هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
#54

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
پرسی رژه روان،دستی به زیر چونه خود کشید و گفت:
احتمالا ما میتونیم چدند تاشونو توی آشپزخونه پیدا کنیم.
- آشپزخونه؟برو باب...کی دستپخت این آنی مونی رو دوست داره که تسترالها دومیش باشن؟

پرسی نگاه مشکوکیوسی به آنتونی کرد و گفت:
یعنی کجا میتونن باشن؟یادته تو اون سریال(تسترالي در بيابان)تسترالها رفتن پیش اون شتره و باهاش توپ بازی کردن؟
- آره آره یادمه.اتفاقا همون جا بودکه فهمیدن شتره شتر نیست بلکه براد ناتنیشونه(تیریپ فیلم هندی)
- آره.منظور من اینه که اونا خوششون میاد کسی رو اذیت کنن.کلا خوششون میاد.ما باید بفهمیم تو مرگخوارا کی بیشتر از همه بهتره برای اذیت کردن.

آنتونی با انگشتان درازش دستی به سرش کشید و گفت:
بارتی...اون از همه بیشتر حال میدهیادمه لرد هر وقت دلش میگرفت یک دونه میزد تو سر این بدبخت.بیچاره برای همینه که تو کتاب چهار از رولینگ درخواست کردن بکشتش.ولی الان اون کجاست؟


چند اتاق اون ور طر،حمام خانه ریدل:
بارتی همین طور که از شیر آب، آب میخورد و با گوشپاک کن ها تیرکمون بازی میکرد،تو دلش از این که از دست تسترال ها فرار کرده خوشحال بود.یکی از گوشپاک کن هارو به طرف دیوار نشونه گرفت و پرتابش کرد.گوشپاک کن با سرعت بوق به طرف دیوار پرتاب شد ولی بطور بسیار عجیبیوسی،نرسیده به دیوار متوقف شد و روی هوا شناور موند. بارتی که از کار خود حیرت زده شد لحظه ای به گوش پا کن نگاه کرد و یکی دیگه رو پرتاب کرد.گوشپاک کن دوم هم مثل اولی،درست نرسیده به دیوار متوقف شد.بعد از چند لحظه صبر،صدای جویدن چیزی شنیده شد و گوشپاک کن ها از نظر پنهان شدن.موهای تن بارتی،درست مثل درختهای جنگل آلبانی سیخ شدن.بعد از گذشت چند لحظه صدای"آخ توف"مانندی بگوش رسیده و بعد ته مانده گوشپاک کن ها،به همراه ماده بسیار لزجی به صورت بارتی توفیده شد.بارتی آب دهن خود رو به سختی پایین داد و ته مانده گوشپاک کن رو از صورتش پاک کرد:
یعنی چی یا کی میتونه باشه؟


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۵:۲۴:۳۶
ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۱۷:۵۵:۳۳

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۳:۰۵ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
#53

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آني موني سفره اش را در مقابل در اتاق تسترالها پهن كرده و مشغول صرف شام بود.با ديدن لرد سياه كه درحال كشمكش با يك عدد قلاده بود لقمه در گلويش گير كرد.

-ارباب جون بميرم....چقدر ضعيف شدين. كمك نميخوايين؟يعني اون قلاده اينقدر براتون سنگينه؟

لرد با عصبانيت از روي سفره آني موني رد شد.
-اي بوق...بيا كمك كن.قلاده چيه؟اين يكي از تسترالهاي عزيز منه كه اون دو تا بي مصرف ولشون كردن.

آني موني لقمه اش را به سختي قورت داد.
-ارباب جون...جون مادرت...من از تسترال ميترسم.نميشه حالا خودتون ببرينش تو اتاق؟

لرد سياه بالاخره موفق شد تسترال را وارد اتاق كند.
-حيف كه دستم بنده.حالا برو به اون دو تا بوقي بگو فورا برن هفت تسترال ديگه رو پيدا كنن.معلوم نيست چه بلايي سر طفل معصوما اومده.بعد بيان بكشمشون.

آني موني سفره اش را زير بغل زد و براي پيدا كردن دو بوقي بطرف سالن بزرگ خانه ريدل حركت كرد.

سالن بزرگ خانه ريدل:

آنتونين و پرسي روي كاناپه بزرگ وسط سالن ولو شده و سرگرم ديدن سريال مورد علاقه شان(تسترالي در بيابان) بودند كه با صداي انفجار در از جا پريدند.

-يا سالازار مقدس...موني؟تو نميتوني مثل آدم بيايي تو؟

آني موني لبخند موذيانه اي زد و سفره شامش را وسط سالن پهن كرد.
-هوووم...پيداتون كردم.بوقي شماره يك و بوقي شماره دو.ارباب داشت دنبالتون ميگشت.ولي دستش بند بود.به من گفت بيام بهتون بگم كه فورا برين و هفت تسترال گمشده رو هر جا كه هستن پيدا كنين.

پرسي و آنتونين با ناباوري به هم نگاه كردند.تسترالها بايد فورا پيدا ميشدند.دو مرگخوار بلافاصله ميزگردي تشكيل دادند وسرگرم تفكر و تبادل نظر درباره اينكه تسترالها اصولا به چه مكانهايي علاقه دارند و كجا ممكن بود رفته باشند شدند.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۸ ۳:۰۸:۰۱



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۷
#52

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
لرد: اها یادم اومد، گوگولی موگولی تو که تسترالی! تو تسترالی؟ تسترالی؟ انتونـــــــــــــــین....

همان لحظه اتاق تسترال ها
چهار مرگخوار، در حالی که پشت به اتاق ایستادن، صورتاشونو گرفتن تو دستاشون و دارن زیر لب با همدیگه حرف میزنن!

پرسی:میدونم تو طاقتشو داری، بالا رو نگاه کن... هیچی نمیشه اینا کارت ندارن!
بلیز:اصلا بهتره انی مونی نگاه کنه ها! چطوره؟
انی:نه من کلا چشمام چپه زوم نمیشه رو به بالا

انتونین دست پرسی رو کشید و گفت:

-پرسی ببین ببین هیچی نیست، نگاه کن!

پرسی در حالی که سرش رو پایین نگه داشته بود، خودش رو از تیرس انتونین دور کرد و با جیغ و داد گفت:

-ووی ووی ووی ووی... نکن نکن... الان میفتن رو کله من

در همان لحظه در اتاق باز شد و باریکه ای نور کشیده شد تو اتاق تسترال ها.

ممد سرش رو از لای در اورد تو اتاق و گفت:

-اقا...
-جیــــــــــــــــــــــغ
-اقا ماییم نترسین، در اتاق قفل نداشت ترسیدم؛ گفتم یک نگاهی بندازم!

انتونین یک انگشتشو از رو چشمش برداشت و پرسید:

-قفل نداشت؟
-نه اقا نداشت!

انتونین به سرعت برق بالا رو نگاه کرد

-ملت تسترالا اینجا نیستن
سه مرگخوار دیگر:

لرد قلاده تسترال رو گرفته و اونو که قیافش به این شکلدر اومده، با عصبانیت داره به سمت دخمه ها میکشه. چه کسی جرات کرده تسترال های عزیزش رو ول کنه به امان خدا؟؟ فقط اگر دستش به پرسی و انتونین میرسید...


ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۷ ۱۶:۴۲:۴۰

... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۷
#51

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
درب اتاق خیره میشه ...
ممد: یا مرلین کبیر ... قفل در رو یادشون رفته بذارن ...

-----
- آآه ای زیبای من...برای تو چتر من بی ارزش هست...من تو را میخواهم...لالالا.

بارتی آهنگ خوانان در حموم رو باز میکنه و همین طور که داشت با حوله گوش مبارک رو تمیز میکرد از حموم خارج شد.با قدمهایی بلند بسوی اتاقی رفت و در زد:
لا لا...آنتونی...آنتونی این تویی؟اگه هستی بیا برو حموم.آبش خیلی عالیه.گرم گرمه.

-خوووو خر.

-ای بابا این صداها چیه از خودت ول میدی.میگم برو حموم.الان لرد میره شیش ساعت اون تو میمونها.
-خووو خر.
- اصلا به من چه.هر کاری میکنی بکن.

بارتی در اتاق رو به آرامی باز کرد و داخل اتاق شد.با چشمان باز بداخل اتاق نگاه کرد و به فکر فرو رفت:
عجبیوس!این جا که کسی نیست.ای آنتونی شیطون. شنل نامرئیی کننده پوشیده؟میخواد منو گول بزنه؟خیال کرده.من الان میرم از اتاق بیرون اصلا هم بهش نگاه نمیکنم تا بزنم تو حالش.

بارتی در همین افکار"عجیبیوس"از اتاق خارج میشه و به سوی آشپزخانه حرکت میکنه:
راستی این یارو که شنل نداره.پس چطوری این جوری شده؟این که تسترال نیست نامرئیی باشه.تسترال
بارتی بسرعت کریشو به سوی حموم میدوه.داخل حموم میشه و در حموم رو قفل میکنه.
- اینجا جان خوبه.هیچ تسترالی هم نیس.

در همان هنگام:
مردشورشو نبرن.یک لقمه کوفتی هم برام تو یخچال نگذاشت!برم ببینم شاید این آنتونی یک چیزی برای خوردن داشته باشه.

ردای لرد همچون خفاشی بر روی آسمان پرواز میکرد.لرد به طرف اتاق آنتونی حرکت کرد و در اتاق را با صدای شپلخ مانندی باز کرد:
اوا...آنتونی از کی تا حالا اسپ تو اتاق خودش نگه داری میکنه؟چه اسب آشنایی هم هست.خیلی شبیه به یکی از موجودات منه.خدایا شبیه به کدومشون بود؟حواس نمیذارن این مرگخوارا برای آدم(توجه:لرد چون آدمهای زیادی کشته و دیدشون، میتونه تسترالها رو ببینه)


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۷ ۱۵:۲۸:۴۴
ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۷ ۱۵:۵۵:۱۲

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷
#50

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
چند لحظه میگذره ... و همه سخت مشغول بررسی اتاق تسترال ها هستن تا بلکه اثری از این موجودات خون آشام منحوس بیابند .. اما هیچی که هیچی!

پرسی: راستشو بگو آنی مونی... تسترال ها رو تو خوردی؟ ها کن ببینم دهنت بو میده یا نه!
آنی مونی!!!!!!
آنتونی: چه سکوت وهم آلودی. اوه چقدر اینجا تاریکه!
پرسی: من میترسم.

بلیز: آقا فیلم ترسناک دیدین؟
آنی مونی: آره خیلی قشنگن ... من تو خونمون یک قفسه پنج طبقه ای فیلم ترسناک دارمو اینا ...
بلیز: اگر دقت کرده باشین .. تو فیلمای ترسناک وقتی جلوی آدم کسی نیست .. پشت آدم کسی نیست .. اطراف آدمم کسی نیست .. تنها یک جواب منطقی وجود داره!
همه: چه جوابی؟
بلیز: اینکه مهاجمین بالای سر ما قرار دارند!

- جیــــــــــــــــــــــــــــــــغ!

همان لحظه ...

یکی از ممدها مشغول قدم زدن هست و از کنار اتاق تسترال ها رد میشه که ناگهان متوجه میشه چیزی درست نیست .. برای همین برمیگرده و به دقت به درب اتاق خیره میشه ...
ممد: یا مرلین کبیر ... قفل در رو یادشون رفته بذارن ...


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۳۱ ۲۰:۳۲:۵۱
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱ ۱:۳۶:۳۵



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷
#49

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه

بليز و آني موني محكوم به زنداني شدن در اتاق تسترالها شده اند.آني موني به بليز توصيه ميكند كه با حرف زدن با تسترالها آنها را راضي كند كه دست از سرشان بردارند.
--------------------

-اهم اهم...تسترالهاي عزيز
من بليز زابيني هستم و ارتباط خوني نزديكي با شما موجودان با ارزش دارم.ميخواستم بگم كه لطفا اگه زحمتي نيست ما رو نخورين.

-نه بابا چه زحمتي.تشريف بيارين پايين يه فنجون چايي مهمون ما باشين.

بليز نفس راحتي كشيد.
-نه قربون شما..ديگه بهتره رفع زحمت كنيم.يكي دو ساعت همنجا ميمونيم و بعد...

بليز با ديدن چهره وحشت زده آني موني تازه متوجه شد كه مشغول گپ زدن با يك تسترال است.
-آني موني..تو هم شنيدي؟من به زبون تسترالها حرف زدم.من يك تسترال زبان هستم.هورا..اين حتما ويژگي خاص خاندان زابينيه.

آني موني همچنان چپ چپ به بليز نگاه ميكرد.
-جنابعالي داشتي به زبون آدم حرف ميزدي.تستراله هم جواب ميداد.من احتمال ميدم اين تسترال انسان زبان باشه.

بليز چوب دستي يدكي را كه از ترس ارباب در جيب ردايش پنهان كرده بود در اورد.

-لوموس

گودال تسترالها با نور چوب دستي بليز كمي روشن شد.

گودال خالي بود.هيچ تسترالي در آنجا نبود.پرسي و دالاهوف در گوشه گودال نشسته بودندوزير لب به سادگي بليزميخنديدند.

آني موني چشمانش را ماليد.ظاهرا باور نميكرد در گودال حتي يك تسترال هم نباشد.

-پس...پس اينا كجان؟

پرسي لبخندي زد.
-چيزي نيست.رفتن يه دوش بگيرن.زود برميگردن.

دالاهوف از جا بلند شده و به كمك بليز از گودال خارج شد.
-ما هم نميدونيم چه بلايي سر تسترالها اومده.وقتي اومديم بهشون غذا بديم ديدم حتي يكيشونم اينجا نيست.از ترس لرد جرات نكرديم بياييم بيرون.

در اتاق مثل هميشه قفل بود.چه بلايي به سر تسترالهاي مخصوص لرد آمده بود؟چهار مرگخوار به فكر فرو رفتند.




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۷
#48

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
آنی مونی نفس راحتی کشید و در دل هوش بسیار خودش رو تحسین کرد و گفت:آخیش،نزدیک بودا.خوب شد خطر از بیخ گوشم گذشت.
درست بعد از فکر کردن به این جمله لرد برگشت و نگاه مخوفش را به آنی مونی دوخت.لرد:آنی مونی؟یه سوال میپرسم خوب جواب بده.
انی مونی با خوشحالی گفت:بفرمایید ارباب.هرچی بپرسین جواب میدم.
لرد یکی از همان لخند های سیاه و طنز تلخ بر لبانش نشست و گفت:تو واقعاً یادت رفته بود من بهترین ذهن خوان قرن هستم؟...این یکی رو هم با بلیز بندازین تو اتاق تسترال ها!

با وود تلاش ها و تقلاهای زیاد آنی مونی و بلیز مرگخواران برای انداختن انها در اتاق دست بکار شدند.بلیز برای آخرین بار نگاه مظلومانه ای به لرد انداخت تا شاید دل لرد به رحم بیاید ولی با دیدن نگاه لرد مستاقانه به سمت اتاق تسترال ها حرکت کرد!
در باز شد و بعد از پرتاب شدن آنی مونی و بلیز به درون اتاق دوباره بسته شد!

بلیز با عصبانیت گفت:مگه آزار داشتی؟تو که کارت تموم بود،چرا منو با خودت بیچاره کردی؟!
آنی مونی سوت زنان جواب داد:همین جوری گفتم اینجا تنها نباشم!
بلیز به شدت علاقه داشت همه طلسم هایی را که بلد بود روی آنی مونی اجرا کند اما شنیدن صدایی باعث شد این فکر را از سر بیرون کند.
درون اتاق تاریک صدای خش خش مخوفی به گوش میرسید که نشان از نزدیک شدن تسترال ها به لبه گودال داشت.آنی مونی با ترس نگاهی به بلیز انداخت و گفت:میگم اینا چند وقته گرسنه هستن؟گمونم الان دارن به ما به چشم شام نگاه میکنن!
بلیز:تقصیر توئه دیگه.حالا دوتا راه داریم.یا اینکه خودمون بپریم اون پایین یا صبر کنیم اونا بیان بالا!
آنی مونی با خشم گفت:یعنی چی.پرخوری هم حدی داره.دیگه حق ندارن با ما مثل وعده غذایی رفتار کنن که!تو مگه باهاشون فامیل نشدی؟حرف حساب اینا رو بهتر حالیت میشه.یه صحبتی باهاشون بکن بگو دست از سر ما بردارن!
بلیز کمی حرف آنی مونی را بررسی کرد و با رسیدن به این نتیجه که نظر بدی هم نیست به لبه گودال رفت و شروع به صحبت کرد:تسترال های عزیز،لطفاً یه دقیقه توجه کنین.
صدای تسترال ها قطع شد و همه چشم های به سمت بلیز نشانه رفت!
بلیز آب دهانش را قورت داد و شروع به سخنرانی کرد...!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۰:۲۰ چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۷
#47

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
چهره آنی مونی بعد از شنیدن کلمه "اتاق تسترالها" تغییری بس اساسی کرده و به صورت لرد خیره شد:
حالا...حالا نمیشه بجای اتاق تسترالها اضافه خدمت بهم بدید؟آخه میدونید من لاغرم و یکم هم زیادی بدنم عرق میکنه،برای همین ممکنه این تسترالهای بیچاره فلج بشن.من بخاطر خودم نمیگما،بخاطر این بچهای بیچاره بلیز میگم.وگرنه من شما اگر آواداکدابرا هم بهم بزنید مشکلی ندارم.


لرد دستی به چانه خود کشید و به چهره بسیار مضطرب آنی مونی خیره شد.
- آواداکدابرا؟هممم...فکر بدی هم نیست. اصلا چرا که نه؟

آنی مونی با شنیدن این جمله دستی به موهای ژولیده خود کشیده و بدنبال راه فراری گشت.
- مگم..میگم...آها..راستی شما خبر داشتید که بلیز بدون اجازه شما رفته عروسی کرده؟تازه این که هیچی نیست.اصلا شما رو به جشن عروسیش دعوت هم نکرده.

چشمان سیاه و بس آستکبارانه لرد بعد از جملات آنی مونی به اندازه دو هنودانه از نوع بسیار سیاه و استکبارانه شده و به بلیز خیره شد. هر آن ممکن بود سیلی از کلمات بسیار سیاه و انواع مختلفی از وردها و جادوهای سیاه تر از دهان و چوب لرد بر فرق سر بلیز رها شود.


قطرهای عرق از شانه و چانه و کلا همجای بلیز همچون رگبار سرازیر شده و با لبخندی همچون لبخند این لبخندک ارزشی بر لبانش نقش بست:
قربان من میتونم توضیح بدم...خواهش میکنم...من میتونم...

لرد نگاهی به اطرافیان کرده و با صدای مقدس و بس مرگخوارانه ای گفت:
اتاق تسترال ها




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۷
#46

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
خون جلوی چشمان لرد را گرفته بود،آشکارا انرژی پرقدرتی ناشی از عصبانیت به اطرافش ساطع میکرد چوبدستیش را به سمت آنی مونی گرفت و فریاد زد:

_چه جوری خودتو بشکل من درآوردی؟

...آنی مونی لام تا کام حرف نمیزد...

_ببینم نکنه...نه...امکان نداره...یعنی تو؟...آخرین تار موی من؟...خیلی نامردی...خیلی بی کلاسی...دیگه دوست ندارم!

آنی که فکر میکرد لرد از خیر کشتنش گذشته الکی گفت:وای لرد نه...اینکارو با من نکن...منو بکش ولی دوسم داشته باش!

لرد:جدی؟
_آره به جون شما
_باشه پس میکشمت
_نه...نه
_نه؟
_یعنی منظورم اینه مرگ برای من کمه،یه کاری بکنید که از مردن بدتر باشه مثلا دوستم نداشته باشید
_هووووم...نه دیگه تا این حد مستحق مجازات نیستی ولی حالا که اصرار داری بجاش میندازمت تو اتاق تسترال ها



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۹ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۸۷
#45

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
پرسی در حالی که چشم هاش از تعحب شبیه چشم شخصیت های کارتونی ژاپنی شده بود با صدایی ضعیف گفت:یا سالازار کبیر!نکنه زوپس ایراد پیدا کردم همه رو کپی پیست میکنه؟!!

بلیز که لبخند گل و گشادی به لب داشت از سر راه کنار رفت و ملت تونستن بدن های تسترالی بلیز ترال ها رو ببین.بلیز در پاسخ به فک های پیاده شده ناظرین گفت:ای بابا اینقدر تعجب نداره که.اینا همه بچه هام هستن.البته از گردن به پایین یه اشکال ژنتیکی دارن،شما همون گردن به بالا رو نگاه کنین!

پرسی سعی کرد به اعصابش مسلط بشه و به موضوع مهم تری که پیش رو داشتن توجه کنه.برای همین همه مرگخوارها رو دور خودش جمع کرد و گفت:ببینین اینجا یه مسئله ای هست که باید بگم.یکی ازاون لردها آنی مونیه.یعنی اون یه جوری خودش رو شبیه لرد کرده که با بیانکا بره ایتالیا...

بلیز برای لحظه ای از جمع مرگخوارها جدا شد و با صدای بلند گفت:آنی مونی،خودت با زبون خودت اعتراف کن کدوم هستی وگرنه تو میدونی و لرد!
با شنیدن این جمله هر دو لرد با انگشت به دیگری اشاره کردن و گفتن:آنی مونی؟خجالت نمیکشی خودتو شکل ارباب میکنی؟بلایی به سرت بیارم که خودت حال کنی!
لرد1:وقتی اونقدر آواداکداورا بهت زدم که جونت در اومد میفهمی نباید خودتو به شکل ارباب در بیاری.شکل ارباب کپی رایت داره بوقی!
لرد2:وقتی دادم کبابت کنن حساب کار میاد دستت!الکی نیست که!

با شنیدن کلمه کباب در مغز بلیز فکری جرقه زد.با عجله به سمت بقیه برگشت و گفت:ببینم غذای مورد علاقه آنی مونی چی بود؟
پرسی:آنی مونی که غذای مورد علاقه نداره.اون به هیچی رحم نمیکنه!
باب بعد از کمی تفکر گفت:یادمه یه روز آنی مونی گفت از هر غذایی بر فرض محال! بتونه بگذره از هیپوگریف کبابی نمیگذره!

بلیز که راه را پیدا کرده بود در یک لحظه یک عدد هیپوگریف کبابی به همراه تمام مخلفات در وسط صحنه ظاهر کرد.همه چشم های به دو لرد خیره شده بود.اول قیافه هر دو لرد شبیه بهم بود.اما بعد لردی که شلوراک پوشیده بود آثار عرق و فشار بر روی پیشانیش نمایان شد و با آغوش باز به طرف دیس محتوی کباب رفت!

مرگخوارها که دیگر مطمئن شده بودن رو به لرد واقعی تعظیم کردن و ارباب با قیافه ای خشن و ترسناک رو به آنی مونی گفت:سلام آنی مونی!
آنی مونی در حالی که مشغول خوردن نصف کتف هیپوگریف بود:


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.