. لرد به بلا نگاهی کرد و گفت:
- خب چیه اینجا وایستادین منو نگاه میکنین؟برین خونه دیگه! خجالت هم که نمیکشین!
بلا کمی این پا و آن پا کرد و بعد در حالی که سرخ شده بود به لرد نگاهی کرد و به آرامی گفت:
- اما ارباب مگه شما قانون لرد هارو فراموش کردید؟
لرد سیاه که گویا متوجه منظور بلا نشده بود با خونسردی پرسید:
- ارباب هیچ وقت هیچی رو فراموش نمی کنه. حالا برای این که امتحانت کنم بگو ببینم از کدوم قانون حرف میزنی؟
بلا به بارتی که سرش را از اتاقش بیرون آورد و به آن ها زل زده بود چشم غره ای رفت. سپس دوباره به لرد نگاهی کرد و زیر لب گفت:
- ارباب، طبق قانون لرد ها، وقتی لردی به کسی ابراز علاقه می کنه، حتی اگه سو تفاهم باشه، نمی تونه درخواستشو پس بگیره!
بلا قسمت دوم قانون را نگفت و ساکت شد. لرد سیاه با عصبانیت به او خیره شد و در حالی که از شدت خشم می لرزید فریاد کشید:
- چی داری میگی؟ به چه جراتی این حرفو میزنی؟ من اون کتاب قانون لرد هارو کروشیو می کنم..آوادا می زنم پارش می کنم. من...
لرد سیاه که گویا چیزی یادش آمده بود حرفش را قطع کرد و به بلا نگاهی کرد.
- یک راه هست! طبق قسمت دوم قانون، اون لرد می تونه برای رهایی گرانبهاترین چیزی که داره به اون خانوم هدیه بده! من این کارو می کنم و از دستت خلاص میشم. بعد هم می کشمت و پسش می گیرم!
- اما ارباب طبق قانون شما نمی تونین در این امر منو بکشین!
لرد با عصبانیت غرید:
- من کی از قانون پیروی کردم که بار دومم باشه؟
لرد این را گفت و به فکر فرو رفت.
- اما این قانون فرق میکنه. ممکنه اگه بزنم زیرش از لردیت بیافتم! البته هیچ کس نمی تونه ارباب رو از لردیت بندازه اما اسمم از تو کتاباشون پاک میشه. ارباب باید مشهور بمونه. حالا چی بهش بدم؟
بنگاه املاک:- خیلی خب، پس خونه رو به قیمت 1000 گالیون فروختیم.
مرد دستانش را جلو آورد و تعظیم کرد.
- شما به من لطف دارید بچ..یعنی آقا! خونه به قیمت 1000 گالیون توسط اینجانب خریده شد!
لبخندی از سر رضایت بر لبان تد و جیمز ظاهر شد و مرد چهره اش را پوشاند و لبخند مرموزی زد!
چند دقیقه بعد مرد در فضای بیرون از بنگاه تکه کاغذی را به پای جغدش بست.
« ماموریت انجام شد قربان! »