هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
کنترل فنریر پس از کوبش و ساخته شدن مجددش، حسابی از دست مرگخواران خارج شده بود.
هرکه و هرچه سر راهش سبز می‌شد را درسته می‌بلعید و انگار سیرمونی هم نداشت. چرا که به عنوان پیش غذا، سه انگشت ایوا و لوزالمعده بلاتریکس را انتخاب کرده، غذای اصلی‌اش ایوا و پیتر بوده و اکنون به دنبال دسر، اعضای جبهه مرگخواران را زیر نظر گرفته بود. هرچند که آنها امیدوار بودند بتوانند مقادیری آلو به عنوان دسر به او بخورانند و امیدوار باشند که هرچه خورده را پس دهد.

-آلو... والا جونم براتون بگه که باید بگین چه نوع آلویی می‌خواین... بخارا داریم، قرمز داریم... هی... هی... چرا اینجوری نگاهم می‌کنی؟!

نگاه فنریر به طرز چندش آوری روی مروپ دوخته شده بود. اما قبل از آنکه موفق به سوقصد شود، توسط مقادیر زیادی طناب توسط مرگخواران به بند کشیده شد.
در کسری از ثانیه فریادش به هوا رفت، شروع به تقلا کرد و خواست همه را ببلعد که هکتور پاتیلش را بلند کرد و...
-غووووودا!

فرق سر او کوبید.
فنریر بیهوش که نه... تنها کمی کم هوش شد و این فرصت را به مرگخواران داد تا بدون خطر بلعیده شدن، دنبال راه چاره بگردند.

-باید تخ کنه... من لوزالمعده‌ام رو می‌خوام! از پیترم خوشم میاد... اونم پس بده... حالا اگه خواست می‌تونه ایوا رو تو معده‌اش نگه داره... اصراری به برگشت اون نیست... چه کنیم؟ چجوری راضیش کنیم؟


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰

دنی کرشاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۸ شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱:۱۸ یکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱
از جایی که زندگی می کنم^-^
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
-من یه فکری دارم!
همه به تام خیره شده بودند.تام پیروزمندانه گفت:«فنریر هر چی بهش بدیم می خوره.بیاین یه سبد آلو بهش بدیم بخوره ایو و پیتر و سبد میوه های بانو رو بالا بیاره».
مرگخواران همه با حالت «حالم به هم خورد»به تام نگاه کردند.تام دست به سینه گفت:«چیه؟فکر بهتری دارین؟».
-حالا اصلا این همه آلو از کجا بیاریم؟
مرگ خواران همه به سمت بانو مروپ برگشتند.
-چیه گل کلمای مامان ؟چیزی میخواین؟راستی سبد میوه های من کو شلغم های مامان؟
تام یکی از مرگ خواران سیاه لشکر بنده ی مرلین را با پس گردنی جلو انداخت و گفت:«راستش بانو ایشون می خواستن ازتون بپرسن شما جایی که آلو عمده داشته باشه میشناسین؟».


گاهی اوقات ایده آل گرایی منجر به شرارت میشه.


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۳ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
- نه!
-پس چی؟
-منظورم اینه که... اینه که...

مرگخواران دیگر به کمک تام آمدند.
-منظور تام اینه که حس کنی وزن معمولیت کمتر شده. یا حتی بیشتر شده. حس کردی؟
-یعنی من چاق بودم و وزنم کمتر شده؟ یا چاق بودم و وزنم بیشتر شده؟
-دقیقا! وایسا ببینم. چی؟

ولی آن «چی؟» برای بلا کافی نبود، همان موقع بلا با ضربه ای از چوب دستی اش مرگخوار مذکور را به هوا پرتاب کرد و مرگخوار آنقدر بالا رفت کرد که در آسمان به شکل ستاره ای ناپدید شد. حداقلش برمیگشت.
_ولی نگفتین. من چاقم؟
- نه نه! اصلا بیا از فنر بپرسیم! اون میتونه جواب بده.

و همه به طرف فنر وحشی شده برگشتند و از چیزی که دیدند تعجب کردند. نصف بدن ایوا در دهان فنر بود.
-یام یام.
و ایوا از آن مرگخواران نگاه کرد و با لبخندی روی لب گفت:
-داره منو میخوره

و قبل از اینکه مرگخواران بتوانند کاری بکنند فنر وحشی ایوا را بلعید و به سراغ نزدیک ترین مرگخوار رفت. پیتر که داشت با سبد میوه و میوه های مروپ حرف میزد.
-میوه های قشنگ و خوشمزه.
و قبل از اینکه بتواند میوه را بخورد فنر او را همراه با سبد میوه های مروپ بلعید و همان موقع لرد به مرگخوارهای گیج شده برگشت و گفت:

-مرگخوارانمان کجا هستند؟ ایوا کو؟
و از آن پشت مروپ با نگاهی نگران به مرگخواران نگاه کرد.
-سبد میوه هام؟ کجان؟

مرگخواران باید کاری میکردند. مخصوص درخصوص میوه های مروپ. چون به نظر نمیرسید که زیاد بتواند دوری از میوه هایش را تحمل کند..




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱:۳۶ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۰

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
تام لیست حضور و غیاب لوزالمعده هارا از جیب خود در آورد.
-خب...لوزالمعده خودم؟
-حاضر!
-لوزالمعده گابریل؟
-قلپ قلپ قلپ.

همه نگاهی به گابریل کردند.
-نگرانش نباشین. حالش خوب خوبه... توی ماشین لباسشویه.

تام دوباره به لیستش چشم دوخت.
-لوزالمعده بلا؟

سکوت سنگینی بر فضا حاکم شد.

-آممم...بلا یه حقیقت تلخ هست که باید بهت بگم.

آب دهانش را قورت داد و به چشم های بلاتریکس نگاه کرد.

-چیشده تام؟

تصمیم گرفت مقدمه بچیند تا شاید کمی از میزان خشم بلاتریکس پس از شنیدن این خبر ناگوار کم کند.
-تا حالا شده حس کنی سبک شدی؟ یعنی حس کنی وزنت کمتر از معمول شده؟
-منظورت اینه که من چاقم؟

تام باید بیشتر روی مقدمه چینی اش کار می کرد.



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۴ یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
- کوفت! چرا زل زدید به ما؟ ما همه تکه هایمان سر جایشان هستند. یعنی... تقریبا همه تکه هایمان. ضمنا ما بنده مرلین نیستیم. این ملعون رو می گه.

این بار همه به هدف درستی نگاه کردند. فنریر زشت و تکه تکه!

مادام چسبونیوس فنریر را روی میز جراحی پهن کرد.
-خب... بذارین ببینم... چقدر زشت و بی کیفیته. بوی خیلی خوبی هم نمی ده. خب... این درست بشو نیست. بیخودی خودتونو خسته نکنین.

لرد سیاه تمایل زیادی به انتقال فنریر به کیسه زباله و خلاص شدن از دستش داشت.
-ما درستش می کنیم.

و به این ترتیب مسئولیت تعمیر فنریر را به عهده گرفت.
پیش بندی بست و ماسکی به صورتش زد.
-ایوا... قیچی!

ایوا دستی در حلقش کرد و قیچی را بیرون کشید و به دست لرد داد.

لرد سیاه، فنریر را برید و دوخت و کوبید و چرخ کرد و ورز داد.

و بالاخره سر همش کرد.
-همین است! تمام شد.

فنریر تمام شده بود. چشمانش را باز کرد و در یک چشم به هم زدن سه انگشت ایوا را بلعید.
-نام نام...

-ارباب... این وحشی شده... انگشتام...

لرد سیاه، فنریر وحشی دوست داشت. با رضایت به فنریر که حالا داشت گوشت خون آلود جدیدی را می جوید نگاه کرد.
-لوزالمعده کی سر جاش نیست؟!




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۹

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
مرگخواران دلشان نمی خواست کروشیو بخورند. با قیافه های فلک زده و پوکر فیس به یکدیگر نگاه کردند.
-چیکار کنیم حالا؟
-این عین خمیردندون لیز شده نمیشه بکوبیمش یا تیکه تیکش کنیم خب!

بلاتریکس دست به سینه ایستاده بود و نگاهشان می کرد. چوبدستی سیاهش را در انگشتان کشیده اش می تاباند.

-چون که به یک متخصص نیاز دارید!

صدا صدای هیچ کدامشان نبود. همه به طرف صدا برگشتند. صاحب صدا دختری بود با ردای سبزرنگ. موهای طلایی داشت و چشمانی آبی. آب دهان ردولف راه افتاد.

-من مادام تیکه چسنویوس هستم، فوق تخصص تیکه چسبونی! فهمیدم به من نیاز دارین. اومدم تیکه های این بنده مرلینو بچسبونم بهم!

همه به لرد نگاه کدند.


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹

آموس دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۰ پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۱:۴۶ پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۰
از بچم فاصله بگیر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 89
آفلاین
خلاصه: فنریر صورتی شده. به دستور لرد سیاه، پلاکس شروع میکنه به رنگ کردن فنریر، اما رنگ مشکل داره و فنریر مثل مجسمه خشک میشه. لرد دستور میده فنریر رو بکوبن و دوباره بسازن، اما بعد از انجام عملیات، باید ویژگی جدیدی بهش اضافه شده باشه. مرگخوارا فنریر رو دوباره میسازن، اما اعضای بدنش سر جاش نیست. بلاتریکس از نتیجه راضی نیست.

***


- خب حالا میگی چیکار کنیم؟ دوباره بسازیمش؟

با یه نگاه به بلاتریکس، میشد فهمید جوابش چیه.

- آخه به زور چسبوندیمش. دوباره جداش کنیم؟ الان هم جدا کردنش سخت تره.
- نمیدونم چه فرقی کرده که جدا کردنش سخت تره، اما این دیگه مشکل من نیست، خودتون... این چرا اینجوری شده؟

مرگخوارا سعی کردن خودشونو به ندیدن بزنن... اما نمیشد. پایی که چند لحظه پیش از توی دهن ایوا بیرون آورده بودن و خیس شده بود، الان به جای سرش قرار داشت. بلاتریکس با عصبانیت به سمت تام برگشت.
- فقط پاهاش سر جاش بود که اونو هم جابجا کردین؟
- چیز... ببین بلا... پا خیس تف بود، برای همین لیز خورد رفت بالا.
- خب؟
- بعد از همون بالا، تف ریخت روی کل بدنش، الان دیگه بدنش خشک نیست. جدا کردنش سخته.
- تموم؟
- اوهوم.

بلاتریکس کروشیویی نثار تام کرد و وقتی مطمئن شد تا مدتی نمیتونه حرف بزنه، به سمت مرگخوارا برگشت.
- برام مهم نیست چجوری ممکنه پا از پایین لیز خورده باشه و رفته باشه بالا. هر چه سریعتر، یه راهی پیدا کنین اینو درستش کنین. یا دوباره خشکش کنین، یا همینجوری تیکه تیکه ش کنین.


ویرایش شده توسط آموس دیگوری در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۲۰ ۲۳:۰۵:۰۸

گاد آو دوئل

با عصا


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲:۳۷ چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
بلاتریکس نگاهش را از پلاکس که تا کمر در کتاب خم شده بود و جملاتی را پشت سر هم می گفت برداشت و به گلوی ایوا که ورم مشخصی پیدا کرده بود انداخت.

-... بعد از اینکه تکه هارو زیر درخت بید مجنون پنج ساله دفن کردیم از آب دهن بزغاله ی شاخ سیاه روش میریزیم و...

ایوا شروع به کبود شدن کرده بود. پای فنریر لقمه ی بزرگی بود.
دقایقی بعد ایوا برعکس در هوا آویزان بود و تکان تکان می خورد.
چون بلاتریکس صبرش تمام شده بود!
-یالا، اخ کن!

پای پشمالوی فنریر به روی زمین افتاد و مرگخواران با خوشحالی هورا کشیده و تشویق کردند. طبق نظر بلاتریکس، خشونت همیشه جوابگو بود.
مرگخواران این تکه را نیز پیش بقیه گذاشتند، اما این پا فرق مشخصی با بقیه تکه ها داشت.
خشک شده نبود، خیس شده بود.

-تف ایوا رنگ غیراستاندارد رو حل کرده؟
-نمیشد زودتر کل فنریرو بخوری؟
-الان که تر شده راحت تر میچسبه!
-بچسبونید!

مرگخواران با فریاد بلاتریکس سریعا دست به کار شدند و تکه ها را به هم چسباندند. فنریر به دست آمده دو پا در پایین و دو دست در بالا داشت و بجای بدنش کله ی گرگینه ای اش قرار داشت.
بقیه تکه ها به سرش متصل شده و حالا جایگاه فعلی شکمش در دستش بود.

-بلا! میتونه شکمشو با دستش پر کنه یا بذاره کنار مردم براش پر کنن. الان یه چیز جدید هم داره!
-و به نظرت ارباب متوجه نمیشن که این ابوالهولی که ساختید شبیه فنریر نیست؟


بپیچم؟


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۸ پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
-ایوا دیوانه شدی چرا پای فنریر را خوردی؟

پلاکس که نزدیک بود عق بزند به زور این حرف را زده بود.

- خب چی کار کنم گشنم بود!

بلاتریکس هم که مثل پلاکس نزدیک بود عق بزند با وحشت گفت:
- کی میخواد این کارو بکنه؟

وقتی هیچ کسی دستش را بلند نکرد به پلاکس خیره شد.

- منظور؟
- خب، ببین پلاکس کتی همیشه دوست داره کمک کنه به فنریر پس...
- عمرا حرفشم نزن. من کتی را برای همچین کاری نمی آرم اما...

در فکر فرو رفت.

- ببین بلاتریکس کتی 4 تا کتابی که نوشته به من داده میتونیم...
- به شرطی که اوضاع رو بد تر نکنه و اینکه بفهمی منظور اون کتاب ها چیه!
پلاکس سریع رفت و با دو تا از کتاب ها برگشت.

- ببین عنوان یکیش هست: درآوردن وسایل از شکم ایوا. عه چه جالب کتی یک کتاب هم برای ایوا نوشته. خب عنوان اون یکی چسباندن اعضا به هم و اضافه کردن یک شگفتی دیگر به فرد بخت برگشته. وای چه کتاب به درد بخوری اما یک چیزی هم نوشته، نوشته نکته: فرد برای افزایش قدرت باید تکه تکه باشد، عه چه جالب یادم باشه کتاب های بیشتری ازش بگیرم. خب ببین دستورش اینه: فرد را از طبقه ی 5000 متری پرتاب سپس... خب آره یکم گمراه کنندس اما میدونم باید چی کار کنیم.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱:۴۷ پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹

گریفیندور

اما ونیتی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۲ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۳:۰۳:۰۴ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۲
از دست رفتگان
گروه:
مرگخوار
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 106
آفلاین
بلاتریکس چکش اش را محکم در دستش گرفت و گفت: خب اول بیایین بکوبیمش بعد، تکه هاشو جدا کنیم...

مرگ خوران در تایید این ایده وحشتناک سرشان را تکان دادند ولی مروپ با صدای معترضی گفت: خنگ های گل گلی مامان! اینجوری که چیزی از فنر مامان نمی مونه که بخوایین دوباره بهم بچسبونید.... باید مثل یه آشپز فکر کنین! فهمیدین کدو حلوایی های مامان؟
مرگ خوران که هیچ کدام استعداد آشپزی نداشتند ، بدون هیچ واکنشی به مروپ خیره ماندند.

مروپ ادامه داد:آخیی....جوجه های سرخ نشده مامان! یه آشپز خوب برای اینکه یه مرغ خوشمزه و خوشگل درست کنه تیکه هاشو خیلی ظریف با یه چاقوی تیز گوگولی میبره.... شمام باید همین کارو بکنین دیگه!

بلاتریکس که فقط به اصل ماجرا اهمیت میداد و روش کار برایش مهم نبود با بیحوصلگی گفت: باشه! بیایین با یه چاقویی چیزی تیکه تیکه اش کنیم!.... اصلا یکی بره از همون ساتور های آشپزخونه بیاره!
و با پس گردنی زدن به مرگ خوار گمنامی که کنارش بود، او را به آشپزخانه فرستاد.

چشمان فنریر با شنیدن این حرف ها و تشبیه اش به مرغ، از وحشت گشاد شده بود. درست بود که او خشک شده بود ولی این مساله مانع از دردش نمیشد.
پلاکس که انگار متوجه نگاه ترسیده فنریر شده بود گفت:ام...چیزه...میگم چیزیش نمیشه که؟ نه؟
تام جواب داد: نه بابا فکر نکنم...احتمالا فقط خیلی درد داشته باشه.... ولی اینکه خشک شده صدایی ازش درنمیاد....
پلاکس که کمی دلش برای فنریر سوخته بود پرسید: نمیشه کاری کرد که دردش نیاد؟

این بار هکتور با صدای ذوق زده جواب داد: البته که میشه! من یه معجون برای همین موقع ها اختراع کردم! معجونی برای کسانی که قرار است ریز ریز شوند!! هم دردش نمیاد و هم بعدا بهتر بهم میچسبه! البته تا حالا امتحانش نکردم! ولی مطمعنم کار میکنه!
و قبل از اینکه کسی بخواهد اعتراضی کند به سمت اتاقش دوید و چند لحظه بعد با لیوانی که مایع غلیظ و سبز رنگی در آن بود برگشت.
-خب... الان اینو بهت میدم که دیگه دردت نیاد!ام...دهنت که وا نمیشه... از دماغت بهت میدم! فقط یکی باید کج ات کنه که...
ولی هیچ کس جلو نیامد چون معجون هکتور چنان بوی وحشتناکی میداد که کسی حاضر نبود حتی یک قدم به او نزدیک شود.هکتور که داوطلبی برای کمک ندید خودش فنریر خشک شده را روی زمین خواباند و معجون عجیبش را در یکی از سوراخ های دماغ اش ریخت. چشم های از حدقه درآمده فنریر که مدام به اطراف میچرخید کاملا گویای طعم معجون بود و بقیه مرگ خواران واقعا خوشحال بودند که در این لحظه جای او نیستند. کمی بعد چشم های فنریر در مقابل نگاه منتظر مرگخوران به نقطه ایی خیره ماند و دیگر تکانی نخورد.
- دستت درد نکنه! زدی چشماشم خشک کردی! دیگه از بیرون و درون کاملا ثابت شد!

در همین لحظه مرگ خواری که به دنبال ساتور رفته بود برگشت و ساتور گوسفند فنریر تکه کنی را به بلاتریکس داد.
بلاتریکس با خوشحالی گفت:خب شروع میکنیم!
بلاتریکس به کمک بقیه مرگ خواران و توصیه های مروپ ، فنریر بخت برگشته را تکه تکه کرد و حالا تکه های آن در جلوی رویشان بود

- خب حالا بهم میچسونیمش و بهتر از روز اولشم....
رودولف صحبت بلاتریکس را قطع کرد: قرار بود یه چیز جدید هم بهش اضافه کنیم!
لینی پیشنهاد داد: بهش بال بچسبونیم؟
تام گفت: اخه کدوم بالی میتونه اینو بلند کنه؟ باید خفن تر اش کنیم! مثلا یه پای اضافه بهش بزنیم که سرعتش دوبرابر شه؟

صورت مرگ خوارها از ین پیشنهاد در هم رفت. تصور فنریر عنکبوت مانند اصلا تصویر جذابی نبود.

-پای اضافه چیه خنگ؟؟ همین دو پا براش بسه....همین دوپا... خدای من این که یه پا بیشتر نیست! اون یکیش کو؟
با موهای قهوه ایی صورتی ایی که به کنار دهن ایوا چسبیده بود، جواب این سوال اصلا سخت نبود.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.