باشد تا جغد به سیاهی فضله بپاشاند!!!لرد که به طور خوفی تعجب کرده بود ، میاد دستشو میکشه رو گلوی استر...
_
هممم اون بوقی فروشنده یک چیزایی در مورد استارس پادامور یا یک همچین چیزایی گفت ... ؟ اوهوم؟
خونه گریمولدفرررررررش( افکت سیفون
)
دامبلدور از دستشویی میاد بیرون و آنیت رو میبینه که هی با چوب دستیش بازی میکنه و هرچند ثانیه یک عدد لرد بوقی خز و خیل ، از تهش میاد بیرون.
دامبل :
چه می کنی آنیت؟
آنیت روشو بر میگردونه و تازه دامبل متوجه میشه که آنیت غرق در اشک و گریه است.
دامبل : دخترم ... دخترم... چی شده ؟
آنیت چوبش رو میندازه زمین و زار زار گریه میکنه!
_ دامبل ... دامبل ... من عاشق ولدی بودم! من عاشقش بودم! چرا باید از گابر خوشش بیاد؟پاترونوسم به گابر نمیرسه! هـــــــــــــی!
دامبدور با قیافه ای ترحم انگیزانه به آنیت نیگاه میکنه.
پارک حومه شهر!ولدی دوباره همه ی موهاش ریخته و خشانت قبلیش برگشته ، میخواد استر رو طلسم کنه که استر منوش در میاره ، بلافاصله هم لرد میخسبه سرجاش !
استر : بتمرگ همینجا کچل! میخوای میتونی بیای گابر رو بگیری!
ولدی :
دیگه حالم از هرچی محفلی و ایناست به هم میخوره! الان هم میخوام برگردم!
استر دکمه ای از منوش رو میزنه ، لرد کله پا میشه و همینجوری پرواز کنان در کمال خفت و خواری به سمت خونه ریدل پرواز کرد.
داخل خونه ریدلصدای لرد شنیده شد.
_ آهای بلا ... بیا اینجا!
صدای بلا شنیده شد.
_ یره ما کار داروم!(
)
ولدی : بله؟ از کی تا حالا اینقدر بی ادب شدی؟بعداً رسیدگی میکنم! بلییییز! بیا اینجا!
قیافه عصبانی بلیز در آستانه در ظاهر میشه.
_ کچل دو دقیقه نمیتونی منو راحت بزاری به حال خودم؟
ولدی :
بهع! چرا اینقدر به من توهین می کنین؟
بلیز : به خاطر اینکه اینقدر بوق تشریف داری ... میری با یک پسر محفلی قرار مدار میزاری!تو زدی رو دست آلبوس !
دیگه آبروی مارو از بین بردی ... دیگه آبرویی هم بین ما نداری ... خفت داری!
بلیز در رو محکم پشت سرش میبنده و ولدی رو با این شکل (
) تنها میزاره.
صحنه سیاه میشه و توضیحات آخر داستان نوشته میشه.
دو ماه بعد از خواری لرد ، وی را در حالیکه در یکی از نوانخانه های ماگلی ها بود پیدا کردند.
آنیتا دامبلدور هرگز نتوانست به عشق واقعی خود برسد .
در سال 1996 ، اسم لرد ولدمورت ، به عنوان اسگل ترین جادوگر تاریخ در سایت رولینگ زده شد.( جادوگر ماه بوده بوقی (