هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
#42

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
از : روح مزاحم
به : یک دوست ارزشی ...


سلام دوست من
حال و احوالت چطور است ؟ تازگی ها کمتر پیام های خزت را در چترباکس میبینم ! گاه و بیگاه دلم میخواهد سراغی از تو بگیرم اما ترس از آبرویم اجازه نمیدهد ! امیدوارم از من دلگیر نباشی ...

اما این روز ها وضع ما هم خیلی خوب نیست. گرچه در ظاهر خیلی سریع دارم تاپیک های رول و نظارت های انجمن های مهم رول را درو میکنم ، اما در باطن همانم که بودم ! بی ادعا و ساده ...

این روز ها گاه و بیگاه تو را دیده ام. با تمام قوایت تلاش میکنی که اسمت در صدر چترباکس باشد. آخر گناه تو چیست ! بقیه زود پی ام میدهند (!) ... من به تو اطمینان میدهم که با اینکه در این دو سال عضویتم دفعاتی که در چتر پیام دادم انگشت شمار بوده ، اما اکنون توانسته ام خود را در بین اعضای ثابت و شناخته شده ایفای نقش بگنجانم !

گه گاه میبینم که در انجمن های غیر رول پیام های چندخطی میدهی ! سرزنشت نمیکنم ! من هم آن موقع که هیچ ارجی برای فعالیت و هیچ ارزشی برای خودم قایل نبودم این کار را میکردم ! اما خدا را شکر خیلی زود سر عقل امدم !

البته پیام هایی که در ایفای نقش میدهی قابل تحسین است ! من میتوانم به جرات بگویم تو از کسانی امثال مالدبر و نیوت اسکمندر سابق کمی بهتر مینویسی ! مطمئن باش !!!!

دروغ چرا ؟ از فعالیت هایت در انجمن های خصوصی ای که عضو هستی خبر چندانی ندارم ! اما انها که خبردارند آنچنان راضی نیستند ! گاها میگویند تو فقط بلدی رنک فعالیت بگیری و ارزش فعالیت های انها را پائین بیاوری ! نمیدانم ! من به خاطر فعالیتم ناظر هافلپاف شدم ! اما خوب فعالیت داریم تا فعالیت ... فعالیت مفید داریم تا فعالیت ....

راستی از جزئیات فعالیت تو بگذریم و نگاهی هم به کلیات بکنیم ! نظراتت در گالری و بعضی خبرها واقعا ارزشمند است . فکر میکنم اگر آن ده-دوازده پستت را کنار بگذاریم و فقط به این هزار و خرده ای نظر نگاه کنیم بتوان فعالیت تو را ارزشمند تلقی کرد ... !

هزار و خرده ای پست داری و سعی داری خود را به راجر ، بلیز یا امثال آنها برسانی ... جالب است ! ما خیلی شبیه همیم ! منم آن موقع که با شناسه پروفسور کمپبل در حد یک عضو ارزشی بودن دوست داشتم تعداد پست هایم به پرسی ویزلی برسد !!!

نگران چیزی نباش ! تو ارزشی نیستی بلکه من فکر میکنم اسلیتیرین مکان مناسبی برای تو نبوده ... به نظرم بهتر است به راونکلاو بروی ... البته اگر قبلا به فکر خودت نرسیده !!!!!

من هم به عنوان ناظر هافل با آغوش باز پذیرای فعالیت تو هستم ! فکر میکنم میتوانی جایگزین خوبی برای مالدبر باشی ! جای خالی اش در هافل واقعا محسوس است !!!!!!

دوستدار تو ...
پیوز - روح مزاحم


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۳۰ ۲۳:۰۱:۵۸

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
#41

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۱ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۵ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از آرامگاه سپید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 131
آفلاین
نور شمع در تاریکی اتاق مرطوب می لرزید ... همانند دست پیری که به طرف قلم رفته بود تا آن را بردارد و در زیر نور لرزان شمع نیمه سوخته آن را برای کسی بنویسد که تخریبش کرده بود.
چین های صورتش در سیاهی اتاق عمیق تر از همیشه جلوه داده میشد.چشمان آبیش محزون و ناراحت بود.
دستش را به طرف قلمش برد و تیتر را نوشت.
با خطی خوش در ابتدای نامه اش تیتر آغازین آن به چشم میخورد ...

از : پیر خنجر خورده!
به : منتظر شهرت ، کسی که خودش رو برای شهرت جر و پر میکنه و ...


مانده ام کسی که چندین و چند سال ، از پیرمرد محبوب داستان هایش دفاع کرده بود چگونه می توانست برای دوباره آمدن بر روی مجله های ماگلی این چنین کاری بکند؟
چگونه میتوانست شخصیتی را خراب کند که عده ی زیادی فقط کتاب هایش را با نام همین فرد میخواندند...

به راستی خانم نویسنده این نکته را درک نکرد که با گفتن جمله اش ... زمینه ای را برای لجن مال کردن این شخصیت بزرگ فراهم کرده است؟

به راستی چرا؟
کسی که شخصیتی را خراب میکند و میگوید :
_ برای چند سال ایفای نقش با این نکته داغ خواهد بود!

اینجاست که باید به آنهمه خیراتی که این نویسنده بزرگ کرده است شک نمود ... نویسنده بزرگ؟ واقعاً نویسنده بزرگ...؟

با احترام قلبی شکسته!
پیر محزون
تصویر کوچک شده



Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
#40

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
از هوگو ویزلی
به مامان هوگو (هرمیون)



سلام مامان

دیدم اینجا همه دارم به فک و فامیل نزدیک و دورشون نامه میدن منم گفتم یه نامه بدم بلکه آرزو به دل نمونم .
مامان نمی دونی چه خبره اینجا . یه دستگاه ذی بی ذی گرفتیم همش داریم فیلمهای غیر مجاز یا مجاز رو با جیمز و تدی میبینیم .
خبر نداری چه جیگری شده هاگوارتز، ظرفیت پذیرش ساحره ها بیشتر شده ؛ کلاسا شدن جیگر ، قراره یه کلاس آموزش دلبری هم من و آل و جیمز واسه بچه ها بزاریم تا امسال کلی حال کنیم .


راستی می تونی بری به جیمز بگی که :زن دایی فلور و خاله اختر دلاکور می خوان دختردایی ویکتوار رو شوهر بدن ، می خوان بدنش به پسر شمسی دلاکور که میشه پسر عمه ی عموی زن برادر زن دایی فلور ، و چون این یه ازدواج فامیلیه ممکنه بچشون عین تدی جونور از آب دربیاد . ولی به من نمی گی ؟

از بابا چه خبر ؟ بهش بگو که اون قضیه ی هستی چیزه خودش می دونه بگو حله ، یه خوبش رو براش پیدا کردم .


سلام به همه ی فامیل برسون بگو پسرم داره میره المپیاد ریاضیات جبر و احتمال دیفرانسیل جاروی گسسته ی فیزیک اتمی جادویی شرکت کنه ، براش دعا کنید .


سوغاتی هم از فرانسه براتون میارم .
به لیلی دختر عمه جنی بگو براش برج ایفل رو میارم ناراحت نشه .
یه قراره خواستگاری هم.... هچی بی خیال

دعا کن قبول بشم
بای
هوگو


چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
#39

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
ُسلام پسرم خوبی خوشی سلامتی
پسرم عروسم خوبه هواست بهش باشه اینجا این فرد پدر منو در اورد
میگه این پسرت برادرزاده منو ناراحت کنه از اون اختراعات خودم که حتی جرج هم ازش خبر نداره برات می فرسته
تو که نمیدونی این فرد با این اختراعاتش کار این مامورانه شکنجه رو تو جهنم راحت کرده پس مواظب باش
به جیمز سیریوس پاتر : هوی پسر منو ناراحت کنی یکی از این بروبچ گرگینه جهنمی می فرستم سراغت حالتو بگیره وقتی گازت بگیره
این شکلی بشی
به هری جیمز پاتر : این هدویگ خدا بیامرز از کار افتاده تا این حلوا ما رو بیاره
همش دچار بیماری ابله اژدهای شده بود بر دنبال یه کفتر دیگه بگرد

پسرم مادرت سلام می رسونه مگه به ویکتوریا بگو جای اون ترو به بوسه :bigkiss:
اگه خواستی منم به جیمز بگم ترو به بوسه !!!!
اینجا همه سلام میرسونند از مرلین خدا بیامرز تا این دامبی . دابی و ...
من اینجا واست زمین پیش خرید کردم پس زحمت نکش کارای خوب کن تا
بیای ور دل خودم
قربانت پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدرتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ شنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۷
#38

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
از: تدی لوپین
به: ریموس لوپین (R.I.P)

بابایی سلام،

امیدوارم که حالت خوب باشه و در کنار مامانی روزگار خوشی رو در بهشت ( شهدا به بهشت میرن دیگه؟ ) سپری کنید. من هم بد نیستم، با جیمز یک بنگاهی راه انداخته ایم و سر مردم گاهی کلاه می گذاریم و گاهی کلاه از سرشان بر میداریم و خلاصه وضعمان سکه است!

راستی این جیمز،اون جیمز نیستا! این پسر بزرگه ی عله ست، میشناسی که؟ شنیدم شهرتش تا کهکشان ها و زوپس اون دنیا هم رسیده است و واقعا" تعجب میکنم اگر او را هنوز به نام هری بشناسی. خلاصه که اگر در بهشت و جهنم هم زمینی سراغ داری، سندش را یک طوری به من برسان، مشتری های خوبی برایشان سراغ دارم. لازم به گفتن نیست، میدونم که داری با مامان قربون صدقه ام میروی و از داشتن همچین پسری به خود میبالی


راستی طبق فرمایشات قبلی، از خیرات شب جمعه ی گذشته اندکی حلوا باقی مونده بود که لای بقچه ای پیچیدم و به پای هدویگ بستم، امیدوارم به گفته ی خودتان راه را پیدا کنه و یکوقت وسط مسیر، دل به حوری ها نبندد و همانجا ماندگار نشود... البته ما نگران ظرفمان هستیم که از جهاز ویکتوریاست و اون هم که جونش به همین چهار تا تیکه ظرف و ظروف بسته است. البته زن زندگی است و ما هم گله ای نداریم تا وقتی که شاممان به راه باشد.

این هدویگ مرتب چشم غره میره و اشاره میکنه وقت تیک آفش گذشته، به ناچار نامه را همینجا تمام می کنم. مامان رو از طرف من ببوس؛ به کلیه ی اقوام و آشنایان و دوستان چه ساکنین مناطق خوش آب و هوا مثل خودتان و چه مقیمان مناطق گرمسیر اون دنیا سلام مرا برسان.

در پناه ریش مرلین باشید

گل پسر شما،

تدی

پ.ن. (خطاب به جیمز) : این نامه جادو شده و قابلیت نمایش شکلک رو داره

به بابام میگم بلاکت کنه !


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۷ ۲۲:۱۷:۲۶

تصویر کوچک شده


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ شنبه ۸ تیر ۱۳۸۷
#37

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
از: آريانا دامبلدور
به: آلبوس دامبلدور

سلام داداشي جونم. خوبي؟ من كه عاليم.
داداش ، نميدوني امروز چه اتفاقاتي برام افتاد. امروز عمو اسنيپ ( من بهش ميگم عمو ) به خاطر من 50 امتياز به ريونكلا داد. نميدوني چه قدر عمو منو دوست داره. ولي مطمئنم اون به خاطر قدرت شما داره اين كار ها رو ميكنه.
نميدوني چه قدر امروز روز خوبي بود. تازه ، كاپيتان تيم جديدم هم به من گفت كه ميتونم مهاجم باشم.
يادته من هميشه اون موقع ها ميگفتم كه دوست دارم جست و جوگر باشم؟ من از كاپيتان پرسيدم كه ميتونم باشم يا نه ، اما كاپيتان بهم گفت ليگ بعدي شايد بذارم جست و جوگر باشي.
من بازيكن خوبي هستم.
راستي ، ريونكلا خيلي خوبه. اونا ، با اينكه من سال اولي هستم ، ولي با من مهربان هستم.
من توي هاگوارتز دوستان زيادي دارم. اما دشمناني هم دارم. ميخواي بدوني دشمنم كيه؟ لونا.
ميدوني ؟ اون دختر خوبيه ، اما همش بهم ميگه تو زيادي داري پررو ميشي. چون برادرت آلبوسه. اما من به حرفاش اهميت نميدم. اما جديدا با هم دوست شديم.
واي! داشت يادم ميرفت. امروز با يه سال اولي ديگه آشنا شدم. البته توي هافلپافه. اما خيلي خوبه. اون دوست خوبيه و من ازش خوشم مي ياد.
هووم...امروز سر درس پرفسور مك گونگال ، من يه آبنبات چوبي خوردم. اما پرفسور منو دعوا نكرد. همه به من چشم غره رفتند. اما ريونكلايي ها خوشحال بودن كه پرفسور ، ازشون به خاطر من امتياز كم نكرده!
سر درس تغيير شكل ، بايد گربه را به ملخ تبديل ميكرديم. خيلي كيف داد. من كارمو نسبتا خوب انجام دادم. اما ليلي ، گربه اش را به يك سوسك تبديل كرده بود! خيلي جالب بود.
راستي ، چرا ديگه برام نامه نمينويسي؟ خسته شدم. اصلا اگه نامه ننويسي من هم ديگه برات نامه نمينويسما.
همچنان منتظر جواب نامه ات هستم.
دوستت دارم.
آريانا.

من ابدا قصد دخالت در نامه های خانوادگی و باز کردن مهر و موم اون ها رو ندارم ها !
ولی لازم دیدم بگم این نکته رو ، توی نامه از شکلک استفاده نمیشه !
این نکته کلی بود !

ممنون و موفق باشید !


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۸ ۱۴:۲۸:۱۲

خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷
#36

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
از : جیمز هری پاتر
به : هری پاتر

سلام بابا .
کروشیو !
یکی از دوستای اسلیترینیم که کله اش کچل بود و فکر می کنم شصت سالی هست که تجدید شده ، وقتی فهمید من پسر توئم ، گفت این ورد رو برات بفرستم ، گفت خوشت میاد . منم فرستادم به امید اینکه خوشت بیاد .
بابا ، دیشب هدویگ مُرد.
آل نشست روش . هدویگم مُرد.
منم با آل دعوا کردم و گفتم که اون خیلی بدجنسه ، آل هم بدون اینکه احترام برادر بزرگترشو نگه داره بهم زبون درازی کرد و جنازه ی هدویگ رو داد گلگ خورد و روده هاشو پاشوند رو شیشه ی خوابگاه و یه چیز فندق مانند ازش زد بیرون و همین چیزایی که تو رول هر گلگی پیدا میشه .
بعدشم آل دوباره زبونشو درآورد و گفت که اون وزیره و من هیچکاری نمی تونم بکنم .
و من هیچکاری نتونستم بکنم چون اون وزیر بود .
به هر حال ، جواب نامه رو با یه هدویگ دیگه برام بفرست .

پ.ن به لیلی : هوگو رو انداختمش جلو بید کتک زن ، دیگه منتظرش نباش .

پ.ن به مامان : زن دایی هرمیون دیروز اومد مدرسه و به من گفت که بهتون بگم زن دایی فلور و خاله اختر دلاکور می خوان دختردایی ویکتوار رو شوهر بدن ، می خوان بدنش به پسر شمسی دلاکور که میشه پسر عمه ی عموی زن برادر زن دایی فلور ، و چون این یه ازدواج فامیلیه ممکنه بچشون عین تدی جونور از آب دربیاد .
خلاصه گفت که بهت بگم یه سپر مدافع بهش بزنی.

پ.ن به تدی : تو که باز خونه ی مایی ! اتاقمو بهم نریز ! برو خونه خودتون !



Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۷
#35

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
نویسنده:چارلی ویزلی
گیرنده: تمام مراجعین به پستخانه هاگزمید

اخطار!
ای مردم گرامی!
لطفا از زدن پست ها و نامه های فرا ارزشی (مانند چند پست آخر)در این پستخانه خودداری فرموده و برای کسب اطلاعات بیشتر علاوه بر مراجعه به روزنامه های کثیرالنتشار به پست شماره 13 این تاپیک مراجعه کنید!
لازم به ذکر است پست های فاقد ارزش و زیادی دارای ارزش از این به بعد پاک میشود!
با تشکر!

نقل قول:
فرستنده:رییس جغد دانی
گیرنده : جادوگران گیر
تمبر:ندارد.
دوستان گرامی.
دگر بس است،افزون بر این خار و خز است.
روزی یدونه جغد داریم برای نامه های شما بفرستیم یک مقدار مراعات کنید.
باشد که جغدانی ما پرجغد تا نامه های شما را برسانیم.

با تشکر رییس.


چشمم روشن!رییس؟!شما ناظری یا مدیر؟!دیگه نبینم!


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۷
#34

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
فرستنده:رییس جغد دانی
گیرنده : جادوگران گیر
تمبر:ندارد.


دوستان گرامی.
دگر بس است،افزون بر این خار و خز است.
روزی یدونه جغد داریم برای نامه های شما بفرستیم یک مقدار مراعات کنید.
باشد که جغدانی ما پرجغد تا نامه های شما را برسانیم.

با تشکر رییس.


شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۷
#33

آرماندو ديپت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۹ چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۷ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۷
از من چی میخوای !!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 100
آفلاین
فرستنده : ارماندو دیپت
گیرنده : وزارت سحر جادو

----------------

بابا من دیگه از نامه اداری خسته شدم به سبک مهران مدیری مینویسم شما اومدین تا حالا مدرسه جادوگری تهران

در و دیوار نم کشیده بیان درست کنین ,
از سقف اب میچکه شده نیاگارا ,
پول ثبت نام از بچه ها نمیگیریم پول کتاب ها جدا !!,
کف سالن سوراخ شده قد یه تشت ,
پول گاز را باید بدهیم پول معلم ها جدا ,
استاد پیشگویی نداریم یکی بفرسنید ,

یه وزیر بوقی داریم و دیگر هیچ .....








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.