هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار رمزتازها
پیام زده شده در: ۴:۰۹ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۷
#3

ممد زاده ی ممدآبادیِ مملی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۰ جمعه ۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۴۵ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹
از یورقشاخر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 65
آفلاین
رییس با ناراحتی چوب جادویی خود را به هر سوراخی که در جای جایِ بدن خود میرسید فرو میکرد و ناله میکرد.
جاسم که در حال جا به جا کردن یک پرتره ی رمزتاز بود که زیر آن نوشته شده بود: افغانستان-طاهرآباد، فریاد زد: من برای تسریع کار یک فکری دارم.
قاسم گفت: حالا ای فکرت چی هس؟ جاسم دهان خود را با ترس باز کرد زیرا رییس با تمام شدن سوراخهای بدن خود، سراغ ساحره ی منشی تالار رفته بود و میترسید با اتمام کار رییس با سوراخهای منشی، به آندو هم برسد.
-ما باید دنبال یک نفر اضافه بگردیم...
قاسم ناگهان از تالار بیرون پرید و با یک دانش آموز سال پنجم هاگوارتز برگشت.
جاسم پرسید:
-ای کیه؟
قاسم گفت: یک ساعتی هست منتظره.
دانش آموز جواب داد:
-مَ بچه شهرستانم. اومدم مدرسه 30 گالیون داشتم، رفتیم هاگزمید همش خرج شد. حالا نمیتونم برگردم پیش ننه م. شما کمکی میکنی؟
قاسم و جاسم متفکرانه به هم نگاه کردند...
بعد از چند دقیقه، قاسم گفت:
-آره، به یک شرط بهت یک رمزتاز میدیم که بهمون کمک کنی اینجا رو تمیز کنی.
دانش آموز خوشحال، با همان ردای مدرسه شروع به کار کرد.
در فاصله ای نه چندان دورتر، رییس که در اتاق منشی هنوز عصبانی بود، جغدی را از وزارت خانه دریافت داشت. اما به علت مشغولیت، آنرا به گوشه ای پرت کرد و کاغذ آن بیرون پرید. کاغذ به قاسم خورد و اسم آنرا برداشت...


ویرایش شده توسط وینی گاگنیتی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۳ ۴:۱۰:۵۱
ویرایش شده توسط وینی گاگنیتی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۳ ۴:۱۲:۱۲

We'll Fight to Urgs mate, so don't shock your gecko!


Re: تالار رمزتازها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷
#2



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۴۳ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 47
آفلاین
کوتوله آبی پوش در بیرون اتاق ایستاده بود و دستور میداد:اوهوی مرتیکه نادان اون میز عتیقه است.مال جد وزیره.درست جا به جاش کن...هوی صبر کن ببینم،با این اسب تک شاخ داری کجا میری؟برو بیرون الا سنگ های قیمتی که از ایتالیا برای کف سالن سفارش داده بودم رو لک میکنه!...اه لعنت به این جاسم،این لیوان شکسته چیه گوشه گلدون افتاده؟بازم زدی لیوان شکستی؟

قاسم تند و سریع از اتاق بیرون پرید و گفت:قربان اولاً اسم بنده قاسمه.جاسم یه بنده خدای دیگه ایه!دوماً اون لیوان شکسته شاهکار یکی از این خل و چل هاست که دارن اینجا بال بال میزنن.به من ربطی نداره!

رئیس کماکان داشت در طول و عرض ساختمان قدم میزد و دستورهای قصارش را نثار کارکنان میکرد.به علت قد کوتاه چند باری زیر پای بعضی از کارکنان رفت و مانند قوطی های آب معدنی دماوند در خود فرو رفت!
قاسم که در طول چندین سال آبدارچی باشی وزارت چم و خم کار دستش آمده هر بار با عجله ظاهر میشد و رئیس را از زیر دست و پا بیرون میکشید.

همه چیز در نهایت شلوغی و بی نظمی به روند خود ادامه میداد که فرد آشفته ای وارد شد و همین روند نصفه و نیمه را هم بهم زد!
فرد آشفته نفس نفس زنان گفت:آماده باشین ملت.همین الان از کینگزلی شکلبوت شنیدم وزیر تا نیم ساعت دیگه میرسه اینجا!

رئیس که رنگش شبیه گچ دیوار دستشویی طبقه پایین شده بود تته پته کنان گفت:یعنی چی؟وزیر قرار نبود این موقع بیاد اینجاًچه خبر شده!
فرد آشفته گفت:مثل اینکه برنامه های وزیر عوض شده.فکر کنم چندتاش رو جا به جا کرده که به مهمونی شام امشب با آلبوس و پدر و مادرش برسه!

رئیس که حسابی هول شده بود نگاهی به سالن کرد.هنوز همه چیز در وسط سالنو اتاق ها پخش و پلا بود.برای همین فریاد زد:یالا بجنبین!الانه که وزیر برسه.خیر سرتون جادوگرین.با دست جا به جا میکنین اینا رو؟زودباشین مرتبط کنین همه چی.وقتی وزیر میاد ما باید کاملاً اماده باشیم!

بعد رو به قاسم کرد و پرسید:ببینم جاسم به نظرت ما تا اون موقع حاضر میشیم؟
قاسم سینی چایی را محکم در دستش فشار داد و گفت:جاسم رو نمیدونم ولی قاسم فکر میکنه اگه اینا همین جوری کار کنن تا فردا صبح هم اماده نمیشیم!



تالار رمزتازها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷
#1

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
قاسم، آبدارچي مخصوص رئيس درحالي كه يك سيني حاوي يك عدد فنجان چاي در دست داره در بين انبوه مراجعين و كارمندان سازمان در راهرو حركت مي كنه.
راهرو مملو از كاركنان و نقاشان و كورممدها و فاطي پاترها بود كه همه رداي آبي به تن كرده بودند و مشغول جابه جا كردن مبلمان و وسائل آبي رنگ بودند.
- آهان.. بيا... نه برو.. خوبه.. بذار..نه بردار..
- آقا برو كنار تا رنگي نشدي...
- يه چايي هم برا ما بيار بوقي..
قاسم با تلاش قابل تحسيني راهشو از ميان انبوه اسباب و اثاثيه و افراد باز كرد و بالاخره به در بزرگي رسيد كه ارتفاع زيادي داشت. در بالاي در سياه رنگ تخته ي سفيد رنگ گل منگولي اي نصب شده بود كه روش با فونت آبي رنگي نوشته بود:
دفتر رئيس سازمان حمل و نقل

- تق تق تق ...
- بياا تووو.....

آبدارچي مخصوص با نيشي باز و ظاهري به شدت پاچه خوار وارد شد اما با ديدن اتاق خالي و عجيب و غريب شباهت زيادي به هيپوگريف پيدا كرد.
اتاقي خالي از سكنه با مبلمان هاي خال خالي سفيد و سياه، شمعها و پري هاي پرنده، كلكسيوني از گيلاسها با چترهاي رنگي، تپه اي از كتاب و رقص نور آبي..

- قربان؟... قربان كجاييد؟!..قربان مي دونستم يه روز شما رو ترور مي كنن...اوهوو اوهووو عرررر..فينننن!..حالا وزير بدون شما با اون غول بيابوني مي خواد چي كار كنه..عرررررر!

- دو دقه ساكت شو من اينجام بيا جلو...اينجا سر جام نشستم..
- خدا رو شكر من از اول مي دونستم كه كسي نمي تونه شمارو ترور كنه .. شما مغز متفكر اينجاييد... به نظر من شما بايد وزير مي شديد.. اين وزيره...

- ببند دهنتو بوقي.... چي كار داري؟

قاسم به همراه سيني چاي و چن تا پري گوگولي مگولي به ميز رياست نزديك ميشه. كوتوله ي پير و فسيلي در حالي كه مشغول خوردن شربت گيلاس با يخ و ني چتردار هستش روي صندلي مجلل رياست نشسته و با چوبش وسايل اتاق رو به پرواز در مياره.

- اِ.. قربان ..فكر خيلي خوبي كرديد اينجوري هيچكس شمارو نمي بينه..
- چرت نگو من كوتوله م... چن تا كتاب بردار بذار روي اين صندلي من مي رم بيرون به اين كارگرا سر بزنم... بايد سريعتر كاركنن امروز قراره وزير براي افتتاح تالار رمزتازها بياد اينجا..

كوتوله ي آبي پوش تلپي از صندلي پريد پايين و دوان دوان از اتق خارج شد.

- آخه يكي نيست بگه تو كه كوتوله اي در به اين بلندي مي خواي چي كار؟
-------------------------------------

خب تالار رمزتازها.. جايي براي سريع منتقل شدن به جاهاي ناشناخته و نظارت بر كليه ي رمزتازها و ساختن رمزتازهاي جديد.
در اين تالار رمزتازهاي بسياري وجود داره كه امكان داره بعضي هاشون موجب دردسر بشن احتمالا اولين دردسر براي وزير و هيئت همراهش پيش بياد.


ویرایش شده توسط پرفسور فليت ويك در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۹ ۲۱:۵۳:۰۱

[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.