نقل قول:
در واقع دامبلدور فقط فهمید{مي دونست} که ولدمورت دنبال جیمز و لیلی میگرده ولی اون از چرا{چطور} بلافاصله بعد از مرگ لیلی و جیمز به گودریک هالو رفت ؟ از کجا میدونست؟!ایا شانسی بود ؟!
خيلي ببخشيد...شايد من حواسم نبود...كي گفته دامبلدور"بلافاصله" بعد از مرگ پاترها ميره به گودريك هالو؟؟؟؟؟!!!!!!!يعني من يادم نمياد كسي اينو گفته...تازه اگه بلافاصله رفته اونجا پس چرا هري رو نبرده...و اصلا چرا هاگريد رو فرستاده كه هري رو بياره؟؟؟؟!!!!!!!
فكر كنم لاوندر درمورد رفتن آلبوس به اونجا اشتباه كرده...چون در كتاب اول هم،دامبلدور ميره خونه ي دورسلي ها، تا هاگريد هري رو بياره اونجا.
اما دركل اين كه چطور دامبلدور "بلافاصله" از اتفاقات گودريك هالو باخبر شده، من 2 تا نظر دارم:
1.يا با استفاده از يه سيستم جادويي ،خونه ي پاترها رو به دفترش(يا خودش)يه جوري مرتبط كرده...كه در زماني كوتاه با اطلاع بشه.مثل:آژير دزد گير مشنگها كه به پليس 110 وصل ميكنن!
اين رو از كتاب،تو خاطره ي ولدمورت{دركتاب7 فصل رازباتيلدا:17}بخونيد وبه جاهايي كه با " " مشخص كردم بيشتر دقت كنيد:
نقل قول:
(ولدمورت)...در حياط {خونه ي پاترها} را هل داد وباز كرد "صداي غيژغيژ مختصري" بلند شد،اما جيمزپاتر آن را نشنيد!...
از آستانه ي در گذشته بود كه جيمز با سرعت وارد هال شد.كارش آسان بود...بسيار آسان...حتي چوبدستي اش را نيز برنداشته بود..._ليلي،هري رو بردار و برو!خودشه! برو! فراركن! "من معطلش ميكنم"...
"معطل ميكنم؟با دست خالي و بدون چوبدستي؟!!"............او از پله ها بالا رفت.با اندك لذتي به صداهايي گوش داد كه زن "در تلاش براي سنگر گرفتن" در اتاق ايجاد مي كرد...او نيز چوبدستي يي با خود نداشت..چه قدر ابله بودند،چه خوش خيال،فكر ميكردند "امنيتشان" در دست "دوستانشان" است، فكر ميكردند سلاح را ميشود لحظه اي از خود جدا كرد...
به زور در را باز كرد صندلي و جعبه هايي را كه عجولانه پشت در روي هم چيده بود،با يك "حركت نرم چوبدستي" اش به كناري انداخت.و زن آنجا ايستاده بود و كودك در آغوشش بود.با ديدن او،پسرش را در تخت كودكي در پشت سرش گذاشت و دستهايش را از دو طرف باز كرد ،"انگار فايده اي داشت"،انگار با پنهان نگه داشتن كودك از ديد او،"اميدوار" بود خودش به جاي كودك برگزيده شود...))
من ميگم ممكنه دامبلدور در حياط رو به سيستم جادوييش متصل كرده باشه(!!!) تا بلافاصله از هجوم ولدمورت باخبر بشه و شايد بياد كمك...دقت كردين؟جيمز و ليلي همش ميخواستن ولدمورت رو معطل كنن...شايد منتظر كمك دامبلدور بودند!چرا كارهاي بيهوده ميكردن تا جلوي ولدمورت رو بگيرند؟؟و قرارگرفتن واژه ي "امنيت" كنار "دوستان" يه سوال براي من به وجود مياره و يه نتيجه گيري:منظور ولدمورت(اينا تو ذهن ولدمورت بود،ديگه!) از دوستان چه كساني بود؟؟(به جز دم باريك:پيترپتي گرو...اگه منظورش پيتر بود ،اصلا چرا "دوست" رو جمع بسته؟؟)و امنيت تا قبل از مرگ دامبلدور(براي خواننده ي كتاب)مترادف بود با:...دامبلدور! آيا دامبلدور دوستي نبود كه بايد امنيتشان را تامين ميكرد؟؟
2.به سادگي هر چه تمام تر:باتيلدا باگشات رو گذاشته بود براي كشيك و باتيلدا بهش خبر داده...چون بهش اعتماد داشت و خونه اش هم نزديك خونه ي پاترها بود.(همانطور كه خانم فيگ(؟)رو گذاشته بود جلو خونه ي دورسلي ها تا هواي هري رو داشته باشه)