هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۴۲ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آقای الیواندر

ارباب هم قدرت رو تحسین میکنن.

بررسی پست شماره 208 خاطرات مرگخواران، آقای الیواندر:


پستتون نسبتا طولانیه که این مورد در پستهای تکی نقطه ضعف محسوب نمیشه.ظاهر مرتب پستتون میتونه خواننده رو جذب کنه.جمله های درست و کاملتون هم به این جذابیت کمک میکنه.


نقل قول:
باد به آرامی گونه های فرو رفته ی پیرمرد را نوازش میکرد.سال ها بود که در این مغازه به مردم عجیب و غریب چوبدستی های عجیب و غریب تر میفروخت اما این دفعه با دفعه های قبل خیلی فرق داشت...

شروع خیلی خوبی داشتین.با وجود اینکه در همین خط اول همه میفهمن که شخصیت مورد اشاره شما الیواندره، شروعتون مرموز و زیباست.خواننده کنجکاو میشه که ادامه پست رو بخونه که بفهمه چرا این بار با دفعه های قبل فرق میکرد!


نقل قول:
صدای زنگ بالای در چرت الیواندر رو پراند.الیواندر با بی حالی به پسری رنگ پریده خیره شد که میشود گفت خوش تیپ بود.البته اگر آن پوزخند وحشیانه را گوشه لبش پاک میکردند.

"پاک کردن" اینجا زیاد مناسب نبود.چون از فعل "پاک کردن" برای چیزای مادی استفاده میشه.بهتر بود از "حذف کردن" استفاده میکردین. مخصوصا در پستهای جدی به انتخاب کلمات و صفتها و افعال درست بیشتر باید دقت کرد.


شخصیت تام ریدل کودک رو خیلی خوب از آب در آوردین.عالی بود.یه کودک نیمه دیوانه تشنه قدرت.


لحن شخصیتهاتون بعضی جاها زیادی کتابی شده.ولی این مورد اصلا توی ذوق نمیزنه.این لحن چه برای الیواندر و چه برای تام ریدل کاملا قابل قبول و باور پذیره.


از هیچ شکلکی استفاده نکردین.کار خیلی خوبی انجام دادین.هر نوع شکلکی میتونست پست شما رو خراب کنه.پست شما باید اون حالت مرموز و سرد و گزنده خودش رو تا اخر حفظ میکرد...که به کمک لحن سرد و بی احساس شما موفق به انجام این کار شده.


دست روی قسمتی از کتاب گذاشتین که همه ازش اطلاع دارن ولی تا حالا ندیدم کسی بهش پرداخته باشه.این نشون دهنده خلاقیت شماست.


نقل قول:
پیرمرد با ترس و لرز چوبدستی را در دستان سرد پسرک قرار داد.نوری خیره کننده فضا را روشن کرد.
الیواندر با وحشتی آمیخته با تحسین فریاد زد: همینه...خودشه.

الیواندر برای اولین بار توانست شادی را در چشمان کودک ببیند.

حالتها و احساسات رو خیلی خوب نشون دادین.بدون هیچ شکلک یا حرف زایدی...خواننده ترس و نگرانی مبهم الیواندر رو کاملا حس میکنه.خشونت غیر عادی پسر بچه رو هم همینطور.


نقل قول:
آن روز نمیدانستم که به چه کسی چوبدستی فروختم اما حالا فکر کردن به آن شخص مو بر تنم راست میکند
او همان لرد سیاهی بود. لردی که روزی از گفتن نامش نفرت داشت!

آخر پست شما یه حالت غافلگیر کننده داشت.جایی بود که خواننده با هویت پسر بچه آشنا میشد...به نظر من اگه این قسمت رو بصورت خاطره و از زبان اول شخص تعریف نمیکردین تاثیر گذارتر میشد.مثلا وقتی پسر بچه قصد خروج از مغازه رو داشت الیواندر اسمشو ازش میپرسید و با جواب پسر بچه پست تموم میشد.یا همین چیزی که شما نوشتین بصورت سوم شخص نوشته میشد:
آن روز نمیدانست که به چه کسی چوبدستی فروخته بود ... اما حالا، فکر کردن به آن شخص مو بر تنش راست میکند...


مخصوصا این جمله آخر کمی ناجور شده:

نقل قول:
او همان لرد سیاهی بود. لردی که روزی از گفتن نامش نفرت داشت!

روزی از گفتن نامش نفرت داشت؟یعنی الان دیگه نفرت نداره؟


آخر پست با تغییرات کوچیکی میتونست بهتر بشه ولی به همین صورت هم بد نیست.


شما از اعضایی نیستین که اهمیتی به شخصیتی که انتخاب کردن نمیدن و کار خودشونو میکنن.شما به ایفای نقش درستتون اهمیت میدین .و این جای تقدیر و تحسین داره.



پستتون واقعا خوب بود.

موفق باشید.

____________________________________________
بررسی پست شماره 209 خاطرات مرگخواران، جرج ویزلی:

جرج عزیز


نقد یک پست رو به هیچ عنوان از دو نقد کننده درخواست نکنین.علاوه بر اینکه این میتونه نقد کننده رو ناراحت کنه، ممکنه نظر دو نفر کاملا با هم متفاوت باشه و این بجز گیج کردن شما کار دیگه ای انجام نمیده.شما نقد پستهاتون رو فقط از نویسنده ای که نوشته هاش و یا نقدهاشو قبول دارین درخواست کنین.محفل الان ناظر نداره.اگه داشت اونا هم سریع به درخواستها رسیدگی میکردن.


پست شما هم مثل پست الیواندر که پستشو بالا نقد کردم طولانیه.ولی همونطور که گفتم این مورد یک نکته منفی محسوب نمیشه.چون در پست تکی شما مجبورین ماجرا رو برای خواننده روشن کنین و به نتیجه ای که میخوایین برسونین.ولی در تاپیکهای ادامه دار دقت کنین که پستتون زیاد طولانی نشه، مگه اینکه قصد داشته باشین ماجرا رو به جای خاصی برسونین.


نقل قول:
رهبر محفل بالای میز بلند آشپزخانه

نشسته بود.فکر می کرد و آرام بود،
اما این آرامش به هیچ وجه در چهره ی دیگر اعضا دیده نمی شد،همه یک چیز را می دانستند،محفل داشت برای انجام سخترین ماموریتش آماده می شد.همه در سکوت به هم نگاه

می کردند،

این فاصله های بی دلیل خواننده رو خسته میکنه.جایی که لزومی نداره سر خط برین این کارو نکنین.


نقل قول:
باران نم نم داشت شروع می شد،اعضای گروهی که خود را مدافعین پاکی می دانستند دور میزی در عمارت اربابی بلک دور هم جمع شده بودند،رهبر محفل بالای میز بلند آشپزخانه
نشسته بود.فکر می کرد و آرام بود،
اما این آرامش به هیچ وجه در چهره ی دیگر اعضا دیده نمی شد،همه یک چیز را می دانستند،محفل داشت برای انجام سخترین ماموریتش آماده می شد.همه در سکوت به هم نگاه
می کردند،هنگامی که باران شدت گرفت و صدای رعد و برق از بیرون شنیده شد،آلبوس دامبلدور از جایش بلند شد و تمام نگاه ها به سمت او برگشت

شروع خوبی داشتین.توضیحاتتون برای درک جو و فضای پست و حالت و احساسات شخصیتها کاملا کافی بود.


نقل قول:
_ اما من نمی خواهم الکی جان کسی را از بین ببرم،هر آن کس که نیست همین الان بگوید،چون وقتی حرکت کنیم دیگر برای پشیمانی دیر است...خب،کسی هست؟

مفهوم جمله و منظور شما خوب، و برای آلبوس دامبلدور کاملا مناسبه.ولی لحن بیانش باعث شده نتونه به خوبی منظور شما رو برسونه.یه حالت طنز آمیز توش ایجاد شده.اگه قصد داشتین جمله رو به حالت نوشتاری بنویسین باید در انتخاب کلمات بیشتر دقت میکردین:
_ اما من نمی خواهم بی دلیل جان کسی را به خطر بیندازم،هر آن کس که مایل به همراهی با من نیست همین الان بگوید(یا اعلام کند یا ابراز کند)،چون وقتی حرکت کنیم دیگر برای پشیمانی دیر است...خب،کسی هست؟

اینجوری بهتر شد.


حالت مرموزی که برای دامبلدور توصیف کردین جالب بود.دامبلدور کتاب هم چنین اخلاقی داشت که تا واقعا مجبور نمیشد چیزی رو برای کسی توضیح نمیداد.دیالوگهای دامبلدور هم کاملا مطابق با شخصیتش بود.



نقل قول:
من نمی خواستم تو را وارد کاری کنم که به تو هیچ ربطی ندارد،اما ناگزیرم،چون تو صاحبان آن دو شئ دیگر را می شناسی،به هر حال چه تو بیایی چه نیایی من و بقیه مرگخواران تا ده روز دیگر به خلیج مکزیک می رویم،اما نه برای تسلیم شدن،برای نبرد!!!

کمک خواستن ولدمورت از دامبلدور تحت هیچ شرایطی منطقی و قابل باور نیست.ولی این جمله آخرتون باعث شده پستتون اون حالت بی منطقی رو پیدا نکنه.لرد ولدمورت پست شما طوری نامه رو نوشته که انگار کمک نمیخواد و اصلا براش مهم نیست که دامبلدور همراهش بره یا نه...خوشبختانه دلیل خوبی برای همراهی دامبلدور ارائه کردین.


نقل قول:
اما قبل از آنکه بتواند حرفش را تمام کند،تمام اعضای محفل یه پا خاستند و با این حرکت اعلام آمادگی کردند.اشک در چشمان جادوگر پیر حلقه زد سرش را پایین انداخت،

آه...این محفلی ها!!



نقل قول:
و آسمان پر شد از دشمنانی که همه برای نابودی دشمنی مشترک گرد هم آمده بودند...
مرگ!!!

پایان خیلی خوبی بود...یه پایان که در واقع پایان هم نبود ولی خیلی تاثیر گذار و زیبا بود.


سوژه ساده و در عین حال پیچیده ای رو برای نوشتن انتخاب کردین.ولی به خوبی از عهده نوشتنش بر اومدین.کارتون خوب بود.


موفق باشید.




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۰

جرج.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۵ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱
از یه جایی که اصلا انتظارشو نداری!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
آقای ولدمورت سلام علیکم!

آقا من یه پست توی محفل زدم که بیشتر به اونجا مربوط میشه،اما چون تو یه قسمتایی ازش درمورد مرگخوارانه می خواستم

ببینم اگه میشه نقدش کنین. البته من دوست داشتم تو محفل نقد بشه اما چون تعریف نقد شمارو شنیده بودم و در ضمن می

دونم اگر الان درخواست نقد شدن بدم سال دیگه نقد میشه پس من اونو توی قسمت خاطرات مرگخواران زدم اما هیچ ربطی به

خاطره نداره چون که بقیه تاپیکای خانه ریدل در حال جلو بردن یک سوژه خاص بودن، گفتم که یهو نپرم وسطو بخاطر همینم

تو قسمت خاطرات زدم.


با نهایت احترام جرج ویزلی.


یه بزرگی(فرد یا جرج ویزلی) میگه:بخند تا دنیا بروت بخنده!([color=006600][font=Arial]صبر �


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰

آقای اولیواندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۷ پنجشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۶:۰۸ شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
از رائیل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 227
آفلاین
با سلام به لرد عزیز

همون طور که میدونید بنده همیشه قدرت رو تحسین میکنم(چه سیاه باشه چه سفید)

از نقد استادانتون متشکر

میخواستم اینم بنقدین...

ببخشید زحمت دادما !!

با تشکر

آرکوس الیواندر



Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 321 کافه تفریحات سیاه، آقای الیواندر:


نقل قول:
***رلستی خودمم میدونم یه کم دیالوگ هام زیاد شده و فضا سازی کمه...با این حال این جزو پست های خوبم نبود ولی تنها پستی بود که تو انجمن مرگ خوار ها زدم)

معیار خاصی برای این مورد وجود نداره.یعنی اصولا نمیشه فقط با نگاه کردن به یه پست گفت که دیالوگش زیاده و فضاسازیش کم،یا برعکس.ممکنه یه پست خیلی خوب و کامل فقط از دیالوگ تشکیل شده باشه.نوع پست رو هم باید درنظر گرفت.مثلا پست طنز معمولا احتیاج به فضاسازی زیادی نداره.پست شما هم همین حالت رو داشت.میشه گفت اصلا به فضاسازی احتیاج نداشت.


پست قبلی با یه سوال تموم شده.گرچه من زیاد موافق این کار نیستم ولی به هرحال برای اینکه ارتباط خواننده با پست قبلی قطع نشه بهتربود به سوال جواب میدادین.حتی اگه شده یه جواب سرسری.مخصوصا با توجه به اینکه سوال از طرف لوسیوس مطرح شده بود و پست شما هم با همین شخصیت شروع میشه.


از دیالوگهای پشت سر هم استفاده کردین.این کارتون حالت سرگرم کننده ای به پست میده و باعث میشه خواننده از خوندنش خسته نشه.فقط مواظب باشین که زیاده روی نکنین که گوینده ها و مخاطب ها لابلای دیالوگهاتون گم نشن!


نقل قول:
-مثلا چی بگم؟؟؟ بگم خیلی کودنی؟ بگم تا کلاس دوم بیشتر.....

نقل قول:
نارسیا با خشم به خودش گفت : پیر باباته بی شعور!

نقل قول:
نه احمق...باید ادای شوهر های بد رو دراری. خنگ بازیم در نیاری. و البته زیاده رویم نکنی

چه در حالت عصبانیت و چه شوخی و هر حالت دیگه ای، ویژگیهای اصلی شخصیتتونو حفظ کنین.شخصیت نارسیسا شخصیت نسبتا سنگینیه که همچین دیالوگهایی باهاش همخوانی نداره.خواننده در اوج طنز هم نمیتونه باور کنه که نارسیسا با این لحن حرف بزنه.اینجا سوژه ایجاب میکرد که نارسیسا از همسرش بد بگه...ولی میتونست این کارو به روش خودش و با لحن مخصوص خودش انجام بده.


نقل قول:
نه احمق...باید ادای شوهر های بد رو دراری. خنگ بازیم در نیاری. و البته زیاده رویم نکنی

قسمت آخر پستتون خیلی خوب بود.تکلیف نفر بعدی رو به خوبی روشن کردین و هیچ نکته ای رو ابهام آمیز باقی نذاشتین.


نقل قول:
وقتی لوسیوس از اول تا آخر داستانو براش تعریف کرد داشت از خنده ریسه میرفت که لوسیوس با عصبانی گفت:

وقتی یک حالت رو در قالب کلمات بیان کردین دیگه لازم نیست ازشکلک استفاده کنین.شکلک جایی کاربرد داره که حالتها رو نتونین فقط با کلمات و جمله ها بیان کنین...یا نشون دادن اونا با شکلک جالبتر باشه.تعداد شکلکهای پست شما زیاده...ولی تا جایی که دیدم ازشون خوب و بجا استفاده کردین.مثلا این یکی:
نقل قول:
- نه نه نه....اینا رو نگیا.... برو بگو که ...........



ظاهر پستتون بد نبود.علامتهای آخر جمله ها رو فراموش نکنین.


مدت زیادی نیست که عضو ایفای نقش شدین.با توجه به این موضوع ، خوب بود.


موفق باشید.




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ یکشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۰

آقای اولیواندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۷ پنجشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۶:۰۸ شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
از رائیل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 227
آفلاین
سلام لرد نازنین....سیاه ترین روی زمین

لطف کن یه نقدم رو این بزن.(شماره 321)

دستت هم درد نکنه

***رلستی خودمم میدونم یه کم دیالوگ هام زیاد شده و فضا سازی کمه...با این حال این جزو پست های خوبم نبود ولی تنها پستی بود که تو انجمن مرگ خوار ها زدم)

بازم ممنون



Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۱۷ یکشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 615 دژ مرگ، پرسیوال دامبلدور:


نقل قول:
اگر آن لحظه رنگی به صورت بلا مانده بود آن مقدار هم از چهره اش پا به فرار گذاشت.

شروع خوبی داشتین.پست قبلی دو تکه شده بود.شما میتونستین هر کدوم از قسمتها رو که مایلین ادامه بدین.شما قسمت مربوط به بلاتریکس رو انتخاب کردین.و به نظر من انتخاب درستی بود.


نقل قول:
طلسم بدون چوبدستی گریندل والد بدون هیچ تلاشی به آسانی مانع از غیب شدن او شد....

گاهی از جمله های زیبایی استفاده میکنین.وقتی اجازه نمیدین این جمله ها بیش از حد طولانی بشن به جذابیت پستتون کمک میکنن.مثل همین مورد.البته ما معمولا سعی میکنیم مطالب اساسی و پایه ای کتاب رو عوض نکنیم.مثلا اجرای طلسم بدون چوب دستی کمی اغراق آمیزه.حالا چون جادوگر مورد نظر گریندل والد بود میشه تا حدودی چشم پوشی کرد.ولی تا جاییکه ممکنه سعی کنین این مسائل رو رعایت کنین.


باز بعضی جاها آخر جمله هاتون علامت نداره.این نکته کوچیک ولی مهمیه.اینجوری جمله هاتون ناقص به نظر میرسه.


نقل قول:
به به به.....آفرین....آفرین....اون ارباب احمقتون هنوز چفت شدگی رو بهتون یاد نداده؟دختر نادون...فکر کردی میتونی بزرگترین جادوکار سیاه در تمام اعصار رو سر کار بذاری؟ شماها و اربابتون هنوز کوچیکید که بخواید در مقابل من بایستید سبک مغز ها!

دیالوگهای مغرورانه گریندل والد خوب بودن.گرچه باز کمی در این مورد هم اغراق شده بود.گریندل والد جادوگر بزرگی بود.ولی نه به بزرگی لرد سیاه یا آلبوس دامبلدور....با این همه دیالوگهای تمسخر آمیز گریندل والد جالب بودن.


گروگان گرفتن مرگخواران ایده خوبی برای ادامه سوژه بود.گرچه آخرش کمی مبهم بود.ویکتور یه مرگخوار بود.اگه اشتباه نکرده باشم در پست شما یکی از اعضای ارتش گریندل والد شده بود که زیاد منطقی نیست.جمع و جور کردن این سوژه به این صورت کمی سخت میشه.بهتر بود از اعضای ناشناخته برای ارتش گریندل والد استفاده میکردین.


فاصله های بی دلیل...چیزی که در پستهای قبلی شما شدیدا توی ذوق خواننده میزد.اینجا کمتر شده ولی هنوز وجود داره.جایی که لازم نیست برین سر خط این کارو نکنین.ظاهر پستو به هم میریزه.


از عکس العملهای غیر عادی و جمله های گیج کننده در این پستتون خبری نبود.
پیشرفت خوبی داشتین.


موفق باشید.




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۴۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۰

پرسیوال دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۱ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۵۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از این همه ریش خسته شدم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
اربابک

جدا از تمام تفاسیر

بامدادت بخیر

به یاد روزهای زندگی یاکسلی و به حرمت ریش سفید و قدرت بیشترم

زحمت بکش یه نقد روی دژ مرگ بیا !


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
رز

ارباب تا حالا 9 پست شما رو نقد کرده:

یک بار در تاپیک نقد و بررسی و هشت بار در تاپیک بررسی پستهای خانه ریدل.تاپیکهایی که پستهای نقد شده تون در اونا زده شده بودن عبارتنداز:

1-خانه شماره 12 گریمالد
2-خانه ریدل
3-قصر خانواده مالفوی
4-خانه ریدل
5-گورستان ریدل ها
6-گورستان ریدل ها
7-خانه اصیل و باستانی گانت ها
8-خانه اصیل و باستانی گانت ها
9-گورستان ریدلها

حل شد مشکلتون؟اگه یه بار دیگه این بحثو پیش بکشین...

_____________________________


بررسی پست شماره 319 کافه تفریحات سیاه،رز ویزلی:


نقل قول:
- میگم گلرت میای بریم یه جایی؟
- کجا مثلا؟
- کافه ای.... سه دسته جارویی.... هاگزهدی...
- باشه بزن بریم کافه خصوصی من.

آخر پست قبلی اختصاص به ایجاد رابطه دوستانه لوسیوس و گلرت داشت و به شکل واضحی ادامه داستان رو روشن کرده بود.شما ارتباطتونو با پست قبلی قطع کردین.هر طور مایل بودین میتونستین ادامه بدین.ولی در اون چارچوب.مثلا توضیح میدادین که لوسیوس دقیقا برای چی میخواد با گلرت به کافه بره.یا با دیالوگ و یا توضیح افکار لوسیوس.این اشکال رو قبلا هم در پستهای شما دیده بودم.


ایده گلرت هد جالب بود ولی شاید برای اینجا کمی نامناسب بود.توضیحاتتون درباره کافه میتونه خواننده رو از مسیر اصلی داستان کمی دور کنه.منم موقع خوندن احساس کردم دارین از مسیر داستان خارج میشین.خوشبختانه آخر پستتون برگشتین به خط اصلی.


نقل قول:
کافه ای با چوب های قهوه ای از چوب کاج که در حدود 2 سانتیمتر خاک روی آنها نشسته بود پیش رویش قد علم کرده بود. از پس پنجره ای که از خاک و رطوبت هیچ چیزی از درون کافه را به نمایش نمی گذاشت صدای جلینگ جلینگ لیوان ها و گه گاه خنده ها و فریاد هایی می آمد. یک گروه ویولن نواز حرفه ای اهنگ زیبایی را می نواختند. بالای در کافه تابلویی آویزان بود:

تصویری که برای خواننده ساختین کمی عجیبه...قسمت اول این پاراگراف کافه ای قدیمی و ترک شده و بدون مشتری رو برای خواننده تداعی میکنه که به دلیل خلوت و شاید متروکه بودن مملو از گرد و خاکه...ولی قسمت دومش...صدای خنده و شادی...زندگی و شور و نشاط رو تداعی میکنه.که این دو قسمت با هم همخوانی ندارن.بهتر بود فقط یکیشونو به عنوان تصویر کافه برای خواننده باز میکردین.


نقل قول:
بی قراری لوسیوس در صدایش نمایان شده بود. گلرت به جلو خم شد و اعلام کرد:
- تو رو!

پایان خوبی داشتین.ضربه لازم رو به خواننده وارد و اونو ترغیب به ادامه دادن میکنه.گره کوچکی در سوژه ایجاد کردین که به روند ادامه اون کمک میکنه.


پستتون کوتاه و خلاصه بود.

خوب بود.

موفق باشید.




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
اربابا!
نمیخوام بگم میدونین چند بار پستای منو نقد کردین.
میشه لطف کنین یه کروشیو بزنید باش یه نقد هم رو این پسته پرت کنین تو سرم؟



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 38 آموزشگاه مرگخواری،جاگسن اون:


نقل قول:
ملت با خوش حالی دور فردی که طلسم را اجرا کرده بود جمع شدند و در مورد چگونگی اجرای طلسم از او پرسیدند. و او کسی نبود جز جاگسن که ماسکی به صورتش بود.ماسکی با چهره اژدها.

شروع خوبی داشتین.در بهترین موقعیت و به بهترین شکل جاگسن رو وارد ماجرا کردین.


نقل قول:
پسری 17 ساله با موهای قهوه ای و کوتاه که تمام موهایش رو صورتش ریخته بود و چشمانی آبی که برق تنفر از آنها می بارید. بینی نسبتا کوچک و لبهای متوسطی داشت،روی صورتش هم دو خراش بسیار بزرگ به چشم میخورد که معلوم بود مدتها در میدانهای نبرد(از نوع ماگلی) جنگیده و همچنین با اینکه 17 سال بیشتر نداشت از بدن تنومندی هم بهره میبرد که مطمئنا هیچ با سنش متناسب نبود. رنگ بدنش اصلا با دیگران شباهتی نداشت. رنگ بدنش سرخابی بود.البته نوعی لباس پوشیده بود که تنها صورتش دیده می شد.
لباسش ردایی مشکی بود از پوست تسترال و بسیار زبر و خشن و شنل سیاهی هم پوشیده بود و دستکش سیاه هم به دست داشت.

در ادامه با تشریح خصوصیات ظاهری جاگسن اونو برای خواننده معرفی کردین.یه معرفی خلاصه و در عین حال کامل.خیلی خوب بود.


نقل قول:
جاگسن از میان جمعیت راهش را باز کرد و به سمت در کلاس رفت.

نقل قول:
جاگسن پس از 30 ثانیه راه رفتن در کلاس بالاخره به نزدیک در می رسه که....

نقل قول:
دستگیره در چرخانده می شود و لرد ولدمورت وارد می شود.

حالت جمله ها و فعلها در طول پستتون تغییر کرده.این حالت موقع خوندن اثر منفی روی خواننده میذاره.سعی کنین کل پست رو بصورت یکپارچه بنویسین.


نقل قول:
ولدمورت با حالتی بسیار عصبانی که چهره اش را از قبل هم زشتتر کرده بود:چه کسی بود که روی روزیه کروشیو رو اجرا کرد؟ در همین موقع جاگسن ماسکش را از روی صورتش برداشت و چهره اش نمایان شد.

همونطور که میدونین ماجرا این بود که مرگخوارا نمیخواستن مرگخوارهای تازه وارد طلسمها رو درست یاد بگیرن ولی برخلاف خواسته شون جاگسن طلسم رو درست اجرا کرده بود.اصولا لرد باید از این اتفاق خوشحال میشد. اجرا شدن طلسم روی ایوان اصولا قضیه مهمی نبود که لرد به خاطرش عصبانی بشه.البته برای مواجه کردن لرد و جاگسن آوردن لرد به اونجا لازم بود.ولی شاید میشد بهانه بهتری براش پیدا کرد.مثلا لرد کنجکاو میشد و ابراز تمایل میکرد که شخصی رو که موفق شده در جلسه اول این طلسم رو اجرا کنه ببینه.


نقل قول:
ولدومورت که عصبانی تر شده بود چوبش را بالا آورد: آواداکدارو

ولدمورت...آواداکداورا...


نقل قول:
درون صندوق چیزی نبود جز قدح اندیشه.
جاگسن : این قدح دامبل..
ولدمورت حرف جاگسن رو قطع می کند: خودم می دونم.
و همچنان به قدح و لوله های درون صندوق که مطمئنا خاطرات دامبلدور بودند نگاه می کند...

ورود جاگسن، عکس العمل لرد و توجیهات جاگسن...همه خوب بودن...ولی یه اشکالی این وسط وجود داشت.سوژه اصلی.نوشته شما سوژه رو منحرف کرده.داستان اصلی فراموش شده.اینو بدون توجه به پست بعدی میگم.در پست شما ماجرای کلاس و مرگخوارای تازه وارد که سوژه اصلی بوده فراموش شده و به ورود جاگسن و قدح اندیشه دامبلدور پرداخته شده.این جریان میتونست یه سوزه جدید خوب باشه.ولی نباید وسط یه سوژه یگه داده میشد.چون اونقدر جای کار داره که میتونه سوژه ای رو که در جریانه تحت تاثیر قرار بده.اصولا باید سعی کنین سوزه اصلی رو هر طور شده حفظ کنین.مثلا شما میتونستین ورود جاگسن و بقیه چیزها رو توضیح بدین و در آخر پستتون سوژه رو به مسیر اصلیش برگردونین و بگین که مثلا کلاس بعدی فلان کلاس بود... که شخصی که قصد ادامه دادن داره بتونه به ماجرای اصلی بپردازه.


ظاهر پستتون بد نیست.بی نظمی خاصی نداره.بعضی جاها یه فاصله کوتاه میتونه تاثیر گذار باشه...مثلا:

نقل قول:
ولدمورت و روزیه بلافاصله با دیدن چهره جاگسن چشمانشان گشاد شد.
گویا او را می شناختند ولی ازکجا؟!
جاگسن ماسکش را در دستش می گیرد و تعظیم می کند: لرد به سلامت باشد.من رو به خاطر اجرای کروشیو ببخشید.

ولدمورت و روزیه بلافاصله با دیدن چهره جاگسن چشمانشان گشاد شد...گویا او را می شناختند ولی ازکجا؟!

جاگسن ماسکش را در دستش می گیرد و تعظیم می کند: لرد به سلامت باشد.من رو به خاطر اجرای کروشیو ببخشید.


در حالت کلی و بدون در نظر گرفتن سوژه پستتون خوب بود.


موفق باشید.


_______________________________

لودو

اژدهای مخوف ارباب

شما دیگه چرا؟!
تو انجمن خانه ریدل درخواست نقد شهر لندن رو میکنین؟!

تو انجمن خصوصی مرگخوارا براتون نقد میکنم.

آتشین باشید!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.