هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۷

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-تو نظرت چیه لا؟

سو با چشمایی منتظر به لایتینا که توی فکره، خیره میشه و منتظر جواب میمونه. لایتینا سعی میکنه به افکارش نظم بده.
-خب... اگه همه بخوان روی جانورنما شدن کار کنن و دونه دونه به کتابخونه برن، هم دیگه وقتی برای آماده کردن باغ وحش نمیمونه، هم اینکه ممکنه بقیه بهمون مشکوک بشن و بخوان سر از کارمون دربیارن!

کریس با بی حوصلگی رو کرد به سو و گفت:
-پس چه کار کنیم؟
-تقسیم وظایف!
-دقیقا!

همه با تعجب به سو و لا نگاه میکنن تا اینکه لودو سکوت رو میشکنه.
-خب این یعنی چی؟
-منظورم این بود که دو_سه نفر با لینی و کریس به کتابخونه برن تا از روی کتاب براشون روش رو توضیح بدن؛ اونا هم بیان و به بقیه افرادی که میخوان جانورنما بشن، همه رو بگن و با هم تمرین کنن.
-اگر هم از بین اونا کسی نتونست، یه نفر دیگه رو جایگزینش میکنیم. بقیه هم توی آماده کردن باغ وحش کمک میکنن؛ مطمئناً حسابی خاک گرفته و به هم ریخته ست.

هیلاری از بین بچه‌ها خودش رو به جلو میرسونه.
-چند نفر باید جانورنما بشن؟
-اگر دو نفر با لینی و کریس برن... میشه چهارتا حیوون؛ سه نفر دیگه هم میتونن توی تالار یاد بگیرن؛ خب، کی داوطلبه؟


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۱۷ ۲۱:۳۰:۰۱

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
یک ساعت گذشته بود و لینی همچنان سعی در پاره کردن زنجیر داشت ام هر سری کتاب جیغ و ویغ میکرد و مادام پینس کتابدار هم مثل جن ظاهر میشد.اما لینی که در حالت پیکسی خودش بود میان کتاب ها قایم میشد.

-لعنت به هرکی که داره این کتابارو جابجا میکنه!
لینی بالاخره تصمیمش را میگیرد.
-مادام پینس!
مادام پینس که قلبش را گرفته میگوید:
-تو از کدوم...
-میخواستم بپرسم چرا کتاب به این مفیدی زنجیر شده؟من برای تدریس نیازش دارم!
مادام پینس با عصبانیت میگوید:
-خب از وقتی که یه پسری به نام کریس چمبرز غیر قانونی یاد گرفت جانور نما شه!
-خب اون که بعد از اون جلسه محاکمه الان قانونیه.مگه نه؟
مادام پینس چشم غره ای میرود.
-میخوای هر کی دلش خواست بیاد اینجا جانور شدن یاد بگیره بعدم بره تو محاکمه بگه من پشیمونم ؟میخوای اصلا کل ریونکلاو رو تک تک بیار اینجا بهشون جانور نما شدن یاد بده!تو و اون پسره که واردید تو این قضیه!
چشمان آبی رنگ لینی برق میزند.
-مرسی مادام پینس!تو نابغه ای!

در تالار ریونکلاو
-ما وقت نداریم!بنابراین فقط بیست نفر میتونن بیان به کتابخونه!اونم تک تک!من و کریس هر روز به پنج نفر آموزش میدیم!تا چهار رو دیگه.
کریس اضافه میکند:
-ما هر روز بیست ساعت زمان میزاریم ینی برای هر کدومتون پنج ساعت!متاسفم ولی باید تو پنج ساعت یاد بگیرید و بقیه چهار روز رو همینجا تمرین کنید!فرصت تست نداریم که کی میتونه و کی نه!هر کس که میاد روزی که باغ وحش برنامه داره باید خودشو امتحان کنه!
ریونی ها با نا امیدی و ترس به لینی و کریس خیره میشوند.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
با شنیدن این جمله از لایتینا، تمام سرها از روی کتابها بلند شد وملت ریونی با چشمانی که از حدقه بیرون زده بود، به لایتینا که مضطرب جلوی کتابخونه تالار ایستاده بود خیره شدن.
_یعنی الان همه با هم میریم کتابخونه؟
_معلومه که نه، اگه کسی بفهمه که ما میخوایم چه کار کنیم، همه چیز خراب میشه... بهتره که یه نفر بره و کتاب رو با خودش بیاره.

لینی که تا قبل از این با خیال راحت، به شکل جانورنماش نشسته بود روی دسته ی یه مبل و بقیه رو تماشا میکرد، یک مرتبه احساس معذب بودن کرد. حق داشت؛ همه به اون نگاه میکردن.

_بچه ها... جریان چیه؟ نگید که اون یه نفر منم!
_آفرین، حدست درسته؛ خوشم میاد بچه تیزی هستی!

سو بعد از گفتن این جمله، لینی رو با کمال متانت و احترام به بیرون تالار مشایعت کرد تا هرچه سریعتر کارش رو شروع کنه.
لینی، پرواز کنان به طرف کتابخونه میرفت و با خودش فکر میکرد که چطوری کتاب رو با خودش بیرون ببره که کسی متوجه نشه.
وقتی به کتابخونه رسید، خیالش تقریبا راحت شد. کتابخونه کاملا خلوته؛ باید هم میبود، هنوز بیشتر افراد توی خواب خوش به سر میبردن.
لینی با خیال راحت قفسه ها رو میگرده تا به ردیف کتابهای تغییر شکل میرسه.
_رهنمای تغییر شکل برای مبتدیان... چگونه دردوئل از تغییر شکل استفاده کنیم... جانورنمای جادوگران بزرگ تاریخ... چگونه به جانورنمای خود تبدیل شویم،خودشه... ای وای! این چرا با زنجیر به اینجا وصله!


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ چهارشنبه ۹ آبان ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تعدادی از ریونیا به سرعت به سمت کتابخونه‌ی تالار هجوم می‌برن و هر تعداد نسخه‌ای از "جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها" که موجود هست رو یکی یکی برمی‌دارن. بعدش با هیجان سرگرم مشاهده‌ی عکسای انواع و اقسام جانورانی که تو کتاب خودنمایی می‌کردن می‌شن.

اما این وسط تعدادی ریونی که علاقه‌ای به جانورنما شدن نداشتن هم مشاهده می‌شه. اونا بعد از اینکه کتابخونه رو از حمله‌ی ریونیای مشتاق برای جانورنما شدن در امان می‌بینن، در کمال آرامش به سمت کتابخونه می‌رن.

- می‌بینم که شمام علاقمند شدین جانورنما بشین.

لایتینا که کوچک‌ترین علاقه‌ای برای جانور شدن و دور شدن از هندزفری‌هاش نداشت، در پاسخ به سو می‌گه:
- نخیر! نشدم. دنبال یه کتاب دیگه می‌گردم.

سو با تعجب شونه‌هاشو بالا می‌ندازه و مشغول ورق زدن کتاب جانوران شگفت‌انگیز می‌شه. لایتینا اما موشکافانه در حال چک کردن تیتر کتابای مختلف بود.
- یعنی کدومشون ممکنه باشه؟

کریس با هیجان نسخه‌ای از کتاب جانورانو که در دست داشت بالا می‌گیره و به لایتینا نشون می‌ده.
- هی لا! نظرت در مورد کرم فلوبر چیه؟ خیلی بت میاد!
- نیست! نیست!

لا ابتدا چشم غره‌ای به کریس می‌ره و بعد با ناراحتی دست از گشتن کتابخونه برمی‌داره.
- قبل از انتخاب جانور اول باید بفهمیم چطور می‌شه جانورنما شد! اینجا کتابشو نداریم، فک کنم باید بریم کتابخونه اصلی!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
_راستی چند روز وقت داریم که آماده بشیم؟

با این سوال کریس، سو دستاشو گذاشت روی صورتش و گفت:
_معلومه هنوز لود نشدیا! لا گفت آخر هفته، یعنی نهایتا چهار روز.
_وای، اینکه خیلی کمه!

لینی سعی کرد جلوی هول شدن هیلاری رو بگیره.
_آره کمه، ولی اگر زود دست به کار بشیم میتونیم تا اون موقع باغ وحشی بسازیم...
_چهل ستون، چهل پنجره!

لودو که شوخ طبعیش گل کرده بود، با گفتن این حرف تیر خلاص رو برای عصبانی شدن لینی زد.

_مگه من صدبار نگفتم وسط حرفم نپر! تو که انقدر با نمکی میخوای برای باغ وحش چکار کنی؟
_من... من... من که جانورنما نشدم تا حالا، نمیدونم اصلا بتونم تو این مدت به جانورنمام تبدیل بشم یا نه...

سو صداش رو صاف کرد و گفت :
_نمیشه که فقط کریس و لینی توی باغ وحش باشن، تا آخر امروز همه باید تمرین کنن که به جانورنما شون تبدیل بشن. چندتامون که بهتر بودیم، خودمونو آماده میکنیم برای باغ وحش!

با شنیدن این حرف، همهمه ای توی تالار برپا شد...


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
_خب کریس که سگه باغ وحشه!
کریس پوکر فیس میگوید:
_کریس منظورت کریس چمبرزه یا؟؟
هیلاری سری تکان میدهد و میگوید:
_اره دیگه!مگه تو نمیتونی سگ بشی؟
کریس چشم غره میرود و میگوید:
_اخه یه سگ چه جذابیتی داره؟
لایتینا وارد بحث میشود و میگوید:
_یه سگ نه..ولی سگی که حرکاتی جالب میکنه دقیقا مثل یه انسان چطور؟؟
کریس همچنان پوکر فیس میگوید:
_نوموخوام
لینی با عصبانیت میگوید:
_تو خودت بودی که این پیشنهادو دادی!بچه پرو!!
کریس که اصلا دوست ندارد لینی را عصبانی کند میگوید:
_ام..باشه خب..ولی بقیه چی؟
هیلاری میگوید:
_لینی که پیکسی میشه بقیه هم هستن.
کریس که بالاخره قانع شده است میگوید:
_باشه.ولی من حوصله ندارم بازدید کننده هاشون بیان مسخره بازی در بیارنا میزنم از وسط نصفشون میکنما!
لینی چشم غره ای به کریس میرود و کریس بلافاصله سکوت میکند.
_خب پس پیش به سوی باغ وحش!...


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
~ سوژه جدید ~

- بدبخت شدیم!

با صدای فریاد گوش‌خراشی که کله‌ی سحر گوش ریونکلاوی‌ها رو نوازش می‌ده، همه با قیافه‌هایی ژولیده و آشفته، علی‌رغم میل باطنیشون از آغوش تختای گرم و نرمشون جدا می‌شن و به فریاد ناظرشون لبیک می‌گن.

- چی شده لا؟ نمی‌شد دو ساعت صبر کنی صبح شه و بعد بیدارمون کنی؟

لایتینا کاغذپوستی‌ای که در دست گرفته بود رو به سو تحویل می‌ده. سو که هنوز کاملا خواب از سرش نپریده بود، دقایقی براش طول می‌کشه تا محتوای کاغذو بخونه و دو گالیونیش بیفته.
- بدبخت شدیم.

سایر ریونی‌ها که درست بیخ گوش سو وایساده بودن تا با سرک کشیدن بتونن متن کاغذو بخونن، با جیغ سو ناگهان چند قدم به عقب می‌پرن.
- چتونه شماها؟ اول که از خواب بیدارمون می‌کنین بعدم که دم گوشمون داد می‌زنین. به کدامین گناه؟

لایتینا همگان رو به سکوت دعوت می‌کنه.
- باغ وحش! قراره آخر هفته بیان و از باغ وحشمون بازدید کنن! و حدس بزنین چی شده. هیچی جونور تو باغ وحش نداریم.

همون موقع صدای قهقهه‌ی کریس بلند می‌شه و یکی پشت کمر لینی می‌زنه که باعث می‌شه دو متر به جلو پرتاب شه.
- یکیشون که اینجاس! اتفاقا جادوییم هست. پیکسی!
- مسخره‌بازی در نیار کریس. جدی بودم.

کریس نگاهشو از لینی که در حال چشم‌غره رفتن بهش بود برمی‌داره و زیرلب می‌گه:
- ولی من کاملا جدی بودم، جانورنماس دیگه.

هیلاری که تمام مدت در نقش شنونده ظاهر شده بود، با این حرف کریس ایده‌ای به ذهنش می‌رسه.
- چطوره یه تعدادیمون جانورنما بشیم و با یه نمایش عالی تو باغ وحش همه رو انگشت به دهن کنیم؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تصویر کوچک شده


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
پست پایانی

با فکر این که ممکن بود سوارزها پشت در باشن و حتی با حمله‌های بی‌پایانشون درو بشکنن و به داخل قدم بذارن، لرزشی در سرتاسر وجود اعضای ریونکلاو می‌شینه.

- مرگ از آن ماست.
- دیگه راه نجاتی برامون نمونده.
- ما همین‌جا خورده می‌شیم.
- بگین خدافظ.

ناگهان سر ریونکلاوی‌هایی که حسابی احساساتی شده بودن، به سمت گوینده‌ی آخرین دیالوگ برمی‌گرده.

- چیه خب، گفتم بی‌خدافظی از هم نمیریم یهو.

- تا من شما ره نگم صبر کنین، صبر ره نمی‌کنین؟ این بازی کثیف ره تموم کنین!

ریونکلاوی‌ها که حالا کاملا آماده شده بودن که در آغوش هم برن و وداع بگن، با دیدن باروفیو که دور گردن مجسمه‌ی روونا ریونکلاو چمباتمه زده بود، شوکه می‌شن.
- تو... تو رو کول بانو روونا سوار شدی؟
- جزئیات ره بذارین کنار! اگه اونا داخل ره بیان دیگه مجسمه‌ی روونایی ره نیسته که غصه‌ی سوار شدن یک روستایی رو کولش ره بخورین. فرمان جهاد ره بدین تا گاومیش‌های گرسنه‌م ره رها کنم تا سوارزها ره بخورن!

باروفیو با دیدن نگاه‌های متعجب ریونکلاوی‌ها از رو کول روونا پایین میاد.
- اصن گاومیش‌ها ره راضی، منه ره راضی، گور بابای ناراضی. خودم فرمان جهاد ره می‌دم. گاومیش‌های من، حمله کنیده!

همزمان با فریاد باروفیو، در تالار شکسته می‌شه و از در و دیوار سوارزه که می‌ریزه تو. ریونی‌ها جیغ و دادکنان از این سو به اون سو می‌گریزن و گاومیش‌ها ما ما کنان سوارزها رو یک لقمه‌ی چپ می‌کنن.

طولی نمی‌کشه که گاومیش‌ها پیشبندهایی که بسته بودن رو باز می‌کنن و در حالی که شکمشون رو می‌مالیدن به اتاق عاری از هرگونه جنبنده‌ای، البته به جز باروفیو، زل می‌زنن. باروفیو با خشم به سمت گاومیش‌ها برمی‌گرده.
- گاومیش‌های گاو! من شما ره چه گفتم؟ گفتم سوارزها ره بخورین! چرا ریونکلاوی‌ها ره خوردین؟ چرا ریونکلاوی‌ها ره ریختین داخل سوارزها؟ چطور تونستین هان؟ چطور؟

و این‌چنین می‌شه که خطر سوارزها از شر تالار ریونکلاو و ساکنینش کنده می‌شه. قربانی این دفع خطر هم خود ساکنین ریونکلاو بودن که همراه سوارزها خورده شدن و مراحل هضم و دفع از شکم گاومیش‌ها رو هم تا الان طی کردن دیگه. فقط یه ریونکلاو می‌مونه و یه دونه باروفیو و مشتی گاومیش همیشه گرسنه!

× پایان سوژه ×


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۲ یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۴ دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
-سوارز چیه؟!!؟!

همه ی نگاه ها به سمت تازه واردجدید ریونکلاو برگشت.جایی که پسری پانزده شانزده ساله سرش را میخاراندو به بقیه چشم دوخته بود و منتظر جواب سوالش بود. تااینکه لایتینا راه خود را از میان بقیه باز کرد و به سمت دنیس آمد تا پاسخ سوالش را بدهد.
-برید کنار من راهنماییش کنم.سوارزها یه جور ترکیبی از گرگینه ها و خون آشاما هستن.

دنیس سریع گفته ی لایتنیا را در دفترچه ی آبی رنگش نوشت و با ماژیک هایلایت آن را مرکز توجه کرد.بعد هم لایتینا سر جایش برگشت و گفت:
-شما چی پرسیدی؟
-من خانوم ناظر؟
-شما نه دنیس!!!!شما!! شما ایچیکاو!!!!
-آها
-وسط کلامتون.پرسیدم بیرون بازم سوارز هست؟؟؟

روستایی از گاومیش پیاده شد و کنار بقیه ایستاد و با لهجه ی نیما در خندوانه گفت:
-خیلی هسته!!!

در همان هنگام صدای کوبیده شدن چیزهایی به در شنیده شد.ینی سوارزها پشت در بودند؟


ویرایش شده توسط دنیس در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۹ ۱۸:۳۵:۰۳
ویرایش شده توسط دنیس در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۹ ۱۸:۴۴:۰۵







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.