نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر
نسخه موبایل
دامبلدور میگه: این که چیزی نیست! و یک سنگ رو میذاره لای ریشش. ریش رو عقب میکشه و ول میکنه. سنگ میخوره به طاووس سفید مالفوی و تا پریوت درایو میره. دامبلدور لباسش رو در میاره و با دوبنده میره کنار سارا و اونم فیگور میگیره.
تدی که گرگینه شده بود میاد و یک سنگ رو با پنجولش میگیره و پرتاب میکنهو سنگ فاوکس رو تا هاگوارتز شوت میکنه ( ناسلامتی بچه منه ها!)
به همراه سارا میرن پیش گرابلی وای میستن.
مورگانا داخل حفره تغییر شکل میده و داخل تونل میدوه تا به لرد میرسه.
مرگخوار ها به دریچه رسیدند. بلاتریکس با خود شیرینی جلو دوید و دریچه را باز کرد تا لرد خارج شود. لرد و پشت سرش مرگخوار ها از تونل خارج شدند. اتاق ها را پشت سر گذاشتند تا به حال رسیدند. طبق معمول بلاتریکس در را باز کرد تا لرد وارد شود.. جیمز و تدی به باغ رفته بودند تا تمرین دوئل کنند و سارا و گرابلی مشغول مطالعه بودند.
همین که ولدمورت وارد شد سارا فریاد زنان گفت: شما چه جوری فرار کردید؟
- مرگخوار ها که 4 برابر بودند چوبدستی کشیدند و سارا و گرابلی را هدف گرفتند. - به تو مربوت نمیشه اوانز! تسلیم شید.
تورو سالازار من رو ببخش كه همش مزاحمت ميشم
هيچ يك از مرگخواران صحبت نميكردند و تكان نميخوردند و تنها چيزي كه تكان ميخورد ، شعله هاي آتش بود و ماري كه در قفس درخشانش ، پشت سر لرد تاريكي چنبره زده ميزد و در پيچ و تاب بود .
لرد اجازه ي حرف زدن رو به هيچ يك از مرگخوارها نداد .
- خب ، بلا ، لوسيوس ، رودلف ، سيسي و اين عملي .
اون قصد داشت در صورتي كه دادگاه بر عليه او راي بده ، به دادگستري حمله كنه ولي بعد از مدتي فكر كردن ، اتحاد با دامبلدور رو بهترين راه دونست بنابراين تصميم گرفت تا با دامبلدور متحد بشه .
مورگانا پرسيد : ارباب ، ميشه نقشه تون رو به ما هم بگيد .
ولدمورت : ...
کاشی ها مرمرين ساختمان، ديوار های شكسته شده و ترك برداشته شده، اما تميز، سفيد و طلاكاری شده، با ظاهر بيرونی ساختمان هيچ تناسبی نداشتند.
و دید با چندین مرد که نقاب های مشکی به صورت دارن درهال دوئل اند.
روفوس به سرعت وارده معرکه و طلسمی را به سمت یکی از مردان سیاه پوش فرستاد
رفوس و ترورس طلسمی را به سمت یک مرد فرستادند و مرد نقش بر زمین شد.
لوسيوس به سختي آب دهانش را قورت داد و گفت : خب ما غذاي زيادي تو كشتي داريم ، نيازي به جنازه نيست .
- يعني اينكه به اين آدما غذا بديم ؟
لوسيوس با حركت سر حرف رودلف را تاييد كرد .
-تو اینجا چیکار میکنی رودولف؟
شنیدن صدای لرد سیاه در آن کلبه تاریک رودولف را کاملا شوکه کرد.
بلا به حدي عصباني شده بود كه ميخواست آنيتا رو خفه كنه.
بلا خواست براي مورفين كروشيو بفرسته ولي دراكو جلوي اورا گرفت .
بلا:فردا میاین طرف کوه های هاگژمید
مارکوس رو جلو چشماتون تیکه تیکه می کنیم.
بیب بیب بیب
روونا با حالتی نا امیدانه و پریشان به همگی نگاه کرد.سرش را تکانی داد و گفت:مارکوس زندست.
خانه ریدل
روونا:اما اسمشونبر اونو گروگان گرفته.
آی آی ...ببین باسمر چه کرده این جوجه آبدارچی.بلا بلا دستمال بده؟
لرد تو دستمال فین میکنه بعد دستی بر روی سرش که می کشه و بعد می گوید:بگو!
بلا:بفرمایید مای لرد. ارباب می تونم 1 سوال ازتو ن بپرسم؟
بلا:آخه چرا می خواین این سالوس رو() رو به آبدارچیا پس بدین؟
لرد بادی به غبغب میندازه و میگه:مورگانا رو با 1 طلسم شبیه این پسره کردم .به جا اون مورگانا رو بهشون میدیم.و بعد اون میتونه مگی رو بکشه.ما هم این جوجه رو می بریم تو سیاه چال.
