هری عزیز به نظرمن اینکه چرا ولدمورت نتونستدروغ های اسنیپ رو بفهمه این بود که اسنیپ قوی ترین چفت کننده ی موجود بود که حتی با وجود این که ولدمورت یه ذهن روب ورزیده هست نتونست به درون ذهنش نفوذ کنه.
آقای کارکاروف از انتقاد بجای شما،اما به این موضوع هم باید توجه کرد که همون طور که در کتاب اومده:
رده پای خون آلودش در صفحات تاریج به چشم می خوره.
این به معنی این است که اگر کسی می خواد صاحب ابر چوب دستی بشه و ابرچوب دستی به اون وفادار بشه باید صاحب قبلیشو با استفاده از جادو بکشه.
جایی دیگر در کتاب هفت میبینیم که هری از نگه داشتن ابر چوبدستی خودداری کرد و گفت:
نگه داشتنش به دردسرش نمی ارزه.
شاید یکی از هدف های دامبلدور برای کشته شدنش توسط اسنیپ این بوده که اون می خواسته ابر چوب دستی به دست اون بیفته.که در آخر می بینیم ولدمورت اون رو از قبر دامبلددور در میاره اون رو به اسنیپ میده.

ولدمورت قبلا هم خیلی جاها دروغ ها رو تشخیص نداده.
مثلا از همون اول که برگشت دروغ اسنیپ رو تشخیص نداده بوده.
ولدمورت خدا نیست و توانایی های محدودی داره ولی توانایی هاش زیاده. در کتاب هم دامبلدور میگه «تقریبا بیشتر وقتا میتونه فردی رو که دروغ میگه تشخیص بده»

از ابتدای کتاب هم توانایی ولدمورت نا محدود تصویر نشده که اگر توانایی زیاد داشت یادش میموند که باید به فکر فداکاری لی لی باشه. یا فهمیده بود که نباید به پیش گویی ها اعتماد کنه و زیادی اونا رو جدی بگیره.

من يه سري از حرفهاي هري پاتر رو كپي كنم و در موردشون صحبت بكنم!

نقل قول:

اصلا ربطي نداره!اون تيكه كه مغز لوسيوس رو هم ميخونه روحش ضعيف شده!

فكر كنم ما بايد به اين باور برسيم كه وقتي روح ضعيف ميشه اصلا ربطي به اطلاعات اون فرد نداره و اينكه خود دامبلدور هم تو يه جاهايي از كتاب گفته كه اون روح كاملا از بدن جدا ميشه.در واقع اون روح اصلا پيش لرد نيست كه بودن و نبودش در قدرتش تاثير بذاره!فقط روحي كه تو بدنشه تاثير گذاره كه اونم هميشه براش يكسان بوده!

نقل قول:

اون مطمئن شده كه هري مرده در اين صحنه!براي تحقير شخصيت هري اونو شكنجه ميده.بعدشم موضوعي اينجا مطرح ميشه.وقتي اون داره شكنجه ميده يكي از حالات بدن كه بدون اراده جيغ و فرياد ميكنه!مثل اينكه وقتي به يه سوزن داغ دست ميزني،سريع دستتو ميكشي عقب بدون اختيار خودت.

نقل قول از پرسيوال دامبلدور!

نقل قول:

نه عزيزم..اصلا ربطي نداشت.حتي اگه ولدمورت با دستاي خودش اسنيپ رو خفه هم ميكرد،اون چوب دستي متعلق به اسنيپ نبود كه يه ذره وفاداريش به ولدمورت برسه!

در مورد موضوع قدرت كه مطرح كردي!به نظرم اشتباه ميكني.
تو كتاب هاي 1 تا 6 دقيقا همون افكاري در ولدمورت بوده كه تو كتاب 7 بوده!
در واقع اين موضوع مطرحه كه هري زماني كه اصلا به دنيا اومد ولدمورت نقشه و آرزوهاش رو سعي در برآورده كردنشون داشت و به همين دليلم به هري حمله كرد تا ديگه قدرتش خدشه دار نشه.همين!

علاوه بر گفته ی دامبلی عزیز من میگم همون حرف آۀبوس کتاب از همه بهتره که میگه:همه ی دیکتاتورها به دنبال سرکوب مخالفاشونن. ولی این رو نمیدونن که کسی که قدرت از بین بردنشونو داره از همین سر کوب شده ها بلند میشه!!!

من هم با نظر هری موافقم.لرد سیاه در کتاب هفت در اوج قدرت بوده و تا به لحظه مرگش هیچ اشتباهی ازش سر نزد .ولی به نظر من ولدمورت دست به یه اشتباه بزرگ زد که نظیر اون رو در داستان های دیگر میتونیم پیداکنیم.
قدرت!!!!
در این که ولدمورت یک جادوگر بسیار قدرتمند بوده درش شکی نیست ولی اون می خواست به نوعی بر تمام جادوگر های سرزمین خودش و کمی بعد تمام جادوگر های دنیا نوعی حکم رانی کنه.و این عقیده که ولدمورت به بهانه اون دست به جنایات زیادی زده که نباید مشنگ ها و حتی افراد دورگه وارد هاگوارتز شوند یه دلیل مسخره برای رسیدن به قدرت مطلق هستش.و بعد از این به فرمان روایی رسید می خواست جاودانه شود.این دو آرزو ولدمورت رو کور کرده بود.اما او یه اشتباه دیگه مرتکب شد که الان به ذهنم رسید .اون با باید اسنیپ رو با چوب دستی میکشت نه با مارش نجینی.این طور ابرچوبدستی به اون وفا داری بیشتری نشون می داد.

به سیسیلا:
نقل قول:
مساله اینه که نقطه ضعف در یکی شاید از نظر خودش نقطه قوت هم باشه. این نظر شماست نه نظر اون.
مثلا شیطان که به انسان سجده نکرد اینو افتخار خودش میدونه. ولدمورت که چیز بی ارزشی رو هورکراکس نمیکنه، هیچ کسو داخل آدم حساب نمیکنه، همه رو پست تر از خودش میدونه، به هیچ موجودی گابلین و جن خانگی محل سگم نمیزاره، اصلا به همین کارش افتخار میکنه.

و بله از نظر هری اینا نقطه ضعف های ولدمورته
همونطور که از نظر ولدمورت تکیه به دوستان، شجاعت فدا کاری و ...در هری نقطه ضعفه

ببینید برای وارد شدن در این موضوعات باید مطالعه فراوان داشته باشید.
مثلا همین فلسفه ولدمورت فلسفه نیچه است.
چون نیچه میگفت فداکاری گذشت و ایثار رو ضعیفان اختراع کردن و اسمش رو صفات پسندیده گذاشتن تا جلوی قوی شدن افراد رو بگیرن و نزارن انسان برتر به وجود بیاد.
اون میگفت کشتن و بی رحمی و قساوت چیز های بدی نیستن اینا نشون دهنده قدرت فردن و اصلا صفت خوب یعنی همینا
دین رو ضعفا اختراع کردن تا بتونن به عنوان سپر ازش در برابر افراد قوی که میخوان قویتر بشن استفاده کنن

فلسفه نیچه دقیقا عکس فلسفه کارل ماکسه که میگه دین رو اقویا اختراع کردن که بتونن به ضعفا ستم کنن و توجیه داشته باشن

@ گيديون پريوت:
برای سوالات خودت باید تک تک تاپیک بزنید. این فروم تحت نظارته منه و در این فروم نوشتن موضوعات مختلف در یه تاپیک مجاز نیست.

نقل قول:
نمیتونست، در کتاب هفت، دو سه بار اومده که ولدمورت دیگه نمیتونست هورکراکس بسازه و ضعیف شده بود.

[qoute]
چرا نرفت دنبال هري و صبر كرد هري پيداش كنه؟
[/quote]
من جواب دارم ولی اول تاپیک جدید بزنید

نقل قول:
با از بین بردن هورکراکس هاش دیگه؟ اگه چیز دیگه ای مد نظرتون هست تاپیک چدید بزنید.

ولدمورت هیچ اشتباهی نکرده. در هر موردی قانع نشدید تاپیک جدید بزنید.

به هري پاتر :

ولدمورت همچين هم بدون اشتباه نبود. مثلا يكي از اشتباهاش اين بود كه جان پيچ ها رو از يك قشر خاص انتخاب كرده بود. اگه يكم عقل تو سرش بود و يكم هوش داشت ميومد مي گفت ميام يك سنگ رو جان پيچ مي كنم بعد سنگه رو مي زارم تو يه كيف بعد كيفه رو ميندازم تو دريا بعد سه چهارتا اينفري هم مي زارم مراقبش باشن. اينطوري ديگه عمرا مي مرد. يا مثلا وقتي فهميد جان پيچ هاش از بين رفتن چرا چند تا ديگه درست نكرد؟ چرا هيچوقت ذهن اسنيپ رو نكاويد؟ چرا نرفت دنبال هري و صبر كرد هري پيداش كنه؟

در مورد هري ، به نظر من ايمان نداشته بلكه يكم مغزش معيوب بوده. چرا هميشه صبر مي كرد تا دامبلدور بياد التماسش كنه كه بيا از گذشته ولدمورت بهت بگم؟ چرا هيچوقت نرفت بپرسه : پروفسور ... ولدمورت رو چه جوري مي شه كشت؟

هر دو قطب داستان از نظر هوش سطحشون بالا نبود. ولدمورت خيلي هوش به خرج نداد و بيشتر اوقات حماقت كرد. هري هم همينطور.

به نظر من ما اینجا باید حواسمون باشه و دو تا چیز رو با هم قاطی نکنیم.
ضعیف بودن یک شخصیت فرق می کنه با اینکه ما نقطه ضعف های یک شخصیت قوی رو بشناسیم و از طریق اون ها به ش حمله کنیم.
و این کاری یه که هری در مورد ولدمورت انجام می ده. یعنی نقطه ضعف های اون رو در تمام این مدت می گرده و پیدا می کنه و از طریق اون ها به هش ضربه می زنه.
هر آدمی نقطه ضعف داره. فقط شخصیت های خدای گونه ان که از این قانون مبرا هستن و رولینگ با اشاره به گذشته ولدمورت و هویتش به عنوان تام ریدل بر این اصل پافشاری می کنه که ولدمورت علی رغم قدرت بی حد و حصرش مثل ما آدمه نه خدا.
پس قضیه ضعیف کردن شخصیت ها نیست. ما به هر کسی که نزدیک بشیم نقطه ضعف هاش رو می بینیم.

دوست عزیز رولینگ نویسنده ای نیست که بخواد مثل این داستانای صد من یه قاز، شخصیت بد داستان رو تضعیف کنه تا شخصیت خوب داستان پیروز بشه.
ولدمورت در اوج قدرته و شما فقط یه اشتباه ولدمورتو برای من به صورت روشن بگید.
ولدمورت هیچ اشتباهی نداشته. و خدا ترین فرد در کتاب هاست.
لطفا مقاله من رو در مورد پایان کتاب بخونید و اینا نظر شخصی نیست کتاب همین است و همین و همین. اگر تونستید یه اشتباه از ولدمورت توش در بیارید و بنویسید.
http://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2204

ولی ننویسید ولدمورت اشتباه داشت بگید چه اشتباهی داشت.
ولدمورت به دلیل از دست دادن هورکراکس هاش قدرت جسمی وم جادوگریش به هیچ عنوان کم نشده بود . فقط و فقط و فقط توان روحیش اونم در مقابله با نفوذ هری به ذهنش از دست رفته بود و کم شده بود. لطفا الکی چیزی نگید.

نارسیسا به هیچ عنوان اهمیتی نداره و ولدمورت کسی نیست که به احد البشری حتی اسنیپ و بلاتریکس در این مورد فوق العاده مهم مثل بررسی مرگ هری اعتماد کنه چه برسه به نارسیسا. چون خود ولدمورت بعد از ] بررسی نارسیسا هری رو با طلسم شکنجه بررسی میکنه. نمیدونم شما چرا اصلا توجه ندارید.
تکرار میکنم که ولدمورت هیج اشتباهی نداشته است. بلکه ولدمورت ایمان نداشته است. همونطور که شیطان هیج اشتباهی نداشته بلکه ایمان نداشته.
هری یک جادوگر معمولی و بدون توانایی است. ولدمورت غیر قابل مقایسه با اونه. هری چه توانایی داره برای من بگید؟ هری هیج توانایی خاصی نداره. فقط ایمان داره و این چیزی است که ولدمورت نداره.

نقل قول:
خب این هم هست ولی مشکل اصلی اینجاست که این شیر از اول داستانها دست نیافتنی و بسیار باهوش به تصویر در اومده ؛ حالا چی میشه که این قدر بی احتیاط شده؟
دامبلدور هم جادوگر بزرگی بود ولی به هر حال معجون موجود در غار اون رو حسابی ضعیف کرده بود و از طرف دیگه اگر هم از خودش دفاع درست و حسابی می کرد به هر حال روزی در اثر طلسم موجود در هوروکراکس از پا در می اومد؛ به همین خاطر تصمیم گرفت که در جهت هدفی بزرگتر خودش رو قربانی کنه. به همین علت وقتی که دراکو وارد میشه به جای اینکه با اون مبارزه کنه هری رو ثابت می کنه و همین کار فرصت عکس العمل رو از اون می گیره. و گرنه قطعا می تونست از خودش دفاع کنه.

نقل قول:
البته برای این قسمت توجیه خیلی خوبی از نوع رولینگ وجود داره و اون اینه که ولدمورت که از قدرت عشق بی خبر بوده هرگز فکر نمی کرده که ممکنه نارسیسا به خاطر عشق به فرزندش ( و علاقه به اطلاع از سرنوشت اون) جرات کنه به اون دروغ بگه.
از طرف دیگه رولینگ این همه بر نقطه ضعف های ولدمورت تاکید کرد ولی این ضعف اون فقط نقشی فرعی در انتهای داستان بازی می کنه (اینکه از عشق اسنیپ به لیلی با خبر نمیشه) و ولدمورت به طرز خارق العاده ای و صرفا به دلیل یک چوب برتر (که تا آخر داستان هم هر کسی بخونه شک داره که این داستان حقیقت داره یا افسانه هست) کشته میشه...