توی خونه ی محفلیها
دامبلدور در حال دادن نرمش به اعضای محفله.
دامبلدور:حالا یک... دو ...سه... بیا حالا چپ... راست... چپ... بیا
الستور با چشم داغونش به دامبلدور نگاه میکنه و میگه:آلبوس به نظرت اینکارا چه کمکی به هری میکنه؟
دامبلدور:یه عضو خوب محفل همیشه باید بدنش رو فرم باشه.
لوپین از اونور اتاق در حالیکه دستش دوره کمرش میگه:ولی الان یکی به هری حمله کنه و بکشتش هیچکس نمیفهمه.
دامبلدور:چرا میفهمه؟
لوپین:کی میفهمه؟
دامبلدور:هیچکس
محفلیها:
بالاخره بعد از یک ساعت و چهل پنج دقیقه محفلیها دامبلدور رو متقاعد میکنن فردی رو برای نگهبانی بفرسته توی کوچه.
دامبلدور:باید قرعه کشی کنیم.
الستور مودی از جیبش چندتا کاغذ هم اندازه در میاره و اسم همرو روش مینویسه و هم میزنه و لوپین یه اسم رو از توش در میاره:
دامبلدور
دامبلدور:قبول نیست اینا توطئس که ولدمورت منو بکشه بعد شما بی دامبلدور میشید چجوری میخواید شکستش بدید؟
محفلیا:
دامبلدور:باشه میرم
درون کوچه
لوسیوس در حالیکه داره با دقت همه جارو نگاه میکنه به بقیه مرگخوارا:بچه ها اون پیرمرده سوژه ی خوبیه بریم گیریمش.
مرگخوارا همه به نشانه ی موافقت سرشونو تکون میدن.
بلاتریکس به سمت پیرمرد که از قضا دامبلدور بوده حرکت میکنه:ببخشید پدر جان شکلات میخوای؟
دامبلدور:نه
بلاتریکس:نسکافه؟
دامبلدور:نه
بلاتریکس:هویج؟
دامبلدور:نه
بلاتریکس:چیپس باتو؟
دامبلدور:از هرچی که گذشت از چیپس باتو نمیشه گذشت.
بلاتریکس دست دامبلدور رو میگیره و میبره به سمت خونه ی مرگخوارا...
__--------------------------------------------------------
ببخشید اگه بد شد اولین پست رولم بود و به هر حال باید از یه جایی شروع میکردم.
ویرایش شده توسط دكتر فيلي باستر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۱۰:۱۵:۱۲