هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۷
#34

بلاتريكس  لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۰ چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۰۹ دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۷
از شیون آوارگان
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 97
آفلاین
صبح بود ،مرگخواران پشت میز بلندی که رومیزی سبز با گلدوزی های مار داشت مشغول صرف صبحانه ای بودند که آنی مونی درست کرده بود { }لرد بالای میز نشسته بودو با خونسردی تخم مرغ گندیده اش را می خورد.بیانکا با پیراهن بلند صورتی رنگ و تور بنفش اکلیلی {}روبروی لرد نشسته بود و زیر چشمی به او نگاه می کرد.نارسیسا با لباس خواب در حالی که هنوز در خواب و بیداری بود به نان کپک زده نگاهی انداخت و با انزجار به لوسیوس چشم غره رفت.

بیانکا بدون مقدمه گفت :لرد سیاه چقدر زیبا شده اید.چقدر این وقار به شما می اد.چه ردای زیبایی دارید.یادم باشه امروز که میریم بیرون براتون یک کلاه اطلسی بخرم!البته توی ایتالیا برای کسانی که موهاشون کاملا از بین رفته و دکترا قطع امید کردن هم مو می کارند.کافیه شما با من به ایتالیا بیاین تا....
بلا چشم غره ای به بیانکا رفت و زیر لب گفت:خجالت نمی کشه ،نیوومده می خواد لردمونو ببره

ولدمورت به چهره ی بیانکا خیره شد و گفت :یادت باشه برای چه کاری به عمارت من اومدی،امیدوارم جایگاهت رو فراموش نکنی
س

سپس زیر لب طوری که سایر مرگخواران نشنوند گفت :ا..در مورد این مورد اخری که گفتی،بعد از صبحونه بیا اتاق من

.......
چون کاملا از سوژه خبر نداشتم پستمو کوتاه زدم !ببخشید ایشلله بعدی ها بهتر میشه!


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۴ ۱۲:۳۳:۴۳


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۷
#33

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
بیانکا هاج و واج مونده بود که چکار کنه، او برای لرد سیاه به اینجا اومده بود ولی حالا لرد که بهش پیشنهاد مستخدمی داده بود و 3تا مرگخوار سمجش هم نتونسته بودن براش یه جای خواب درست و حسابی جورکنند.

بیانکا: خوب دیگه چاره‌ای نیست من قبول میکنم.
هرسه:

در همین لحظه پرسی دست راست ساحره و آنی مونی دست چپ او را گرفت و کشیدن که با خود ببرن ،بارتی که پیشنهاد رو داده بود ،برای اینکه از قافله جا نماند پرید و ساحره رو از وسط کشید. بیانکا که داشت از طرفهای مختلف کش میومد،خودش را به زور از دست سه نفر خارج کرد و چندین قدم به عقب برداشت.

پرسی: بببینم مگه قرار نبود نوبتی بیاد اتاق یکیمون؟
بارتی:آره ... ولی فکر کنم این پیشنهاد من بود پس من باید نفر اول باشم.
آنی مونی: بچه ها میدونیم که اتاق هر دوتای شما الان شلوغه و تا مرتبش کنید طول میکشه من بیانا رو به اتاق خودم میبرم هر وقت اتاقتون آماده شد بیاین ببرینش .

سپس به طرف او برگشت که با خود به اتاقش ببرد ، بارتی و پرسی هم سریع از آنجا دور میشدند تا اتاق خود را برای ورود ساحره آماده کنند ، اما او سرجای خود نبود، آنی مونی با صدای بلند نبود او را اعلام کد به طوری که پرسی و بارتی در یک ثانیه به جاهای قبلی خود برگشتند.

آنی مونی: نــــــــــیــــســـــــــت!!!!!
پرسی: یعنی کجا میتونه رفته باشه؟
بارتی : جای رو نداشت که بره! احتمالاً برگشته تو اتاق لرد.
هر سه: دوباره؟ اونم موقع خواب لرد! الان ِ که بکشتش ...
**********************
بیانکا وارد اتاق لرد شده بود ،اما اینبار با صورت دهشتناک لرد روبرو نشد ،بلکه او فردی را دید که در تخت خود با صورت مهربانی که هیچگونه عضله‌ای در آن در جهت خشانت حرکت نمیکرد روبرو شد. با دیدن این صورت کلیه ذهنیات او نسبت به لرد تغییر کرد و افتادن چیزی را در دل خود حس کرد. در حالی که در افکار خود غرق بود.

"افکار بیانکا"
عجب صورت نازی داره! چطور تا حالا کسی این صورت رو ندیده ... من نمیدونم چرا تو بیداری اینقدر خشنه ؟! لردی جون ِ من ...
من باید کاری کنم که لرد از من خوشش بیاد، آن وقت شاید این مرگخواراش رو ول کنه و با من به ایتالیا بیاد تا در کمال آسایش زندگی زیبایی رو در کنار بچه هامون بگذرونیم...
" پایان افکار"


شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۷
#32

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
چهار نفری از خانه ریدل خارج شده و به پشت آن رفتند .
پرسی ویزلی که موقعیت را مساعد می دید به سرعت آلبوس دامبلدور را ضاحر کرد . آلبوس که کمی خشمگین شده بود فریاد زد :
- این دختره ! به چه دردم می خوره ؟

و پس گردنی ای بر سر (؟!) پرسی نواخت و به سرعت خود را غیب و در مکانی دیگر ظاهر کرد .
پرسی آنی مونی و بارتی را به سمتی دگر برد و بیانکا رو تنها گذاشت . رو به آنها گفت :
- باید یه کاریش بکنیم . چیکارش کنیم ؟
- به نظر من هر شب اتاق یه نفر بره
- چی ؟ آره ... خیلی خوبه بارتی ! موافقم ! بیاین بریم بهش بگیم . اولین شب هم با من

پرسی این را گفت به سرعت به سمت ساحره دوید ! لبش را خیس کرد و با چرب زبانی گفت :
- خب بیانکای عزیز ، راستش ما تصیمیم گرفتیم تا تو یه جایی برای خودت توی خانه ریدل پیدا کنی هر شب با یکی بخوابی ... یعنی منظورم اینه که بری تو اتاق یکیمون بخوابی ! و البته ما اینجا رو بهت یاد می دیم .

نگاهی به آنی مونی و بارتی کرد و آن دو حرف او را با سر تأیید کردند و پرسی ادامه داد :
- نظرت چیه ؟



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۰ دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۷
#31

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
آني موني كه هي اين پا اون پا ميكرد: ها خب بيا بريم ديگه ...
دختر ايتاليايي: كجا؟
آني موني: بريم با محيط اطراف آشنات كنم ديگه
پرسي: دست بينيم بااااو! خواهر بيا بريم خودم خونه ريدل رو مثه كفه دستم ميشناسم
بارتي: نچ نچ نچ! نشد ديگه ... خنجر تو روزه روشن، اونم از پشت؟

دختر ايتاليايي: اااااه ... بسه ديگه! يه جا بدين خستم ميخوام بخوابم ...
آني موني: بله بله بفرماييد اتاقه من دربست در اختياره شماست ...
بارتي: مرده حسابي تو اتاقت كجا بوده! تو كه كارتون خوابي ...
پرسي: اينجا تو راهرو تحته تاثيره اتاقه اربابيم نميتونيم خوب تصميم بگيريم ... بياين چارتايي بريم اون پشت ...


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۰:۰۵ دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۷
#30

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
دخترک اصلا به صحبت های لرد ولدمورت گوش نمی کرد و فقط به این طرف و آنطرف اتاق چشم دوخته بود . تابلوهای نقاشی شده ، چندین در چوبی ، پرده های بلند و مجلل و ...

- گوشت با منه ؟ بیانکــــــــــــــــــــــا ... حواست کجاس ؟
- داشتم اتاق رو نگاه می کردم ، اتاق جالب و قشنگیه !

خونسردیش را به سرعت به دست می آورد ، گویی ترس از بدنش بیرون می رفت و شجاعت و بی باکی جای آن را می گرفت .
لرد که از تعریف و تمجید های بیانکا در مورد اتاق محبوبش خوشش آمده بود به روی او کمی خندید و ادامه داد :
- خب بیانکای عزیز ، راستش من تو رو آوردم اینجا تا به عنوان یه مستخدم کار کنی !
- چی ؟ مطمئنین ؟ جدا فقط مستخدمیه ؟
- آره دیگه ، مگه قبلا در مورد این بهت نگفته بودم ؟؟
- نه ... امـــــم ببخشید . چرا گفته بودین . خب من می تونم برم ؟؟
- برو ، برو ، برو !

بیانکا به سرعت به سمت در هجوم برد و تا در را بست خود را در بقل پرسی یافت . پرسی ، آنی مونی و بارتی که کمی متعجب شده بودند به سرعت لب به سخن گشودند :
- چی شد ؟ چیکار داشت باهات ؟
- می گه می خوام مستخدم خانه ریدل بشی ... یعنی من مستخدم اینجا بشم ؟؟

پرسی که به فکر فرو رفته بود با آخرین شکلکی که از بیانکا دید به خود آمد و گفت :
- نمی دونم ...



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۷
#29

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
3 مرگخوار، دخترك بيچاره را در راهرويي كه منتهي به اتاق لرد مي شد تنها گذاشتند.آن بيچاره هنوز نمي دانست لرد چه كسي است و چرا آن مرگ خواران او را به آن جا اورده بودند.تنها ياد گرفته بود انگليسي صحبت كند.به ارامي به طرف اتاق لرد رفت.هر چه به در نزديك تر مي شد ترسش بيشتر مي شد.تا اين كه به در اتاق رسيد. قبل از آن كه بخواهد در بزند، در باز شد و اين مايه ي تعجب بيشتر دخترك شد.

با صداي باز شدن خود به خود در، لرد صندلي چرخ دار راحتي خود را برگرداند و روي خود را به طرف دخترك كرد. لبخندي بر صورت لرد نقش بست.دخترك همچنان با نگراني به لرد نگاه مي كرد

ظاهرا 3 مرگ خوار، دخترك را به خوبي انتخاب كرده بودند.زيرا لرد با شادي وصف ناپذيري گفت:

- بيانكاي عزيز! خيلي وقت بود منتظرت بودم! چرا نمي شيني؟

و با دست هاي سفيد خود صندلي روبروي ميز را اشاره كرد.دخترك دعا مي كرد هر چه زودتر از اين مخمصه رهايي پيدا كند.اميدوار بود لرد، لرزش پاهايش را نبيند.

لرد بعد از تعارف قهوه به وي گفت:...


[b]تن�


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۷
#28

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ساحره که کمی تعجب کرد نگاهی چند کوتاه به آنها انداخت و با دستانش آنها را به داخل دعوت کرد .
آنی مونی که پس از ساعت ها تلاش برای پیدا کردن ساحره ی مذکور تلاش کرده بود بسیار گشنه و تشنه شده بود ، پس به سرعت به داخل هجوم برد .
بارتی و پرسی هم با ساحره در حالی که صحبت می کردن به داخل رفتند .


چند ساعت بعد

سه جادوگر به همراه ساحره ای از آن خانه خارج شدند و چوبدستی ها رو بیرون کشیده و دو به دو آپارات کردند و به خانه ی ریدل رفتند .

خانه ریدل همچون همیشه شلوغ بود و مرگخواران از این طرف به آنطرف می رفتند و به کارهای روزمره ی خود مشغول بودند .
فقط در این میان پرسی ، آنی مونی ، بارتی و ساحره ی ایتالیایی بودند که به سمت اتاق شخصی لرد می رفتند .

... طبق صحبت هایی که پرسی و بارتی با ساحره کرده بودند او باید به اتاق شخصی لرد می رفت که از آنجا دری به اتاق تمساح ها باز می شد می رفت .

- خب . دارالین عزیز ، از آشنایی باهات خیلی خوشحال شدیم ! دیگه وقت رفتنته . اتاق لرد رو که بلدی !
- بلی ! بلدینو ... اِ اِ اِ اِ اِ ... ببخشید . یادم رفته بود که ایتالیایی نباید صحبت کنم . ولی چه سریع انگلیسی یاد گرفتما
- خب برو دیگه !



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۷
#27

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
پرسی کمی فکر کرد و یادش افتاد که برادر زاده اش هوگو در ایتالیا بازیگر بوده است و در سریال افسران پلیس نقش جناب سروان فری را بازی کرده است از این رو رو به آنی مونی گفت :
-بیاید زودتر بریم ،ایتابیایی حرف زدنش با من فقط یکی این لپ تاپ رو با خودش بیاره .
بارتی و آنی مونی که از این حرف پرسی تعجب کرده بودند گفتند :
-پرسی مگه تو ایتالیایی بلدی ؟ ایت پی سی رو می خوای چکار ؟
-شما بیارید بقیه اش با من
با این عقاید آن سه نفر به مقصد ایتالیا آپارت شدند .

در ایتالیا
- بارتی یه بار دیگه آدرس رو بخون
- برای بار آخر میگما ، ایتالیا ، چیتادلا ،کوچه ی مک آفی ،پلاک ده
- خب مثل این که درست اومدیم ،اگه واقعاً همین آدرس خونش باشه اینم زنگ درشه ، آنی زنگ بزن
آنی با سر علامت تایید را نشان داد ،به طرف در رفت و زنگ را زد .
در مدتی که ساحره می خواست بیاد دم در و در را باز کند پرسی با لب تاپش به آیدیش رفت و بروی اسم هوگو اشاره کرد .
پرسی : خدا رو شکر که آن هس
- کی ؟
- هوگو برادر زاده ام ،وایسا حالا باهاش چت کنم
- : سلام هوگو
- سلام عمو مرگ چه عجب به یاد ما افتادی
- اختیار داری عمو این بارتی شاهده که من همیشه به یادتم .
- خب عمو چه خبر
- عمو ببین من الآن ایتالیا هستم و به کمک احتیاج دارم
- خب بگو ببینم اونجا چکار می کنی
- اونش دیگه به تو مربوط نیست
در همان لحظه ساحره در را باز کرد و نگاهی مشکوکانه به آن سه نفر انداخت .
- : هوگو دستم به دامنت سلام به ایتالیایی چی می شه؟
- سلامینو
پرسی رو به ساحره کرد و گفت :
- سلامینو
ساحره نیز جوابش را داد و گفت شمانینو ؟
پرسی عین حرف رو برای هوگو تایپ کرد و او گفت که پرسی بگوید :
- اسم منینو هستینو پرسی ویزلینو
- شما فامیل هوگو ویزلی بودنینو ؟
-پله اینو
-چکار داشتینو ؟
پرسی که دوباره معنی حرف او را نفهمید از هوگو کمک گرفت .
- ما به کمک شما احتیاج داشتینو ، می شه با ما انگلیس اومدینو ؟
- در عوض چه قدر دست مزد می دینو ؟
- ما به شما دادینو 20000گالیونینو .
-
- منظورم این بودینو که شما بیانو بعد درباره اش صحبتینو .


چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۷
#26

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
مرگخواران نگاهی بس مشکوک به آنی نمودیده و گوشهای خود را همچون دروازه باز نمودند.آنی مونی ماجرای سایتیب س الکترونیکی بنام Ebay را برای مرگخواران تعریف کرده و با بشکنی یک عدد لپتاپ توشیبا ظاهر نمود.

بعد از کلنجار رفتن های شدید و زیاد، مرگخواران توانستند آدرس ای بی را تایپ نمایند و داخل سایت شوند.
- اینجا همه چیز داره. از هوراکراس ولدمورت تا ریش البوس.فقط باید تایپ کنی و بگردی.

پرسی نگاه " مشکوکیوس"رو به آنی تحویل داد و پشت پی سی نشست.


بعد از تایپ و سرچ فراوان مرگخواران دختری درست شبیه به مرحوم پیدا نموده و بر روی عکس کلی نمودند.
- خوب میگم این دختره کجا زندگی میکنه؟

بلیز نگاهی به لپتاپ کرد و گفت:
ایتالیا. باید زود تر بریم بیاریمش صبر لرد داره تموم میشه.


مرگخواران نگاهی به همدیگه کردند.
-ما که ایتالیایی بلد نیستیم.چکار کنیم؟؟


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۲ ۱۳:۲۴:۱۴



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰ یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۷
#25

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
بلیز نگاهی به معشوقه اش انداخت و او از آنها کمی دور شد و بلیز رو به سه نفر دیگر کرد و گفت :
- خب ، به نظر من این تسرال بوقی رو بگیریم ببریم پیشش . خیلی به من گیرز داده !
- چی ؟ جدی ؟ اینکه خوبه بلیز ، در هر صورت این بوقی یه تستراله ...

بلیز که گویی خوی ترسترالیش گرفته بود رو به پرسی که لحظاتی پیش این جمله را بر زبان آورده بود کرد و ... حمله !

- با زن من چیکار داری ؟؟ می خوای بری بدیش به لرد ؟ بزنم بوقت کنم .... خرت خرت خرت (افکت جر خوردن لباسای پرسی )

پرسی ، آنی مونی و بارتی به سرعت از دست بلیز فرار کردند و بلیز فریاد زد :
- بلفی ، بلفی ... بلفــــــــــــــــــــــــــــــــی !
- ها ؟ چیه بلیز ؟ چیکار داری ؟ کارت تموم شد ؟ بریم خونه ؟
- چی ؟؟؟ خونه ؟؟؟ امـــــــــم ، راستش ..

بلفی : بریم خونه ؟
بلیز : بریم خونه ، بیخیال اونا شدم ... بریم


کمی دور تر !

... آنی مونی ، پرسی و بارتی پس از فرار به فکر فرو رفته بودند و در این فکر بودند که چگونه یه ساحره ی خوب پیدا کنند ...
هنوز مدت زیادی نگذشته بود که آنی مونی از جا پرید و فریاد زد :
- یافتم ! یافتم
پرسی و بارتی مشتاقانه توجه خود را به آنی مونی متوجه () کردند که آنی مونی ادامه داد :
- ...


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۲ ۱۳:۰۶:۰۴







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.