هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
توجه: از هرکسی برای تکلیف اول 2 نمره کم کردم، بخاطر این بود که ازتون خواسته بودم توی رول این کاربردها رو نشون بدین، نه این که فقط نام ببرین.


ریونکلاو

ربکا لاک وود: 18+5+5=28
تکلیف دوم و سومتو خیلی دوست داشتم. خیلی بامزه بودن.

گابریل دلاکور (ارشد): 20+5+5=30
عالی بود واقعا. توپ پلاستیکی؟

ریموند: 17+5+4=26
لطفا رولتون رو قبل از ارسال یه بار بخونید. حیفه بخاطر چیزای ریزی مثل "روزه" به جای "روز" رولتون به هم بریزه.

گریفندور:

اما دابز: 18+4+4 = 26
خوب بود. استفادت از بینز رو خیلی دوست داشتم. یه کم بعضی جملات رو کش داده بودی ولی در کل بد نبود.

پالی چپمن(ارشد): 20+5+5=30
حتی استاد خالی هم میدونست توی انگلستان بیابون وجود نداره.

اسلایترین:

یولا بلک: 18+3+3=24
البته که چندشش میشد.
تکلیف دومت خیلی مبهم بود. اصلا نفهمیدم چی شد. تکلیف سومت هم به هم ریخته بود.

هافلپاف:

سدریک دیگوری(ارشد): 18+5+5=28
لهم کردی؟ لهت میکنم. بد نبود سدریک، فقط یکم میونه تو با شکلکا بهتر کن.


ویرایش شده توسط رکسان ویزلی در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۶ ۲۰:۲۹:۵۳

رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸

Polly-Chapman


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۴ جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
از من دور شو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین. 20



پالی تلسکوپش را بار دیگر وارسی کرد. تکلیف کلاس نجوم و ستاره شناسی این بود که تفاوت دیگری بین تلسکوپ ماگلی و تلسکوپ جادویی بیابد؛ اما نتوانست چیزی بیابد.
وقتی که تقریبا ناامید شده بود، دکمه ای روی تلسکوپ، توجهش را جلب کرد. چیزی روی آن دکمه حک شده بود.

نقل قول:
فقط برای شرایط اضطراری


اما از آنجایی که پالی کنجکاو بود و معمولا به این چیزها توجهی نداشت، بدون فکر دکمه را زد. از درو تلسکوپ دست هایی به بیرو جهمیدند و او را محکم به تلسکوپ، بستند.

- شمارش معکوس شروع می شه! 4، 3، 2، 1... پرتاب!

تلسکوپ به آسمان پرتاپ شد. سرعتش آنقدر زیاد بود که پالی حس می کرد تمام بدنش در حال کشیده شدن است.
چند دقیقه بعد پالی متوجه شد که تلسکوپ در سیاره ای فرود آمده است.

- به سیاره پوتانا لوتانا خوش آمدید.
تلسکوپ این را گفت و از زمین بلند شد. رفته رفته از محل فرود دورتر شد.
پالی نمی دانست در این موقعیت حساس، چه کار می تواند بکند. او در این سیاره غریب بود و حتی نمی دانست چگونه از آن خارج شود. نگاهی دوباره به فضای کوچک سیاره انداخت؛ آن قدر کوچک بود که با چند قدم بلند می توانست، کل سیاره را دوربزند. بنابراین همان جا نشست تا راه حلی بیابد؛ اما حداقل می دانست تکلیف نجوم شناسی را انجام داده است.


۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین. ۵

تعمیر کار فلک زده؛ گشنه، تشنه، بی آب و غذا، در بیابان بزرگ و بی انتها گم شده بود. او تا به حال در عمرش بیابانی ندیده بود و حتی نمی دانست راه بازگشت به خانه کجاست. گویا جغرافی تعمیر کار در زمان هاگوارترز نیز ضعیف بوده است، زیرا نمی دانست که در انگلستان بیابانی وجود ندارد و او در کشور دیگری به سر می برد.
چندی نگذشته بود که جایی خوش آب و هوا در بیابان دید. اما وقتی که نزدیک تر شد، فهمید سرابی بیش نبوده است.
چند بار همین اتفاق افتاد و تعمیر کار بدبخت، گیرسراب افتاد. اما در بار آخر با دیدن برکه آب و درختان کنارش گول نخورد و از کنار آن گذشت؛ درحالی که این بار دیگر سرابی در کار نبود و این جادوی مرلین، برای جادوگران گم شده در بیابان بود.

۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵

رکسان؛ ترسان و لرزان، زیر درتخت سنگی پنهان شده بود. آن قدر وحشت کرده بود، که حتی نمی دانست کی و با چه سرعتی خودش را به تخته سنگ رسانده و زیر آن پنهان شده.
زمانی که حس کرد ترسش پایان یافته است؛ قصد رفتن کرد؛ اما هر چه راه رفت نتوانست راه لاس درس را بیابد.
زمانی که از پیدا کردن راه ناامید شد، ناگهان چیزی به یادش آمد.
- من که یه جادوگرم؛ راحت می تونم خودمو غیب کنم.
رکسان این را گفت و در چشم بهم زدنی غیب شد.


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸

محفل ققنوس

ریموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۰ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۵۸:۵۷
از میان قصه ها
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 317
آفلاین
۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین. 20


مدت ها از خریدن تلسکوپ جدید آملیا میگذشت و اونقدر عشق و علاقه ی بین آملیا و تلسکوپ جدیدش زیاد بود که تا سال ها هیچ یک از اعضای محفل این دو عاشق رو جدا از هم ندیده بودن!

زیر اون همه نگاه محبت آمیزی که بین آملیا و تلسکوپ یه چشمش رد و بدل میشد، کمک همه ی محفل هم دلبسته ی تلسکوپ آملیا شده بودن و حالا دیگه اونم عضوی از محفل به حساب می اومد!
اما... هنوز هم دست کسی به جز آملیا به تلسکوپ نرسیده بود و همه ی محفل در حسرت یه نگاه از بین لنز های پر پیچ و خم تلسکوپ بودن!

روزه ها میومد و میرفت و از عشق آملیا به تلسکوپش چیزی کم نمیشد، در عوض حسرت محفلی ها برای استفاده از تلسکوپ کمکم داشت به فراموشی سپرده میشد تا اینکه یک روز...

یک روز یا بهتر بگم یه شب از راه رسید که عشقدونی آملیا سرما خورده بود و برای مدت کوتاهی از تلسکوپ فاصله گرفته بود!

این فرصت بهترین موقعیت استفاده از تلسکوپ برای محفل بود!

پس همون شب هنگام که آملیا برای اولین بار زیر نور ستاره ها مشغول زُلیدن به ستاره ها نبود، جماعت ذوق زده ی محفل پاورچین پاورچین با لباس خواب های کَل و گشادِ مالی دوز، راهی پشت بوم محفل شدن!

از پشت سر دامبلدور همه به نوبت سرک میکشیدن تا به تلسکوپ آملیا نگاهی بیندازن اما...
دست اولین محفلی که به تلسکوپ خورد صدای بلندی، بلند شد!
صدا از خود تلسکوپ در میومد و آژیر بلندی بود که قصد داشت آملیا رو پیدا کنه و ازش کمک بگیره!
محفلیون که گیج شده بودن، خیلی سریع و همون طور پاورچین پاورچین از همون راهی که اومده بودن برگشتن اما درب پشت بوم هم قفل شده بود!

روز بعد که عشقدونی آملیا حالش خوب شده بود، با عشق و علاقه ای که توی صورتش موج موج میزد راهی پشت بوم شد که...

که پشت درب پشت بوم نگاه آملیا به پوستر تلسکوپی افتاد که مدت ها پیش خریده بود، و هنوز هم اون پوستر خاطره انگیز روی همون درب پشت بومی چسبیده بود که آملیا شب های زیادی رو با آرزوی اون تلسکوپ، با چشم خالی به ستاره ها خیره میشد!

(جادویی ترین تلسکوپ قرن
تلسکوپی مجهز به دزدگیر متصل به درب پشت بام محصولی جدید از تلسکوپ فروشی جادویی دیاگون)




۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین. ۵


تعمیر کار که به دستور پروف خالی راهی دور دست های خارج از کلاس شده بود، به افق های دور نزدیک میشد!
افق های دور هم که ویزیتور داشتند شتابان به استقبال تعمیر کار شتافتند.
این بدو اون بدو، افق بدو تعمیر کار بدو...
بعد از لحظه ی وصال تعمیر کار و افق و در اثر اصابت بوسه ی عاشقانه ی این دو محبوب، رعدی به هوا خواست و هم افق دور و هم تعمیر کار رو غیب کرد.

۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵

پروفسور خالی مدت ها میشد که بین شن ها میدوید، اینقدر دوید و دوید و دوید تا جایی برای قایم شدن پیدا کنه که آسمون پرستاره روشن شد و ترس خالی ریخت، به عبارتی حتی فراموش کرده بود از چی ترسیده و یا اینکه وسط یه بیابون بی آب و علف با پای برهنه چه کار میکنه!

پروفسور از این که یادش نمیومد اونجا چه کار میکنه شروع به ترسیدن و دویدن کرد، اونقدر دوید و دوید که شب شد!

شب که شد...(با ریتم نخونین آواز که نمیخونم!)
پروفسور خالی سرگردون تر از قبل که به یاد نمیاورد که برای چی فرار میکنه، روی شن های سرد بیابون نشست و نگاهی به آسمون پرستاره انداخت و با خودش مرور کرد که چرا تنهای تنها، این بیرون داره به ستاره ها نگاه میکنه و بعد دوباره بلند شد و شروع به ترسیدن و دویدن کرد...

در افسانه ها اومده که اینقدر پروفسور خالی روز و شب توی بیابون ها ترسیده و دویده که اتوبان دو بانده ای زیر پای پروفسور ایجاد شده که از طرف موسسه ی ساخت و ساز های برتر جهان، جایزه نوبل دریافت کرده! اما هنوز خبری از پروفسور خالی نیست و همین باعث شده که جایزه نوبل وِل معتل توی همون سازمان باقی بمونه!


ویرایش شده توسط ریموند در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۱ ۲۲:۰۵:۱۵


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
سلام پروفسور خالی!

۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین.

سدریک بر کف اتاقش نشسته و به بسته ی تلسکوپ مقابلش خیره شده بود. تلسکوپی که پروفسور خالی گفته بود حتما آن را برای این جلسه و انجام تکالیفشان از کوچه دیاگون بخرند.

بسته را باز کرد و تلسکوپ را بیرون آورد. ظاهرش چندان تفاوتی با تلسکوپ های ماگلی نداشت؛ فقط کمی سنگین تر بود و چند میله نازک و کوچک در بالایش دیده می شد. دکمه ی تقریبا بزرگِ قرمز رنگ و نرمی نیز روی دسته اش وجود داشت.

پس از گذشت چند دقیقه که تلسکوپ را در دستش ورانداز کرد، دفترچه راهنمایش را برداشت تا از طرز کارش سر در بیاورد. صفحه ی اول دفترچه درمورد ویژگی ها و قابلیت های تلسکوپ بود و در صفحات بعد به چگونگی کار کردن با آن پرداخته بود.

صفحه اول را باز و شروع به خواندن کرد:
- تلسکوپ جادویی "مَجیکوپ" به شما این امکان را می دهد که هنگام رصد ستارگان، سیارات و اجرام فضایی، از هر آنچه که به نظرتان جذاب بود، عکس گرفته و در لحظه با سایر جادوگران و ساحرگان به اشتراک بگذارید.
همچنین مجیکوپ به شما توانایی برقراری ارتباط صوتی و تصویری را با موجودات فضایی اعم از کوچک و بزرگ، در هر مکان و موقعیتی، می دهد.
مجیکوپ دارای قدرت زومی بینهایت است که مطابق با میل مصرف کننده اش و در حدی که او می خواهد زوم می شود و هیچ محدودیتی در این باره ندارد...

سدریک از ادامه ی خواندن ویژگی های تلسکوپ صرف نظر کرد و صفحه را ورق زد. صفحه ی دوم روش کار کردن با تلسکوپ را آموزش داده بود:
- برای عکسبرداری از ستارگان، سیارات و اجرام آسمانی در هنگام رصد، کافی است لنز مجیکوپ را نود درجه در جهت عقربه های ساعت بچرخانید تا دوربین های ریزِ تعبیه شده در اطراف لنز، شروع به عکاسی کنند. برای به اشتراک گذاشتن عکس ها نیز باید با صدای بلند خواسته ی خود را برای مجیکوپ شرح دهید؛ بلافاصله عکس ها چاپ شده و از شکافی در پایین خارج می شوند و توسط جغدهای پرورش یافته ی خودِ تلسکوپ که با شنیدن خواسته شما بیرون آمده اند، به مقصد برده می شوند.

صفحه را ورق زد و به خواندن ادامه داد:
- اگر می خواهید در لحظه با موجودات فضاییِ ساکن سیاره ای ارتباط برقرار کنید، کافی است دکمه ی قرمز رنگ موجود بر روی دسته را به آرامی فشار دهید و اندکی صبر کنید. با فشردن دکمه، ابتدا مانیتور کوچکی از بالای مجیکوپ بیرون می زند که برای برقراری ارتباط صوتی و تصویری است، سپس لوله ی خمیده ای نیز از پایین بیرون می آید که صدای شما را به سیارات دیگر منتقل می کند. برای بهتر منتقل شدن صدا، بهتر است دهان خود را به لوله چسبانده و حرف هایتان را بصورت فریاد بیان کنید و از آهسته صحبت کردن بپرهیزید.
میله های نازک موجود در بالای مجیکوپ نیز برای قدرت زوم بینهایت آن قرار گرفته اند که هنگام لمس کردنشان، همچون مردمک چشم عمل کرده و گشاد می شوند. هر چه سرِ این میله ها گشادتر شود، مجیکوپ بیشتر و بیشتر زوم می شود. برای بیشتر گشاد شدن سرِ میله ها باید آنها را نرم تر و ملایم تر لمس کنید؛ هر چه لطافت بیشتر، گشادی نیز بیشتر! توصیه ی ما برای ایجاد این لطافت...

سدریک متن را نیمه کاره رها کرد. طاقت نداشت تا برای امتحان کردن تلسکوپ جدیدش با آن همه ویژگی، بیشتر صبر کند. پس دفترچه راهنما را کناری انداخت، به سرعت تلسکوپ را برداشت و از اتاقش خارج شد تا تکلیف پروفسور خالی را به بهترین شکل ممکن، انجام دهد.

۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین.

تعمیرکار که مرد بسیار حرف گوش کنی بوده و در زمان هاگوارتزِ خودش، شاگرد نمونه و ممتاز سال شده و ‌مقام ارشدی را نیز از آن خود کرده بود، حالا سرپیچی از دستور یک استاد را، کاری زشت و ناپسند می دانست.
بنابراین تصمیم داشت که تا دستور پروفسور خالی را تمام و کمال اجرا نکرده، از حرکت باز نایستد. می خواست آن قدر برود تا طبق حرف پروفسور، به بیرون کلاس رسیده و آنجا منتظر بماند.

اما از آنجایی که کلاس در بیابان تشکیل شده و بیرون نداشت، تعمیرکار همانطور رفت و رفت تا بالاخره پس از گذشت چند روز، خسته شد و خود را تسلیم سرنوشتش که بلعیده شدن توسط ماری کبری بود، کرد و درنهایت، خشنود از این که در لحظات پایانی عمرش نیز درحال اجرای فرمان استادی بوده است، جان به جان آفرین تسلیم نمود و با لبخندی ملیح در گوشه لبش، از دنیا رفت.

۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین!

پروفسور خالی پس از انتشار جرقه های رنگی ناشی از جادو از چوبدستی اش، آن را همراه با جیغی وحشتناک به هوا پرت کرد و خود به سرعت زیر تپه ای شنی در نزدیکی اش، پنهان شد.

با وجود این که ذره های ریز شن در دهان و دماغ و دیگر سوراخ های صورتش فرو می رفتند و دچار کمبود اکسیژن و تنگی نفس شدید شده و احساس خفگی می کرد و وزن دانه های بسیار زیادِ شن در بالای سرش بر او سنگینی می کرد، اما باز هم حاضر نبود تا زمان دفع خطر، مخفیگاهش را ترک کند.

صدای شاگردانش را از بالای سرش می شنید که نامش را با صدای بلند فریاد می زدند و به دنبالش می گشتند. اما او تا وقتی که از امن بودن چوبدستی اش اطمینان حاصل نمی کرد، از آنجا بیرون نمی رفت.

مدت زیادی گذشت و شاگردانش خسته شدند و دست از صدا کردن او کشیدند. سکوت همه جا را در بر گرفت. پروفسور خالی در این فکر بود که نکند چوبدستی تمام شاگردانش را از پا در آورده باشد؟ نکند در نبودِ او همه ی آنها را کشته باشد؟ اگر اینطور بود، پس چه خوب که در اینجا مخفی شده و خود را از دیدِ چوبدستی قاتل دور نگه داشته بود!

رکسان در همین فکرها بود که ناگهان برخورد جسم سختی را با فرق سرش احساس کرد. یکی از شاگردان پایش را روی سر او گذاشته و آن را له کرده بود. در همین لحظه که چیزی نمانده بود در اثر فشار وارد بر سرش جان بدهد، شاگرد مذکور پایش را برداشت و به سرعت شن های آن قسمت را کنار زد.

چیزی نگذشت که با فریادی بلند رو به دیگر شاگردان اعلام کرد:
- هی بچه ها، پروفسور رو پیدا کردم! اینجا بود؛ زیر شن ها.
سپس به کمک بقیه، پروفسور خالی را بیرون کشیدند و تلاشِ بی فایده شان برای این که او را قانع کنند چوبدستی کاملا بی خطر است را، از سر گرفتند.


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۱ ۱۵:۵۸:۴۶

فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۸

یولا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۸ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۴۲ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸
از تو جیب مردم..
گروه:
کاربران عضو
پیام: 11
آفلاین

۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین. ۲۰


یولا مانند همیشه با بی تفاوتی از کلاس استاد خالی بیرون آمد.
البته حالا که فکر میکرد ، میدید هنوز هم در بیابان است اما تنها!
اگر استاد خالی بود ، میترسید...(سپس به یاد آورد که باید از این درس نمره بگیرد.) یعنی چندشش میشد!
حرف های استاد در مغزش زنگ میزد!
-تلسکوپ جادویی، خیلی قابلیتها داره که تلسکوپ عادی نداره. مثلا ظاهرشون کمی فرق داره. یا حتی، قدرت دیدش، خیلی بیشتره. میخوام قدرت دید تلسکوپتون رو امتحان کنین. تلسکوپاتون رو در بیارین و...

اگر این تلسکوپ انقدر خوب بود ، یعنی ارزش زیادی هم داشت!
تلسکوپ جادویی را از هودی از بیرون کشید و با دقت آن را برسی کرد.
تلسکوپ ، بیشتر شبیه لوله ی دستمال توالت بود تا تلسکوپ!
فقط رنگش خردلیه متمایل به آبی چمنی بود!
یولا تلسکوپ جادویی را بر روی چشمانش گذاشت و به آسمان نگاه کرد.
-وایی واقعا راست میگفتن جادوییه ها!..آسمونو مشکیه؟ وایی اون نقطه هارو نگاه! ستارن؟
عه ماه هم که هست!

یولا سعی کرد تلسکوپ را کمی دقیق تر کند ، اما تلسکوپ چیزی برای دستکاری نداشت و ساده بود!
با این حال یولا تصمیم گرفت وقتی از بیابان خارج شد ، تلسکوپ را در انبار وسایل با ارزشش پنهان کند.
غافل از اینکه شئ در دستش واقعا یک لوله ی دستمال توالتی بود که از دستشویی وزارت خانه دزدیده بود ، نه تلسکوپ جادویی!

سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین. ۵


تعمیر کار در حالی که در بیابان برای خود قدم میزد ، تلسکوپ جادویی را از جیبش درآورد!
او تلسکوپ را از یک دزد ، دزدیده بود و حالا شاه دزد شده بود!
تلسکوپ را روی چشمش گرفت و به آسمان خیره شد.
وی پس از آنچه در تلسکوپ جادویی دید ، متحول شده و بسیاری ستاره را کشف کرد!
سپس پیشگو شد و به نوستراداموس شهرت یافت و زندگی پر بار خود را گذرانید!

. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵


رکسان بسیار سعی کرد تا در بیابان خودرا قایم کند اما بیابان جایی برای پنهان شدن نداشت!

رکسان تنها بود.رکسان از تنهایی میترس...چندشش میشد!
پس خود را در زیر شن های بیابان مدفون کرد.
اما دقیقه ای نگذشته بود که باد تندی وزید و ذره های شن هم از او فرار کردند!
و رکسان باز هم ترس..چندشش شد!
سپس دستی را روی شانه اش احساس کرد.
تعمیرکار بود،
که حالا نوستراداموس شده بود!
تعمیر کار لبخندی زد.
-منو تو تنها نیستیم چون کههههه...خدا با ما نشسته ، چای مینوشه!(قسمتی از آهنگ ابی راموس)


ویرایش شده توسط یولا بلک در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۳۰ ۲۳:۴۴:۲۸

عاشق جیباتم!
دیوونه ی رداتم!

« یه ارباب دارم شاه نداره...

»شناسه قبلی:دیانا کارتر


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین.


همین‌طور که جادوآموزان تلسکوپ‌هایشان را روی زمین نصب می‌کردند و آسمان را رصد می کردند، گابریل هم چند تا سوراخ روی پلاستیک بزرگی که درونش ایستاده‌بود ایجاد می‌کرد.
- داشتم خفه می شدم!

از ابتدای آمدنشان به کویر، او با این پلاستیک راه می‌رفت تا مبادا شن‌های ریز بتوانند وارد کفش‌هایش شوند یا به لباس‌هایش بچسبند و او با این کمبودِ امکانات نتواند آن‌ها را نابود کند.
- خب، حالا دو تا سوراخ بزرگتر برای دست‌ها!

و در نهایت، گابریل هم توانست تلسکوپش را روی زمین بنشاند و مشغول انجامِ تکالیف شود.
- خب، حالا بیا با هم ستاره‌های نامتقارن رو پیدا کنیم و به سمتشون آواداکداورا بفرستیم تا آسمون رو از وجودشون پاک کنیم!
- این تسترال بازیا چیه؟

گابریل از جا پرید. او دورتر از همه‌ی جادوآموزان ایستاده‌بود و کسی کنارش نبود.
- این صدای چی بود؟
- من!

نگاهِ گابریل معطوف به تلسکوپ شد.
- اومدیم دور از بقیه که در سکوت کارمون‌و بکنیم، تلسکوپمون هم سخنگو شد!
- من به تو چکار دارم آخه؟ تو کارتو بکن!
- پس حرف نمی‌زنی دیگه؟
- معلومه که نه!

و ساکت سر جایش ایستاد و رو به آسمان کرد.

- مرلین رو شکر. حالا... صورت فلکیِ رو پیدا می‌کنم، تو کتاب نوشته‌بود خیلی قشنگه!
- نه بابا اون‌جوریام نیست که.
- تو مگه نگفتی حرف نمی‌زنم؟
- چیزی نگفتم که...
- خب، حالا می‌رم سراغِ ستاره‌ی قطبی! می‌گن پر نور ترین ستاره‌ست!
- چرت می‌گن، نتونستن ستاره‌ی پر نور تر پیدا کنن، الکی یه چیزی پروندن.
-
- ببخشید، دیگه واقعا ساکت می‌شم.

گابریل چشم‌غره‌ای به‌ طرفی که حدس می‌زد صورتِ تلسکوپ باشند رفت.
- وای اون ستاره‌رو! چقدر قشنگه!

کمی با ذوق به‌طرفِ ستاره‌ی موردِ نظرش نگاه کرد اما ناگهان سرِ تلسکوپ چرخید.

- تو چرا این‌جوری می‌کنی؟
- خب خودت گفتی حرف نزن.
- چه ربطی داره؟
- می‌خواستم بهت بگم اون ستاره قشنگ‌تره.
- می‌شه تو چیزی نگی اصلا؟
- غلط کردم.
-

گابریل این‌بار، امیدوارانه چشمش را روی تلسکوپ گذاشت تا ستاره‌های مورد علاقه‌اش را با جزئیات ببیند؛ اما به محضِ اینکه مشغول تماشای ستاره‌ی دیگری شد، دوباره سرِ تلسکوپ صد و هشتاد درجه چرخید.

- آخ! تو چه مرگته؟
- این یکی واقعا خط قرمزِ منه.
- چی؟
- همین ستاره‌. من اصلا ازش خوشم نمیاد، یکی دیگه رو نگاه کن!
- یعنی چی که ازش خوشم نمیاد؟
- یعنی نمیاد دیگه‌! این‌همه ستاره، گیر دادی به این؟
- اصلا تو چرا حرف می‌زنی؟ چرا انقدر فضولی؟
- اولا، من ژن برترم. دوما فضول نه، کنجکاو!
- ژن برتر؟
- آره دیگه، من تماما اصیل و جادویی‌ام. نکنه انتظار داشتی شبیهِ بقیه‌ی تلسکوپا باشم؟ بین ما اصیلا و جادوییا، با ماگلیا و گندساخته‌ها باید یه فرقی باشه یا نه؟
- مگه تلسکوپا هم از این چیزا دارن؟
- معلومه که دارن!
-
- اون‌جوری نگاه نکن، اون ستاره اصلا. هم زشته هم مزخرفه. بیا اصلا خودم یه‌دونه برات پیدا کنم.




۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین.
۵

تعمیر کار که به طرف افق پیش می‌رفت، ناگهان افق نیز به طرفِ او پیش آمد و او را بلعید. چند دقیقه‌ی بعد جادوآموزان کلاس ستاره شناسی او را می‌دیدند که به‌صورت معلق در جو در حالِ حرکت و پیش‌روی است؛ همه برای او دعا کردند که بتواند زندگیِ خوبی در کره‌ی ماه، یا سیاره‌ها برای خودش بسازد. رابستن هم قول داد که به فک و فامیلش سفارش او را بکند.



۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵


پروفسور خالی که چند ساعت پیش از بارگاهِ ملکوتی شعبه‌ی خانه ریدل شفا گرفته‌بود، شجاعتی وصف ناشدنی کسب نموده و با زندگیِ قبلیش خداحافظی کرده و به محض اینکه متوجهِ حمله‌ی موش‌های صحراییِ آدم‌خوار شده‌بود، با شجاعت به سمتشان حمله‌ور شد. در واقع پروفسور خالی جایی قایم نشده‌بود، بلکه به‌صورتِ تجزیه شده در شکمِ موش‌های آدم‌خوار و منتظرِ دانش‌مندان بود تا طلسمی برای جمع‌آوری ذرات بدنِ انسان‌ها بود.


گب دراکولا!


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۱ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۶:۴۶ شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 172
آفلاین
۱-

غروب بود و بچه ها خسته و کوفته از کلاس ها باز می گشتند. اکثر آنها به سمت تالار گروه یا سرسرا می رفتند ولی اما دابز بر خلاف بقیه بچه ها، به سمت برج نجوم می رفت; زیرا پرفسور خالی از او خواسته بود تا کتابش را از برج نجوم بیاورد.

برج نجوم

در با صدای جیر جیر بلندی باز شد و اما خیلی آرام وارد کلاس گشت. او کمی اطراف را نگریست و به فکر فرو رفت.

- پرفسور گفتن گذاشتنش تو قفسه... ولی ای کاش می پرسیدم گذاشتن تو کدوم قفسه!

اما قفسه ها را از نظر گذراند; چقدر زیاد بودند! او شروع کرد به برسی چیز هایی که داخل قفسه ها بود.

- کتاب... کتاب... کتا... این چیه دیگه؟

ناگهان چشمش به تلسکوپی نسبتا کوچک افتاد. تلسکوپ نقره ای با پایه های طلایی رنگ. اما به خاطر نمی آورد که تلسکوپی به این کوچکی دیده باشد.
- یعنی این ماکته؟
- نه! کاملا واقعیه. تلسکوپ جادویی مدل جدید!

اما به پشت سرش خیره شد، پرفسور بینز در حالی که از دیوار بیرون می آمد لبخندی به اما زد.
- می بینم که جذب تلسکوپ های جادویی شدی اما! دوست داری بدونی اینا چه فرقی با بقیه دارن؟
- بله پرفسور! خیلی مشتاقم که بدونم.
- چه جالب! آخه منم همین الان دو سه تا جزوه راجع تلسکوپ های جادویی پیدا کردم، که می خوام بهت بدم تا بخونی!
- جدی میگین پرفسور؟
- معلومه که جدی می گم. بیا فعلا این ها رو بگیر، بعدا راجع قیمت جزوه ها هم صحبت می کنیم... من الان یه کاری دارم باید زودتر برم! تا بعد.
- خداحافظ پرفسور!

پرفسور بینز دوباره از داخل دیوار رد و از کلاس خارج شد. به محض خروج پرفسور از کلاس، اما شروع کرد به خواندن:

- کاربرد تلسکوپ های جادویی در دنیای جادوگران.
امروزه اکثر جادوگران و جادو آموزان برای دیدن ستاره ها از تلسکوپ های جادویی استفاده می کنند; این تلسکوپ های جادویی بر خلاف تلسکوپ های معمولی قابلیت های ویژه ای دارند، مانند:
قابلیت تشخیص جنس خاک هر سیاره یا ستاره، وجود آب یا موجودات فضایی، تشخیص میزان عمر یک ستاره یا سیاره، تشخیص زمان تولد و پیدایش آن.
قابلیت هایی مانند کوچک شدن و تغییر رنگ. دریافت امواج فضایی یا ردیابی موشک های مشنگی، قدرت دید بسیار بالا که به این موضوع در کتاب...
- وای کتاب!... داشت یادم می رفت که اون رو برای پرفسور خالی ببرم.

اما از خواندن دست کشید و جزوه را در کیفش گذاشت; که ناگهان چشمش به کتاب مورد نظر افتاد.

- عجب شانسی! پیداش کردم.

او کتاب را از داخل قفسه برداشت و با لبخند از کلاس بیرون رفت.

۲-

تعمیر کار در حالی که زیر لب غر می زد و از زمین و زمان گلایه می کرد، به راهش ادامه داد.
- ای بابا پس این در کجاست؟! خسته شدم از بس دنبال در گشتم. اصلا من اینجا چی کار می کنم؟ یکی بگه من وسط بیابون به این بزرگی چی کار می کنم؟
- دنبال در... می گردی دیگه!

تعمیر کار با ترس و لرز به سمت صدا چرخید.
- چیه؟... چرا اینجوری... نگاه می کنی!؟ تا حالا... آدم فضایی ندیدی؟
- یا مرلین! آد... آدم... فضای... فضایی!

تعمیرکارکه به لکنت افتاده بود، آب دهانش را به زور قورت داد.
- سرابه دیگه؟ بگو سرابه!
- نیست!... تا اونجا که من... می دونم... سراب نیستم!... حتی تو هم... سراب نیستی!

تعمیر کار چند باری پلک زد و دوباره به موجود سه چشم خیره شد. پشت سر آن موجود سفینه ای بزرگ قرار داشت که نصفش در خاک فرو رفته بود. موجود فضایی به سفینه اشاره کرد و گفت:

- باید... درستش کنی!... وگرنه، اجازه... نمی دم... جایی بری تعمیرکار!
- من نمی تونم... من نمی تونم درستش کنم!
- چرا، خوب... می تونی!.. حالا بیا درستش کن.

تعمیرکار خواست فرار کند اما موجود فضایی محکم بازویش را گرفت و او را به داخل سفینه برد.

3-

رکسان که زانوهایش را در آغوش گرفته بود، به اطراف خیره شد. تاریکی همه جا را فرا گرفته بود و چیزی در آن تاریکی، دیده نمی شد.

- عجب جای خوبیه واسه قایم شدن!... ولی... ولی حیف که یکم بوی بد میده و...

هنوز حرف رکسان به اتمام نرسیده بود، که فردی در را باز کرد و چیزی را روی سر رکسان انداخت; سپس دوباره در را بست.

- ایش!... این چی بود؟

او دستش را به سمت موهایش برد و چیزی را که فرد روی سرش انداخته بود، برداشت.

- چندش آوره!... پوست موز،خیلی... خیلی چندش آوره!

در همین موقع زمین شروع کرد به لرزیدن و رکسان به این طرف و آن طرف پرت شد.
ماشین حمل زباله، آخرین سطل را هم بلند و محتویات درونش را خالی کرد; سپس به سمت خارج از شهر راه افتاد.


سلام. من کامل متوجه تکلیف سوم نشدم، اگه اشتباه نوشتم بگین دوباره بنویسم.





مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین. ۲۰
شب بود و ربکا در خیابان های پاریس برای خرید تلسکوپ جادویی، قدم میزد. در این میان، پیرمردی با ردای بنفش و سیاهش، آن طرف خیابان راه میرفت. تلسکوپ طلایی پیرمرد در دستانش میدرخشید. ربکا با دیدن پیرمرد به سمتش دوید. پیرمرد هم با دیدن ربکا لبخندی زد.
-چیزی شده مادمازل؟
-موسیو؟ میشه بهم بگین اونی که تو دستتونه چیه؟
-خب یه تلسکوپه جادوییه.
-چه قابیلت هایی داره؟ میخوام باهاش برای کلاسم تمرین کنم.
-خب بهتره اینجا بشینیم و با هم گپ بزنیم.
-بگین... گوش میدم.

پیرمرد و ربکا نشستند. پیرمرد تلسکوپ را در دستان ربکا قرار داد تا نامش را ببیند و به خاطر بسپارد.
-این تلسکوپ قابیلت کوچیک شدن و بزرگ شدن داره. میتونه سطح هر سیاره ای رو بگین بهش براتون پیدا کنه و اگه خواستین به خاطر بسپاره. اینجوری اگه چیز جدیدی کشف کردین، یه سند ازش دارین. و اینکه... میتونه خیلی قوی بشه در حد دیدن آدم فضایی های فلان سیاره، و خیلی ضعیف بشه به حد دیدن چهارتا ستاره. و... هوم... یادم نمیاد! واقعا معذرت میخوام مادمازل!
-مهم نیس! اینا همون قابیلت های مورد نیاز منه. ممنون که بهم گفتین موسیو. شبتون تاریک!

ربکا تلسکوپ را در دستان پیرمرد قرار داد و خودش به دنبال مغازه ای رفت که آدرسش را از پیرمرد گرفته بود.

۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین. ۵
تعمیرکار مدتی در افق راه میرفت تا در کلاس را بیابد و از آنجا خارج شود؛ ولی در پیدا نمیکرد. تعمیرکار در بین راه پایش به چیزی گیر کرد و افتاد.
-آخ آخ! این چیه آخه؟ تو بیابون گیر کردیما! در به در باس دنبال یه در بگردیم! دهه!

وقتی سرش را برگرداند تا شی ای که باعث افتادنش شده بود را ببیند، دهانش از تعجب باز ماند. پایی بزرگ و پهن، سبز و زشت. این پا تنها متعلق به یک نفر بود، غول غار نشین! ترسید. خیلی ترسید به حدی که تمام بدنش شروع به لرزیدن کرد.
-اع... اع... آقای غو... غول! میـ... نــــــــــــه!

غول او را بلند کرد و در جیب لباسش گذاشت.
-تو تعمیرکار بود. تو لامپ اتاق ما درست کرد. تو انجام داد!

۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵
رکسان که قایم شده بود، انتظار داشت جادوآموزانش بیایند و دنبال او بگردند. ولی او بعد از یک ساعت منتظر ماندن فهمید که کسی به دنبالش نخواهد آمد.
-هعی! یه پروفسور تنها شدم. راستی... من از تنهایی میترسم. ارباااااااب!
-فرزندم! به روشنایی برگرد تا در تاریکی تنهایی نیز دلت شاداب و روشن باشد. به سمت پدرت بازگرد.
-جان؟
-فرزندی که از روشنایی به تاریکی گراییدی، برگرد و از تاریکی روی گردان شو. ایمان بیاور.
-ها؟
-بیا و برگرد پیش پدرت... مادرت... دایی و دیگر اعضای روشنایی. بازگرد.
-دهه! من از تنهایی میترسم، نه از تاریکی که!

صدای فرشته که همان دامبلدور بود، لحظه ای قطع شد. دامبلدور داشت فکر میکرد تا چگونه او را به روشنایی برگرداند.
-دِ میگم برگرد یعنی برگرد! روشنایی بهتره ها! هری خیلی خوب بود تو جمع دوستاش! هرمیون یه محفلی موفق بود! اینا همش تو رو مجبور نمیکنه ایمان بیاری؟
-نه.

دامبلدرو که از برگرداندن رکسان نا امید شده بود، هلش داد و از زیر میز معلم بیرون رفت.

-هــــــــــــــــــــــی پروفسور خالی!
-نـــــــــــــــه!

رکسان با فریاد جادوآموزان غش کرد؛ او فکر میکرد جیغ آنها بسیار ترسناک تر از چوبدستی های در دست آنها بود!


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۴۵ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
نمرات جلسه دوم کلاس نجوم و ستاره شناسی


ریونکلاو:

گابریل دلاکور (ارشد): 20 + 9 = 29
هم داستان رولات و هم روند اتفاقات بنظرم جالب بود. فقط اون آخرش نباید اشاره میکردی که تواناییش چیه. یه جورایی آخرشو که خوندم، زد حال خوردم. ولی خوشم اومد.

ربکا لاک وود: 19 + 8 = 27
از تکلیف اولت خیلی خوشم اومد. شخصیت دیگه ای جز رکسان توی رولت ندیدم، ولی از رکسان خوب استفاده کردی. فقط قبل از ارسال رولت، یه بار از اول بخونش.
لبخند محفل گونه؟
تکلیف دومت هم... میتونی یه پخ بزنی واست توضیح بدم.

لیسا تورپین (ارشد): 19 + 9 = 28
چیزی که عوض داره، گله نداره.
خوب بود رولات. تکلیف دومت؛ بهتر بود آخرش اشاره نکنی که قابلیت چی بود.

گریفندور:

اما دابز: 17 + 8 = 25
در مورد تکلیف اولت اما، کار جالبی کردی که اما رو به زور وارد سوژه نکردی. اومد و اطلاعات داد و رفت. اما طول رولت نسبتا بلند بود. اگه کمی جالبتر مینوشتی، این یه اشکال به شمار نمیرفت. ولی تکلیف دومتو، با وجود اینکه نه شخصیتاشو میشناختیم و نه دقیقا میدونستیم چه اتفاقی بینشون افتاده، خیلی دوست داشتم. نمره هایی هم که کم کردم بخاطر علائم و اشکالات نگارشیت بود.

فرد ویزلی (ارشد): 18 + 10 = 28
سلام عمو جون.
توی تکلیف اولتون، بهتر بود به شناسه قبلیتون و اتفاقاتی که قبلا توی هاگ افتاده بود اشاره نمیکردین. چون خیلیا اصلا یادشون نمیاد.

آلکتو کرو (ارشد): 20 + 10 = 30
خیلی خوب بود. فقط اگه نیاز شد، من میتونم وساطت کنم با علائم نگارشی آشتیتون بدما.

هافلپاف:

وین هاپکینز: 20 + 0 = 20

وین، حواست بود که دوتا تکلیف داشتین؟ حتما رول تدریس اساتید رو کامل بخونید تا از این اشتباهات پیش نیاد؛ اما رول تکلیف اولت خیلی خوب بود.


رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ شنبه ۹ آذر ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
-

بله، باز هم کلاس سر صبح، باز هم خستگی، و باز هم نفرین شدن معلم توسط دانش آموزا! فقط کلاس امروز، یه تفاوتی با کلاسهای قبل داشت، اون هم این که امروز، از میز و صندلی کلاس، خبری نبود. حتی از خود کلاس هم خبری نبود.

- اجازه استاد؟ نمیشد کلاسمونو تو همون هاگوارتز برگزار کنیم؟ آخه بیابون خیلی گرمه.
- و خیلی ترسناک.

رکسان با عصبانیت به کسی نگاه کرد که جمله آخر رو گفته بود.
- بیابون ترسناکه؟ نه آخه بیابون گرم و تاریک که جایی واسه قایم شدن از دست حیوونای وحشی نداره، ترس داره؟ لابد میخواین بگین غول غارنشین هم ترس داره!

دانش آموزا با تعجب به هم نگاه میکردن. رکسان با عصبانیت، قلم و کاغذی برداشت.
- هی دانش آموز ترسو، گروهت کدومه؟
- هیچی خانوم. من اصلا تعمیر کننده سقفی بودم که جلسه قبلی که باد کرده بودین ترکوندین. همه رو جمع کردین آوردین اینجا، منم اومدم.
- پس برو بیرون کلاس وایسا تا بعد به حسابت برسم.

تعمیر کار که نمیدونست بیرون کلاس دقیقا کجاست، بلند شد و به سمت افق حرکت کرد.
رکسان که از عصبانیت قرمز شده بود، نفس عمیقی کشید و شروع کرد.
- خب، بچه ها، امروز توی بیابون کلاس رو برگزار کردیم، تا بتونیم توی یه هوای پاک، بدون هیچ آلودگی نوری و هوایی، به فضا و کهکشان نگاه کنیم.

بچه ها سعی میکردن نگاه کنن، ولی چشماشون از شدت خواب آلودگی، باز نمیشد.

- البته هدف درس امروزمون، کهکشانها نیستن، بلکه تلسکوپ های جادویی هستن که از کوچه دیاگون خریدین. شاید براتون سوال پیش اومده باشه که تلسکوپ جادویی با تلسکوپ ماگلا چه فرقی داره. درسته؟
-
- خوبه! تلسکوپ جادویی، خیلی قابلیتها داره که تلسکوپ عادی نداره. مثلا ظاهرشون کمی فرق داره. یا حتی، قدرت دیدش، خیلی بیشتره. میخوام قدرت دید تلسکوپتون رو امتحان کنین. تلسکوپاتون رو در بیارین و...
- خررررر... پففففف...

رکسان که تازه تلسکوپش رو در آورده بود، به سمت دانش آموز خواب آلود رفت.

تق!


- آخ...

رکسان که مطمئن شده بود الان همه حواسشون جمع شده، لبخند رضایتمندی زد، تخته سیاهی رو از کیفش درآورد، توی شن های نرم بیابون فرو کرد، چوبدستیش رو برداشت و شروع کرد به نوشتن:

تکالیف:
۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین. ۲۰
۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین. ۵


- خب، اینم از تکلیفاتون...

هنوز حرف رکسان تموم نشده بود که جیغ بنفشی شنیده شد، و لحظه ای بعد اثری ازش نبود.

- این که از غول غارنشین نمی ترسه، از چوبدستیش میترسه؟

دانش آموز شیطونی بلند شد و با چوبدستیش روی تخته نوشت:
۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵


ویرایش شده توسط رکسان ویزلی در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۹ ۲۲:۳۷:۲۳

رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.