هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۸۷
#43

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
مرگخواران همچون درحال نگریدن به چهره سیاه و فرا وحشتناک و کلا فرا مقدس لردک ها بودند که یکی از دو لرد،با لحن"یا مرلین" به مرگخواران و لرد دومی گفت:
تو روز روشن در خونه تاریک و در دنیای حقیقی میان آدمو فوتوشاپ میکنن.جل المرلین!!جل المرلین!!.این وزارت خونه بوقی هم که هیچ کاری نمیکنن.تو روز روشن بدون اجازه گرفتن از من اومدن کله مقدسمو کپی پیست کردن.همین حوری پیش بره ملت اسم بچهاشونو میزان هاجی ولدمورت!!حالا بگو ببینم مردک،تو کی هستی؟؟نمیگی خودتو شبیه من میکنی لباساتو هم باید مثل لباسهای من بکنی؟آخه من با شلوارک گل گلی بیرون میرم؟خجالت نمیکشی؟ مرگخواران میبینید؟میبینید این دامبل بوقی وقتی با چوب و تفنگ نتونست مارو شکست بده دست به چه کارهایی میزنه؟من نگفتم دشمن از تو میخواد حمله کنه؟نگفتم میخواد مثل بادکنک مارو باد کنه بعد بترکونه؟نگفتم این پول گاز و برق رو بدید؟نگفتم؟؟


لرد(از نوع حقیقی) پس از گفتن این جملات،دستی به سرش کشید و با نگاه"ملت مرگخوار حمله کنید" به مرگخواران خیره شد.پس از اندک زمانی صبر و تأمل،بعد از دیدن این که مرگخواران نموره ای نیز بخود و باسن مبارکه تکان نمیدهند،لرد مجبور به استفاده از هنجره طلایی خود شده و فریادی بس وحشتناکانه و تسترالانه به مرگخواران هدیه کرد.
-مردشورتونو نبرن.الاهی همتون هرچه زودتر برید پیش مرلین.مگه نمیگم حمله کنید؟هنوز معنی این نگاهای منو نفهمیدید؟ روزی 3 ساعت براتون کلاس "تشخیص نگاه پیشرفته"گذاشتم.همشونو بادتون رفت؟اون تسترالها نگاهای منو تشخیص میدن.برای چی منتظرید؟بحمله اید!!

ملت سیاه که گویا حرف و فریادهای لرد برایشان به اندازه ناخن هدویگ *نیز ارزش نداشت همان طور به دو لرد خیره شدند. مرگخواری که گویا دارای جرآت زیاد، دهان بسیار بزرگ و از جان خود سیر شده بود از بین ملت بیرون آمده و خطاب به لردی که تا چندلحظه پیش همچون ققنوسی که آهنگ های شجریان را میخواند درحال فریاد کشیدن بود گفت:
ما از کجا بدونیم تو لرد حقیقی هستی؟ اصلا از کجا معلوم تو یکی از دسیسه های دامبل نباشی؟

لرد کبیر(ازنوع بدون شلوارک) نگاهی مرگخوار کش به مرگخوار دارای دهان گشاد کرد و چوب خود را همچون چوب جادو بیرون کشید:
پهلوانان نمیمیرند!!لرد هم نمیمیره.جرأت داری بیا جلو.میخوام بهت نشون بدم که چوب من از ماله تو بزرگ تره.

لرد(از نوع شلوارک دار)که تا چندی پیش فکر میکرد لرد(از نوع بدون شلوارک)خواستار جنگ با او را دارد پوفیی کرده و بعد مثل شکلک" آخیش" آخیشی گفت.

مرگخوار دهان گشاد دهان گشاد خود را دوباره باز نموده و گفت:
خب مشابقه میزاریم.مسابقه ای که جواب سوالاشو فقط لرد حقیقی بدونه.هر کی برد لرد خودمونه.هر کی هم باخت میدیم به تسترالها...
_____________
یا لرد نقد شود لطفا.


*در این داستان ما حتی به هدویگ نیز رحم نداشته و برایش ناخن ساختیدیم.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۷ ۱۶:۰۴:۵۱



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۸۷
#42

گلگومات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۷ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
از كنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
این بلیز کجاست ؟! خبری ازش نی !!

___


همان زمان - مکانی دیگر

یک غار متروک در گوشه ای از یک کویر ..

_اوووووووووووووووخ
_چی شد عزیزم؟!
_نشان سیاهم داره میسوزه!!
_چی چیت میسوزه ؟!
_من باید برم اربابم احتیاج به کمک داره !!
_نخیر تو هیچ جا نمیری ، ما به بچه های بیشتری احتیاج داریم.
_بترکی زن !! تورم بالاست . همین شش هفتایی هم که پس انداختی بسه.

بلیز با عصبانیت از غار میدوئه بیرون.

هفت تا موجود عجیب غریب که دارای کله ی بلیز و بدن تسترال میباشن به همراه تسترال مادر به دنبال بلیز از غار خارج میشن.

تسترال:نرو ، منو بچه ها به تو نیاز داریم !
هفت بلیزترال* به صورت همزمان:بابایی نرو ما به تو احتیاج داریم.
بلیز:نخیرم ، باید برم . من در قبال لردم مسئولم .
تسترال:پس ما هم همراه تو میایم
بلیز:

دقایقی بعد بلیز به همراه هفت بلیزترال و تسترال مادر در حال حرکت به سمت خانه ریدل ها هستن.

اما در خانه ریدل ها

مرگخوارا دور دو لرد و بیانکا جمع شدن.

لرد شماره 1:من لرد واقعی هستم این ملعون رو بگیرید بکشید.
لرد شماره 2:نخیرم من لرد واقعی هستم این ملعون رو بگیرید بکشید.
مرگخوارا:

_______

* بلیز ترال:بلیز ترال نام موجوداتیست که کله ی بلیز زابینی و بدن تسترال دارند.

پ.ن:مثل اینکه رسمه اینجا کوتاه بنویسیم ما هم این سنتو ادامه میدیم.


ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۷ ۱۲:۰۶:۰۶
ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۷ ۱۷:۵۱:۵۴

اگه كسي يه بار زد توي گوش تو ، تو دو بار با چماغ بزن تو سرش.

يكي از ضرب المثلهاي غول ها

تصویر کوچک شده


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۴۴ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۸۷
#41

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
پرسی همچنان در گوشه ای سر در گریبان و گریان.
آنی مونیِ به شکل لرد، همچنان بازو در بازوی بیانکا به سمت ایتالیا.
لرد همچنان منتظر! (منتظر چیه آخه دالاهوف؟ )
لرد بالاخره از این انتظار بیهوده خسته شد. برخاست و به منظور گردش از اتاقش بیرون رفت و در راهرو با آنی مونیِ به شکل لرد که همچنان بازو در بازوی بیانکا به سمت ایتالیا میرفت مواجه شد.

لرد:
بیانکا:
آنی مونیِ به شکل لرد:
لرد: کمک! به ما پاتک زدن! جنگ الکترونیک! اوکلامنسی محفلیسم! فتوکپی نامشروع! شبیه سازی ثبت نشده! کمک!

مرگخواران با شنیدن داد و فریاد لرد از همه جای خانه ی ریدل به محل حادثه سرازیر می شوند و با دو ولدمورت و یک بیانکا روبرو می شوند.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۷ ۰:۴۹:۰۹
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۷ ۰:۵۳:۴۵


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷
#40

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
آنی مونی:ببین!اگه ارباب بفهمه تیکه بزرگت گوشته،من حاضرم این فداکاری رو بکنم و به جای تو با بیانکا برم

پرسی:زرشک!بجای این حرفا بگو چه طوری خودمو بشکل لرد دربیارم؟آخه اون که کچله مو نداره!چه جوری یه تیکه از بدنشو جور کنم؟نمیتونم گوششو بکنم که!

آنی مونی: پس باید بیخیل شی همون بهتر دختره رو بندازی تو اتاق تسترال ها
_نه من نمیتونم
_پس برو کنار کار خودمه
-نه خواهش میکنم اینکارو نکن
_متاسفم پرسی...بخاطر آینده مرگخوارها مجبورم

***********

آنی مونی به آشپزخانه رفته،اجاق گاز را کنار زده،در مخفی پشت آن را باز کرده،گاو صندوق کوچکی را از درون محفظه درآورده،کلید مخصوص را از کلاه آشپزیش بیرون کشیده،داخل قفل کرده و آن را باز میکند...

...سپس محفظه کوچکتر داخل گاو صندوق را باز میکند...و دوباره محفظه بعدی...و سه باره...و به تعداد لازم تکرار میکند(به امضای بلیز مراجعه شود) تا بالاخره آخرین تار موی لرد را که سالها برایش نگهداری کرده بود پیدا میکند...و معجون مرکب پیچیده و...خودت بفهم دیگه!

***********
_پرسی در گوشه ای سر در گریبان و گریان...با این خیال که بیانکا الان در معده تسترال ها جا خوش کرده

_آنی مونی به شکل لرد،بازو در بازوی بیانکا به سمت ایتالیا

_لرد منتظر

و بقیه ماجرا را در پست بعد خواهید دید...


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۶ ۱۴:۵۱:۰۸


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۷
#39

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
لرد: خيل خب حالا برو بيرون داريم دارت بازي ميكنيم

پرسي ميره بيرون و پشت در گوش وايميسته
-آره آره
-خوبه؟ همينجا؟
-نه نه ... بالاتر ... يكم چپ ... خودشه
پرق!
-اوه ... اوه يس ... خودشه ...
-بالا ... پايين ... بالا ... پايين ...
-نه نه ... تمركز كن ... نگه دار ...

-چيكار داري ميكني؟!
پرسي برميگرده و به آني موني كه داشت نگاهش ميكرد ميگه: هر چي فكر ميكنم ميبينم حيفشه بيانكا ...
آني موني: ها؟ منظورت چيه؟!
پرسي: ببين من خودمو به شكل ارباب در ميارم ... بعد به جاي ارباب با بيانكا ميرم ايتاليا ... اينجوري لرد هم اينجا ميمونه و مرگخوارا از كار بيكار نميشن ...


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۳:۳۹ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۷
#38

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
آنی مونی: پرسی تو خیلی باهوشی ،هم از دست بیانکا با آن ناز و اداش راحت میشیم که داره لردمون رو میدزده ، هم یه غذایی برای این تسترالهای بیچاره که الان دیگه خیلی وحشی و گرسنه هستن پیدا میکنیم.

در همین لحظه در یکی از اتاقهای راهرو باز شد و یک سر از آن بیرون آمد ، و در حالی که به قیافه‌های متعجب دو مرگخوار نگاه میکرد گفت:

نیکلاس: خیلی نقشه خوبیه! ولی فکر کردید که چطوری میتونیم بیانکا رو از ارباب دور کنیم؟

نیکلاس بعد از گفتن این حرف در را بست و پرسی و آنی را در همان حال تنها گذاشت. پرسی که سریع تر از آنی به حالت عادی برگشته بود دوباره فکر دیگری در مغزش شکفت ،اما بدون آنکه نقشه‌اش را برای او توضیح دهد به سرعت دو کاغذ را از جیب خود بیرون آورد و به طرف اتاق لرد سیاه رفت.
پرسی همین که به در اتاق رسید ،دستگیره را چرخاند اما صداهایی که از داخل اتاق به گوش میرسید باعث شد که اندکی تامل کند و سپس به داخل برود.

صدای زنانه(در حال لرزش): تام خوبه … ادامه بده … آفرین میدونستم تو … تو …
صدای مردانه: این … این تویی که باعث شدی من … من اینطوری به تکاپو بیفتم.
صدای زنانه(با کشش فراوان): تامی … تامی … میدونی که من خیلی …
صدای مردانه: آره میدونم …

پرسی که دیگر تاب شنیدن سخنان را نداشت ، او می‌دانست که دقیقاً با چه صحنه ای روبرو می‌شود اما این کار جلوی یک عمر بد‌بختی را میگرفت ،پس به سرعت در را باز کرد و به داخل رفت.

پرسی: ارباب شما چکار می‌کنید؟ … من براتون دوتا بلیط گرفتم.(پرسی دو کاغذ را در جهتی گرفته بود که اصل بودن آنها معلوم نشود)
لردسیاه: حیف که بهترین مرگخوار من هستی نمیدونی وقتی دونفر در حال دارت بازی!! هستن باید در بزنی و وارد بشی؟ …
سپس رو به بیانکا کرد و ادامه داد: آره میدونم تو خیلی … بد میندازی ولی من خودم پرتاب رو یادت میدم.
پرسی (کمی شوکه): ارباب ولی اینطوری که نمیشه … ما براتون باید مراسم عقد بگیریم.
بیانکا: عقد … او عالیه … ببینم اتاق عقد شما کجاست؟ من باید از کدوم طرف بیام؟


ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۵ ۱۴:۰۷:۵۰

شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۷
#37

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
پرسی که در راهرو ایستاده بود و از پنجره بیرون را تماشا می کرد با دیدن حال نزار آنی مونی پرسید:«چیه؟ چته؟ چی شده؟ دوباره کتلت های اربابو سوزوندی؟»
آنی:«نه بابا! کاش کتلت هاشو سوزونده بودم. اوضاع خیلی ناجوره پرسی.»

پرسی نفسش را در سینه حبس کرد:« چی شده؟»
آنی:«این دختره! مخ اربابو زده. می خوان با هم برن ایتالیا!»
پرسی:«خب برن. به ما چه؟ منو بگو خیال کردم دامبل مرده! »
آنی:« آخه نابغه! اگه ارباب از اینجا بره کم کم همه چی رو فراموش می کنه. اونوقت دیگه نه لردی هست، نه مرگخواری هست، نه ماموریتی و نه هیچ غذایی! من و تو باید بریم غاز بچرونیم. میفهمی اینارو؟»
پرسی:«هوم! آره. دارم یه چیزایی میفهمم.»
آنی:«حالا چیکار کنیم؟! تو هیچ فکری نداری؟»
پرسی:«چرا! »
آنی:«ها! چی؟ بگو! زودباش! »
پرسی:«اتاق تسترال ها! »



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۷
#36

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
بیانکا بعد از پیچیدن و نالیدن و کلا کارهای ژانگولرانه از زمین بسختی بلند شده و با نگاه"من چکاره بیدم" به لرد خیره شد.
لرد دستی به کله مبارک کشیده و با لحن مخوف و خفنزش رو به بیانکا کرد وگفت:
بنشین.
بیانکا لنگ لنگ کنان بر روی صندلی از جنش ریش دامبل نشست.
لرد نگاهی به بیانکا کرد و بعد عکس کچل خود را به وی نشان داد.
- ببین،من کلا میخوام اینور کلم موهاش کوتاه بشه ولی این جلوش موهام بلند باشه.اصلا تو سیریوس بوقی رو دیدی؟مثل خودش. تو ایتالیا از اینا هم میتونن درست کنن؟


بیانکا تکانی به موهای خود داد و از روی صندلی بلند شد. به سوی لرد رفته و عکس رو ازش گرفت.نگاهی بس عجیب به عکس کرده و بعد با دهان باز به لرد خیره شد.
این شمایید؟؟چه ناز بودید شما.

لرد که همچون خرمالو نارنجی شده بود عکس را از بیانکا گرفت و به خود خیره شد.
آره دیگه.چیکار کنم.جوونیه و خوشتیپی.چند صد بار از هالیویزارد برام نامه اومد برم اونجا بازی کنم قبول نکردم.البته بگم چند باری رفتم اونجا نقش کسی که تمیز میکنه رو بازی کردم. نه اینکه آبدارچیش بوده باشما،نه.همینجوری افتخاری بازی کردم.

بیانکا که گویی با قدم های به بزرگی فیل به هدفش نزدیک میشد و حال نزدیک بود به سوی هدف پرواز کند با لحنی به چربی آب گوشت گفت:
نگید...شما هنوز هم جوونید.هنوزم از صدتا از اون ژیگولای هالیویزارد خوشگل ترید.

لرد که حال حالت صورتش از خارمالویی به قرمز گوجه ای تغییر کرده بود آستین دست خود را بالا کشیده و با انگشت مقدسش بر روی آرم زیبای مرگخواران فشرد.در همان حال آنی مونی در اتاق ظاهر شد.

لرد نگاهی بس استکبارانه به وی نموده و برای اینکه قدرت خود را به بیانکا نشون بدهد فریاد کشان گفت:
مردک تو نمیتونی در بزنی بعد کلتو مثل هدویگ بندازی بیای تو؟؟ اون ققی میخواست بیاد تو در میزد.حالا تو مثل حیوون بلانسبت با گوشهای دراز کلتو انداختی میای توی اتاق من؟بدون اینکه در بزنی؟کریشیو...حالا هم برو دوتا بلیت برای من و مادمازل بخر برا ایتالیا.
هواپیماش ایرفرانس باشه بهتره. برو گمشو.

آنی مونی سریعا خودشو از اتاق بیرون آپارتید و بسوی مرگخواران رفت.
_ لرد داره میره با این دختره...لرد داره میره.باید جلوشو بگیریم.دختره اگر از ما براش عزیز تر بشه هممونو میندازه بیرون.
باید جلو این دختره رو بگیریم که لرد رو از ما نگیره...


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۴ ۱۶:۳۶:۳۱



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۷
#35

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
لرد توي اتاقش نشسته! عكسه كچلشو گذاشته جلوش و با چوبدستيش بهش ضربه ميزنه و موهاي مختلف مو رو رويه اون امتحان ميكنه.

"تق تق تق"

لرد با شنيدن صداي در سريع آگهي هاي تبليغاتي و عكس مجله هاي فشن رو از رو ميزش جمع ميكنه و سريع يه ماگل رو از تو گاوصندوقش در ميار ميزاره جلوش و شروع ميكنه به شكنجه دادنش: كرشيو ... موهاهاهاها ... كرشيو ... كرشيو ... موهاهاهاها ...

"تق تق تق"

ولدي: بيا تو ...
بيانكا در رو باز ميكنه و ميياد تو ..
ولدي: كرشيو ... كرشيو ... موهاهاها ...
بيانكا: اومدم درباره ي كاشت مو ...
ولدي: كرشيو

ولدي كه با شنيدن كاشت مو هواسش پرت شده بود طلسمه آخري رو اشتباهي به سمت بيانكا ميفرسته!
بيانكا سرشو توي دستاش ميگيره و از درد به خودش ميپيچه ...
ولدي: اووووخ


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۷
#34

بلاتريكس  لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۰ چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۰۹ دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۷
از شیون آوارگان
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 97
آفلاین
صبح بود ،مرگخواران پشت میز بلندی که رومیزی سبز با گلدوزی های مار داشت مشغول صرف صبحانه ای بودند که آنی مونی درست کرده بود { }لرد بالای میز نشسته بودو با خونسردی تخم مرغ گندیده اش را می خورد.بیانکا با پیراهن بلند صورتی رنگ و تور بنفش اکلیلی {}روبروی لرد نشسته بود و زیر چشمی به او نگاه می کرد.نارسیسا با لباس خواب در حالی که هنوز در خواب و بیداری بود به نان کپک زده نگاهی انداخت و با انزجار به لوسیوس چشم غره رفت.

بیانکا بدون مقدمه گفت :لرد سیاه چقدر زیبا شده اید.چقدر این وقار به شما می اد.چه ردای زیبایی دارید.یادم باشه امروز که میریم بیرون براتون یک کلاه اطلسی بخرم!البته توی ایتالیا برای کسانی که موهاشون کاملا از بین رفته و دکترا قطع امید کردن هم مو می کارند.کافیه شما با من به ایتالیا بیاین تا....
بلا چشم غره ای به بیانکا رفت و زیر لب گفت:خجالت نمی کشه ،نیوومده می خواد لردمونو ببره

ولدمورت به چهره ی بیانکا خیره شد و گفت :یادت باشه برای چه کاری به عمارت من اومدی،امیدوارم جایگاهت رو فراموش نکنی
س

سپس زیر لب طوری که سایر مرگخواران نشنوند گفت :ا..در مورد این مورد اخری که گفتی،بعد از صبحونه بیا اتاق من

.......
چون کاملا از سوژه خبر نداشتم پستمو کوتاه زدم !ببخشید ایشلله بعدی ها بهتر میشه!


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۴ ۱۲:۳۳:۴۳







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.