هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- نــــــــه! نه! لــــونا صبر کن!

لونا در حالی که دستش را روی قلبش گذاشته بود برگشت و رز را دید نفس نفس زنان به سمت او می دود. رز پس از ایستادن ، دستش را روی زانویش گذاشت و منتظر ماند تا نفسش جا بیاید.

نیم ساعت بعد

- خب رز! نمیخوای بگی چیکار داشتی؟ نیم ساعت دیگه اثر معجون می ره!

رز نفس عمیقی کشید و گفت :

- میخواستم برات آرزوی موفقیت کنم.

لونا شروع به کندن موهایش کرد و راه افتاد. لونا پس از برداشتن چند قدم ، دوباره دستش را در جیب کرد و به لمس ژیلت مشغول شد. چند دقیقه ی دیگر گذشت و لونا شروع به بالا رفتن از پله های خانه ی گریمولد کرد. و هیچ کس هم تعجب نکرد که آن خانه با وجود راز داری ،چطور قابل دیدن است. تا اینکه رز بدون اینکه کسی از او بخواهد، بار دیگر شروع به وراجی و توضیح دلیل کرد.

- من با جیمز رفتم توی محوطه راز داری. بعد هم بهتون گفتم.

تمام ملت به غیر از لونا شروع به کندن موهایشان کردند. لونا هم وارد شد و به سمت اتاق دامبلدور به راه افتاد. امیدوار بود در این خانه خمیر ریش هم پیدا شود. اتاق دامبلدور دری ارغوانی داشت که رویش نقش شیردال نقش بسته بود. لونا که از شباهت این در ارغوانی با در هاگوارتز تعجب کرده بود ، وارد اتاق شد تا با دامبلدور خواب ملاقات کند.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
رزرو



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۹:۵۶ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
میدان گریمولد:

- فهمیدی رز؟ رز؟ کجایی؟

بلا با تعجب سر تک تک مرگخواران را از نظر گذراند اما رز را نیافت. بنابراین اینبار به پاها نگاهی انداخت و جفتی پا را دید که مرتب بالا و پایین و چپ و راست میرفت و پشت دیگر پاها قرار داشت.

با عصبانیت روفوس و ایوان را کنار زد و چهره ی رز نمایان شد.

رز:

بلا:

رز شروع به ور رفتن به دستانش کرد و گفت: مهم اینه که فهمیدم چی گفتی.

بلا اشاره ای به پشت سر رز کرد و گفت: باشه پس برو!

رز رد دستان بلا را دنبال کرد و در نهایت به جیمز رسید که در چند قدمی خانه ی گریمولد قرار داشت. سپس بدون معطلی با صدای پقی ناپدید شد.

- پق!

جیمز که با دیدن رز جلوی رویش شوکه شده بود گفت: دختردایی؟

رز لبخندی زد و گفت: پسرعمه؟

جیمز با تردید سرتاپای رز را از نظر گذراند و پرسید: کاری داشتی؟

همان موقع چماقی جلوی چشمان جیمز نمایان شد و لحظه ای بعد پخش زمین شد. رز چماق را به گوشه ای پرتاب کرد و به نشانه ی موفقیت دستش را به مرگخواران نشان داد.

دقایقی بعد:

لونا با افسردگی به آینه خیره شد و به جای صورت خودش، صورت جیمز را دید، آهی کشید و پرسید: برم؟

آنتونین که چهارچشمی به جیمز بیهوش زل زده بود مختصر گفت: سریع کار کن.

لونا نفس عمیقی کشید و بعد از دریافت انرژی مثبت از جانب لینی، با قدم هایی محکم به سمت خانه ی گریمولد رفت، تا ریش های دامبلدور را از ته بزند.

دستی که درون جیبش بود، در حال لمس کردن ژیلت بود.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۵ ۲۰:۴۶:۰۸
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۵ ۲۱:۱۷:۰۱

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۰۶:۱۰
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1504
آفلاین
لرد تکان کوچکی به انگشت اشاره اش داد و در اتاق با صدای محکمی بهم خرد و قفل شد!
رز به سختی آب دهانش را قورت داد و گفت:قراره بمیریم؟وقت هست وصیت نامه ام رو در سه نسخه کتبی تنظیم کنم؟
لرد از میان انبوه ریش و موهایی که روی هاگرید را هم سفید کرده بود نگاه خشمناکی به مرگخواران کرد و گفت:ببینم، اولین نفر کی دوست داره بمیره؟!

رز: ارباب مگه وقت نمیدین وصیت نامه بنویسیم؟!
آنتونین رز را عقب کشید و گفت:ارباب، به سالازار قسم تقصیر ما نبود!ما اصلا حواسمون نبود به خود کتاب نگاه بندازیم ببینیم رکورد قبلی مال کیه و چقدر طول داره!
لرد چوب دستی اش را از جیب و لای ریش ابریشمی اش بیرون کشید و گفت:آره راست میگی.تقصیر تو نیست.تقصیر عمه وزیر دیگره!

...ارباب چرا موضوعو شخصی میکنین؟به عمه من که یه وزیر محترمم چیکار دارین!
لرد:خیلی خب، حالا که هیچ کس داوطلب نیست خودم انتخاب میکنیم.تو ایوان!تو اولین نفری هستی که افتخار داری به دست من کشته بشی!
مغز ایوان برای اولین بار با سرعت نور شروع به کار کرد و در کسری از ثانیه فکری تر و تمیز تحویل صاحبش داد!

...نه نه نه ارباب صبر کنید، یافتم یافتم!
لرد موهایش را از جلوی چشمش کنار زد و گفت:دو ثانیه وقت داری!
ایوان با سرعت شروع به صحبت کرد:ارباب ما کلی شانس داریم که بتونید رکورتون رو ثبت کنید.اگه موهای شما به سرعت رشد نکنه، خب به جای رکود دار از صحنه روزگار حذف میکنیم!

لرد چشم هایش را باریک کرد و گفت:هوم؟فکر بدی نیست.
وزیر دیگر خودش را وسط انداخت و گفت:نه امکان نداره.حتی اگه بمیره هم رکورد به نامش باقی میمونه.
لرد پوزخندی زد و گفت:آفرین ماگل.حالا که آخرین شانس زنده موندنتون رو از بین بردی خودت رو اول میکشم!

وزیر دیگر مثل بچه های سال اول هاگوارتز دستش را بالا آورد و گفت:اجازه ارباب، من یه راه دیگه دارم خب!
آنتونین از ترس اینکه این دفعه رز کار را خراب کند برای محکم کاری دستش را روی دهن رز گذاشت و بعد گفت:جون بکن بگو دیگه!
...طبق آخرین آیین نامه کتاب رکوردها، اگه طرف بمیره رکورد به نامش باقی میمونه ولی اگه رکورد چیزی باشه مثل طول ریش و مو این چیزها و در حال زنده بودنش کوتاه تر از رکوردش بشه رکورد رو ازش میگیرن!

لرد از میان انبوه موهایش نگاه خبیثانه ای به مرگخواران انداخت و گفت:خب پس کی دلش میخواد مو و ریش دامبل رو با ژیلت از ته بزنه؟


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰

پرسیوال دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۱ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۵۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از این همه ریش خسته شدم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
- با همه تونم....من سه روز دیگه کتاب گینس رو ورق میزنم و اگر اسم لرد ولدمورت رو زیر عنوان بلند ترین موی دنیا نبینم به حجاری بغل گورستان ریدل سفارش چهل تا سنگ قبر میدم!...از جلوی چشمام دور شین ....بیـــــرون....همگی بیرون!

یک ساعت بعد-سالن خانه ی ریدل

- ای خاک بگیرن این دهنو که بی موقع باز میشه!

- هی لینی، فحش نده ها!مگه من چی گفتم؟

- آخه تو که نمی فهمی!ما نمیدونیم چکار باید بکنیم الان؟کجا باید بریم؟...

در این موقع بود که وزیر گریه کنان از مرلینگاه بیرون آمد.
- مرتیکه ماگل....کی رو دیدی که تا حالا تو مرلینگاه گریه کنه؟

وزیر با صدایی لرزان گفت:
- آخه دلم به حال شما میسوزه....شما که نمی دونید ثبت رکورد در گینس چه دنگ و فنگی داره!....کم کمش سه ماه طول می کشه!

- چـــــــــــی!سه ماه! ولی لرد .....

صدای جیغ و گریه ی رز به آسمان بلند شد:
- ما می میریم.....چه آرزوهایی که برای آینده م نداشتم....چه برنامه ریزی ها که نکرده بودم....مامان!

در لابه لای جیغ های رز ،آمیکوس فریاد زد:
- نادون ها....مگه خیر سرتون جادوگر و ساحره نیستید؟مگه مرگخوار نیستید؟مگه ادعای قوی بودن ندارید؟

آنتونین با صدای بلندی گفت:
- خب دکتر کرو اصلا هر کار بگی ما انجام میدیم!

- چرا من بگم؟وزیر ماگله و اون آشنا به این کارهاس...اَه..رز ساکت شو ببینیم چه کار باید کرد....رز..با تو هستما!

یکباره سکوتی خوفناک فضای خانه ی ریدل را فرا گرفت.

همانگونه که به وجود آمد،همانگونه هم توسط وزیر شکست.
- مراحلشو میگم ولی قول بدیددقت کنید و سوال پیچم نکنید:
1-درخواست کتبی به دبیرخونه سازمان ملل
2-صبر تا اومدن جواب
3-درخواست حضوری در اداره ی گینس سازمان ملل
4-مجوز شورای امنیت
5-مجوز دبیرکل پرسیوال
6-تأییدیه ی رییس اداره
7-فرستادن مأمور
8-ارسال جواب مأمور
9-فرستادن داور
10-تأییدیه ی کتبی داور
11-امضای دبیرکل پرسیوال
12-دستور به سازمان انتشارات
13-.......

...و دیگر بار صدای جیغ و گریه ی رز به آسمان بلند شد.
- این همه.....مامان....مگه ما چند روز وقت داریم؟....ما می میریم!

آمیکوس فریاد زد:
- وقت رو تلف نمی کنیم....تمام نامه نگاری ها رو با دخالت جادو انجام میدیم ولی حواستون باشه دبیر کل یکی از قدرتمند ترین جادوکار های تاریخه و هر مدل سوتی که شما ها هم در سوتی دادن استادید ممکنه پرسیوال رو به ما مظنون کنه....همگی آپارات به سمت نیویورک....یک ... دو... سه

فلش فوروارد

گذشت و گذشت و همه ی کارها به خوبی پیش رفت تا این که نوبت به فرستادن مأمور رسید.

آن روز لرد که بسیار جوگیر شده بود بهترین لباس خود را پوشیده بود و روی کاناپه ی اتاق خود نشسته،منتظر مأمور بود.

بقیه ی مرگخواران هم با ظاهری آراسته در انتظار مأمور سازمان ملل بودند که ناگهان....
دیلینگ دیلینگ دیلینگ

- رز برو در رو باز کن...

- اِ ارباب....آنتونین که به در نزدیکتره!

- خب آنتونین تو برو در رو باز کن...

- ارباب ولی شما از اول به رز گفتین...

- ارباب اون به در نزدیکتره....منو ببینین باید این همه راه برم تا به در برسم!

- منو مچل میکنین؟!...حالا که اینطور شد هر کدوم از شما ها که نرین بیست دقیقه کروشیو رو تحمل خواهد کرد.

رز کوچک جثه چنان از جا پرید که آنتونین با آن هیکل عظیم به گرد پایش هم نرسید.

چند دقیقه ی بعد مأمور با کلی تعارف وارد خانه شد.

- سلام...من اولمان هستم و از آشناییتون بسیار خرسند.

همگی چهل مرگخوار با او روبوسی کردند و اوضاع به نحوی شد که مأمور برای خشک کردن صورتش از دو جعبه دستمال کلینکس استفاده کرد.

- از اظهار لطفتون ممنونم اما بهتره بریم سر اصل مطلب.

رز که بسیار دستپاچه شده بود گفت:
- ببخشید جناب اولمان...ما هنوز قصد ازدواج نداریما!آخ !

و پای رز توسط ایوان لگد شد.

اولمان گفت:شوخی بامزه ای بود...لطف کنید من رو به اتاق لرد راهنمایی کنید.

دو دقیقه بعد-اتاق لرد

اولمان ابتدا با کولیس ،قطر فک لرد را اندازه گرفت...سپس با متر ابتدا اندازه ی صورتش و سپس اندازه ی یک تار موی سر و یک تار موی ریش را اندازه گرفت اما....

به شدت بر افروخته شد و گفت:
مگه شما ها کتاب گینس رو نخوندین که الان وقت با ارزش من رو گرفتین؟من پنج رکورد آخر رو براتون میخونم:
فرانکلین دامبلدور-61سانت
برایان دامبلدور-70سانت
والفریک دامبلدور-85ونیم سانت
پرسیوال دامبلدور -94و سه دهم سانت
آلبوس دامبلدور-صد سانت تمام
و بر طبق این ،موهای شما حداقل 40 سانت دیگه لازم داره تا رکورد جهانی رو از دامبلدور ها بگیره.بنابراین من دیگه بیش از این وقتمو اینجا تلف نمیکنم.خداحافظ همگی

مرگخواران:

لرد:


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۲ ۱۵:۴۱:۵۵
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۲ ۲۳:۴۹:۳۲
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۲ ۲۳:۵۳:۰۱

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
دقایقی بعد تمامی مرگخواران بعد از فریادهای مکرر وزیر خودشان را به آنجا رساندند و با چهره هایی حیران به لرد پشمالو خیره شدند.

مرگخواران:

بلا دست هایش را روی صورتش گذاشت و از لای آن به لرد خیره شد و گفت: ارباب چی شد که این طوری شد؟

رز که در انتهای صف مرگخواران قرار داشت، بر روی پنجه ی پاهایش ایستاد تا لرد را بهتر ببیند و گفت: ارباب میتونین تو رکوردای گینس اسمتونو ثبت کنین!

لونا دستش را بالا برد و هوشمندانه گفت: اونوقت تو دنیای مشنگا هم تاریخی میشین!

بلا دست هایش را از صورتش جدا کرد، یکی را به سر رز و دیگری را به سر لونا کوباند و گفت: ارباااااااب یه چیزی بگین!

لرد با عصبانیت منتظر به پایان رسیدن سخنان گوناگون و مسخره ی مرگخوارانش شد و گفت: اون شفا نمیدونم چی چیه مسخره رو بیارین اینجا!

وزیر با تردید ابتدا دستی به ریش های خود و سپس دستی به ریش های لرد کشید و گفت: ارباب مال شما مثل ابریشم میمونه.

لرد با چوبدستیش محکم بر روی دست وزیر کوبید و گفت: ارباب در همه مورد مرغوب ترینه!

وزیر ابرویش را بالا انداخت و گفت: ارباب چند سانتی متر به موهاتون دوباره اضافه شده.

لرد نگاهش را از وزیر برگرفت و رو به مرگخواران که هاج و واج به آن دو نگاه میکردند کرد و گفت: برین اونو بیارین!!!

رز از جلوی راه آنتونین و ایوان که قصد خروج از آنجا و آوردن شفافلان رو داشتند کنار رفت و این پا و آن پا کنان گفت: ارباب اول اسمتونو تو دنیای مشنگی ثبت کنین بعد به حسابه اون برسین!

لرد دستی به ریش هایش که دوباره قد کشیده بودند کشید و گفت: فکر بدیم نیست.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۰۴:۰۹ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
سوژه جدید !

درون یکی از اتاق های بیمارستان سنت مانگو مرگخواران دور تختی جمع شده بودند و هر چند دقیقه یک بار صدایشان بالا میرفت و دیگر مریضان را آزار میداد.

رز در حالی که بالا و پایین میپرید گفت: یعنی وقتی باندپیچی صورت ارباب باز بشه، ما اربابمون رو با مو و ریش و سیبیل میبینیم؟

بلاتریکس که نچندان راضی نزدیک ترین جا کنار لرد سیاه دست به سیه ایستاده بود گفت: البته به نظر من همین صورتِ یکدست بی موئه لرد بیشتر ابهت داشت!

لرد در حالی که به سختی میتوانست گردنش را تکان بدهد و به بلاتریکس چشم غره های مخصوصش را برود پاسخ داد: کروشیو بلا! ارباب همیشه ابهت خودشو حفظ میکنه، حتی اگه دیگه اون کله ی کچل سابقشو نداشته باشه!

همان موقع در اتاق باز شد و شخصی که با لباس های یکدست سفیدش میتوان حدس زد دکتر است وارد شد و از بین مرگخواران راه باز کرد و در حالی که به دفتر درون دستانش نگاه میکرد آنجا ایستاد.

- به نظر میرسه عمل خوبی داشتید جناب لرد سیاه! پرستارم الان میاد و باند شما رو باز میکنه.

چند دقیقه بعد، بعد از باز کردن باندپیچی صورت لرد:

بلا که میخواست حرف قبلی خود را جبران کند با ذوقی ساختگی گفت: ارباب ... چه موهای لخت و قشنگی دارید!

لرد که قیافه ی خود را در آینه برانداز میکرد پاسخ داد: خوشت میاد بلا؟ خودم طرحشو کشیدم! ریشامم گفتم مدل علامت شم بزنن که ترسناک تر به نظر بیام!

رز دوباره شور و هیجان خود را بعد از دیدن صورت لرد به دست آورد و دور تا دور اتاق را شلنگ تخته می انداخت تا اینکه ایوان او را کشان کشان به خانه ی لرد برد.

چند روز بعد - صبح!

لرد از خواب بیدار شد و بعد از نوازش نجینی به سمت آینه رفت تا موهایش را شانه بزند و به ریشش ژل مخصوص بزند. اما هنگامی که به آینه نگاه کرد مات و مبهوت تنها کاری که از دستش برآمد صدا زدن وزیر بود.

وزیر در را باز کرد و گفت: کاری داشتید سرورم؟

اما قبل از اینکه لرد پاسخی دهد وزیر به چهره ی پشمالوی شخصی مقابل خود خیره شد!

- تو کی هستی؟ لرد کجاست؟ زودباش بگو تا نزدم فکتو بیارم پایین!

- کروشیو وزیر! این منم! لرد!

چوبدستی وزیر از دستانش لغزید و به زمین افتاد: اوه! ارباب!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۸:۰۰ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
دامبلدور برای آخرین بار فکر کرد...
-برخلاف تو ابهت برای من اهمیتی نداره تام.ولی متاسفانه ریش من یه جورایی نماد محفل شده و من نمیخوام فرزندان روشنایی رو ناامید کنم.اونا باید همیشه خوشحال و امیدوار باشن.برای همین...ازت عذرخواهی میکنم!علاوه بر این...تو رو میبخشم که تفاوتمون بیشتر از قبل مشخص بشه.

لرد سیاه قهقه بلندی زد...

فشار دیوار کمتر و کمتر شد.همزمان با ورود مرگخواران و محفلی ها دو جادوگر روی زمین افتادند.
مرگخواران به سرعت اربابشان را بلند کردن و چوب دستی هایشان را بطرف محفلی ها گرفتند.

دامبلدور درحالیکه سعی میکرد پدرانه ترین چهره ممکن را به خود بگیرد گفت:
-چه اشتباهی کردی که امشب به اینجا اومدی تام...کاراگاهها الان توی راهن...به زودی میرسن.

لرد سیاه مغرورانه لبخند زد.
-که تا اون موقع من رفتم و تو مردی...

روفوس با دستپاچگی آستین ردای لرد را کشید.
-ارباب...فکر نمیکنم اینجا اونجا باشه ها...بهتره برگردیم.بعدا سر فرصت با آرامش میتونین بکشینش.

لرد سیاه به سختی بر وسوسه جنگیدن با دامبلدور غلبه کرد.
-درسته روفوس...پیشگویی رو لازم دارم.بهتره فعلا جلب توجه نکنیم...مرگخوارا همه به خانه ریدل برگردین.


پایان سوژه




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۰

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
[spoiler=خلاصه سوژه]هری،رون و هرمیون برای نجات سیریوس به سازمان اسرار وزارت سحر و جادو میرن.ولی این یک نقشه از طرف لرد سیاهه که بتونه پیشگویی رو بدست بیاره.مرگخوارا و محفلیا با هم درگیر میشن ولی در حالیکه سرگرم نبرد هستن، متوجه غیبت چهار نفر از اعضای دو گروه(لرد سیاه، دامبلدور،هری پاتر و سیریوس) میشن و تصمیم میگیرن بیخیال جنگیدن بشن و پیش لرد و دامبلدور برن و اونارو در حالیکه توی دیواری گیر کردن پیدا میکنن. نصف بدن هردوی آن ها درون دیوار فرو رفته و تنها راه بیرون آوردن آن ها از این وضع آشتی دادن آن دو است. دیوار به گونه ایست که در صورت دشمنی فشار را بر لرد و دامبلدور بیشتر میکند و در صورت آشتی کردن آن دو ، آن ها را رها میکند. حالا مرگخواران و محفلیون دنبال راهی برای آشتی دادن آن ها هستند. مرگخوارها میخواهند محفلی ها را دور کنند و با اجرای طلسم فرمان روی دامبلدور ، او را وارد به غذرخواهی از لرد کنند. اما طلسم فرمان روی دامبلدور اثر نمیکند پس تصمیم میگیرند ریش دامبلدور را از بین ببرند. حالا دامبلدور بدون ریش و با چهره ای ناخوشایند بین مرگخواران و لرد گیر کرده است![/spoiler]

دامبلدور هم چنان با نا امیدی سعی داشت خودش را از دست دیوار راحت کند تا قیافه اش را به حالت عادی بازگرداند اما تلاشش کوچک ترین اثری نداشت ، پس با شرمندگی سرش را پایین انداخت.

لرد پوزخندی زد و گفت: دامبلدور اگه ازم معذرت خواهی کنی قول میدم از مرگخوارام بخوام که صورتتو مث اولش کنن.

دامبلدور که سرخ شده بود با ناراحتی گفت: تام ، خواهش میکنم با من این کارو نکن. به منه پیرمرد یه نگاهی بنداز؟ آخه دلت میاد؟ چطور ازم میخوای از تو که شاگردم بودی معذرت خواهی کنم؟

لرد با جدیت تمام گفت: من این چیزا حالیم نمیشه ریش دراز ...

و با یادآوری صورت بی ریش دامبلدور خنده ای کرد و گفت: اوه ببخشید حواسم نبود الان بی ریشی. یا معذرت خواهی یا همین طور موندن. تو که دلت نمیخواد محفلـ...

دامبلدور که تازه به یاد محفلی ها افتاده بود سریع گفت: چی محفلیا؟ اونا کجان؟ فرزندان روشنایی من الان کجان؟

- اونا بیرون دارن گشت میزنن. مطمئن باش حالشون خوبه.

لرد بدون توجه به حرف بلا دوباره گفت: معذرت خواهی کن!

اما دامبلدور هیچ پاسخ نداد. لرد سعی کرد چهره ی آرامی به خود بگیرد و گفت: اوه دامبلدور. دلم برات میسوزه ، پس شاید ... شاید بتونم ببخشمت. البته اگه معذرت خواهی کنی سریع تر عمل بخشش از جانب من انجام میشه.

دامبلدور با صدایی که غمگینی در آن موج میزد گفت: تام اگه تو منو ببخشی منم تو را خواهم بخشید.

لرد دوباره پوزخندی زد و گفت: من نیازی به بخشش تو ندارم.

و با فشرده شدن دیوار اضافه کرد: بهتره ازم بخوای ببخشمت. الان محفلیا میرسنا ، اگه این طور ببیننت ، اگه ببینن رئیسشون به این راحتی ابهتشو از دست داده ... هوووم؟

و با شنیده شدن صداهایی از سمت راه پله ، مشخص بود که محفلی ها و مرگخواران در حال بازگشت هستند. حالا دامبلدور دو راه داشت. یا باید معذرت خواهی میکرد و همه چیز تمام میشد ، یا محفلی ها می آمدند و با رفتن آبرویش جلوی آن ها ، شاید راهی برای گریختن از این دیوار پیدا میکرد.

دامبلدور شروع به بررسی ابعاد این دو موضوع کرد. هرکاری میخواست بکند ، باید سریع تر میکرد. چون هر لحظه آن ها به اتاق نزدیک تر میشدند.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۰

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۷ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 188
آفلاین
بلاتریکس با عصبانیت به دامبلدور خیره شده بود و در وسوسه گفتن آواداکداورا میسوخت ، فقط اگر بخشش این مرینوس پیر برای نجات سرورش لازم نبود ... فقط اگر ... ( بلاتریکس : " اوه " )

بلاتریکس که چشمانش از هجوم یه فکر ناگهانی میدرخشید ، لینی را اظهار کرد و لینی پس از گذشتن از تو و رسیدن به میمونه ، به بلاتریکس رسید و همراه با لودو و روفوس ، تصمیماتشو یواشکی شنید و هر سه لبخند کوچک شومی زدن و در یک اقدام ناگهانی چوب دستیاشونو به طرف دامبلدور نشانه گرفتند و با وردی ، ریششو از جا کندند .

لرد سیاه که از چهره تازه دامبلدور حسابی کیف کرده و سر ذوق اومده بود انبوه ریشو از بلاتریکس گرفت و همونطور که در دست میچرخوند به چونه ملتهب دامبلدور نگاه میکرد و سعی میکرد انعکاس و درخشندگی سرشو در آینه تمام نمای چونه دامبلدور بررسی کنه :

-

دامبلدور که دچار تالم روحی شدیدی شده بود از خجالت سرشو رو به دیوار کرده و از سر مهربانی هی آه میکشید و بخاطر دلتنگی برای فاکس قطره اشکی گوشه چشمش هم اومده بود .

لرد سیاه که حسابی روی ذوق اومده بود بدش نمیومد برای اینکه دامبلدور رو بیشتر تحقیر کنه بهش منت بذاره و اونو ببخشه ...


?You dare speak his name
!Shut your mouth
!You dare speak his name with your unworthy lips







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.