هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۱۹ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
از کارخانه ی روغن سازی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
برنامه:ورزشی
مجری:خب طی خبری با خبر شدیم تیمی دیگر به جمع تیمهای کوییدیچ جادوگران اضافه شده و باعث افتخار است که جادوگران نماینده ای از قزوین داشته باشد...بسیار عالیست..آفرین به همتتان...جوانها و نوجوانهای قزوینی که در کوچه و خیابان بازی میکنند پاهای برهنه ..اینک دارای امکانات بسیار پیشرفته ای میشوند که مردی خیرخواه از تبار روستاهای دوردست قزوین این باشگاه رو بنا نموده است و شامل انواع سیستمهای پیشرفته هواکشی..توالت ها و سرویس های بهداشتی..و... هست!...و همچنین به گوش ما رسیده است که چندی از تیم ها احساس خطر کرده اند به علت سبکی که این تیم بازی میکند که بسیار بسیار خطرناک است که از موسس این باشگاه پرسیدیم که چرا خطرناک بازی میکند این تیم؟؟.
اسنیپ: به علت اصلیتی که در قزوینیها وجود دارند و سرشتشان این گونه است که خطرناک بازی کنند ....حالا مشکلیه داری دادا؟
مجری:
مجری:حالا میتوانید مثال بزنید نوع بازیشونو؟

مجری:


برای عضویت در تیم روغن سازی قزوین کافیست فتو کپ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۵۶ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
از اون بالا جغد میایَ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 286
آفلاین
رستگاری در 23:59.59 ثانیه


این پیام های بازرگانی تمو شو نبودن و هی پشت سره هم میومدن...

کارخانه ریش سازی سرژ با انواع مختلف ریش از قبیل ریش مرلینی،ریش سرژی،پروفسوری, استادی, فر،و غیره با دستگاهای تمام اوتوماتیک بدون دخالت دست ریشی بسیار مناسب برایتان میسازد.ریش سازی سرژ...

غیژ...غیژ...بوق...بوق (قابل توجه کسانی که علاقه شدیدی به بوق زدن دارند اینم بوق آخر من...بوق ...بوووق)

یرو برو بیرون دارن میبینند ما رو...برو مردیکه...اهم...اهم...سلام عرض میکنم به شما شنوندگان عزیز امیدوارم خوشحال و سروحال باشید.
امروز هم قصد داریم با یکی از خوبای جادوگران صحبت کنیم.اما اول یه شرح از فعالیتهایشان میگم:
بگمن در سال 18/6/1383در سایت ظحور کردند البته با شناسه آلبوس دامبلدور که توانست وارد ایفای نقش شود ایشون در آن زمان شروع به فعالیت در انجمنهای هری پاتری کردند و به دلیل کم تجربه گی نتوانستند در قسمت ایفای نقش به خوبی فعالیت کنند.اما در انجمنهای غیر رولی توانستند شهرتی بسیار بدست بیاورند.ایشون در تابستان 1384 تاپیکی به نام میتینگ برای شهرستانی ها به وجود آورد که در مدت کوتاهی به چنان طرفدار میان تاپیکهای دیگرپیدا کرد و مورد تو جه قرار گرفت ، و میرفت که اولین میتینگ رو در یکی از شهر برگزار کند که با بی میلی مدیران مواجه شد و دست از کار کشید.مدتی بعد مدیران شناسه او را گرفتند و به یکی از ناظران دیگر دادن تا بیشتر از این شخصیت استفاده بشه.
ایشون بعد از این کار مدتی به جادوگران نیامد اما مدتی بعد با یه شناسه جدید دوباره ظحور کرد.با این شناسه کم کم پله های ترقی رو پشت سره هم پیمود. بعد از مدتی توانست مدیریت ارتش الف دال رو به همراه کس دیگری بر عهده بگیرد او توانست با مدیرت خوب و تاثیر گذارش ارتش را به یکی از گروهای پر قدرت جادوگران رساند وتا حالا هم این ارتش همچنان پر قدرت جلوه میدهد.پس از آن با همراه یک نفر دیگر مدیریت سازمان ورزش و تفریحات جادویی رو بر عهده گرفت و بعد از مدتی با صحبتهای فراوان با یکی از مدیران توانست انجمن زمین کوئیدیچ رو ایجاد کند و شروع به فعال کردن این انجمن تازه تاسیس کرد اما در این مدت با مشکلی بدی روبه رو شد ونتوانست مدتی به جادوگران سر بزند و به همین خاطر از مدیریت انجمن کوئیدیچ کنار گذاشته شد و شخص دیگه ای بر تخت مدیریت آن انجمن نشست ،اما او باز بعد از برگشت ناامید نشد و جزءداوران جام جهانی شد اما در مدت کوتاهی از این سمت نیز خودشو کنار کشید و وارده یکی از تیمها جام شد تا بیشتر فعالیت کند در کوئیدیچ و توانست در مدت کمی بازیکنان مشحوری رو وارده تیم کند و جزءیکی از قدرتهای مسابقات باشد و در جام جهانی شرکت کند.
اما در این میان هم به عنوان ناظر انجمن هاگوارتز و کمک مدیر مدرسه انتخاب شد و شروع به فعالیت کرد و کم کم سری میان سرا درآورد همچنین در ترم جدید به عنوان معلم درس پیشگوئی انتخاب شد ایشون قبلا نیز به عنوان معلم در دفاع در برابر جادوی سیاه در هاگوارتز تدریس میکردند. اما در همین جلسه اول در درس پیشگوئی چنان بازدیدی از کلاس شد که تا کنون این همه شاگرد در چنین کلاسی اتفاق نیفتاده بود. پس چندی نیز به عنوان یکی از ناظرای محفل ققنوس انتخاب شد . ولی تا خواست شروع به فعالیت کند در عرض چند ساعت از این سمت کنار گذاشته شد.و به جای ایشان کس دیگری رو به این سمت جای دادن.
اما ایشون با اعتراضش از از مدیریت هاگوارتز ،معلم درس پیشگوئی,کاپیتان تیم کوئیدیچ دراگون,مدیریت ارتش الف دال،عضو محفل ققنونس استعفا داد و قصد دارد ماننده آرتیکوس دامبلدور رستگار شود.
حالا هم قصد داریم با ایشون مصاحبه میکنیم.

- گوینده: جناب اوتو بگمن میتونم بپرسم دلایل رفتن از جادوگران رو بیان کنید
- بگمن: خوب دلایلش واضح است اگر کمی تفکر کنید متوجه میشوید.
- گوینده : میشه بگید شما چرا از نظارت محفل کنار گذاشته شدید؟
- بگمن : خوب نمیتونم بگمن، اما فقط اینو میگم که "دستهایی پشت پرده باعث کنار گذاشته شدن من از این سمت شدند"وگرنه همه میدوند که هیچ ناظری با ویرایش یک کلمه از یک پست از نظارت کنار گذاشته نمیشود...
گوینده: خب حالا کجا خواهید رفت؟!!
- بگمن: به کشورم میرم پیش استادهایم همچنین مدتی در جنگل خودم به همراه ارتشم استراحت میکنم.(ارواح سفید)
- گوینده: منظورتون از مدتی چیه؟مگر باز بر خواهید گشت به اینجا؟
- بگمن: احتمالش زیاده و ممکنه هماننده آرتی دیگر از رستگاری تلخ خسته شوم و حوس بازگشت به سرم بزند.اما اگر برگردم دیگر اون اوتو بگمن گذشته نخواهم بود و به کل عوض خواهم شد و هیچ نشانی از اوتو بگمن گذشته نخواهم داشت. فقط گذشت زمان این را نشان میدهد.
گوینده:!!!!
- اوتو:فقط از اینجا از دوستان: پرفسور کوئیرل،ریبوس هاگرید،سوسک،گلیدروی لاکهارت،دارن الیور فلامل،سارار اوانز,هدویگ،لوییس لاوگود،جسیکا پاتر,دراکو مالفوی،ادی ماکای,و دوستان دیگه که شرمندم اسمشون رو نیاوردم.تشکر میکنم.
بعد ناگهان لبخندی تلخ بر لبانش نشست انگار که به زور چهره اش را اینطوری میکرد و بعد از چند لحظه نوری خیره کننده به وجود آمد و او را بلعید و بعد از چندلحظه صدایی ماننده شکستن چیزی آمد و اوتو ناپدید شد و فقط زراتی از او باقی مانندن. انگار نه انگار که چند لحظه پیش اینجا اوتو بگمن نشسته بود...

...خدا حافظ


فعلا با این حال میکنیم...


شخصیت جدید


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
شب شعری با مرگ خواران


با سلام به شما بینندگان عزیز ...امشب در خدمت شما هستیم با برنامه شب شعر و امشب به میان جمع کثیری از مرگ خوازان اومدیم تا برنامه ایی رو به طور مستقیم و زنده تقدیم شما کنیم.با ما همراه باشید.

دوربین می ره رو تک تک مرگ خوار ها و وقتی همگی آمادگیشون رو اعلام می کنن اولین نفر با علامت سر ارباب لرد ولدمورت کبیر شروع به خواندن ابیتاش می کنه!

این شما و این هم مرگ خواران!


پیتر پتی گرو:

ما سیاهیم و سیاهی ها رواست
ملت و دولت برای لرد ماست
رعشه اندازد وجودت ای سپید
نام ما را بشنوی از چپ ز راست


آناکین مونتاگ:
ارباب بگو که جانم فدا کنم
لب تر بکن که من این دینم ادا کنم
تنها بگو که به سیخ کشم من که را
از زندگی کدام سپید من جدا کنم


ماروولو گانت:

ای لرد عزیز ای سپهدار
تاریکی و ظلمت ای اقتدار
سارا نشان بده مرا ای بزرگ
بر صلیب من کشمش یا که به دار


لیلی اوانز:

این سیاهی لرد و تاریکی برایم هست دوام
او بگوید من بگیرم انتقام
گرچه پخ هم بکنی سپید ها مردند
مزش آن بود که تو دستور دهی بر اعدام


تیکا:
ای لرد قار قار می کند کدام کلاغ
یا که هی داد می زند و از که می گیرد سراغ
دستور بده تا که بکوبم آن انجمن
یا که بگو بکوبم بر سرشان پتک داغ


پروفسور کوییرل:

ای همرهان کثیف نکنید خونتان را
آخر ندارد ارزش این سپیدان را
تقدیرشان یک آواداکودارا و بس
رخصت دهید که نفس کشند آنان را


مورفین گانت:

دل لک زده ارباب برای جنگ
مثل برگ بیفتن از درخت چه قشنگ
یا که شکنجه دهم سپید تا ابد
مهلت ندم که نیست جای درنگ


بلیز زابینی:

شهاب شهامت تو را بس
ای قدرت جهان تو هستی فقط نفس
آوای تو شکافت تن آفاق را
مردن به پای تو فقط بس مقدس


بلاتریکس لسترنج:
فرمان بده ای بزرگ ، انقلاب
نقاب برکشم و کنم عذاب
وقتش کی است بگو جان بخواه
چشمان من پر از اشتیاق ودل بی تاب


مورگان الکتو:

گرفته خیال آنها را در آغوش
آخر نفهمیدم سوسکن یا که موش
آنها را که خلق کرد؟ می دانم
اکسیر مغز را بکرد او فراموش


ماروولو گانت:
زمزمه سر ده ، کن تو اشاره
ده دفعه مرده بازم دوباره
سفید پشمک یا اون خفنزه
پیوست به تاریخ شد یه خاطره


آناکین مونتاگ:

این جوجه های سوگلی
چه چه می کنن مثه بلبلی
با هم می خونن دومبولی
با هم می گن قوقو قوقولی


پروفسور کوییرل:

ای کوچولوهای سپید و شیرین
کمی خوش بگذرانید در این آخرین
بچشید لحظه ایی طعم نفس را
که این شام آخر بود آخرین



در همین هنگام ارباب لرد ولدمورت کبیر از جا بلند می شود و به پاس تشکر از پارکابی دوستان شب شعر امشب را تمام می کند!



ارباب لرد ولدمورت کبیر:

ای دوستانم ، ای تمام مرگ خواران
لذت ببردم من از ابیاتتان
خوب می دانم که بیتابید و بس
لیک باید خون بریزیم ما فراوان


هر آن که را کشتید کشتید آفرین باد
در هم بکوبید سر دهید آوای بیداد
اما گذاریدش کنار آن آلبوسی را
زیرا که می خواهم چشد او داد و فریاد!



اما در همین هنگام آلبوس دامبلدور که مشخص نیست چطوری وارد اینجا شده از پشت صحنه فریاد می زنه:


آلبوس دامبلدور:

تنها پیام مهم دهید ای سیاهان
کار من شدست به دنبال این و آن
خیال نکنید که ولتان کردیم ها
به سفید هم رحم نکردم در این جهان


***

سامانتا ولدمورت:
حال می خواهم بدانم کدام سپید
جرئت دارد شعر آرد پدید
حسابی بکردیم مایه تان جامعه
که شما باشید تا بفهمید


سامانتا ولدمورت: و این بیت آخر رو هم تقدیم می کنم به کل برو بچس سفید اعم از محفلی ، الف دالی ، وایتکسی و غیره!


سپیدی به نزد من آمد سر تا پا مست
با حسرت و سوز و ترس کنارم بنشست
چون قصه قدرت خویش با او گفتم
لرزید و رمید و رفت و نالید و شکست!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
طرز تهیه چمن ورزشگاه

طرز تهیه این چمن به صورتی است که شما باید یک نفر که شناسه اش شباهات زیادی به چمن دارد را انتخاب کنید...
توجه داشته باشید این عضو ارزشی حتما باید در تیم خزهای آجاس عضو باشد...

این عضو را گرفته و روی تختی می اندازید...
قبل از آن گذری به آداس بیندازید...و وردنه ی اداسی ها را از آن ها قرض بگیرید...

سپس شخص مکذور را روی سطحی ساف و صیقلی بیندازید...سپس با وردنه سعی در پهن کردن او کنید...

روی دماغ او تمرکز زیادی داشته باشید چون دماغ این فرد گنده س و باید حسابی با وردنه پهن بشه...

پس از پهن شدن کافی کاربر ارزشی شماره 19248 او را توسط عده ای از دوستان خود بگیرید و در جایی مناسب برای بازی فوتبال چهن نمایید...
سپس او را به مدت 1 ماه آبیاری کنید تا به اصطلاح چمن های آن به خوبی پرورش یابند...
سپس سعی کنید چمن ها رو به طوری مرتب برای بازی کوتاه کنید...زیرا در بعضی قسمت ها چمن بیشتری رویش می کند...

حال می توانید یه توپ بردارید...و شروع به بازی کنید!!


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵

ایوان چمبرزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۹:۴۲ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 72
آفلاین
طرز طبخ كفتر

با سلام خدمت شما بينندگان عزيز و دوستاران شفيق برنامه اشپزي اين قسمت طرز طبخ كفتره ... در ابتدا بايد بگم بهتره كفترتون از نوع ققنوس باشه
اخه گوشتت خيلي لذيذ تره..بله
اشپز در همين هنگام به ققنوس ميتي كه كف ديگ بود اشاره كرد!
در ابتدا به مدت يك ساعت ققنوس را در اب جوش يا 100 درجه مياندازيد كه پرهايش كنده شود در صورتي كه كنده نشد به اساني با يه كارد حسابشو برسيد سپس دل و رودشو برزيد بيرون به جز قلبش كه خيلي خاصيت داره براي پر پشت كردن سيبيل ريش و مو خوب است در ضمن مغزشم خيلي مفيده اما خوب مغزش اونقدرا بزرگ نيست كه استفاده كار امدي دشاته باشه

خوب پس از اين نوبت به طرز طبخ ميرسد

اول يه كم كف ظرف را چرب ميكنيد كه كفتره بهش نچسبه
سپس كفترو توش ميندازيد كمي اب يخ روش ميريزيد ليمو و گوجه و هر چيزي هم كه دستتون اومد بهش اضافه ميكنيد و ميذاريد كه بپزه

طرز تهيه سالاد ريش سرژ

چند خال ريش سرژ كه در همه جا يافت ميشه را با حرارت كم روي اجاق گاز ميسوزونيد و سوخاري و اينها ميكنيد برا تزيين غذاي كفترتونم بسيار مفيده اين غذا خيلي مورد علاقه وبمسترانه و روزي دو سه تا از اين جور غذا ها ميخورن


[img]http://


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
قُق بازی به زودی می آید

برنامه یه ساعت یک هنرمند...

الکسا پشت میزی نشته و در حال صحبته...
الکسا:امروز در خدمت یک مهمان هنرمند هستیم...گروهی جدید به نام قُق بازی در حال تشکیله که ما از رییس این گروه آقای دکتر ققنوس دعوت کردیم تا برنامه ی ما حضور داشته باشن...آقای ققنوس لطفا...
ققنوس:با سلام خدمت ببیندگان عزیز...مژده گروه قُق بازی رو چند روزی که تاسیس کردیم و چند تا آهنگمون رو به عنوان تک آهنگ به مردم می دیم...

الکسا:اونوقت آهنگ های شما مضنونش چی بید...

دکتر ققی:خوب بیشتر آهنگ ها حذبی و سیاسی هستن...من سعی می کنم به مدیرا ربطش ندم...

الکسا:پس ما کی منتظر اهنگ های گروه شما باشیم

دکتر ققی:گفتم که به زودی...

الکسا:اهم...میشه اعضای گروهتون رو نام ببرین...

دکتر ققی:بله چرا نمیشه...
ققی کیفسون،سرژ ریشِن،ادی جِی جِی و حمید قیز جَل

الکسا:اولین آهنگتون در چه مورده؟!!

دکتر ققی:قطعا به احترام مقدس ترین مقدس ها برای حذب است!!

الکسا:از حضور شما در این برنامه خوشحال شدیم...و امید واریم اولین کسایی باشیم که آهنگتاون رو از حذب تیوی تقدیم می کنیم...

دکتر ققی:با تشکر از محبت های شما...ما اولین آهنگومون را با پست پیشتاز شرکت hedoyg برای شما می فرستیم...

الکسا:ممنونیم...به عنوان آخرین حرف برای بینندگان چه حرفی دارین...

دکتر ققی:جوونای عزیز از مشروبات الکلی و سیگار دوری کنید...دوری از مواد مخدر...و دوری مهم تر از همه دوری از ساحره های آداس

الکسا:با تشکر از شما که به برنامه ما اومدین خدانگهدار!!!

دکتر ققی:خدا نگهدار شما!!


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
حذب تي وي تقديم ميكند:

ورزش و سلامتی

-: به نام خدا. با سلام و عرض احترام خدمت بينندگان عزيز حذب تي وي، بنا بر اين شد كه امروز را به سلامتی بگذرانيم. ورزش، كليد سلامتی ست عزيزان. تن خودتون رو با ورزش زنده كنين
صدايي با لحني شاعرانه: بله، شاعر ميگه به ورزش گراي و سرافراز باش، كه ورزندگي مايه‌ي زندگي‌ست...
-: بله.. واقعا من وقتي صبح بيدار مي شم و اين هواي خنك رو حس مي كنم، يه نفس عميـــق مي كشم و ميگم: امروز روز ورزشه.خب. امروز قراره به جاي اون دوستان هميشگيمون كه حركات رو انجام مي دادن، يه مهمون افتخاري داشته باشيم...
و دوربين سمتي رو نشون ميده كه كرام روي يه تشك آبي رو چمنا نشسته: با سلام خدمت بينندگان عزز، بنده افتخار دادم كه وقت گرانبهاي امروزم رو در اختيار ورزش، اين دوست اعتياد قرار بدم.
-: دشمن اعتياد
كرام: بله، درست مي فرمائيد. اميدوارم كه حضور مبارك من به انجام بهتر حركات صبحگاهي كمكتون كنه.
-: بله، اميدواريم. خب، آغاز مي كنيم، يه آگهي ببينيم بعدا شروع كنيم، با ما باشيد...

»»» دادام راامم دارا رام رااام رارارا«««
شركت چكش سازي سرژ و دايي ، براي تيم ملي حذم تار كبود، آرزوي موفقيت مي كند. كارخانه 7ي چكش سازي سرژ و دايي
»»»دادام راامم دارا رام رااام رارارا«««

-: خب. حركات نرمش امروزمون اختصاص داره به حركات فني كه حسابي بدنو حال مياره و تو حركات يوگا هم پيش زمينه‌ي خوبيه
كرام:

**در خوابگاه مديران**
موناليزاي ريشو و سيبيلو: مــا. كرام چرا رفت آخه؟ من بهش گفتما نره، گوش نداد كه. مي گفت مگه حذب تي ويه؟ گفتم اخه شايد اون باشه. گفت نه دعوتنامه از حزب تي وي بود.
عله: هوووم. مثه اين كه اون طور كه بوش مياد امروز بايد به فكر يه وبمستر ديگه باشم.
ريموس: آخه من نمي دونم اين نمي فهمه اصلا نبايد بره تلويزيون؟ دفعه قبلم قيافه ش رو به اون ريخت در اوردن...
عله: ولش كنين بابا، بشينين نرمشتون رو بكنين.
و همه مي شينن رو زمين

** در پارك سبز مختص نرمش**
مجري مي شينه رو تشك قرمز و صحبت ميكنه: خب عزيزان، حركت اول ما براي آماده شدن براي حركات پيچيده تر، اسمش فيتيله ميخه. پاي چپ مياد پشت گردن و و پاي راست ميره فاصله بين پاي چپ و بدن رو پر مي كنه و سر هم مي ره فاصله زمين و پاي راست رو پر ميكنه.
كرام: ... آقا تو رو خدا ما رو بيخيا شو.
در اين حين مجري همين حركت رو به سادگي انجام داده آروم ميگه: عمو كارت رو بكن آبروت جلوي تماشاچيا ميره ها.
كرام شروع ميكنه به زور مي خواد حركت رو انجام بده. پاي چپ رو مي بره پشت گردن و... قرچ
كرام: آييي... پام، اخ...
و به پشت ولو مي شه رو زمين.
صداي خنده و قهقهه از توي دوربين فيلمبرداري به گوش ميرسه...
كرام: آي... برانكارد بيارين. آخ...
مجري بلند مي شه مي ره بالا سرش و طوري كه توي دوربين ديده نشه يه لگد مي خوابونه تو صورتش...
كرام: آييييييي... وحشيا. همه تون رو حذف كاربر مي كنم. فقط بذارين برنامه تموم شه. آخ... واي.. ننه
مجري: خب.. مثل اين كه فرد مورد نظرمون به مشكل برخورده. شايد با تشويقات شما روحيه بگيره...
صداي تشويق از توي دوربين فيلمبراداري مياد...
كرام پا مي شه مي شينه و ميگه: من متعلق به همه شمام. خب بريم جناب
-: خب. حركت دوم كه يه ذره سخت تره... به رو، يعني روي سينه رو زمين دراز مي كشيم و پاها رو از عقب مياريم قبل مي كنيم دور گردنمون. به اين شكل: ( تصوير رو روي يه وايت برد مي كشه و خودش مي شينه كرام رو تماشا ميكنه)
كرام: آقا خودت برو آخه من ببينم چجوريه.
-: نه.. اين بار مي خوام ملت ببينن كه بدون من هم كارا جلو ميره...
كرام: آقا ما رفتيم. بيخيال ما شو..
-(آروم): بشين سر جات. محبوبيت زياد ميشه...
كرام مي شينه: قورت
دراز مي كشه و آروم شروعع ميكنه به انجام نرمش... آروم آروم انجام ميده و جلو ميره:
قرچ... خرچ قرچ قروچ... قيچ... تاق.. بوم
كرام: آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاييي... آآآآخ
-: خب بينندگان عزيز، اميدوارم روز سالم و پرشاطي رئ بعد از انجام اين دو حركت آرامش بخش داشته باشين. همه تون رو به خدا مي سپارم. تا ديداري بعد خدانگهدار...
-------------------------


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
از کارخانه ی روغن سازی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
برنامه:آشپزی
مجری:اسنیپ
آشپز:اسنیپ
کسی طعم غذا رو میچشد:اسنیپ
تهیه غذا:

اسنیپ:خوب امروز میخوام پختن غذایی رو به شما یاد بدم که تا حالا نخوردید
توجه:*افرادی که فشار بالا و قند خون دارند و چاق هستن و چربی زیاد د این غذا توصیه نمیشود

مواد لازم:10 کیلو چربی جامد
10 کیلو چربی مایع
1 عدد سوسک
1 عدد تخم کفتر(تخم مرغ نه@@)

خب اول یک قطعه سوسک زنده برمیدارید سپس به شاخکهای آن نگاه میکنی و چندین عکس یادگاری با آن میندازید سپس یک عدد دمپایی(سایز 32 به بالا) برداشته و با استفاده از کف آن به نمیکره ی شرقی مغز سوسک ضربه میزنید طوری که به قول معروف بشود شپلخ
10 کیلو روغن چربی جامد را با مایع مخلوط کرده و سپس هم میزنیم توجه کنید رنگ آن باید سبز شود!
تخم کفتر را شکونده و داخل آن میریزیم و هم میزنیم ...سوسک را قطعه قطعه کرده و هر قطعه را در قسمتی از این ظرف میریزیم....

اسنیپ:غذا آماده است
نظرات و پشنهادات خود را و غذایی که دوست دارین رو به من بگین تا براتون طی برنامه ای تدارک ببینم!


برای عضویت در تیم روغن سازی قزوین کافیست فتو کپ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
خبر فوری

امروز هدی اعلام کرد که با تمام توان به جنگ لرد سیاه بدجنس خواهد رفت
هدویگ که جغد هری پاتر (پ ق ب ب ب)((پسری که قرار بود برگزیده باشد)) بود در ادامه گفت:من باید انتقام صاحبم و دامبلدور رو از لرد سیاه بگیرم و در این راه حاضرم همه بال و پرم را از دست بدهم
او خاطر نشان ساخت که:برای جنگ با لرد باید از همه اسلحه ها استفاده نمود و من خودم را کاملا آماده مبارزه با لرد کردم
در زیر عکسی از هدویگ میبینید!!

تصویر کوچک شده


[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

فایرنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۵ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۱
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 253
آفلاین
حذب تي‌وي تقديم مي‌كند:

«جام بلورين...!»

دوپس دوپس ديپ دارام دياپش ديپ....................!
چراغا آروم آروم روشن مي‌شن و ازتوي يه در كوچولو، مجري شاد و شنگول مي‌پره بيرون...
مجري:خوب...بينندگان عزيز...سلام...!اميدوارم روز خوبي رو تا اينجا پشت سر گذاشته باشيد...مسابقه‌ي جام بلورين، بار ديگر شما رو به خودش جلب مي‌كنه، و البته اين بار با جايزه‌اي خيلي بزرگتر از هميشه...! هاهاها...!با ما باشيد...اين شما و اين جام بلورين...!!!
يه تصوير كه روش نوشته بود "جام بلوري" و به جاي "ن" ش يه دونه توپ خوشگل بلورين بود، پارازيت وار مياد و رد ميشه و مجري دوباره پديدار ميشه كه پشت تريبون ايستاده و داره با تلفن ور ميره...!
مجري:خوب...مثه اينكه ارتباط ما با يكي از هم‌وطنان گرامي، يكي از مردم غيور اين مرز و بوم، برقرار شده...بله...آقاي "سرژ تانكيان" در پشت خطه...آقاي تانكيان...به تلفن ما، خوش اومدين...!خواهشمندم اگه صحبتي با بينندگان دارين، لطفا زود باشين تا مسابقه رو برگزار كنيم...
سرژ:سلام...!خوب بريم سر مسابقه...!
مجري يه كم منتظر مي‌مونه، من‌مني مي‌كنه و بعد ميگه: خوب...يكي از اين پنج تا كارت رو انتخاب كنين...!
بعد پنج تا كرت رو از توي سطل آشغال مياره بيرون و در حالي كه پشتشون به دوربين بود، رو هوا نگه مي‌داره...
سرژ ميگه: اون...!
مجري يكي از ابروهاش رو مي‌بره بالا و ميگه:كدوم...؟
سرژ:اون ديگه...!
مجري:خوب كدوم...؟
سرژ: بابا...! همون از سمت راست دوميه...!
جري:آهان...!
كارت رو برعكس مي‌كنه و با صداي بلند فرياد مي‌زنه: كريچ بلورين...!!! اينه جايزه‌ي شما اگه ببرين...!كريچ بلورين...!
و با اشاره‌ي كوچيك دستش، سه تا كماندو مي‌دون بيرون تا كريچ رو دستگير كنن و بيارن...
مجري لبخندي مي‌زنه و ميگه:تا اونا كارشون رو انجام بدن، ما بريم سر مسابقه‌ي اصلي...خوب...يه عدد لطفا بين 3 تا 10 انتخاب كنين تا نوع مسابقه‌تون معلوم بشه...!
سرژ:6...!
مجري زيرچشمي به كاغذش نيگا مي‌كنه و در حالي كه خيلي سعي مي‌كرد صداش هيجان‌انگيز جلوه كنه اما موفق نمي‌شد، با صداي بلندي ميگه: به...! مسابقه‌ي "دروايشن!"
سرژ:هان؟
مجري لبخند زيبايي مي‌زنه و با ماژيك رو وايت بورد مي‌نويسه: "Dero Ation"...!
سرژ:چي ميگه...؟
مجري:اشكالي نداره...حالا آشنا ميشين...بريم...!
تصوير يه لحظه سياه ميشه و بعد يه تصوير كامپيوتري دو بعدي كه يه رينگ بوكس بود، ظاهر ميشه...!
يه حبابي گوشه‌ي تلويزيون مياد كه توش مجري با لبخندي مليح نشسته...مجري ميگه:خوب...مسابقه اينطوريه كه مديرا و وب‌مسترا همگي با هم مي‌ريزن سرتون و شما بايد باهاشون مقابله كنين...و البته بايد بگم كه مسابقه‌ي خيلي ساده‌ايه و شما حتما از پس همشون بر مياين...البته سخت‌تر از اين مسابقه، درست كردن كاركترهاي دشمن بود كه به دليل قبافه‌هاي عجيب و غريب و غيرعاديشون، سخت بود...ولي به هر حال...وقتي همه رو زمين زدين، غول بازي كه عله باشه از طاق(تاق؟) ميفته و بايد با اون بجنگين...كه البته اينم كار خيلي ساده‌اي...تنها كاري كه بايد بكنين اينه كه بگين اين كاراكتره چي كار كنه...فقط كافيه يه كاري رو بگين بكنه چون كامپيوتريه و هركاري كه دلتون خواست براتون انجام مي‌ده...خوب...حاضرين...؟!
سرژ:البته...!
شمارش معكوس با عدداي بزرگ و پفكي انجام ميشه و بازي شروع ميشه...
يهو همه‌ي وب‌مسترا و مديرا از همه طرف مي‌دون طرف كاراكتر سرژ بدبخت...
سرژ:چپ چپ...برو...زود باش ديگه...برو به چپ..!
يهو صداي كفي از اون‌ور خط مياد:نه بابا...! اول كريچ رو بزن...اون كه كاري نداره...! برو راست ...بدو...!
در حالي كه كاراكتر بدبخت سر جاش مونده بود و نمي‌دونست چي كار كنه، دشمن هي نزديك‌تر ميشد...!
آخرش يه "جيززز...!" ازا ون‌ور تلفن مياد و معلوم مي‌شه ذهن سرژ جرقه زده...
سرژ:يه ميله‌وس بذاروس وسطيوس، بچرخيوس عينوس ماتريكسيوس...البتيوس اولشيوس يه عينكيوس آفتابيوس بزنيوس...!!!
كاراكتره يه عينك آفتابي خوشگل مي‌زنه، يه ميله از تو جيبش در مياره، با آرامش اون رو وسط رينگ جاسازي مي‌كنه،دودستي مي‌گيرتش و شروع مي‌كنه به چرخيدن...!با سرعت مي‌چرخه و وقتي مديرا و وب‌مسترا كه اصلا نمي‌فهميدن اين داره چي كار كنه، مي‌رسن بهش، هركدوم يه لگد جانانه ازش تحويل مي‌گيرن و پرواز مي‌كنن و مي‌رن اون بالا بالاها ستاره مي‌شن...!!!
مجري:هوراااااااااااااااااا...شما مرحله‌ي اول رو گذرونديد...ماشالا...واقعا جاي تشويق داره...براوو...!
كفي كه تحت تاثير قرار گرفته بود، از اون ور خط فرياد مي‌زنه:آقا برو مرحله‌ي بعدي...نمي دوني چه حالي داد...!
تصوير پاكسازي ميشه و فقط كاراكتر سرژ اون وسط مي‌مونه كه داره نفس‌نفس مي‌زنه...بعد يهو صداي انفجار مياد و يه آتشفشان مي‌پره وسط...!
سرژ و كفي كه از جثه‌ي عظيم عله تعجب كرده بودن،مي‌خواستن شروع كنن به مـــا كشيدن كه يهو مي‌بينن عله داره نزديك مي‌شه...!بدنش آتش‌فشان بود و فقط سرش عين سر آدم بود...
سرژ:بابا جان...آتشفشانه داره بهت نزديك ميشه و تو داري بر و بر نيگاش مي‌كني...؟ بروئوس جلوييوس فوتيوس كنيوس...!
كاراكتره خيلي سريع جلو ميره، جلوي عله مي‌ايسته و با ملايمت شروع مي‌كنه به فوت كردن...
همين كه اولين فوت كاركتر سرژ به عله مي‌رسه، عله پرواز مي‌كنه و مي‌ره اون بالابالاها و چون داغ بود و بزرگ هم بود، خورشيد ميشه...!
‌صداي خنده‌ي سرژ و ققي و صداي زدن به قدش از اون ور خط مياد و تصوير برمي‌گرده سر مجريه...مجري كه از شدت جو و ذوق نمي‌دونست چي كار كنه، شروع مي‌كنه به دست زدن...!
بعد با هيجان مي‌گه:خوب...شما برنده‌ي مسابقه‌ي جام بلورين شديد...تبريك مي‌گم...و حالا نوبت به جايزه مي‌رسه...
برمي‌گرده و به كريچ اشاره مي‌كنه كه سر تا پا با طلسم قفل شده و چشاش از شدت خشم سرخ سرخه...!
خنده‌اي مي‌كنه، چوب‌دستيش رو مي‌كشه و ميگه:بلورينيوس...!
تو يه لحظه‌ي كوچولو، كريچ كوچولو، تبديل ميشه به كريچ كوچولوي بلورين...!
سرژ كه گويي زياد از جايزه‌شون خوشش نيومده بود، با بي‌ميلي مي‌گه:خوب الآن ققي مياد مي‌بره جايزه...ممنون...كاري باري..؟!
مجري براي بار آخر لبخند مليحي مي‌زنه، و بعد ميگه:نه...مرسي...ديگه كاري ندارم...سلام برسون...! راستي ممنون كه تو مسابقه شركت كرديد...!
سرژ:خواهش...باي..!
تق...! تلفن رو قطع مي‌كنه و ت صوير ققي رو نشون مي‌ده كه با بلندپروازي داره مي‌رسه به محل صدا و سيما...! ققي ميره تو، كريچ بلورين رو با يه پاش بلند مي‌كنه و مياد بيرون و ميره...!
مجري برمي‌گرده طرف دوربين، يه لبخند مليح ديگه مي‌زنه و ميگه:خوب...ممنون كه تا اين لحظه با ما بوديد...اميدوارم از اين مسابقه‌ي لذت بخش آقاي تانكيان خوشتون اومده باشه...فعلا شما رو به خداي بزرگ مي‌سپارم...فعلا خدانگهدار همه‌تون...تا هفته‌ي بعد، خداحافظ...!
برگشته بود كه از اون در كوچيكه بره بيرون، كه يهو صداي مهيب سقوط و شكستن چيزي مياد...! و بعد:
قوهاهاهاهاها...!!!


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.