها مي دوييد هي داد مي زد:
_مرامتون......نوكرتونم......!
البته بماند كه ديانا از اين حرف ها بالا آورد!
جواتيه ايي ها در خوشحالي به سر مي بردند كه رنگ از روي بلرويچ پريد و گفت:
_يا امام غريب ........شب مامانم بم شام نمي ده .....!
و بقيه هم به دين سان بر سرشان كوفتند!
پس بعد از تبادل نظر تصميم گرفتند شب را همان جا بخوابند و چون همشون هم به خوابيدن با جك و جونور ها عادت داشتند اومدن بخوابن كه ديدن نه بابا خوابشون نمي بره چون.......................
_اوتو گوجه ايي بپر منقل رو رديفش كن !
همه با اين حرف به شدت مسرور شدند ...يكي يه بسته از اون ناباش در حقيقت تنها چيز با ارزشي كه در تمام زندگيشون بود و جونشون بود و جون اين يه بسته گذاشتن اون وسط و رفتن تو فضا!!!!
صبح هنگامي كه از خواب بيدار شدند متوجه شدند كه دزد به آنها زده و همون يه بسته رو هم به همراه كفشاشون دزديده!
بلر سگكش خنده ايي كرد و گفت:
_بدبخت دزد.......ده به يك شرط مي بندم همين الان پس ميارتشون!
در اين حرف ناگهان ديدند كه يك نفر بدو بدو داره به سمت اونا مياد در حالي كه وسايلشون دستشونه!

اين داستان ادامه دارد جوجه ها..................!!!

_________________________________________________-

با تشكر:

سامانتا ولدمورت.............................!!!!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.